چشم انداز مه آلود دنیای زشت
معماران تجزیه اوکراین
نویسنده: ولادیسلاو سورکوف، دستیار سابق رئیس جمهوری روسیه
دیپلماسی ایرانی: ولادیسلاو سورکوف شخصیت برجسته و صاحب نفوذ روسیه که مدت های طولانی در ساختارهای مختلف قدرت روسیه فعالیت داشت، به تازگی مقاله ای را منتشر کرده است که توجه به آن می تواند به درک اندیشه و خط مشی سیاسی روسیه بخصوص در شرایط فعلی کمک کند. سورکوف مدتها بصورت دستیار و مشاور معتمد ولادیمیر پوتین بخصوص در حوزه آبخاز، اوستیا و کشورهای مشترک المنافع فعالیت می کند. او را یکی از مهمترین متفکرین استراتژی سیاست خارجی روسیه بخصوص در مناطق مشترک المنافع می دانند. بخصوص از سال 2013، سورکوف به عنوان دستیار رئیس جمهوری در امور اوکراین مشغول بود و در همین چارپوب او چند بار برای مشاوره و رایزنی با یانکوویچ، رئیس جمهوری وقت به اوکراین سفر کرد. حتی بر اساس اطلاعات سازمان امنیت اوکراین، او متهم به دست داشتن در تیراندازی های میدان شد که از سوی وزارت امور خارجه روسیه و رئیس جمهوری روسیه به تندی رد شد. نالیوایچنکو، رئیس وقت سازمان امنیت اوکراین، سورکوف را به هماهنگی در فعالیت های شبه نظامیان جمهوری های خودخوانده دانتسک و لوگانسک متهم کرد. حتی ایگر استرلکوف، از فرماندهان اولیه تشکیل جمهوری های خودخوانده دانباس، با انتقاد از برخی عملکردهای وی در رابطه با جمهوری های خودخوانده، او را از مسئولین موثر طرح «نوواراسیا» دانست. او همچنین مسئول طرف روسیه در مذاکرات گروه تماس حل مناقشه شرق اوکراین بود و در گفت وگوهای گروه نورماندی برای اجرای موافقت نامه مینسک نیز حضور داشت. علاوه بر این، او نماینده روسیه در مذاکرات دوجانبه با آمریکا برای حل مناقشه شرق اوکراین بود که با کورت وولکر و ویکتوریا نولاند، مقامات وزارت امور خارجه آمریکا، گفت وگو کرد.
سورکوف در مقاله خود، ابتدا نگاهی کوتاه به فضای رقابتی فعلی عرضه بین الملل انداخته و در ادامه با بررسی تغییرات مرزی روسیه و کشورهای اروپایی در صد سال اخیر، به تحولات ارضی روسیه در بعد از سال 1918 تمرکز می کند و نظریات خود را مطرح می کند. این مقاله از آن جهت قابل اعتناست که نخست، توسط سورکوف به عنوان یکی از نظریه پردازان نزدیک به رئیس جمهوری روسیه نگارش شده است و دوم اینکه به جهت تازگی آن می تواند در بررسی تحولات فعلی منطقه شرق اوکراین کمک نماید تا بدور از گمانه زنی ها و اطلاعات مبهم و هدفداری که از هر دو طرف منتشر می شوند، ما را به نتیجه گیری صحیح تری هدایت کند.
وی در این باره در مقاله خود نوشت:
«در فوریه 1918، نشست تاریخی و (تا حدودی هیستریک) کمیته مرکزی حزب بلشویک ها برگزار شد. در این جلسه، تصمیم گیری برای انعقاد صلح با آلمان اتخاذ شد. این صلح که با عنوان برست شناخته شد، از همان زمان در نشریات اپوزیسیون، نام تکمیلی و کمی دقیق تر با عنوان زشت را دریافت کرد».
سورکوف نوشت: و واقعا صلحی به معنای واقعی تحقیرآمیز بدست آمد. بر اساس آن، روسیه از سرزمین های وسیعی که قبلا به آن تعلق داشت، مناطقی شامل کشورهای بالتیک، بلاروس و اوکراین صرف نظر کرد. مرزهای غربی به میزان زیادی به مرزهای شرقی نزدیک شدند. محدوده کشور به حدود دوره قبل پتر یا حتی حدود قبل تر از آن تا زمان رومانوف ها رسید. ترسیمی زشت تر از این امکان نداشت.
دست سرنوشت چنین شد که این پیمان تحقیر آمیز توسط روسیه لغو نشد و بلکه توسط همان متحدین سابقی لغو شد که پیش تر روسیه را در همان سال 1918 ترک کردند. و بعد از آن جمهوری های شورایی و سپس اتحاد جماهیر شوروی به تدریج سرزمین های از دست رفته را بازگرداندند. و ظاهر قضیه چنین بود.
در هر صورت، روند فرایندهای ژئوپلیتیکی کند هستند و نتایج آنها بلافاصله خود را از زیر انبوه رویدادهای خیره کننده نشان نمی دهند. فروپاشی روسیه که در سال های 18-17 قرن گذشته آغاز شد و به نظر می رسید توسط دولت کمونیستی با هزینه کردن قربانیان و فداکاری های عظیم متوقف شده باشد، در واقعیت امر متوقف نشد. معلوم شد که کشور اتحاد جماهیر شوروی قدرتمند نه به مانند یک قلعه مستحکم است و بلکه چیزی شبیه گنبد پوششی چرنوبیل است که در داخل آن واکنش های شیمایی تقسیم، تجزیه و انتزاع صورت می گیرد.
در نتیجه رویدادهای بعدی، اگر نقشه معاصر نواحی اروپایی کشورمان را با نقشه تایید شده در معاهده برست – لیتوفسک مقایسه کنیم، بعید است که تفاوت های زیادی را مشاهده کنیم. تعجب آور این است که مرزهای غربی روسیه فعلی عملا با خطوط محدوده سال 1918 مطابقت دارد که بلشویک های ترسوی بی تفاوت بعد از اولتیماتوم آلمان با آن موافقت کردند.
بدین ترتیب، روسیه بعد از گذشت سال ها، دوباره به مرزهای «صلح زشت» رانده شد. بدتر آنکه نه در جنگی مغلوب شد و نه دچار انقلابی شد، بلکه دچار یک پروستریکای مضحک و یک گلاسنوست مبهم و تیره و تار شد تا اینکه امپراتوری شوروی تکه تکه از هم فروبپاشد. این به معنای آن است که یک زخم کشنده در سیستم رخنه کرده بود.
خوب! پس آینده چیست؟ قطعا آرامش نخواهد بود. در مقابل ما، رخدادهای ژئوپلتیک بسیاری قرار دارد. و این ژئوپلیتیک هم بصورت یک فرایند عملی و هم یک فرایند ناشی شده و چه بسا، بصورت فرایند تقابلی هم صورت گیرد.
چگونه می تواند غیر از این باشد، اگر پدیده حاصل تنگ، ملال آور و ناهنجار است و این برای روسیه غیرقابل تصور است که در مرزهای صلح زشت بعد از برست باقی بماند.
ما طرفدار صلح هستیم و این قابل درک است. اما طرفدار صلح زشت نیستیم بلکه خواهان صلح صحیح و با قاعده هستیم.
باید اشاره کنیم، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه نیز یکی از ناراحت کننده ترین وقایع قرن بیستم را فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می داند. پوتین فروپاشی شوروی را فروپاشی روسیه تاریخی با نام اتحاد شوروی می داند. پوتین معتقد است بدین ترتیب روسیه به کشور دیگری تبدیل شد و آن چیزی که در مدت هزار سال شکل گرفته بود از بین رفت.
پوتین سال گذشته، مقاله ای با عنوان «وحدت تاریخی روس ها و اوکراینی ها» با نظریه ای تا حدودی مشابه سورکوف منتشر کرد. در این مقاله آمده که اوکراین امروزی کاملا زاییده فکر دوره شوروی است و این کشور بطور عمده با هزینه روسیه تاریخی شکل گرفته است. پوتین همچنین در این مقاله نوشت: «بهسادگی باید گفت، کییف به دانباس احتیاجی ندارد». البته این نظریات پوتین با واکنش های متفاوتی روبهرو شد و مورد نقد شدید بخصوص در اوکراین قرار گرفت.
پوتین مقاله مشابهی هم به زبان انگلیسی درباره کشورهای بالتیک منتشر کرد. وی در آن، الحاق کشورهای بالتیک را به اتحاد جماهیر شوروی قانونی دانست و متذکر شد، الحاق کشورهای لیتوانی، لتونی و استونی به اتحاد جماهیر شوروی بر اساس قرارداد و با موافقت حکومت منتخب و مطابق با حقوق بین الملل آن زمان صورت گرفت.
این استدلال ولادیمیر پوتین را تا حدودی می توان نظیر فرایند انضمام کریمه به روسیه دانست که روسیه علی رغم انتقادات در عرصه بین المللی، الحاق کریمه را کاملا قانونی می داند و اکنون نیز روند احتمالی جمهوری های خودخوانده دانتسک و لوگانسک نیز با رعایت حقوق بین الملل معاصر و البته با دیدگاه ویژه پوتین و روسیه صورت می گیرد.
صلح برست – لیتوفسک:
صلح برست – لیتوفسک، قرارداد صلحی است که در 3 مارس 1918 در شهر برست – لیتوفسک میان نمایندگان روسیه بلشویک و آلمان، اتریش – مجارستان، امپراتوری عثمانی و پادشاهی بلغارستان امضا شد. این پیمان شرایط خروج روسیه از جنگ جهانی اول را مشخص کرد. بر اساس شرایط صلح برست، روسیه موظف شد:
- بر قلمرو کشورهای امروز بالتیک (لیتوانی، لتونی و استونی) و بخشی از بلاروس فعلی ادعایی نداشته باشد.
- خروج نیروها از فنلاند و اوکراین و نیز به رسمیت شناختن جمهوری خلق اوکراین به عنوان یک کشور مستقل را اجرایی کند.
- خروج نیروها از قلمرو عثمانی و نیز انتقال مناطق اردگان، باتوم و قارص به آنها را فراهم کند.
- ارتش و نیروی دریایی را خلع سلاح کند.
- تبلیغات انقلابی درکشورهایی که با آنها توافق نامه امضا کرده است و نیز کشورهای متحد را متوقف کند.
- پس از معاهده برست – لیتوفسک، حدود 4 درصد از سرزمینی که روسیه در آن زمان تحت اختیار داشت، تحت کنترل امپراتوری آلمان و اتریش – مجارستان قرار گرفت. این سرزمین ها بطور عمده شامل کشورهای امروز بالتیک، بلاروس و اوکراین بود.
پیرو مطالب ذکر شده در اظهارات و ادعاهای پیوند میان روسیه و اوکراین، در نشست شورای امنیت روسیه در 21 فوریه، تصمیم ولادیمیر پوتین در به رسمیت شناختن جمهوری های خودخوانده دانتسک و لوگانسک اعلام شد. ولادیمیر پوتین، لنین را موسس اوکراین دانست
و موجودیت اوکراین به عنوان کشور را عملا زیر سوال برد و معتقد بود که دانباس به اجبار به اوکراین ملحق شد. دیمیتری مدودوف، معاون شورای امنیت روسیه نیز مردم دانتسک و لوگانسک را شهروند روسیه دانست.
منبع مورد استفاده: بخشی از مقاله سورکوف منتشره در سایت ناستایاشایا ورمیا به تاریخ 15 فوریه 2022 است.
ولادیسلاو سورکوف همراه با رهبران جمهوری های خودخوانده در مراسمی برای بزرگداشت قهرمانان دانباس در روستوف
تهیه شده توسط: حامد مزرجی
نظر شما :