علی رغم آغاز مناسبات دیپلماتیک امارات و بحرین
صلح اعراب و اسرائیل تغییر سیستماتیک امنیت منطقه ای را به دنبال ندارد
نویسنده: دکتر اعظم ملایی، محقق و پژوهشگر روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: این روزها بازار گرم دیپلماسی، توافقات تاریخی و نشست های صلح در منطقه جنوب و غرب آسیا توجه بسیاری از ناظران و تحلیلگران مسائل بین المللی را جلب کرده است. از یکسو مذاکرات صلح میان تیم های مذاکره کننده طالبان و دولت افغانستان با میانجیگری آمریکا در شهر دوحه پایتخت قطر در جریان است و در سویی دیگر، دومین کشور ذره ای خلیج فارس یعنی بحرین نیز با فاصله یک ماه از امارات متحده عربی و البته این بار هم با وساطت و پادرمیانی آمریکا از توافق با اسرائیل برای برقراری روابط دیپلماتیک رسمی با این رژیم خبر داد.
البته امارات و بحرین تنها کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیستند که برای برقراری روابط با اسرائیل تحت فشار قرار گرفته اند؛ بازار رایزنی و دیپلماسی فشار و باجگیری آمریکا در بقیه کشورهای این حوزه نیز به شدت ادامه دارد تا در نهایت با باز شدن درهای هر شش کشور عضو شورای خلیج فارس به روی اسرائیل، گشایشی نیز در کارنامه سیاست خارجی دونالد ترامپ ایجاد شود.
البته باید گفت هر چند تلاش و تکاپوهای آمریکا برای صلح سازی در افغانستان و ایجاد روابط مسالمت آمیز بین کشورهای عربی و اسرائیل مسأله جدیدی نیست و پیشینهای طولانی و البته پر از شکست و ناکامی دارد، اما حال همزمانی پیشرفت این پروژه ها و بازارگرمی آمریکا در غرب آسیا نشان از نوعی برنامه ریزی هدفمند جهت «کارنامه سازی» برای رئیس جمهور مستأصل آمریکا دارد.
در واقع دونالد ترامپ که در عرصه سیاست داخلی قافیه را به معترضان ضد نژاد پرستی باخته و در زمینه مهار و کنترل اپیدمی کرونا نیز پرونده ای ناموفق و پر از تضاد و تناقض گویی دارد، در عرصه سیاست خارجی نیز در مواجهه با ایران و برجام یکی از بزرگترین ناکامیها را از خود بر جای گذاشته و با راندن کشورهای اروپایی و اعضای شورای امنیت به جبهه ایران، بزرگترین بی اعتباری ایالات متحده در سالهای اخیر را رقم زده است. در چنین شرایطی شانس پیروزی وی در انتخابات آبان ماه سال جاری تا حد زیادی کاهش یافته و همین امر سبب شده است تا رئیس جمهور پر مدعای آمریکا برای رهایی از شکست، به مهارتهای دیپلماتیک وقدرت چانه زنی داماد وفادارش، جرالد کوشنر و البته همراهی و امتیازدهی کشورهای متحد و همسو با آمریکا متوسل شود.
در قالب این سناریو کشورهای عربی موظف شده اند تا لطف ترامپ برای خروج از برجام و تحت فشار گذاشتن ایران طی چهار سال نخست ریاست جمهوری خود را جبران کنند و حتی به بهای خیانت به فلسطین هم که شده هر کاری که از دستشان بر می آید انجام دهند، تا ترامپ بتواند ادعا کند «امنیت اسرائیل را افزایش داده و به پیشبرد روند صلح اعراب و اسرائیل کمک کرده است!».
دولت افغانستان نیز در قالب این سناریو موظف شده تا بر خلاف موضع گیری های سابق خود، زندانیان خطرناک و امنیتی طالبان حتی آنها که متهم به کشتن شهروندان افغان و برخی کشورهای اروپایی هستند، را آزاد کند تا مذاکرات صلح با این گروه تروریستی به هر قیمتی که شده به جریان بیفتد و عنوان پر طمطراق «صلح سازی در افغانستان» در کارنامه خالی دونالد ترامپ ثبت شود.
با این حال باید اذعان کرد برگزاری چنین نشستهایی برای صلح و یا پر رنگ کردن و تاریخی جلوه دادن توافق چند کشور ذره ای با اسرائیل شاید در ظاهر بتواند دستاورهای سیاسی برای آمریکا و متحدان منطقه ای اش داشته باشد، اما تحلیلگران حوزه غرب آسیا و آنها که اندک اطلاعی از منازعات مزمن این منطقه دارند، به خوبی بر این نکته واقفند که معضلات امنیتی منطقه غرب آسیا با نشستهای نمایشی و دستوری حل شدنی نیست.
در شرایطی که اسرائیل اعلام کرده توافقش با کشورهای حوزه خلیج فارس دلیلی برای توقف شهرک سازی در کرانه باختری رود اردن نیست و مقامات فلسطینی نیز تا کنون در برابر فشارهای امارات و عربستان، بحرین و مصر برای عادیسازی روابط با اسرائیل ایستادگی کرده اند، سفرای خود را از دو کشور امارات و بحرین فراخوانده اند و البته اعلام کرده اند که پیشنهادات مالی وسوسهانگیز طرف مقابل نمی تواند سبب انصراف آنها از حقوق تاریخی ملت فلسطین شود، به نظر می رسد علی رغم هیاهوی بسیار آمریکا و متحدانش بر سر توافقات اخیر، هنوز هیچ یک از اختلافات تاریخی فلسطین و اسرائیل به طور ریشه ای حل نشده که بتواند چشم انداز روشنی از صلح پایدار در این منطقه را به تصویر بکشد.
از سوی دیگر در حالی که تنها هنر طرف آمریکایی بعد از حدود 20 سال اشغال افغانستان و ادعای مبارزه با تروریسم در این کشور، این بوده است که با امتیاز دهی به یکی از این گروههای تروریستی و آزاد کردن زندانیانشان، آنها را به پای میز مذاکره بکشاند، بسیار ساده لوحانه و خوشبیانه خواهد بود اگر کسی ادعای مقامات آمریکایی پیرامون «صلح سازی در افغانستان» را بپذیرد. آمریکا از سال 2001 تا کنون نه موفق شده جلوی تجارت مواد مخدر و تأمین منابع مالی تروریسم را بگیرد، نه توانسته نیروهای امنیتی افغانستان را برای مقابله ملی و مستقل با تهدیدات امنیتی آموزش کافی و صحیح بدهد و نه حتی در روند دولت- ملت سازی در این کشور موفقیت چشمگیری داشته است؛ شکستهای عمیق و ریشه داری که متأسفانه دود آن هر روز به چشم مردم بی پناه افغانستان می رود.
حال بر فرض موفقیت مذاکرات صلح با طالبان باید پرسید تکلیف بقیه مشکلات این کشور از جمله حضور سایر گروه های تروریستی در افغانستان چه می شود؟ طبق اعلام وزارت دفاع افغانستان 50 هزار تروریست در قالب 21 گروه تروریستی، مسئول ایجاد نا امنی و بی ثباتی در این کشور هستند و دونالد ترامپ اگر واقعا قصد کارنامه سازی برای خود در عرصه سیاست خارجی دارد، باید بگوید در چهار سال ریاست جمهوری خود چه کاری برای مقابله با این گروههای تروریستی کرده و کدام امنیت و ثبات را برای مردم مظلوم افغانستان به بار آورده است.
از این رو هر چند برخی تحلیل های بدبینانه نشست صلح افغانستان و توافق دومینووار کشورهای عربی با اسرائیل را به معنای تنگ شدن حلقه امنیتی به دور ایران و تقویت احتمال شکل گیری یک نظم جدید امنیتی در تضاد با منافع کشورمان می دانند، اما باید گفت نگاهی به پشت پرده و ماهیت واقعی مذاکرات صلح و توافقات دیپلماتیک اخیر نشان می دهد که نباید منتظر یک تحول گفتمانی فراگیر و یا تغییر سیستماتیک الگوی نظم و امنیت در منطقه غرب آسیا باشیم. در عوض باید گفت مع الاسف غرب آسیا با همه ارزش ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود، بار دیگر به دستاویزی برای بهره برداریهای سیاسی یک قدرت بزرگ تبدیل شده است؛ روندی که نه به حل ریشه ای منازعات تاریخی و صلح پایدار در منطقه، بلکه تنها به چند عکس یادگاری و شاید موفقیت نسبی یک سیاستمدار غربی ختم خواهد شد.
آن چه می تواند صلح واقعی در این منطقه را رقم بزند، همکاری های منطقه ای، پرهیز از اتخاذ سیاست های حذفی و با حاصل جمع جبری صفر و یک توافق فراگیر برای تنش زدایی و پرهیز از رقابتهای نا سالم است، رویکردی که علی رغم تأکیدات فراوان دستگاه دیپلماسی ایران، متأسفانه هنوز بسیاری از کشورهای منطقه بلوغ سیاسی کافی برای توجه و پرداختن به آن را ندارند.
نظر شما :