جنگ در اوکراین، ناسازگاری امنیت پایدار و نگاه آنارشیک به نظام بین الملل
رفتار روسیه کاملا غربی است
نویسنده: عباس پرورده، کارشناس ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: در حالیکه غرب بعد از گذشت هشت دهه از جنگ جهانی دوم تصور می کرد به سطحی از درایت و همکاری رسیده که امنیت خود را تامین کند، اما تهاجم به اوکراین در قلب اروپا نشان داد این تصورات بیهوده بودند. جنگ در اوکراین بار دیگر اثبات کرد اعتقاد به آنارشی یا بی نظمی در نظام بین الملل و خواب راحت با هم سازگار نیستند. جهان بعد از جنگ سرد فرصت گرانبهایی بود که می توانست نظام تازه ای سر برآورد تا بر اساس ایده آل گرایی و همکاری جهان را اداره کند. اما طبع زیاده خواه انسانی نتوانست از این فرصت استفاده کند و آمریکایی ها مغرور از پیروزی، یکه تازی کردند و حتی خواستند بقایای حریف زمین خورده را هم محو کنند، اما نتیجه به دلخواه غرب و آمریکا نشد.
این روزها بعد از اوج گرفتن جنگ در اوکراین، اینفوگرافی هایی ترسناک از یک جنگ هسته ای در شبکه های مجازی به نمایش درآمده که کره زمین را به فاصله یک ماه غیر قابل سکونت نشان می دهد. اینکه روس ها مدعی هستند ناتو تا جلوی خانه آنها آمده و آمریکایی ها بعد از فروپاشی شوروی به آنها حقه زده اند، واقعیتی غیر قابل انکار است، اما آیا خود روس ها در این سال ها از گذشته هرگز درسی آموخته اند؟ رفتارشناسی آنها به جز تکرار بازی های کلیشه ای و نخ نمای گذشته چیز دیگری نشان نمی دهد، اگرچه آمریکایی ها هم آبروی دمکراسی و حقوق بشر را بردند.
متاسفانه مهمترین ویژگی مناقشه در اوکراین این است که هیچ یک از طرفین، پرونده قابل دفاعی ندارند تا بشود ظالم و مظلوم را پیدا کرد اگرچه مردم عادی اوکراین قربانیان چنین جنگی خواهند بود. بدتر از همه اینکه آمریکایی ها به کشورهای استقلال یافته بعد از فروپاشی شوروی نگاهی ابزاری داشته اند و سعی کردند از آنها پایگاهی برای کنترل رقیب قدیمی بسازند، فرایندی که باعث سوء ظن بیشتر روس ها به آمریکا شد و در حالی که هنوز خاکستر شوروی پاک نشده بود، آتش رقابت تازه ای از دل ناسیونالیسم و الیگارش تازه روسیه بیرون زد و راه نفس همان جمهوری های نوخاسته را دوباره تنگ کرد و فرایند دمکراتیزاسیون و توسعه در این جمهوری ها را بار دیگر دچار موانع بیشمار کرد.
جنگ در اوکراین و لفاظی های سیاستمداران در مسکو و پایتخت های اروپایی شباهت زیادی به روزهای آغاز جنگ دوم جهانی دارد، جنگی که انگیزه هایش زیاده خواهی های بشری و نوعی روانشیسم یا تلافی جویی سرزمینی بود. اگرچه امروز میدان جنگ بسیار تغییر کرده، اقتصاد و فناوری ارتباطات نسبت به هشتاد سال گذشته تحولی انفجاری داشته و همین مقوله پیش بینی جنگ در اوکراین را سخت تر می کند. آمریکایی ها در مقابل این جسارت نابخشودنی پوتین بلافاصله به رفتارهای شرطی شده خود مثل تحریم اقتصادی و منزوی کردن روسیه پناه بردند. آنها امیدوارند با حداقل هزینه پرونده پوتین را مختومه کنند، اما اگر همین رفتار شرطی مجددا مسکو را تحریک به خشونت بیشتر کند، معلوم نیست غربی ها بتوانند به همین راحتی از بحران بگریزند.
برخلاف آنچه به عادت مالوف، روسیه را شرق و اروپا و آمریکا را غرب می نامند، رفتار روسیه یک رفتار کاملا غربی بر اساس پارادایم های مورد استفاده در نظریه های غرب ساخته است که قدرت را در نظام بین الملل خاتم النظریه حل مناقشات می داند و استفاده از آن با هر هزینه ای را حق خود می شمارد. دیگر کشورهای جهان هم موضع گیری هایی در همین منظومه دارند و پارادایم رئالیسم و حواشی آن نخواهد گذاشت جور دیگری فکر کنند.
از همه رقت انگیزتر وضعیت این روزهای سازمان ملل متحد و شورای امنیت است که مثل یک گاری شکسته و درمانده است. اتفاقاتش گاهی به طنز شبیه است. پنج قدرت بزرگ جهانی که صاحب امضای طلایی یا حق وتو هستند تا امنیت جهان را حفظ کنند، خود درگیر یک دعوای پیچیده شده اند و معلوم نیست دیگرچه کسی می تواند این گاری شکسته را حرکت دهد. این وضعیت بهترین و رساترین مدل نشان دادن آنارشی در جهان معاصر است.
اهمیت چندانی ندارد مثل خیلی از تحلیلگران به پیش بینی وقایع جنگ در اکراین بپردازیم، اگرچه بازار انرژی و بنگاه های اقتصادی به شدت تشنه پیش بینی های مستدل هستد، اما آنچه می توان از رفتارهای قابل درک پوتین و اطرافیانش دریافت، اینکه نخست به دنبال نشان دادن ضرب شستی به آمریکا و متحدانش هستند که این روسیه همان روسیه قرن نوزدهم و بیستم است که از آن می ترسیدید و دیگر اینکه همسایگان روسیه از این پس بدانند خوش و بش کردن با آمریکا و متحدانش و درخواست عضویت در مترسک ناتو اقدامی بی هزینه نیست.
سخن درباره انگیزه روس ها و ولادیمیر پوتین از این تهاجم تفصیل زیادی دارد که در مجموع می توان به ظهور یک روسیه جدید با ترکیبی از سرزمین گستری تزاری و هژمون محوری اتحاد جماهیر شوروی اشاره کرد که این روزها موضوع گفت وگوی محافل کارشناسی است. اینکه پوتین سیاست "روانشیسم" یا تلافی جویی برای انتقام و بازیابی سرزمین های از دست رفته زمان شوروی را در پیش گرفته و از 2014 که کریمه را به روسیه الحاق کرد این را نشان داده است. اگرچه نظامی گری روسیه یک قمار هم هست که معلوم نیست پوتین و همفکرانش برای آن چه تدابیری دارند تا نمدی را که می خواستند از آن کلاهی بدوزند، تبدیل به مهلکه ای نشود که طرفین را پشیمان کند. اگر این باشد، احتمالا بعد از سرنگونی زلنسکی در اوکراین و نابود کردن زیرساخت های نظامیش، لحن پوتین و لاوروف دیپلماتیک شده و آمریکایی را تمجید و تکریم کنند که بیایید حالا که قائله ای شده، آن را فیصله دهیم و البته حواستان بیشتر باشد، اما اگر آمریکا و غرب بخواهند جسارت پوتین را بی جواب نگذارند تا چین و ایران هم حواسشان را بیشتر جمع کنند، دیگر پیش بینی بحران خارج از توان تحلیل هر کارشناسی خواهد بود.
گذشته از هر گفت و شنود کارشناس محور، حمله به اوکراین و رفتار اروپایی ها و آمریکا در قبال آن نشان می دهد با وجود همه پیشرفت های شگرف در تمدنی که بشریت خود بانی آن بوده، هنوز بشر برای همزیستی و درک متقابل راهی بس طولانی در پیش دارد که ممکن است هر گز هم به آن نرسد.
نظر شما :