آیا واقعا اسرائیل دنبال خودداری از تشدید تنش است؟
«ویرانشهری» نتیجه ادامه حاکمیت راستگرایان افراطی اسرائیلی
نویسنده: استیون سیمون Steven Simon، استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه واشنگتن و پژوهشگر ارشد در "موسسه کوئینسی برای دولتمداری پاسخگو". وی همچنین نویسنده کتابی است با عنوان "توهم بزرگ: ظهور و سقوط بلندپروازی های آمریکا در خاورمیانه (2023).
دیپلماسی ایرانی: در هفتم اکتبر، حماس نشان داد که به رویه خودش پایبند است؛ با نقض آتش بس های نوبه ای، با اسرائیل گلاویز می شود و خود را به دست سرنوشت می سپارد. شاید حماس انتظار داشت که حمله مرگبارش، به یک جنگ منطقه ای بیانجامد که اسرائیل را به زانو در آورده و فلسطینی ها را به طرف پیروز تبدیل می کند. اما بعید است چنین انگیزه ای در کار بوده باشد و شاید هرگز هم این مسئله روشن نشود. در هرحال، اکنون ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و کشورهای کلیدی عرب همچون مصر و عربستان سعودی، باید برای روز بعد برنامه داشته باشند حتی اگر برای پرهیز از مصائب دیرپای مردم غزه و جلوگیری از شروع دوباره خصومت های منطقه ای باشد.
مشکل حماس این است که حتی یک منازعه گسترده تر که شامل ایران، حزب الله و مجموعه درهمی از گروه های کوچکتر شبه نظامی طرفدار ایران هم بشود، نمی تواند بر نابرابری بنیادین قدرت میان اسرائیل و دشمنانش غلبه کند، چه رسد به فلسطینی ها. گذشته از این، هم ایران و هم حزب الله دلایلی برای پرهیز از تشدید دارند.
حزب الله از یک جنگ همه جانبه با اسرائیل در مرزهای شمالی اش پرهیز کرده است. رهبران ایران و فرماندهان ارشد این کشور هم، طبق گزارش ها، به این نتیجه رسیده اند که کار زیادی نمی توانند انجام دهند مگر اقدامات تاکتیکی نیابتی هایی که هر طور مناسب بدانند، عمل می کنند. این متغیرها به اسرائیل فرصت داده تا ارتش عظیمی را بسیج کند، بخش بزرگی از آن را در مرز لبنان مستقر سازد، شهرهای مرزی را تخلیه و سپرهای دفاع هوایی خود را تقویت کند.
منتفی دانستن ریسک تشدید با این استدلال که خدمتی به منافع ادعایی حزب الله یا ایران نمی کند، می تواند نمونه دیگری از تصویر معکوس و تفکر خیالپردازانه ای باشد که سیاستگذاران همه طرف ها را گرفتار خود کرده است، همان ذهنیتی که اسرائیل را به خطاهایی انداخت که راه را برای حمله هفتم اکتبر حماس باز کرد. حماس هنوز هم شاید دیگرانی را در خودسوزی خود شریک سازد. به هرحال، ایران و حزب الله در قیاس با حماس، مخلوقات متعارفی هستند که امکان بازداشتن آنها با یک چشم انداز واکنش تنبیهی اسرائیل وجود دارد. خود حماس هرگز.
می رسیم به این نتیجه گیری اسرائیل که حماس باید برود. این هدف، متضمن وارونه سازی ناگهانی یک رویکرد تثبیت شده است. بنیامین نتانیاهو به عنوان نخست وزیر اسرائیل، توضیح داده که حماس یک ابزار اساسی در تلاش های اسرائیل برای ایجاد شکاف در جنبش ملی فلسطین است که نیروهای میانه روتر در کرانه باختری یعنی حکومت خودگردان فلسطینی را تضعیف می کند. حماس، در واقع، نقش اپوزیسیون "وفادار" دولت لیکود را بازی کرده است. حتی فوقِ راستگراهای اسرائیل هم با این رویکرد موافق بودند. بتزالل اسموتریچ Bezalel Smotrich، وزیر تندروی دارایی اسرائیل، دولت خودگردان را به عنوان یک "دردسر" و حماس را به عنوان یک "دارایی" توصیف کرده است.
گستره شبیخون هفتم اکتبر حماس، بازگشت به تدابیر پیشین را در حال حاضر غیرقابل تصور کرده است. حماس از هرکجا که الهام گرفته باشد، کردارهای واگنری و آخرالزمانی اش، اکنون به اوج افعال آتش و تطهیر رسیده است. اگر به الگوی گذشته بسنده کنیم، این فرایند در چند هفته آینده با پیشی گرفتن هزینه های جانبی دو طرف، در قیاس با دستاوردهایشان، دچار وقفه خواهد شد. (اما شاید) این بار، گذشته، فقط گذشته باشد.
دوستان اسرائیل، بویژه آمریکا، درباره اهداف این جنگ ابراز نگرانی کرده اند. دولت بایدن باید نگران تشدید منطقه ای و نیز با افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی، نگران وجهه خودش هم باشد. آمریکا همچنین باید نگران یک یورش همه جانبه توسط ارتش اسرائیل باشد که موفق به نابودی حماس نشده است بلکه غزه را با خاک یکسان کرده و به یک محاصره گسترده اسرائیلی می انجامد که یک جمعیت مصیبت زده، یک بحران بهداشتی فراگیر، حاکمیت جنگ سالاران و نابودی نسلی از جوانان فلسطینی را در پی می آورد.
این سوال که پس از سرنگونی حماس، یا حتی فلج شدن آن، چه کسی بر غزه حاکمیت خواهد داشت، یک سوال فوری است. دلایل خوبی وجود دارد که نسبت به توانایی اسرائیل برای خلع حماس از قدرت تردید کنیم. ارتش اسرائیل در جنگ آبدیده نشده، جنگ شهری بسیار شوم تر از جنگ در میدان های باز است و حماس میدان رزم را برای دشوار کردن چالش اسرائیل آماده می سازد. سرنگونی حماس می تواند مستلزم یک اشغال طولانی غزه باشد، که شبح یک شورش در ویرانه ها را افزایش می دهد. در سوی دیگر، نیروهای مسلح اسرائیل، قدرتمند و با انگیزه هستند، این جنگ شهروندانی را که همین چند هفته پیش به دلیل اختلافات سیاسی دچار شکاف بودند، یکپارچه کرده و چیزی شبیه یک اجماع بر سر ضرورت حذف حماس شکل گرفته است.
با این حال، شاید پیروزی، یک پیروزی ناکام و پرهزینه باشد، یک دلیلش نبود دولتی است که جانشین حماس شود. اسرائیل نیازمند آن خواهد بود که مسئولیت غزه را در اولین فرصت ممکن، به یک مباشر کارآمد و موقت واگذار کند. این دولت انتقالی باید از ائتلافی از دولت ها شکل گیرد و همچنین مشروعیت و کارآمدی داشته باشد، ضمن آنکه برای اسرائیل هم پذیرفتنی باشد. این دولت باید صاحب اقتدار باشد و توسط سازمان ملل تجهیز شود تا در عین مدیریت نیازهای غزه، بتواند از خودش هم دفاع کند و نیز باید آماده ورود به قلمروی غزه به محض توقف آتش درگیری باشد. همچنین در حالی که این دولت نظم را در غزه برقرار می سازد، باید آماده زمینه سازی برای بازگشت حاکمیت فلسطینی از گذر انتخابات هم در غزه و هم کرانه باختری بشود. برنامه ریزی برای این کار، نیازمند زمان و یک دیپلماسی پیچیده است.
دولت خودگردان، اکنون توسط رئیسی که در سال 2005 و مجلسی که در سال 2006 انتخاب شده اند، اداره می شود؛ یک دولت فاسد که عموما به عنوان ابزار اشغال اسرائیلی به آن نگریسته می شود. دولت خودگردان قادر به توقف شهرک سازی های اسرائیل در کرانه غربی نشده و نتوانسته از حملات ساکنان این شهرک ها به فلسطینی ها جلوگیری کند. هرگونه انتظاری از دولت خودگردان برای نقش آفرینی در غزه پساجنگ غیرواقع بینانه است مگر آنکه این شرایط تغییر کند.
از این گذشته، مشارکت دولت های عربی در یک اداره انتقالی، به وعده امتیازات اسرائیل در کرانه باختری وابسته است، از جمله توقف گسترش شهرک ها، توقف خشونت شهرک نشینان و انتقال مقداری زمین از مناطق ترکیبی فلسطینی و اسرائیلی به دولت خودگردان. بدون این کار، هیچ راه حل درازمدتی برای مشکل غزه امکان پذیر نیست. در اینجا وارد کردن یک شوک به فرایند صلح و نیز از سرگیری گفت وگوهای عادی سازی سعودی اسرائیلی ضرورت می یابد.
از میان موانع بسیارِ این رویکرد، اراده اسرائیل به امتیازدهی، مهمترین چالش است و اینکه این چالش تا چه اندازه دشوار باشد، بسته به این است که پس از این جنگ، چه دولتی در تل آویو سر بر آورد.
برنارد آویشای Bernard Avishai نویسنده کتاب "تراژدی صهیونیسم" بر این باور است که "ترکیب فساد، بی پروایی و تندروی دولت راستِ افراطی و بویژه خود نتانیاهو، موجب انزوای آنان خواهد شد." اما یک نگرش تیره تر هم این است که هزینه های سنگین این منازعه، مخالفت جهانی با کارزار نظامی اسرائیل – که در جاهایی به شکل یهودی ستیزی بروز کرده – همچنین دهشت عملیات هفتم اکتبر حماس و تشدید بی اعتمادی عرب ها موجب خواهد شد که اسرائیلی ها همچنان از حاکمیت تندروها حمایت کنند. اگر چنین برداشتی درست باشد، ویرانشهری، تنها نوار غزه را در خود غرق نخواهد کرد.
منبع: اکونومیست / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
انتشار این مطلب به معنای تایید آن از سوی دیپلماسی ایرانی نیست و صرفا برای آگاهی خوانندگان دیپلماسی ایرانی منتشر شده است.
نظر شما :