جنگ سردی در راه است یا الگویی از جنگ جهانی اول؟
حوزه هندو-پاسیفیک تا بن دندان مسلح
دیپلماسی ایرانی: جوزف نای، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، بهتازگی نگرانی اش پیرامون تشدید منازعات آمریکا و متحدانش با چین را ابراز داشته است و چنین می گوید: "تحلیلگران در یافتن استعاره های تاریخی برای توضیح رقابت امروز آمریکا و چین، معمولا به شروع جنگ سرد جدید میان این دو قدرت جهانی اشارت می دهند. اما استعاره تاریخی نگران کننده تر، شروع جنگ جهانی اول و تشابهات آن با مناقشات لجام گسیختۀ امروز میان غرب و چین در منطقۀ هندو-پاسیفیک است".
می توان پذیرفت که اگر بخواهد روزی جنگ جهانی سوم دربگیرد، این بار نه در خاستگاه همیشگی جنگ یعنی اروپا، بلکه در حوزه هندو-پاسیفیک اتفاق خواهد افتاد. بیش از نیم دهه پیش آمریکائیها دفعتا متوجه شدند که پیشرفت شتابان چین مهارشدنی نیست و درصدد رویارویی با آن از طریق انزواسازی و تشکیل ائتلاف های امنیتی و نظامی علیه این قدرت نوظهور برآمدند. حوزۀ هندو-پاسیفیک که با سرعت سرسامآور تا بن دندان مسلح می شود، یک مفهوم ژئواستراتژیکی است و حوزه ای است که نیمی از جمعیت عالم را در خود جای داده، از پویایی اقتصادی فوق العاده ای برخوردار شده و در پهنه آبی این منطقه، قسمت اعظم مبادلات تجاری دنیا جابهجا می شود. ابرقدرت های حال حاضر دنیا یعنی ایالات متحده و چین در این منطقه دارای تضاد منافع هستند و ادعاهای ارضی و آبی حل نشدۀ متعدد بین قدرت های مهم این منطقه، محیط امنیتی آن را به شدت متشنج کرده است.
امروزه، یک قدرت تکینه و یا اتحادی از کشورها، هرگز نمی تواند ادعا کند که بر این منطقه کنترل و احاطۀ کامل دارد. در تاریخ نزدیک، امپراتوری توسعه طلب ژاپن، زمانی در جنگ دوم جهانی توانسته بود به این مهم نائل آید، لیکن بعد از شکست در جنگ، امریکائی ها قدرت نسبی خود را در این منطقه تثبیت کردند. از دشمنان جنگی دیروز متحدان امروز ساخته شدند، دیکتاتوری ها به دموکراسی تغییر نظام دادند و فقرا و نادارها به رفاه و مکنت رسیدند. ایالات متحده هنوز گویا می خواهد استیلای نسبی ولی در حال استحالۀ خود را بر این منطقه با پشتیبانی زور، استقرارهای تسلیحاتی و گشت های مهاجمانه دریایی، حفظ نماید. این فرآیندِ ای بسا بدفرجام، مخصوصا ظرف ماه های گذشته پس از روی کار آمدن جو بایدن از طریق ایجاد ائتلاف های جدید سیاسی/نظامی، شراکت های اقتصادی و همکاری های نزدیکتر تکنولوژیک میان متحدان، تشدید شده است.
درست هنگامی که ایالات متحده پس از 11 سپتامبر راهبرد اصلی خود را طی دو دهۀ گذشته، مبارزه با تروریسم قرار داد و عمدتا در غرب آسیا متمرکز شد، چین از فرصت استفاده کرد و بهسرعت خود را بالا کشید و به رقیب بزرگ دنیای غرب تبدیل شد. این قدرت حالا عزم آن دارد که "وضع موجود" را تغییر دهد و در مقابل انحصارطلبیِ غرب بایستد. چین از لحاظ اقتصادی بسیار موفق ظاهر شده و توانسته به مهمترین شریک تجاری تقریبا تمام همسایگان دور و نزدیکش تبدیل شود. این کشور حالا دیگر نمی خواهد فقط تولید کنندۀ کالا برای تمام دنیا باشد و میخواهد در فنآوری های مدرن به همآوردی با تمام دنیاهای غربی بپردازد. چین ظرف ده سال گذشته، ضمن نزدیکی به روسیه و حتی در اتحادی نانوشته و مبهم با این قدرت نظامیِ رقیب غرب، اقتدار نظامی اش را نیز افزایش داده، نیروی هوایی و دریایی خود را با شتاب مجهز کرده و جزایر واقع در دریای جنوبی چین را که مورد ادعای دیگران نیز هست، به پایگاه نظامی تبدیل کرده است.
در دوران چند ماهۀ ریاست بایدن، ائتلاف غربی ضد چین، به شدت تهاجمی و بازدارنده علیه این قدرت آسیایی ظاهر شده است. آمریکائی ها و متحدان درجه اولش در شرق دور، هنوز معتقدند که می توانند جلوی چین را بگیرند و راه رشدش را با انواع موانع اقتصادی و ایجاد موانع در دستیابی چین به فنآوری های فوق مدرن سد کنند، یا حداقل روند آن را کند و هزینه مند سازند تا چین نهایتا حاضر به معامله و سازش شود. آنان در راستای محاصرۀ چین، اینک تبلیغ می کنند که در میزان پیشرفت و اقتدار چین در دنیا اغراق می شود و چین معضلات بزرگ سیاسی، جمعیت شناختی و توسعه ای دارد. واقعیت دیگر این است که چین در دنیا متحدان اندکی دارد، اساسا متکی به خود است، ذاتا زیاده خواه است و میل به خودمحوری و ائتلاف گریزی دارد. دنیاهای غربی در عرصۀ کارزار جدید، به دنبال این هستند که اگر دنیای تک قطبی میسر نیست، دنیای "تکنوقطبی" ایجاد کنند، از آن بشدت محافظت نمایند و در انحصار کامل خود بگیرند. جو بایدن که بر خلاف سلفش ترامپ، "عین غرب است" و اساسا "عصاره این دنیاست"، صراحتا به چین تفهیم کرده که نمی خواهد با چین وارد رویارویی شود ولی چین (و روسیه) هم باید بفهمند که غرب کوتاه نمی آید و تصورات نادرستشان ای بسا عواقب وخیمی برای تمام دنیا داشته باشد.
اتحاد "آکوس" که بین آمریکا و بریتانیا و استرالیا برای ساخت زیردریایی با سوخت اتمی منعقد شد و با کنار زدن فرانسه، تردیدهای زیادی را در قاره اروپا سبب گردید، یکی از چندین قرارداد نظامی و تسلیحاتی در این منطقه است که در حقیقت علیه چین سمت گیری شده است. تقریبا تمام ممالکی که در حوزه هندو-پاسیفیک نفوذ و اهمیتی دارند با سرعت سرسام آوری دست به تسلیح خود زده اند. در همین حال آکوس، آیندۀ پیمان عدم اشاعه سلاح های هسته ای را که وضعیت شکننده ای دارد نیز تهدید می کند. این سوال مطرح است که استرالیا با دستیابی به 12 زیر دریایی عظیم اتمی، چگونه با آن حجم بزرگ سوخت اتمی تحویلی، که تقریبا در حد تولید بمب هسته ای غنی سازی شده است، کنار خواهد آمد و آیا زمانی بوسوسۀ دستیابی به تسلیحات اتمی نخواهد افتاد؟
هرچند تسلیح منطقه، می تواند موازنه قوا و بازدارندگی ایجاد کند، اما تشدید مسابقه، ظرفیت کشاندن آن به ورطۀ یک رویارویی بزرگ را هم دارد و کافی است مانند شروع جنگ جهانی اول با یک خطا و اشتباه محاسبه، تنها جرقه ای روشن شود. اوباما رئیس جمهور اسبق ده سال پیش بود که تغییر راهبرد ائتلاف غرب به سوی شرق دور و مهار چین را در دستور کار قرار داد. این راهبرد سپس عینا توسط دونالد ترامپ دنبال شد و اینک جو بایدن رئیس جمهور جدید، نه تنها یک قدم از آن عقب ننشسته، بلکه به تشدید و تقویت آن هم روی نهاده است. سال 2007 با پیشنهاد شینزو آبه نخست وزیر وقت ژاپن، گروه امنیتی موسوم به "کواد" با چهار قدرت آمریکا، ژاپن، هند و استرالیا با هدف نانوشتۀ مهار چین تشکیل گردید. گروه کواد، پس از 12 سال رکود و انفعال، اینک بابتکار آمریکا و ژاپن دوباره فعال گردیده است. بالاخره پیمان آکوس برای ساخت 12 زیردریایی اتمی، دیگر شکی باقی نگذاشت که آمریکائی ها علنا سیاست مهار چین را با ائتلاف سازی های ترکیبی میان متحدان، در دستور کار جدی تر خود قرار داده اند. به این ترتیب استرالیا که در هر دو گروه ضد چینیِ کواد و آکوس مشترک است و قبلا در گروه اطلاعاتی پنج چشم (Five Eyes)، آمریکا، کانادا، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند نیز حضور داشته، درست در خاکریز اول یک مواجهه احتمالی بین غربی ها با چین و متحدان اندکش قرار گرفته است. به این ترتیب، ژئوپلیتیک دنیا در مدت نسبتا کمی بکلی دگرگون شده است.
اروپای خشکی که اولویت اول و دغدغه همیشگی امنیتی خود را در روسیه می بیند، مناسبات تجاری و فنآوری گسترده ای با چین برقرار کرده و لذا نمی تواند مانند گذشته، متحد واقعی آمریکا علیه چین عمل کند. اروپا بعد از شکست آمریکا در افغانستان و عراق و اخیرا با پیمان آکوس، اعتماد خود را به آمریکا از دست داده، ظرفیت تحمل تنش های بیشتر در سطح جهانی را ندارد و معتقد است که ائتلاف های غربی نباید و نمی توانند چون گذشته، آمال خود را بزور نظامی به دیگران و به چین دیکته نمایند. اروپا که تحت فشارهای فزاینده افکار عمومی، تغییرات اقلیمی برایش بیش از آمریکا اهمیت دارد، این تصور آمریکائیان را ساده لوحی می داند که گویا بتوانند چین را تحت تهدیدات نظامی و فشار قرار دهند و همزمان از او بخواهند در تغییرات آب و هوایی، با آنان همکار کند. اروپا در میان مناسبات اقتصادی گسترده با چین و الزام همکاری امنیتی با آمریکا دچار تردید شده و می پرسد که غرب چگونه می تواند به یک راه حل امنیتی با چین دست پیدا کند تا از مواجهه نظامی با آن ممانعت به عمل آورد. برای اروپایی ها، آزادی کشتیرانی بین المللی در دریای جنوبی چین و تایوان مطرح است و تضمین آن را برای هردو طرف دعوای اصلی در این عرصه مفید می بیند. اروپا عمیقا اعتقاد دارد که هم آمریکا و متحدان و هم چین علاقه و منافعی برای رویارویی بزرگ ندارند و لذا بسادگی می توانند بر سر تایوان که "مشکل اصلی" است به تفاهم برسند. اروپا در یک سیاست مردد و کج دار و مریز، نگاه دوست/دشمن (Fenemy) به چین دارد.
اجمالا اینکه، با تغییر ژئوپولیتیک دنیا و لغزش آن از اروپا و خاورمیانه به سوی شرق دور، موقعیت ژئواستراتژیکی کشورمان ایران، اهمیت دوچندانی پیدا کرده و می توان گفت که نوعا در جایگاه ترکیۀ ناتو در دوران جنگ سرد، قرار گرفته است. با طراحی یک سیاست فعال و مسئولیت پذیر می توان با تعامل عملگرا هم با شرق و هم با غرب عالم و نوعی عدم تعهد، هم از گزند حوادث احتمالی مصون ماند و هم منافع ملی را تأمین کرد. این به فراست و دوراندیشی و نظر افکندن به آفاق دوردست، نیازمند است.
نظر شما :