نظریه ای که کاملا ایرانی است
نقدی و نظری بر نظریه «اغفال»
نویسنده: دکتر امیرهوشنگ کریمی- دکترای تخصصی روابط بین الملل از دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: چندی قبل مقاله ای با عنوان "اغفال از طریق وابستگی متقابل و درگیری در مناقشات بین المللی" در سایت دیپلماسی اروپائی انتشار یافت و نویسنده محترم به شرح و بررسی (به ادعای خود) نظریه "ایرانی" سیاست بین الملل تحت عنوان "نظریه اغفال" پرداخت. مطلبی که مشابه آن، هم به لحاظ محتوا و مدعا و هم مبتنی بر همین مفهوم (نظریه اغفال) چند ماه قبل نیز در سایت دیپلماسی ایرانی نشر یافته بود، منتها (ظاهرا در واکنش به نقدها و نظرات منتقدان) این بار با تفصیل بیشتر و مستند به نقل قول ها و منابع و مآخذ شده است. اگر این مدعای اغفال روسای جمهور آمریکا توسط نخست وزیران سالوس و سیاس انگلیسی در 70 سال اخیر فقط در حد "نظر" باقی می ماند، طبعا ُ محترم و البته کماکان قابل نقد شمرده می شد، اما از آنجا که طرح نظریه اغفال با ادعای سترگ و ثقیل "نظریه پردازی ایرانی سیاست بین الملل" همراه شده، سکوت و خاموشی جایز نیست. بدون تردید بخش مهمی از پیشرفت دانش بشری نتیجه همین مجادلات، تقابل ها، نقدها و ابطال هاست. به قول فلاسفه علم معتقد به ابطال پذیری "علوم بشری عمدتا ُ محصول ابطال اند و نه اثبات و علم با ابطال پیشرفت می کند".
با همه نقدها و انتقادها به نظریه موسوم به "اغفال" و مبانی سست و فرا - نظریة مبهم آن، بدون تردید شهامت و جسارت نویسنده برای وارد شدن به مرحله دشوار و غامض نظریه پردازی ستودنی است. در واقع نقدی که به اندیشه ورزان و اساتید روابط بین الملل در کشورمان وارد است این است که چرا به رغم نیم قرن سابقه تدریس علم و نظریه روابط بین الملل درکشورمان و پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی که طلایه دار سنت شکنی و عبور از کلیشه ها و ارائه گفتمانی تازه در "سیاست ورزی و نظریه حکومت" است؛ هنوز جد و جهد علمی در خوری در نظریه پردازی روابط بین الملل و ارائه "نظریه ایرانی سیاست بین الملل" به عمل نیامده است. البته که علم مقوله ای جهانی، فرامرزی و جهان- وطنی است، اما همان گونه که طی سال های اخیر شاهد ارائه نظریه های غیرغربی (مانند نظریه های ژاپنی، چینی و هندی روابط بین الملل) و قبل از آن نظریه های غیرآمریکائی روابط بین الملل (مانند نظریه مکتب انگلیسی یا نظریه پردازی های مکتب فرانسه از جمله نظریه گفتمان) بوده ایم؛ نظریه پردازی ایرانی روابط بین الملل مبتنی بر فرا - نظریه و مبانی نظری خاص آن نیز امکان پذیر است.
در واقع اندیشه ورزان و متفکرین در بررسی نظریه روابط بین الملل به درستی بر این امر تاکید می کنند که فهم و درک درست و جامع از تحولات سیاست و روابط بین الملل نیازمند ابزار و سازوکاری است تا به مجموعه یافته ها و دانسته های ما نظم بخشد و "نظریه ها" دقیقا ًچنین کارکردی دارند. همچنین پدیده های بین المللی تحت تأثیر عوامل و متغیرهای متعددی هستند، لذا "نظریه ها" ملاک و معیارهای لازم برای تشخیص و انتخاب عوامل و متغیرهای مهم و اصلی را در اختیار ما قرار می دهند. اندیشمندان رشته و دیسیپلین ِ روابط بین الملل در بررسی کارکرد نظریه همچنین بر"مفیدیت و کاربردی" بودن آن نیز تاکید می کنند.
گرچه نظریه ها، رهیافت ها و پارادایم ها در رشته روابط بین الملل از اساس با آن چه تحت عنوان"نظریه و قانون" علمی در علوم تجربی و در راس آنها علم فیزیک (به عنوان دقیق ترین و علمی ترین دانش بشری) وجود دارد، از منظر بنیان های نظری، موضوعات، مفروضات، ریشه های تاریخی، گستردگی و... کاملا َ متفاوت و متمایزند اما یک وجه مشترک میان ایندو این است که نظریه درعلوم اجتماعی و مشخصاُ علم روابط بین الملل همانند علوم دقیقه، کمال مطلوب و حد نهائی اندیشه ورزی و تولید نظری است. بنابراین باید از چنان استحکام در مبانی نظری و فرا نظری (یعنی مبانی هستی شناختی، اپیستومولوژیک و روش شناختی) برخوردار باشد که هم بتواند در مقابل نقدهای سنگین منتقدین تاب آورد و هم به عنوان یک منظومه و سیستم تحلیلی، خروجی دقیق و معتبری داشته باشد.
حال با این مقدمه مختصر نظری در باب چرائی، چگونگی و اهمیت نظریه در روابط بین الملل، ادعای هفت دهه "اغفال" رهبران آمریکا توسط نخست وزیران انگلیس و شکل دهی تحولات بین المللی از طریق اغفال را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:
1. دیدگاه مبتنی بر"اغفال" در واقع دنباله همان "نظریه توطئه" دائی جان ناپلئونی است (کار، کار انگلیسی هاست!) که برای انگلیس و انگلیسی ها در دنیای سیاست شأن و قدر و قدرتی ورای واقعیت وجودی آنها قائل است و به شدت اغراق آمیز می نماید.
2. باورمندی به "اغفال" آمریکا توسط انگلیس نقطه مقابل و آن روی سکة دیدگاه افراطی"پیروی و دنباله روی" انگلیس از آمریکاست، منتها در جهت معکوس آن! اصولا مفاهیم دارای بار ارزشی مانند اغفال و انفعال یا پیروی و دنباله روی، جایگاهی در نظریه روابط بین الملل ندارند. نظریه های مدعی اغفال یا دنباله روی، رویکردی تقلیل گرا به تحولات سیاست و روابط بین الملل داشته و نگرشی تک – عاملی به علل و عوامل موجد تحولات دارند.
3. نظریه پرداز"اغفال" با طرح چند نمونه و مبتنی بر اظهارات و نقل قول های نخست وزیران انگلیس، مدعی اغفال روسای جمهور آمریکا از روزولت و کندی تا جرج بوش و بیل کلینتون توسط نخست وزیران سالوس و سیاس انگلیس شده و جالب تر اینکه رخدادهای بزرگ در نظم و نظام بین المللی ظرف هفت دهه گذشته را ناشی از همین یک عامل یعنی اغفال می داند. ترسیم تصویری ضعیف النفس، مسلوب الاختیار، واداده و بازی خورده از روسای جمهور آمریکا که به مدت هفت دهه در خدمت اجرای سیاست های نواستعماری انگلیس بوده اند؛ به شدت تصویری کاریکاتوری و اغراق آمیز است.
4. این که هفتاد سال تحولات عمده در نظام بین الملل شامل آغاز جنگ سرد، بحران موشکی کوبا، جنگ علیه تروریسم، فروپاشی نظام دو قطبی و نظم جدید جهانی را ناشی از"اغفال" روسای جمهور امریکا توسط نخست وزیران انگلیس بدانیم، از خود ادعای "اغفال" هم اغراق آمیزتر و باورناپذیرتر است.
5. حتی اگر با اغماض و تسامح فراوان بتوان روابط انگلیس و آمریکا در هفتاد سال گذشته را در قالب واژه "اغفال" تئوریزه و تعریف کرد، چگونگی تعمیم و اثبات تاثیر آن بر ساخت سیاست بین الملل ناممکن است. به لحاظ نظری نیز نظریه های مربوط به سیاست خارجی متفاوت و متمایز از نظریه های روابط بین الملل اند و نمی توان از نظریه سیاست خارجی (مانند نظریه تصمیم گیری یا نظریه تأثیر محیط بر انسان) برای تحلیل روندهای سیاست بین الملل استفاده کرد.
6. باور به "اغفال" نیازمند اثبات این گزاره یا فرضیه است که "سیاست بین الملل محصول کاربست اغفال در سیاست خارجی کشورهاست". آنگاه باید با روش های اثباتی و نه اتکاء به نقل قول این و آن و با ارائه نمونه های متعدد از سیاست خارجی کشورهای مختلف و نه صرفا یک کشور این فرضیه را اثبات (یا رد) کرد.
اجمالا این که نظر و باور به "اغفال و استخدام سیاست خارجی آمریکا از سوی دولتمردان انگلیسی" برای پیشبرد اهداف نواستعماری و شکل دهی به نظم جهانی مطلوب، در همین حد نیز ادعائی نیازمند اثبات علمی مبتنی بر اسناد و شواهد متقن و نه اظهارنظرها و صحبت های درگوشی و نوشته های مچاله شده در سطل زباله است! تبدیل این نظر به "نظریه سیاست خارجی و سیاست بین الملل" هم بیشتر به یک رؤیا شبیه است و جای بحث ندارد.
بعد التحریر:
برخی ابداعات و نوآوری ها در نوشته مذکور نیز در جای خود قابل توجه بلکه اعجاب انگیز است. تعابیری همچون "نظم جهانی چرچیلی" به جای منشور آتلانتیک، وابستگی اطلاعاتی آمریکا به انگلیس و کم تجربگی روسای جمهورآمریکا و البته نگارش مکرر"واتز" بجای نام صحیح نظریه پرداز شهیر آمریکائی و واضع نظریه نئورئالیسم یعنی کنت والتز (Kenneth Waltz) !
نظر شما :