معرفی کتاب
گریز از بدبختی با نوآوری
دیپلماسی ایرانی:
داستان اول
«من در ابتدای دهه 1970 به مدت دو سال در کشور...بودم... که در آن سالها یکی از فقیرترین ملتهای قاره آسیا بود. برخی دوستان کرهای من به خاطر بیماریهای قابل پیشگیری جان سپردند و خانوادههایی را دیدم که مجبور بودند بین داشتن غذا سر میز، فرستادن بچه به مدرسه یا نگهداری سالمندان خانواده یکی را انتخاب کنند.»
داستان دوم
«کشوری را تصور کنید که میانگین امید به زندگی در آن فقط 45 سال است، آمار مرگ و میر کودکان به 200 مرگ در هر 1000 تولد میرسد و کمتر از 5 درصد مردم به آب لولهکشی داخل خانههایشان دسترسی دارند. یک شخص معمولی تقریباً 52 درصد درآمدی را که به سختی به دست آورده است خرج خوراک میکند. کمک دولت به مردم اندک است و فساد در همه سطوح بیداد میکند. رفاقت و نه شایستگی تعیینکننده شانس دستیابی به بیشتر مشاغل خدمات کشوری است.»
شما فکر میکنید کشورهای دو داستان بالا کدام دو کشور زیر هستند؟
یک. چین – آمریکای قرن نوزدهم
دو. اندونزی – برزیل
سه. مالزی – سوئد قرن نوزدهم
چهار. نیجریه – آفریقای جنوبی
پنج. کره جنوبی – آمریکای قرون نوزدهم
شش. هند – آلمان قرن نوزدهم
گزینه درست را در سطور بعدی معرفی میکنم.
اصل داستان
صرفنظر از اینکه شما کدام گزینه را انتخاب کنید، این دو داستان را از کتاب «معمای شکوفایی: چگونه نوآوری ملتها را از فقر بیرون میآورد؟» نوشته کلیتن کریستنسن و دو همکارش گرفتهام که جعفر خیرخواهان آنرا به فارسی ترجمه کرده و صندوق کارآفرینی امید در پاییز 1398 در 264 صفحه با قیمت 40000 تومان منتشر کرده است.
استدلال کتاب این است که سه نوع نوآوری وجود دارد: تداومبخش، کارآییبخش، بازارآفرین. شرکت تویوتا دو دهه خودرو مدل کمری را در بازار آمریکا فروخته اما برای حفظ فروش بالای آن بر نوآوری تداومبخش این محصول متکی بوده است. صنعت نفت و گاز اما با تکیه بر نوآوری کاراییبخش، همان کار قبلی را با نیروی انسانی خیلی کمتری انجام میدهد. سوددهی و تولید بیشتر شده اما تحولی در بازار ایجاد نشده است.
نوآوری بازارآفرین اما کاملاً متفاوت است. هِنری فورد در اوایل قرن بیستم خودرو فورد مدلی تی را به بازار عرضه کرد و ضمن ایجاد تحول در صنعت خودرو، صنعت فولاد، پلاستیک، جادهسازی، مسکن و ... را تغییر داد. اَپل این کار را با اولین مدل آیفون انجام داد، ماکارونی ایندومی در نیجریه و لوازم خانگی گالانز در کل جهان با اجاقهای مایکروویو. توسعه بعدی مدلهای اپل، گالانز یا خودروهای فورد بعدی هم همه تداومبخش و متکی بر نوآوری کارآییبخش بودهاند.
عدم مصرف مفهومی مهم در کتاب و حالتی است که جمعیتی کثیر کالا یا خدمتی را از آن جهت که مهارت، دانش، توانایی مالی یا دسترسی به آن ندارند، مصرف نمیکنند. نوآوریهای بازارآفرین بر «عدم مصرف» متمرکز شده و بازار مصرف مناسب را خلق میکند، بازاری که فورد، سونی یا شرکت خدمات تلفن همراه در آفریقای فقیر ایجاد کردند.
نویسندگان توضیح میدهند که چگونه دو کشور کره جنوبی (داستان اول) و آمریکای قرن نوزدهم (داستان دوم) با نوآوری_بازارآفرین مسیر توسعه را هموار کردند، و چگونه مکزیک بعد از یک قرن سرمایهگذاری روی «نوآوریهای کارآییبخش» هنوز با جمعیت زیاد درگیر فقر است. آنها به خوبی داستان فرار از بدبختی آمریکای قرن نوزدهم، توسعه ژاپن و کره جنوبی، و کاستیهای مکزیک را با اتکا به نظریه خود روایت میکنند.
نویسندگان همچنین چگونگی مبارزه با فساد (با اتکا بر داستان کره جنوبی)، کافی نبودن قوانین خوب برای توسعه و مشکلات و ناکافی بودن سرمایهگذاری دولتها در زیرساخت (کاری که دولت در ایران زیاد انجام میدهد) را نشان میدهند.
کتاب البته به متغیرهای اقتصاد سیاسی و بسیاری متغیرهای کلان تاریخی مؤثر بر توسعه نمیپردازد، اما اثری خواندنی و بالاخص فصل هشتم آن (قوانین خوب کافی نیست) مکمل کتاب «توانمندسازی حکومت» (نشر روزنه، 1398، ترجمه جعفر خیرخواهان)، و ادبیات مرتبط با اهمیت نوآوری و کارآفرینی در توسعه؛ بررسی و نقد نقش دولت در توسعه (دولتپژوهی، ظرفیت دولت و دولتهای توسعهگرا)، و شیوههای مبارزه با فساد است.
کتاب برای فعالان اقتصادی، فعالان اکوسیستمهای استارتآپی، سیاستگذاران و سیاستمداران متولی توسعه، محققان اقتصاد توسعه، سرمایهگذاران و طیفی از علاقمندان به مباحث توسعه، نوآوری، نهادها و حکمرانی بسیار ارزشمند است.
نظر شما :