قصه پرغصه یک دانشگاه کردی
قلعه دیزه و دانشگاه انقلاب: تراژدی درسدن کردستان
نویسنده: صلاح الدین خدیو، کارشناس مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: دانشگاه سلیمانیه 52 سال قبل به عنوان نخستین مرکز آموزش عالی کردستان عراق با راه اندازی سه دانشکده آغاز به کار کرد. تاسیس این دانشگاه در سال 1968 مقارن با آغاز حکومت بعثی ها در عراق متعاقب کودتای حسن البکر و صدام حسین بود. فعالیت این دانشگاه شوری مضاعف به حیات فرهنگی و سیاسی سلیمانیه بخشید که از دیرباز به آن شهره بود. سلیمانیه قبل از تاسیس دانشگاه هم مهمترین کانون فرهنگی و سیاسی کردهای عراق و چه بسا تمام کردهای جهان بود.
حیات فرهنگی و روشنفکری این شهر در دوران امیرنشین نیمه مستقل بابان در اواسط قرن نوزدهم، با رستاخیز ادبی گویش سورانی زبان کردی وارد مرحله جدیدی شد. سه شاعر پرآوازه کلاسیک، نالی، سالم و کردی شروع به طبع آزمایی به کردی کردند و مخصوصا با تاکید بر اهمیت و قابلیت های زبان کردی، قسمی تعصب و پیش آگهی هویتی را هم به نمایش گذاشتند. غنای زبانی و قوت ادبی این شاعران، مرزهای سلیمانیه و امارت بابان را درنوردید و از طریق شبکه گسترده مساجد و تکایا و حجره ها و مدارس علوم دینی در تمام کردستان طنین انداز شد.
مبادلات فرهنگی میان بخش های مختلف کردستان از دیرباز رایج بود و تقریبا هیچ شخصیت ادبی و دینی کرد در دو سوی مرز وجود ندارد که تحصیلات سنتی اش را همزمان در شهرهای مهاباد و سنندج و سلیمانیه و اربیل و ...طی نکرده باشد.
زبان فارسی که در مدارس علوم دینی کردستان ایران و عثمانی آموخته می شد، نقش نوعی میانجی فرهنگی را داشت و گفته می شود که سبک هندی شعر فارسی یکی از محرک های انقلاب زبانی سلیمانیه بود که به فاصله چند دهه کردستان مکری را هم در برگرفت و چند شاعر طراز اول را هم در این خطه به میدان آورد.
تقریبا همزمان با این تحول، سلیمانیه به مرکز پیدایش و ترویج دو طریقت قادریه و نقشبندیه تبدیل شد که پس از مدتی کوتاه در هر دو کردستان ایران و عثمانی به سرعت گسترش یافت و نقشی مهم در ترویج نوعی اسلام صوفیانه/روستایی ایفا کردند که مهر خود را بر پیشانی تحولات سیاسی – اجتماعی کردستان در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم زد.
پیوند طریقت و سیاست که پس از زوال نظم امرنشینی در نیمه دوم قرن نوزده آغاز شد، به کام ناسیونالیسم در حال زایش کردی خوش آمد و نخستین جنبش ها و رهبران از این خاستگاه به میدان آمدند.
غیر از اینها، سلیمانیه از بخت برنامه اصلاحات تنظیمات عثمانی در دهه های پایانی سده نوزده هم برخوردار شد. چند مدرسه نمونه دولتی و یک مدرسه نظامی در این شهر تاسیس و برخی از دانش آموختگان آنها فرصت این را یافتند که تحصیلات عالیه خود را در مراکز آموزشی آنکارا و قسطنطنیه پی بگیرند. اینان همانی بودند که در سال های نخست سده، در باشگاه های فکری و سیاسی پایتخت امپراطوری عثمانی، ملی گرایی نوین را آموختند. مشقی که بیشتر قسمی خودآگاهی هویتی در برابر خیزش تدریجی ناسیونالیسم های ترکی، عربی، ارمنی، بلغاری و... بود. استانبول آن سال ها شاهد فعالیت چندین محافل و انجمن های کردی با دستورکارهای ناسیونالیستی و فعالیت های کم و بیش مشابه بود.
آنچه در سالهای 1900 و 1910 در لابراتوارهای فکری قسطنطنیه تولید شد، در کارگاه های سیاسی سلیمانیه دهه بیست حی و حاضر بود، این انتقال توسط منورالفکران سلیمانیه ای مقیم پایتخت انجام شد.
پویایی حاصل از تلفیق ملی گرایی نوین با سنت ادبی و غنای فرهنگی سلیمانیه و پیش آگهی هویتی مسبوق به سابقه آن، این شهر را به کانون جنبش های کردی و نهضت های ادبی و فکری تبدیل کرد.
از ابتدای دهه سی تعلیم رسمی به زبان کردی در این منطقه آغاز و اکنون پس از صد سال زبانی روان و توانمند و استاندارد آفریده است.
زادگاه حزب هیوا در دهه سی، پارت دموکرات کردستان در دهه چهل، اتحادیه میهنی در دهه هفتاد و سرانجام جنبش تغییر در دهه اول قرن جاری، که هریک به سنتی فکری و مبارزاتی تعلق دارند، شهر سلیمانیه و کانون های روشنفکری و شورشی آن است.
همان اوان تاسیس دانشگاه هم به جهت ویژگی های سیاسی و جنبشی شهر، این مرکز علمی آبستن یک جنبش دانشجویی یگانه در تاریخ حرکت های سیاسی کردی شد.
در مارس 1974 با آغاز دوباره جنگ میان کردها و دولت عراق، دانشجویان و اساتید دانشگاه سلیمانیه تصمیمی تاریخی گرفتند و عمده آنها شهر را ترک کردند و در کوه به جنبش بارزانی پیوستند.
در تاریخ جنبش های انقلابی این نمونه نادری بود که یک دانشگاه به انضمام اکثریت قریب به اتفاق اساتید و دانشجویان دسته جمعی "به کوه بزند"، نشانه ای آشکار از فراگیری جنبش و پیوند استوار میان شاخ* و شار.
در ادامه مقامات جنبش تصمیم گرفتند فعالیت های دانشگاه را در شهرک آزاد شده قلعه دیزه از سر بگیرند. حضور قاطبه اساتید و دانشجویان این مهم را امکان پذیر می کرد. بازگشایی دانشگاه در مناطق آزاد شده جنبش کردستان، خشم دولت وقت عراق را برانگیخت و آنها در بهار همان سال محل موقت دانشگاه و شهرک قلعه دیزه را به شدت بمباران کردند. نتیجه یک فاجعه انسانی تمام عیار بود: صدها نفر کشته و چند برابر این تعداد زخمی شدند. دانشجویان اکثریت قربانیان را تشکیل می دادند.
مصاف "ناپالم و معرفت" در قلعه دیزه که ابعاد ویرانگر آن یادآور تلفات و تخریب ناشی از بمباران شهر درسدن آلمان بود، دوباره تناقضی بزرگ را فاش کرد: کردها که مغلوبان سایس – پیکو بودند و به علت نوعی بداقبالی تاریخی و شاید هم فرصت سوزی، مجال ورود به باشگاه "دولتمندان" پس از جنگ اول را نیافته بودند، اکنون هرچه از تجدد و معرفت مدرن به دست آورده بودند، در سکوت جهانیان در برابر ابعاد درنده مدرنیته می سوخت.
جهان سرشار از ایمان و ایقان کردها در دو قرن اخیر، بابت تاخیر و گرانجانی در دریافت تجدد و ایده های مدرن و مکاری ها و فریبندگی های آن، بهایی سنگین پرداخت. اما جهد مضاعف سده بیست و تکاپوهای معرفتی و فکری و فرهنگی که دستکم آنها را نسبت به بعثی های نااهل و مصداق زنگی شمشیر به دست، سرآمد کرده بود، این بار مقهور بی عدالتی های نظم بین المللی شد.
پس از شکست جنبش بارزانی، اعتراضات و فعالیت های سیاسی در دانشگاه سلیمانیه استمرار یافت. در اوایل دهه هشتاد و با تشدید دوباره جنبش های چریکی در کردستان، حرکت های دانشجویی نیز حالت تظاهرات روزانه به خود گرفت. این امر مقامات بغداد را به صرافت گرفتن یک تصمیم گیری اساسی انداخت: انتقال دانشگاه به اربیل و خلاصی از دردسرهای سلیمانیه! در سال 1981 دانشگاه از سلیمانیه جمع و با تمامی امکانات سخت افزاری و نرم افزاری – اساتید و دانشجویان – به اربیل منتقل شد. نام آن هم به دانشگاه صلاح الدین تغییر پیدا کرد. در ساختمان های سابق دانشگاه سلیمانیه یک معهد یا چیزی شبیه موسسات علمی – کاربردی ایران استقرار یافت که تنها مدرک فوق دیپلم صادر می کرد.
پس از قیام سال 1991 دولت اقلیم کردستان دوباره این دانشگاه را بازگشایی کرد. در دور جدید فعالیت هایش به جهت کمی گسترش زیادی یافت ولی به لحاظ کیفی مانند سایر دانشگاه های عراق دچار افت و کاستی شد. علاوه بر این دخالت های حزبی و غیرآکادمیک در آن، این مرکز را از سنت های مبارزاتی سابق خود تا حد زیادی تهی کرده است.
*شاخ و شار در زبان کردی به معنای کوه و شهر است.
نظر شما :