بحران تازه ای در کنار مرزهای غربی
ایفای نقش چین در افغانستان چگونه خواهد بود؟
نویسنده: بهنام وکیلی، پژوهشگر سیاست خارجی و مسائل بین الملل دانشجوی دکتری دانشگاه خوارزمی و دبیر سرویس سیاست خارجی مجله فرهنگ دیپلماسی
دیپلماسی ایرانی: ایالاتمتحده و متحدانش سرعت خروج خود از افغانستان را تسریع کرده اند. با خروج نیروهای نظامی غربی، افغانستان با عدم اطمینان زیادی روبه رو و احتمالاً دوباره به جنگ افتاده و زادگاه مشکلات امنیتی منطقهای و حتی جهانی خواهد شد. چین بهعنوان یک همسایه و قدرتی مسئول، نمیتواند کاملاً از امور افغانستان دور باشد. در چنین شرایطی، چگونگی ایفای نقش سازنده در افغانستان بدون تکرار اشتباهات اتحاد جماهیر شوروی و ایالاتمتحده، مسئله بسیار مهمی است.
در مقایسه با کشورهای بزرگ قبلی، چین شرایط شرکت در امور افغانستان را بدون اینکه گرفتار آن شود، دارد. در رابطه با اینکه چرا پکن می تواند نقشی متفاوت و بهینه تر از قدرت های همچون اتحاد جماهیر شوروی و ایالاتمتحده در امور افغانستان داشته باشد، چند عامل قابلطرح است.
نخست اینکه، فضای ژئوپلیتیک متفاوت است. درگذشته، قدرتهای بزرگ نهتنها به دلیل ارزش استراتژیک خود افغانستان، بلکه به دلیل « عبور از آنجا» در امور افغانستان مداخله میکردند. ازنظر تاریخی، افغانستان کانال اصلی استراتژیک برای ورود و خروج برخی قدرت¬ها به جنوب آسیا بوده است. وقتی اسکندر بزرگ به شبهقاره هند وارد و از آن خارج شد، افغانستان یک ضرورت بود. افغانستان پس از ورود به دوران مدرن یکی از مسیرهای جایگزین برای رفتن پادشاهی انگلستان به آسیای میانه و ورود اتحاد جماهیر شوروی به اقیانوس هند بود؛ اما برای چین، ازنظر جغرافیایی یا ژئوپلیتیک چنین تقاضایی برای افغانستان وجود ندارد. کریدور اقتصادی چین و پاکستان از اهمیت ژئوپلیتیکی بیشتری برای چین برخوردار است و کانال استراتژیک بین چین و آسیای میانه ارتباط مستقیمی با افغانستان ندارند. همچنین در عصر ناوبری، بهترین مسیر چین برای جنوب آسیا در اقیانوس است، نه در کوههای افغانستان.
دوم اینکه، فضای استراتژیک متفاوت است. حمله امپراتوری انگلیس به افغانستان عمدتاً برای تحکیم خط دفاعی امپراتوری انگلیس و هند بود. حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان نتیجه بازی استراتژیک آن با ایالاتمتحده در افغانستان بود. درواقع، ایالاتمتحده پس از جنگ سرد از افغانستان دست کشید و می توان حادثه "11 سپتامبر" بهعنوان"عاملی تصادفی" تلقی کرد که باعث حمله آن به این کشور شد. اگر انتقام از افغانستان گرفته نمیشد، اعتبار یک کشور سلطهطلب بهشدت آسیب میدید و وضعیت بینالمللی آن متزلزل میشد. ازاینرو، افغانستان اصلیترین منافع ایالاتمتحده را درگیر نمیکند. این نوع تردید و عدم اطمینان استراتژیک را می توان دلیل اصلی شکست استراتژی ایالاتمتحده در افغانستان دانست. در مقابل، چین با دوری از این مشکلات ضروری نمی¬داند که تدابیری مشابه با قدرت های بزرگی قبلی را اتخاذ کند.
نهایتاً باید به اصول استراتژیک توجه کرد. واقعیت غیرقابلانکار این است که قدرت های بزرگ در افغانستان، ایدئولوژی خود را با سیاست خارجی ترکیب کردند و شاید مهمترین عامل اصلی در روند بحران افغانستان همین مورد باشد. از این نقطهنظر، چین یک قدرت متفاوت است. پکن مدت هاست که به اصل عدممداخله در امور داخلی کشورهای دیگر پایبند است، چه رسد به اینکه افغانستان را مجبور به تغییر رژیم و پیروی از ارزشهای خود کند؛ بنابراین، چین میتواند یک سیاست عملی و انعطافپذیرتر در مورد مسئله افغانستان اجرا کند. چراکه مسئله افغانستان منافع اصلی چین را شامل نمیشود.
با این تفاسیر، نگرانی اصلی چین در مسئله افغانستان انجام مسئولیتهای خود بهعنوان یک کشور بزرگ است. چین بهعنوان یک قدرت جهانی مسئولیت و وظیفه دارد که به صلح و ثبات بینالمللی کمک کند. افغانستان یک کشور همسایه است و پکن تلاش خواهد کرد تا اقدامات سازندهای را برای حل مشکلات همسایگان خود انجام دهد. البته مسائل امنیتی حائز اهمیت است. موضوعات امنیتی ازجمله تروریسم و قاچاق مواد مخدر مناطقی است که ممکن است بعد از فرورفتن افغانستان در جنگ تأثیر منفی برچین بگذارد. در بلندمدت، پاسخ پکن به این موضوعات امنیتی در چارچوب صلح و ثبات افغانستان است. بنابراین قابل پیشبینی است، چین رویکرد "مداخله سازنده" را در مورد مسئله افغانستان اتخاذ و تلاش خود را برای ترویج روند آشتی داخلی در افغانستان بهجای مداخله مستقیم در اولویت قرار دهد.
نظر شما :