عصر جهانی شدن؛
نقش دیپلماسی فرهنگی در عصر انقلاب تکنولوژی
نویسنده: محمدمهدی سیدناصری، پژوهشگر حقوق بینالملل عمومی
دیپلماسی ایرانی: فرهنگ مجموعهای پیچیده از علوم، دانشها، هنرها، افکار، اعتقادات، قوانین و مقررات، آداب و رسوم، سنتها و بهطور خلاصه کلیهی آموختهها و عاداتی است که یک انسان به عنوان عضو جامعه اخذ میکند. در واقع فرهنگ چیزی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و از محلی به محل دیگر میرود. علم روابط بینالملل به بررسی روابط میان کشورها ، سازمان های دولتی ، سازمان های غیر دولتی مستقل ، سازمانهای مردمی و چند ملیتی میپردازد . با توجه به گسترش ابعاد روابط میان کشورها اعم از روابط سیاسی ، تجاری، فرهنگی و غیره نیاز به آشنایی با علم روابط بینالملل به یکی از ملزومات مورد نیاز کلیهی کشورها و دولتها به شمار میآید. روابط بینالملل به عنوان یک پدیدهی علمی، دارای ارکان متعددی است که یکی از رکنهای مهم آن در عصر تکنولوژی، فرهنگ بعنوان اعتقادها، سنتها و عادتهای هر ملت میباشد. به نحوی که گروهی از تئوری پردازان روابط بینالملل همچون هانتینگتون، فرهنگ را عامل تنشهای بینالمللی قلمداد کرده و در مقابل آنها گروهی دیگر فرهنگ را عامل همگراییهای بینالمللی میدانند.
فرهنگ را به جرات میتوان گفت که برای موجودات بشر مهم است اما استفاده از آن به عنوان یک ابزارتحلیلی میتواند مشکل ساز شود. فرهنگ مفهومی چند وجهی است که بیشتر از آن در شیوههایی مبهم و شهودی استفاده میکنند. چالش اصلی در این میان تصمیمگیری دربارهی، این است که فرهنگ چیست و محدود کردن نفوذ آن چگونه خواهد بود. فرهنگ را هیچگاه نمیتوان به طور جامع و کامل تعریف نمود. این امر تا حدودی به این علت است که فرهنگ بسیار پیچیده و پویا است. در عمل، دیدن از زوایای هزار توی فرهنگ نیازمند شناخت نهادها و مظاهر هویت فرهنگی است: تصاویر، مفاهیم، هنجارها، ارزشها و روشهایی که به نظر میرسد در تعیین حیات سیاسی یا بینالمللی حائز اهمیت است. بنابراین اندیشیدن درباره فرهنگ در حقوق و روابط بینالملل ارزشمند است. در حوزه مطالعات بینالملل غالباً قدرت مادی و سخت هستهی اصلی و تعیینکنندهی میزان قدرت و نوع روابط میان دولتها بوده است. اما پس از جنگ سرد، قدرت مادی بهتنهایی پاسخگوی نیاز جوامع بشری نیست و شکل دیگری از قدرت که پایههای آن را مبانی ارزشی و هویتی و فرهنگی تشکیل میدهد، اهمیت بیشتری یافته است. فرهنگ و روابط فرهنگی چنان در ابعاد همهجانبهی زندگی دولت - ملتها تنیده شده است که امروزه روابط بینالملل را روابط میان فرهنگها تعبیر میکنند. در عصر حاضر که ابزار و پدیدههای تکنولوژی تمام صحنههای زندگی بشر را در بر گرفته است، کشوری موفق است که بتواند از طریق فرهنگ، ارزش و ایدئولوژی خود اندیشه و ترجیحات دیگر دولت ملتها را تحت تاثیر قرار داده و گفتمان و نظم بینالملل را در جهت مبانی فرهنگی ارزشی خود هدایت کند. با توجه به آنچه از تعریف فرهنگ گفته شد مفهوم فرهنگ امری دشوار و پیچیده است. اما میبایست گفت هر معنایی که از فرهنگ داشته باشیم یک معنای کلی در آن نهفته است و آن رشد و بالندگی است. با توجه به این تعریف، میتوان گفت که در تحولات بینالمللی در ادوار گوناگون تاریخی، فرهنگ نقش اساسی در تحولات داشته است. از آنجا که فرهنگ به عنوان یک ایزار مناسب برای دخالت در کشور دیگری کاربرد دارد، کشورها از این مساله به خوبی استفاده نمودند. دین و مذهب به عنوان یک شاخص فرهنگی همواره در ایفای مناقشات بینالمللی کار ساز بوده است. مسلمانان و مسیحیان از این عامل به خوبی استفاده نمودند. در عصر مدرن که فرهنگ رکن سوم سیاست خارجی کشورها را تشکیل میدهد، کشورها با آگاهی از مسأله کاهش اقتدار حاکمیتها سعی دارند که از این مساله به نحوی مطلوب استفاده نمایند. روابط فرهنگی تا آنجا پیش میرود که مقدمات همکاریهای منطقهای را فراهم میآورد و کشورها با عنایت به این پیوند فرهنگی درصددند که همکاریهای خود را به حورزههای گوناگون اقتصادی، سیاسی و امنیتی تسری دهند. اتحادیهی اروپا نمونهای از یک اتحادیه موفق است که همکاریهای این اتحادیه را بمیبایست مدیون اتحاد مقدس قرن هفدهم و فرهنگ تقسیم منافع جست و جو نمود. با روندهای جهانی شدن و دهکده جهانی مک لوهان کشورهای پیشرفته با بهرهگیری از مدرنترین تکنولوژیهای مدرن خود سعی دارند که فرهنگی پذیرا و موفق ارائه دهند. خرده فرهنگها نیز از سوی دیگر بر اثر کاهش حاکمیت دولتها از آزادی عمل نسبی برخوردار شدند. روند جهانی شدن آزمونی خواهد بود برای تمدنها. در این آزمون نخبگان سنتی و مدرن در یک تقابل رو در روی هم قرار خواهند گرفت. فرهنگ به دو صورت تعریف شده است. یک تعریف آن را سیستمی از نمادها و معانی میداند که نظام زندگی انسان را معنا میبخشد. بر مبنای این تعریف فرهنگ برابر با خرد جمعی مشترک است. این نگاه باعث میشود معانی بین الاذهانی از فرهنگ در جهان خلق شود و همگان به فهم و تفسیر آن بپردازند.
امروزه در روابط بینالملل، از فرهنگ استفاده ابزاری شده است؛ به خصوص بعد از جنگ دوم جهانی که در خدمت سیاست و قدرت قرار گرفت. در این دوره، روابط بینالملل سمت و سوی امنیتی و اقتصادی پیدا کرد و فرهنگ به خاطر تسلط پوزیتیویسم که به قدرت مادی توجه نشان می دهد به حاشیه رفت. معادلات این دوره نشان داده است که، فرهنگ تا زمانی در مناسبات بینالملل مؤثر است که به تأمین اهداف امنیتی و اقتصادی قدرتها کمک کند. البته فرهنگ نقش ابزاری مثبت هم میتواند داشته باشد؛ یعنی اینکه در خدمت صلح و تفاهم میان کشورها باشد. یکی از دلایل وجودی سازمان علمی و آموزشی و فرهنگی سازمان ملل متحد؛ (یونسکو) هم همین است و میتواند حداقل به عنوان ابزار صلح در روابط بین الملل مورد استفاده قرار گیرد. آنچه مسلم است؛ امروزه اما به فرهنگ فراتر از ابزار نگاه میشود و فرهنگ نقش زیربنایی پیدا کرده است. هانتینگتون معتقد است فرهنگ بعد از دوران جنگ سرد نقشی اساسی داشته و دولتهای ملی را در خود مستحیل میکند. این دیدگاه صورتی تنازعی دارد و تحولات بعد از جنگ سرد نشان داد که او چندان هم بیراه نگفته است. دیدگاه دیگر نقشی مثبت برای فرهنگ قائل است؛ که زیربنای تاسیس سازمانهایی همانند یونسکو را هم همین نگرش تشکیل میدهد. دیدگاهی مثل نظر فوکویاما هم وجود دارد که از همسان سازی فرهنگی و به قولی الگوی لیبرال دموکراسی سخن میگوید که فراگیری آن به معنی پایان تاریخ خواهد بود.
فرهنگ ابزار دیپلماسی است؛ امروزه با استفاده از ابزار ارتباطات عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و تکنولوژی، جهانی میشوند. در میان انواع دیپلماسی نوین اعم از دیپلماسی عمومی، دیپلماسی رسانهای و دیپلماسی آموزش، دیپلماسی فرهنگی از اهمیت ویژهای برخوردار است. دیپلماسی فرهنگی به کشورها اجازه میدهد که با استناد به عناصر کلیدی و نفوذ دولتهای خود، به طور مستقیم با مخاطبان خارجی، به انضمام مردم معمولی و رهبران افکار، در ارتباط باشند. نفوذ روی تودههای خارجی و آوردن آنها به صحنه بین المللی، به منظور فراهم آوردن فشار مؤثر به دولتهای آنها، در نظر گرفته میشود. دیپلماسی فرهنگی فرایند مؤثری است که در آن فرهنگ یک ملت به جهان بیرون عرضه میشود و خصوصیات منحصر به فرد فرهنگی ملتها در سطوح دو جانبه و چند جانبه ترویج مییابند تأثیرگذاری فرهنگ در حوزه سیاست خارجی به حدی است که در عصر کنونی از فرهنگ بهعنوان قدرت نرم در سیاست خارجی بحث میشود که عنوان دیپلماسی فرهنگی به آن میدهند و به معنای استفاده از ابزارها و مکانیسمهای فرهنگی برای معرفی و انتقال فرهنگ و تمدن یک سرزمین به سرزمین و فرهنگ دیگر است. دیپلماسی فرهنگی هنر کاربست و اجرای سیاستهای فرهنگی توسط نمایندگان رسمی کشورهاست. به تعبیر دیگر، مهارت و هنر استفاده از توزیع بهینه بودجه تشخیص داده شده برای برنامههای فرهنگی توسط دیپلماتها، دیپلماسی فرهنگی نامیده میشود. این برنامهها یا فعالیتها، خود ممکن است در خدمت افرادی چون ایجاد صلح و ثبات جهانی، صدور فرهنگها و تقویت هویت ملی کشورها و جز اینها باشند. بنابراین منظور از دیپلماسی فرهنگی تلاش برای درک، مطلع ساختن، مشارکت دادن و تأثیر گذاردن بر مردم دیگر کشورهاست. بر اساس تعریفی دیگر، دیپلماسی فرهنگی تبادل ایدهها، اطلاعات، هنر و دیگر جنبههای فرهنگ میان ملتها به منظور تقویت تفاهم متقابل است، دیپلماسی فرهنگی در واقع تأمین منافع ملی با استفاده از ابزارهای فرهنگی است. از آنجا که امروزه ملتها نقش مهمی در تحولات فرهنگی ایفا می کنند. میتوان گفت شناخت ملتها و عناصر تشکیل دهنده آنها نقش مهمی در نزدیکی دولتها دارند، و می بایست خاطرنشان کرد که نقش فرهنگ به عنوان قطب سوم سیاست خارجی نام میبرد. سیاست و تجارت را اگر دو رکن اصلی روابط بینالملل بنامیم ، میبایست گفت که فرهنگ رکن سوم آن میباشد و در عضر حاضر که عصر تکنولوژی است؛کشوری موفق است که بتواند از طریق فرهنگ، ارزش و ایدئولوژی خود اندیشه و ترجیحات دیگر دولت ملتها را تحت تاثیر قرار داده و گفتمان و نظم بینالملل را در جهت مبانی فرهنگی ارزشی خود هدایت کند.
نظر شما :