دستپخت قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی در نشست دوحه
هیچ مجالی برای خوشبینی نیست
نشست دوحه در دیگ قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی پخته می شود
هیچ مجالی برای خوشبینی نیست
دیپلماسی ایرانی: نشست دوحه روز دوشنبه 11 ثور، به اشتراک بیست و پنج کشور، برگزار شده است. هدف ظاهرا تسهیل روند تعامل با طالبان بعد از تصمیم های توصیه شده برای این گروه بوده است. بازی خیلی پیچیده است وعلت آن این است که بسیار دقیق پیش برده شده و مرحله به مرحله اجرایی می شود. قضیه افغانستان در اصل، یک بعد امنیتی خیلی قوی دارد و خاصیت آن، به شکل هیبریدی یا ترکیبی است. به همین علت است که تمام ابزار چانه زنی اعم از دیپلماتیک، سیاسی، جنگ روانی، جنگ نیابتی، جنگ فرهنگی و عنصر سازنده تماس های استخباراتی در آن، شامل اند.
این یک حقیقت مبرهن است که قضیه افغانستان بازیگران متعددی دارد. همسایه ها، منطقه و دنیا در این بازی سهیم اند و قاعده و راس آن را می سازند. در داخل نیز چندین بازی چه منحیث ابزار، قواعد بازی را محتاطانه مراعت کرده و آن را پیش می برند. طالبان یکی از این بازیچه هاست. منطقی نخواهد بود اگر تصور شود که طالبان هیچ تصمیمی را برخلاف مشوره قدرت های بزرگ بخصوص امریکا و متحدانش بگیرند. از سوی دیگر، این گروه ظاهرا می خواهد بازی را با اندک تعامل با منطقه پیش ببرد، در حالیکه تلاش اصلی برای راه یابی در باشگاه قدرت امریکا، در دستور کار این گروه است. این مسئله در توافق نامه دوحه قبل از سقوط جمهوریت، تسجیل شده و تضمین های از طالبان و امریکا، میان طرفین مبادله شده است. پس این که می گویند این نشست روند تعامل با طالبان را تسهیل می کنند، عوام فریبی ای بیش نیست و یک بخشی از رقابت های فرسایشی قدرت های دخیل در قضیه افغانستان تحت حاکمیت طالبان است که تا اکنون سیمای امنیتی و دیپلماتیک آن روشن شده است.
از سوی دیگر، ماهیت شک بر انگیز این نشست زمانی هویدا می شود که برخلاف نشست های قبلی در مورد افغانستان، این نشست در پشت درهای بسته برگزار می شود و از چشم رسانه ها بدور می ماند. آنچه فیصله شد و توافق صورت گرفت، بدون معطلی شامل اجندای بازی می شود. جالب است که این نشست در حالی برگزار می شود که نماینده طالبان در آن دعوت نشده است و نه هم کسی از جانب حوزه مقاومت و فعالان ضد طالبان در این نشست حضور دارند. این نشست را عمدا تنها با رنگ و بوی دیپلماتیک بر رخ اذهان عامه می کشند؛ در حالیکه شعاع تصمیم گیری آن، تاثیر مستقیمی بر وضعیت زندگی مردم افغانستان خواهد داشت. مردمی که در هیچ معادله، توافق، نشست و تعامل منطقه با دنیا، سهمی ندارد و تنها سهم آنها قربانی دادن است و بس.
هدف اصلی این نشست، سفید نمایی طالبان است که مرحله به مرحله اجرایی می شود. برای این کار در اختیار طالبان ابزارهایی قرار داده اند. مثلا بستن مکاتب به روی دختران، ممنوعیت کار زنان، وضع محدودیت، فشار های عجیب و غریب و تحمیل ارزش های امارت طالبانی که در هیچ جای تعاملات متعارف دنیای امروزی و روند حکومت داری، جا ندارند، همه به هدف بهره برداری از وضعیت افغانستان، در موقعیت های مختلف بوده است. حال طالبان، با در اختیار داشتن ابزار برای امتیازگیری، دست باز دارند و می توانند با استفاده از آنها، به رسمیت شناخته شوند و به سرکوب عام مردم بپردازند.
در ضمن، تلاش امریکا و محور متحدان آن که طالبان را دوباره حاکم میدان در افغانستان ساخته اند، این است تا فشار را بر طالبان کم کنند و آهسته آهسته این پدیدۀ غیر ملموس از لحاظ سیاسی را منحیث یک شریک دنیا مبدل سازند. نشست دوحه در واقع پخته کاری قاعده های بازی میان کشور های همسایه، منطقه و جهان بخصوص امریکاست. یعنی رویارویی قدرت های آسیایی با رقبای فرامنطقه ای آن. در اصل بازی برخلاف میل منطقه و امریکا پیش می رود، چون طالبان یک پدیدۀ هردست است و کنترل و انحصار آن دیگر، کار سهلی نیست. خواست های که منحیث بهانه در این نشست روی آن تمرکز می شود، بر آورده ساختن آنها برای طالبان، به مثابه اضمحلال قطعی در صحنه سیاسی است. در واقع هم کشورهای منطقه و امریکا و متحدانش در این نشست اهدافی را دنبال می کنند. امریکا نظر به توصیه پاکستان درصدد کنترل و نجات نسخه طالبانی در افغانستان است. در حالیکه، منطقه روز به روز متوجه ماهیت اصلی طالبان شده و واکنش نشان می دهد.
در اصل نشست دوحه باز کردن راه گنجشک برای نجات طالبان است تا منافع امنیتی و سیاسی امریکا در منطقه حفظ شود. به همین علت است که صدور قطعنامه های متعدد در خصوص محکومیت عملکرد طالبان، خاصیت واکنشی دارد و زمینه های عملکردی آن محدود است. لذا طالب، به هیچ وجه کوتاه آمدنی نیست و چون جزء بازی است، به تبعات این چنین قطعنامه ها از جانب ملل متحد و دنیا، وقعی نمی گذارد.
این نشست، می تواند ماهیت تعامل با طالبان را تغییر دهد نه اصل قضیه را. چون هدفی که در این نشست روی آن تاکید شده، تسهیل روند تعامل با طالبان عنوان شده است، در حالیکه تعامل با طالبان به گونه دی فاکتو و در قالب ارائه کمک های نقدی چهل میلیون دلاری هر هفته که اکنون بالغ بر 2 میلیارد دلار شده، عملا طالبان را در مسیر تعامل فعال با دنیا قرار داده و این گروه را از مالی کمر راست نگه داشته است.
طالبان در حال حاضر، از لحاظ عملیاتی، سیاسی و اقتصادی، از حمایت قوی دنیا برخور دارند تا اجنداهای از قبل تعیین شده نسخه بی ثباتی منطقه را پیش ببرند. اما چون بازی درست و مطابق میل امریکا و متحدانش پیش نمی رود، با تغییر صورت بازی، می خواهند ملل متحد در نقش مدیر این بازی، وارد صحنه شود. این موضوع باعث شده تا طالبان بی خیال از خطر سقوط و مخالفت با دنیا، با خاطر آسوده در تشت تعامل با دنیا و حامیان شان، یک جا شیرجه زنند.
اینکه می گویند ابتکار نشست دوحه در نزد سازمان ملل متحد است، بازی است. چون اصل قضیه طوری است که سازمان ملل در انجام ماموریت هایش ناکام و منحیث یک سمبل بوده و استفاده ابزاری می شود. سازمان ملل متحد در واقع منحیث ابزاری برای سرپوش نگه داشتن اجنداهای منطقه ای و بین الملل امریکا در دنیا عمل می کند. اگر چنین نیست، پس نقش ملل متحد در اجرای مرحله اولین دوحه که به سقوط جمهوریت و تسلط طالبان بر افغانستان منجر شد، چه بود؟ حال که بازی مطابق اجندا پیش نمی رود، سازمان ملل متحد منحیث سمبل نقش بازی می کند تا بازی را مطابق منافع امریکا تغییر دهد.
به باور نگارنده، در واکنش های رسانه ای ملل متحد که گفته این نشست به منظور رفع سردرگمی منطقه و جهان در چگونگی تعامل با طالبان برگزار می شود، یک بازی است. زیرا عملکرد طالبان از زمان تسلط شان در افغانستان، متناقص بوده و کشورهای پیرامونی و حامیان شان را در موقعیت دشواری قرار داده است. هم دنیا به رهبری امریکا از عملکرد طالبان مبنی بر بی ثبات سازی منطقه راضی نیست و هم منطقه از ماهیت طالبان که صورت دوگانه دارند و در قول و قرارشان صادق نیستند، مایوس شده اند. به این لحاظ در اصل این نشست باید میزگردی میان قدرت های آسیایی با امریکا و متحدان شان باشد. اگرچه در ابتدا قرار نبود منطقه وارد بازی با کارت طالبان شود، اما همان طوری که گفته شد هم ماهیت نامعلوم طالبان و بازی های عجیب این گروه و هم بن بست در بازیگری امریکا به اساس محاسبات یک جانبه گرایی، قضیه را طوری ساخته تا قاعده بازی تحولی از یک جانبه گرایی محض به رهبری امریکا را به سمت چند جانبه گرایی که منطقه در آن عنصر مهمی حساب می شود، به تجربه بگیرد. در این صورت فورمول متعارف در بازی میان قدرت های بزرگ که همان تقسیم حوزه های منافع در میان آنها است، قاعده حاکم بر بازی خواهد بود.
در حوزه بررسی این بازی با کارت، طالبان در بعد داخلی بسیار موفق عمل کرده است. سرکوب، خشونت و آشکار ساختن صورت یک نظام مستبد که با قرائت خلاف دستورات دینی درصدد تحمیل خواست های قبیله ای است، خیلی ها موثر بوده است. اما در بعد خارجی قضیه، این پروژه عملا با شکست مواجه شده، چون واکنش منطقه و قدرت های آسیایی در نحوه تقابل با اجنداهای فرامرزی امریکا که باید تحت چتر حمایتی امارت طالبانی، اجرایی می شد، بسیار شدید بوده است. شدت این واکنش خلاف انتظار بوده و عملا برنامه را با اصطکاک مواجه ساخته است. این مسئله شاید به اساس محاسبه اشتباه قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای بوده است. چون طالبان ماهیت عجیب پیدا کرده اند و ترکیب نامتجانس شان، عامل انحصار و کنترل را بر این گروه منتفی ساخته است.
با این گروه بعداز سال 2006 که مرحله احیای قدرت طالبانی بود، بازی های عجیب و غریبی صورت گرفته است. چندین دست با این عامل مهم در عرصه سیاست و جنگ در افغانستان بازی می کنند و این باعث شده تا وضعیت بسیار پیچیده و دشوار شود. به این اساس منطقه با حفظ حداقلی منافع اش، رویکرد تعامل تاکتیکی را با این گروه در پیش گرفته که عملا با شکست مواجه شده است. چنانچه روسیه، ایران، چین و سایر کشورها از به رسمیت شناختن این گروه، خودداری کرده اند، در حالیکه به اساس فورمول تعامل تاکتیکی، سفارتخانه های افغانستان را در اختیار آنها قرار داده و سفارت خانه خود را در کابل باز نگه داشته اند. سطح تماس های تاکتیکی میان کشورهای منطقه و طالبان، یک عامل مهم بی اعتمادی کشورهای منطقه نسبت به طالبان است که این مسئله برای طالبان حاشیه های امنیتی را نیز ایجاد کرده است. از سوی دیگر، امریکا با ایجاد روابط استخباراتی و مخفی با این گروه، عملا وارد تعامل امنیتی شده است. در این تعامل امنیتی که داعش خیالی نقش اصلی را بازی می کند، باعث شده تا امریکا کماکان به حضور استخباراتی و عملیاتی خود در افغانستان ادامه دهد، اما از اینکه این سطح تماس ها نتوانسته نتایجی را منبی بر ناامن ساختن منطقه به وجود بیاورد، نگرانی های امریکا را برانگیخته است.
به هر تقدیر، آنچه از ماهیت مبهم این نشست معلوم می شود، نه تنها که تاثیری بر بهبود وضعیت افغانستان ندارد و مشکلی را حل نمی کند، بلکه اگر به توافق برای به رسمیت شناسی و یا حداقل شناسایی غیر رسمی (دی فاکتو) طالبان منجر شود، وضعیت را به نفع طالبان و به ضرر مردم افغانستان و امنیت منطقه، سوق خواهد داد. در این صورت میدان افغانستان برای سالیان دراز عرصه رقابت های خونین متفقین آسیایی و متحدین فرا آسیایی خواهد بود. به هر صورت این بازی ناکام خواهد بود چون عصر یک جانبه گرایی امریکا، تمام شده و بدیل هایی برای این عصر از نسخه های چینی و روسی، پدید آمده است.
نظر شما :