طالبان با دولت مستقر ساخت و پاخت دارد
توطئه کرزی - اشرف غنی - خلیلزاد در پس تحولات افغانستان
نویسنده: حسین آهن، کارشناس مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: در بررسی رویدادها و تحولات جاری افغانستان سوال عمده ای که در ذهن هر تحلیلگر مسائل سیاسی مطرح می شود این است که دلایل وضعیت کنونی افغانستان چیست و مسئولیت پدید آمدن اوضاع کنونی بر عهده کیست؟
در این واقعیت نباید تردید کرد که اولین مسئولیت بر عهده آمریکا و نیروهای متحدش است که تحلیل درستی از شرایط افغانستان نداشتند و به سرزمینی ورود کردند که حداقل تاریخ سیصد ساله آن بیان کننده این واقعیت است که مردم این سرزمین با بیگانه و دشمن خارجی سازگاری ندارند. این ضرب المثل در مورد مردم افغانستان کاملا واقعی است که یک افغان را می شود اجاره کرد ولی نمی شود خرید.
مسئولیت بعدی متوجه دو رئیس جمهوری افغانستان از سال 2003 تاکنون است که هر دوی آنها به جهت وابستگی به قوم پشتون نوعی همزاد پنداری با طالبان داشتند و دارند.
جبهه کنونی طالبان و دولت افغانستان به گونه ای طراحی شده است که برخی از اعضای یک قبیله در گروه طالبان و برخی در جبهه دولت هستند. نمونه واضح این نوع تعلقات وجود معصوم استانکزئی در تیم مذاکره کننده دولت افغانستان و پسر عموی او عباس استانکزئی در تیم مذاکره کننده طالبان است. همین وابستگی قومی و فامیلی است که اولین بار آقای کرزی در سال 1389 از کسانی که در مقابل دولت ایستاده اند به عنوان برادران ناراضی اسم برد. در آن سال ها کرزی و مقام های دولتش همواره میگفتند با کسانی که با القاعده مرتبط اند، مذاکره نمیکنند اما با آن عده ای که علیه دولت میجنگند ولی با القاعده رابطه ندارند، مذاکره و گفت وگو میکنند و دولت این دسته از طالبان را "برادران ناراضی و فرزندان خود" میداند اما توضیح نداند که این برادران از چه ناراضیاند.
در حالی که همه پست های کلیدی کابینه یعنی وزارتهای دفاع، کشور، خارجه، دارایی، آموزش و پرورش و چند پست دیگر، ریاست قوه قضایی و دادستانی کل، در اختیار پشتونها بود، پشتونها همچنان ناراضی بودند، چرا؟ چون افرادی که عهدهدار سهم سیاسی پشتونها در دولت کرزی شدند، نتوانسته بودند در میان مردم پشتون جا باز کنند و حمایت آنها را از دولتی که خود مقام ارشد آن هستند، جلب کنند. آن هم در حالی که سهم پشتونها در قدرت سیاسی را به خود اختصاص داده بودند. البته کرزی هم شخصا از این موضوع غافل بود.
شمار سفرهای گوردون براون که سه سال نخست وزیر بریتانیا بود، به ولایت هلمند، از تعداد سفرهای حامد کرزی که در دو دوره پنج ساله ریاست جمهوری و یک دوره ریاست موقت، مجموعا 12 سال زمامدار امور بود، به هلمند و قندهار بیشتر بود. علت این بی توجهی رئیس جمهور به پشتوها نیاز او به رای سایر اقوام در انتحابات ریاست جمهوری و اطمینان داشتن از کسب آرا پشتوها به نفع خودش بود و هنگامی که این رای محقق نشد در سه انتخابات متوالی تقلبهای آشکاری کردند که نتیجه آن در نهایت به تشکیل دولت ائتلافی با کاندیدای رقیب منجر شد. این نیاز به رای سایر اقوام در انتخابات ریاست جمهوری که آقای کرزی و اشرف غنی را مجبور کرد با رهبران سنتی هزاره تاجیک و ازبک، ائتلاف کنند که برای پشتوهای متعصب قابل قبول نبود.
در شرایطی که برادران ناراضی حکومت را تهدید میکردند ژنرال دوستم از رهبران قوم ازبک و محمد محقق و کریم خلیلی از رهبران هزاره با کرزی ائتلاف کردند و به نفع آقای کرزی تلاش کردند تا او رئیس جمهور شود. اما هیچگاه مشاهده نشد که حتی یکی از وزرای ارشد کابینه آقای کرزی که اکثرا پشتو بودند، به جنوب افغانستان بروند و مدتی در آنجا بمانند و با مردم رو در رو صحبت کنند.
این شرایط به مراتب در وضعیت بدتری در حکومت اشرف غنی تکرار شد. پس علت اینکه طی 20 سال گذشته دولت های کرزی و اشرف غنی نتوانستند در میان صفوف طالبان رخنه کنند و مانع از شکلگیری یک اتحاد شوند نیاز آنها به رای سایر اقوام و غافل شدن از برادران ناراضی و در نتیجه ناتوانی آنها در رخنه کردن در بدنه جمع برادران ناراضی بود که این رویداد را می توان این گونه تفسیر کرد که اگر در این سالها از برادران ناراضی در پست های عمده و مهم سیاسی استفاده میکردند می توانستند در میان اتحاد شکل گرفته علیه دولتهای خود رخنه ایجاد کنند. سوابق شخصیتی همچون عباس استانکزئی که امروز از رهبران عمده و مهم و تاثیر گذار طالبان است حاکی از آن است که این فرد طی عمر سیاسی خود چندین بار چرخشهای ناگهانی داشته است. آقای استانکزی را میتوان در چند کلمه به عنوان یک شخصیت چند بعدی متناقض و مرموز معرفی کرد، اما در یک جمله میتوان گفت که او یک افسر نظامی کارکشته، چریک جهادی، دیپلمات و طالب تندرو است. آقای استانکزی در مقابل رژیم کمونیستی با حزب حرکت انقلاب اسلامی تحت رهبری مولوی محمدنبی و حزب اتحاد اسلامی مشغول مبارزات مسلحانه شد و به عنوان فرمانده مجاهدین سرگرم مبارزات مسلحانه بود.
بعد از ظهور طالبان و تضعیف دولت مجاهدین و در دشوارترین روزهای مجاهدین، آقای استانکزی صفوف مجاهدین را ترک کرد و به صفوف طالبان پیوست. او از سنگرهای خطوط مقدم نبرد تا سمت های دیپلماتیک در وزارت امور خارجه تغییر موضع داد و بعد از سقوط رژیم مجاهدین او توانست که تا سمت معاون وزارت امور خارجه و معاون وزارت بهداشت طالبان رشد کند ولی هیچگاه تلاش نشد که او را در این سالها از صفوف طالبان جدا کنند. نگاهی به وزرای امور خارجه دولت کرزی و اشرف غنی این واقعیت را آشکار میکند که عباس استانکزئی با توانایی های دیپلماتیکی که داشت حداقل می توانست به عنوان وزیر امور خارجه جذب شود. شاید او را بتوان شاخص ترین برادر ناراضی معرفی کرد.
اگر امروز طالبان در پشت میز مذاکره حاضر به چیزی کمتر از حداکثر حاکمیت نیستند یکی از دلایل آن غفلت کرزی و اشرف غنی در جذب آنها بوده است. این خیلی طبیعی است که افراد دارای ظرفیت توسط دشمن جذب و روی آنها کار شود و از آنها به عنوان مهرههای وابسته برای سرنگونی نظام افغانستان استفاده کنند.
افغانستان امروز شرایط پیچیده و عجیبی دارد. نقش مرموز شخصیت های کلیدی همچون زلمی خلیل زاد، حامد کرزی و اشرف غنی در پدید آمدن این شرایط نیاز به تحلیل دارد. آنچه نگارنده از شرایط کنونی استنباط می کند چیزی جز یک نقشه مشترک این سه شخصیت برای بازگرداندن حاکمیت مطلق پشتوها به افغانستان نیست. حال نام این حاکمیت جدید طالبان باشد و یا هر سیستم دیگر. نقش مرموزی که خلیل زاد در متقاعد کردن دولت آمریکا به تفاهم با طالبان ایفا کرد و به این گروه مشروعیت بخشید و نقشی که کرزی به عنوان حمایت از برادران ناراضی آنها را امیدوار به بازگشت به قدرت کرد بطور جدی قابل بررسی هستند. نگارنده به یاد دارد در سخنرانی لویه جرگه 30 آبان 1392 کرزی خطاب به طالبان گفت: "فریب نخورید و به چیزی کمتر از تمام افغانستان رضایت ندهید". این سخنان در شرایطی مطرح میشد که در آن سالها صحبت هایی مطرح بود در مورد این که سه ولایت جنوبی افغانستان یعنی هلمند، زابل و قندهار به طالبان واگذار شوند.
امروز طالبان در موقعیتی قرار گرفته که به چیزی کمتر از تمام خاک افغانستان رضایت نخواهد داد و این همان توصیه کرزی است. وقتی که این روزها در اخبار می شنویم که کرزی به امیر اسماعیل خان در هرات پیغام داده که سلاحت را به زمین بگذار و با طالبان مصالحه کن و اخباری مطرح می شود مبنی بر اینکه اشرف غنی در معاملههای پشت پرده ولایات را یکی پس از دیگری بدون درگیری تحویل طالبان میدهد و تمرکز این تحویل دهی ولایات روی ولایاتی است که احتمال مقاومت از سوی شخصیتهای همچون ژنرال دوستم و عطا محمد نور و سایر رهبران جهادی سابق در شمال کشور وجود داشت بیشتر به این نظریه اهمیت داده میشود که جنگ کنونی نمایشی مضحک از یک سناریو است که توسط خلیل زاد نوشته شده است. در غیر اینصورت چه کسی باور می کند که 350 هزار نظامی آموزش دیده ارتش افغانستان در مقابل چند هزار طالب موتور سوار جنگ را باخته اند و تمام اسلحه و تجهیزات ارتش به دست طالبان افتاده است.
هنگامی که به سیاست های فارسی ستیزانه اشرف غنی و رابطه او با جمهوری اسلامی ایران نگاه می کنیم نیز این تردید بیشتر تقویت می شود آنچه امروز تحت عنوان مقاومت دولت در پشت میز مذاکره با طالبان مطرح است، در واقع ایجاد بن بست در مذاکرات است تا طالبان به ظاهر با عملیات نظامی شهرها را تصرف کند.
چند ماه قبل دولت افغانستان با شرط آزادی 7 هزار زندانی طالب در زندانهای کشور برای ادامه روند گفت وگو مخالفت کرد و امروز طالبان با تصرف شهرها خودشان زندانی ها خود را از زندان رها می کنند. در این شرایط آیا طبیعی به نظر می رسد که طالبان برای حل مسائل خود به پشت میز مذاکره بازگردد.
اینکه در روزهای گذشته خبرهایی مبنی بر بمباران مواضع طالبان توسط هواپیماهای بی 52 منتشر شد، بیشتر به نظر میرسدکه این هم اقدامی نمایشی بود که هیچ تاثیری در جلوگیری از پیشرفت طالبان نداشت و اتفاقا بعد از این بمباران ها که معلوم نبود کجا را بمباران کرده اند، سقوط حداقل 5 مرکز ولایت اتفاق افتاده است.
بررسی این موضوع نیازمند تحقیقات بیشتر است که در آینده ابعاد آن مشخص خواهد شد ولی تا روشن شدن ابعاد پنهان این سناریو نوشته شده توسط خلیل زاد به عنوان عنصری آمریکایی که از مواضع رژیم صهیونیستی نیز حمایت می کند، مسئولین جمهوری اسلامی ایران باید با نهایت هوشیاری، تحولات به وقوع پیوسته در حاشیه مرزهای جمهوری اسلامی ایران با افغانستان را مراقبت کنند چرا که این فرد مرموز؛ اهدافی چند لایه را در تحولات کنونی افغانستان پیگیری می کند.
نظر شما :