درباره تزهای اکتبر روژاوا
قصه کردهای سوریه ادامه دارد
نویسنده: صلاح الدین خدیو، کارشناس مسائل بین الملل
دیپلماسی ایرانی: معروف است که جوجه ها را آخر پاییز می شمرند نه اول آن. در تقویم مسیحی ماه اکتبر با ماه های مهر و آبان همپوشانی دارد و اصطلاحا "اول ـ نیمه" پاییز محسوب می شود و هنوز تا پایان فصل زرد زمان زیادی لازم دارد. با این وصف اکتبر زمان مناسبی برای جوجه شمردن نیست.
اصحاب اکتبر اما عمدتا از زاویه تعجیل یاد شده، در دام برخی خطاهای تحلیلی افتادند که در ذیل به صورت خلاصه به آنها اشاره می شود.
▪ دولت خودمختار کرد که از شمال زیر آتش ارتش ترکیه و از جنوب زیر فشارهای خوردکننده ارتش عربی سوریه قرار گرفته، روزهای پایانی خود را می گذراند و ارتش سوریه بی شلیک حتی یک گلوله مناطقی را که در هشت سال گذشته از دست داده بود، بازپس گرفت.
این را یک تحلیلگر معروف بی بی سی گفت. نکته اصلی که وی متوجه آن نشده بود، این بود که ورود واحدهایی از ارتش سوریه به رقه، منبج، طبقه، کوبانی و مناطق دیگری از شرق فرات کاملا نمادین بود.
مضاف بر آن از ابتدا روشن بود که ترکیه مجوز عملیات محدودی دریافت کرده و قادر نخواهد بود غیر از منطقه عملیاتی به اصطلاح چشمه صلح پیشروی انجام دهد.
رمزگشایی از توئیت های گاه و بیگاه ترامپ در هنگامه جنگ موید این دیدگاه است. منطقی نبود کردها بدون اخذ هیچ امتیاز مهمی از دمشق، از تمام داشته هایشان صرف نظر کنند.
نکته سوم این بود که خروج آمریکایی ها بیشتر جابه جایی و تغییر مواضع بود و تصور اینکه عرصه را به سادگی برای دمشق و مسکو و تهران خالی می کنند، قدری از دوراندیشی به دور است.به صورت خلاصه واشنگتن حتی اگر کردها را هم رها کند، به دلایل استراتژیک ول کن سوریه نحواهد بود.
▪ مساله ترکیه پ.ک.ک است نه کردها و پ.ک.ک با سوء استفاده از کردهای سوری مسئول اصلی وضعیت فعلی است. این را دیروز نیچیروان بارزانی گفت، اما کم نیستند کردهای هوادار حزب متبوع آقای بارزانی که به راستی آن باور دارند.
بدون پرده پوشی باید گفت نظر آقای اردوغان هم همین است و البته راست هم می گوید. مشکل اما این است که اگر پ.ک.ک نبود، اساسا مساله ایی هم حادث نمی شد. احزاب کرد عضو شورای ملی که در سال های گذشته عموما مواضعی نسبتا نزدیک به ترکیه اتخاذ کرده اند، اساسا از اینکه به صراحت مواضعشان را در برابر اپوزیسیون سوریه مطرح کنند، واهمه دارند، چه برسد به اینکه در نواری به طول 800 کیلومتر در مرز با ترکیه به تاسیس دولت بپردازند.
با این وصف پروژه دولت سازی ابتدا به ساکن از دست آنان بر نمی آمد و اگر به فرض محال توان آن را داشتند، همینطور با مشت آهنین ترکیه روبه رو می شدند.
تز مذکور یادآور تزی مشابه در چهل سال قبل در ایران است: سرتاسر دیوارهای کردستان با شعار ما با کفر می جنگیم نه با کرد، آذین بندی شده بود. نظام انقلابی با دقتی ایدئولوژیک در پی مرزبندی میان احزاب چپگرای کرد و توده مردم کردستان بود. اما در عمل این چپگرایان کرد بودند که رهبری جنبش کردی را برعهده داشتند و تفکیک سر از بدنه دشواره ای عظیم بود.
علاوه بر آن کوتاه زمانی بعد پس از بسط حاکمیت مطلق در منطقه، بساط اسلامگرایان کرد مستقل هم برچیده شد و وجوه عینی این تفکیک به کلی از کف رفت.
▪ کردها به دلیل پیروی از آموزه های اخلاقی، تئوری های آنارشیستی و توهمات چپگرایانه ای که ارج کافی به تشکیل دولت نمی نهند، بازی را باختند.
این را برخی از اهالی قلم کرد می گویند. ایده بنیادین این تز این است که سیاست حاصل جمع برداری مولفه های قدرت است و دولت کانون آن و اگر کردها دولت داشتند، مورد تهاجم قرار نمی گرفتند. منطق درونی این گزاره ها البته درست به نظر می آید. اما خطاب قرار دادن کردهای سوری با این فحوا، عین زیره به کرمان بردن است!
چه کردهای سوری در هشت سال گذشته حتی لحظه ای در شکار و قاپیدن فرصت ها درنگ نکردند و در دیدن سیاست به مثابه امر اخلاقی هم دچار سوء تفاهم نشدند.
برخلاف این پندار ایدئولوژی کاملا در خدمت استراتژی قرار داشت: تشکیل دولت در جغرافیایی منفصل و میان جمعیتی متکثر. با هر ایده سیاسی سراغ این دستور کار آشفته ژئوپولتیک بروید که زخم های تاریخی تبعیض و تعریب را بر پیکر خود دارد، حتما ناچار خواهید شد، حدی از عدم تمرکز و نظم شورایی را حتا علیرغم میل باطنی بپذیرید.
اما اگر فکر می کنید که "اصل حاکمیت" یعنی کارویژه اصلی دولت مدرن در این موجودیت سیاسی غائب بوده و امر سیاسی از پایین می جوشید، اشتباه می کنید.
آمریت از قندیل می آمد، در داخل مرزهای سوریه تبدیل به حاکمیت می شد و ازقضا نافذتر از اقلیم کردستان از سیمالکا تا عفرین ساری و جاری بود و باکونین و مورای بوچکین هم رنگ و لعاب نقاشی های این سازه دولتی هستند. سازه ای که با برخورداری از منابع نفتی دستکم در حد و اندازه های اقلیم کردستان در پیوند با اقتصاد بین المللی هم قرار می گیرد.
کردهای سوریه هم عملگرا هستند و هم از درجه بالایی از تاب آوری استراتژیک برخوردارند. هر جا هم نیاز بوده به سود استراتژی، از ایدئولوژی عبور کرده اند.
اتفاقا برعکس نقطه عزیمت تز سقیم پیشگفته، ذهن گرایانه است و از عدم درک کافی مقتضیات ژئوپولتیک و روابط قدرت بر می خیزد.
31 سال قبل مسعود رجوی بر اساس یک نقشه تخیلی نیروهایش را به قتلگاه عملیات فروغ جاویدان فرستاد. افراد مجاهدین در تنگه چهارزبر محاصره و به وسیله هوانیروز و واحدهای نیروی زمینی تار و مار شدند. رجوی به جای پذیرش مسئولیت شکست به باقیمانده نیروهایش گفت: شما در تنگه چهار زبر گیر نکردید، در تنگه توحید و آزمون خلوص ایدئولوژیک به دام افتادید! این توهمات ذهن گرایانه و ایدئولوژیک درست بر خلاف واقعیت ساده ای بود که روی زمین وجود داشت و برای درک آن نیاز به پیچیدگی خاصی نبود. جمهوری اسلامی دارای برتری مطلق نظامی بود و حمله دسته جمعی افراد رجوی معنایی جزو خودکشی دسته جمعی نداشت.
ظاهرا در حوادث شرق فرات جای معادله ذهن و عین وارونه شده است. بازیگران اصلی به خوبی حقیقت امر را می فهمند، اما این ناصحان و ناظرانند که تذکاریه می دهند و اولویت ذهن بر عین را مفروض قرار می دهند.
▪ آمریکا به کردها خیانت کرد. این گزاره به ترجیع بند بیشتر گفتارهای سیاسی درباره موضوع شمال سوریه تبدیل شده است.
برخی از سر خرسندی و سرزنش ساده لوحی کرده آن را به کار می گیرند و عده ای هم از باب بی وفایی و بی پرنسیپی آمریکایی ها. واقعیت اما این است که هیچ کدام درست نیست. روابط بین الملل عرصه عشق و خیانت و وفا و جفا نیست. طرفین این معادله با پیش فرض های متفاوت و در جستجوی اهدافی مشخص وارد معامله ای شدند که سودی مشخص برای دو طرف داشت.
از رهگذر همکاری علیه داعش، کردها به بازیگری مطرح در سوریه تبدیل شدند. آمریکا با کمک کردها با تهدید داعش در سوریه مقابله کرد و کردها هم در پوشش آن به اقلیم سازی پرداختند. سیاست کردها و آمریکایی ها در سوریه که در موضوع داعش به نقطه اشتراک رسید، از نقطه ضعف های مشخصی رنج می برد. آمریکایی ها راهبرد معین و بلندمدتی در این کشور ندارند و کردها هم مانند برادرانشان در کردستان عراق که از زمان صدام به صورت رسمی، سند مالکیت دستکم سه استان کردنشین را در قانون اساسی داشتند، فاقد هرگونه زیرساخت حقوقی هستند. این به معنای آن است که شکاف بزرگی میان ساختار حقیقی و حقوقی وجود دارد.
مداخله قدرت های بین المللی پس از 1991 آنچه را که در قانون اساسی عراق بالقوه وجود داشت، بالفعل کرد. در سوریه ساختاری "بالفعل" وجود دارد ولی فاقد رسمیت قانونی است. راهبرد کردها باید گرفتن برگه رسمیت از دمشق با توجه به اهرم های موجود باشد. تسلط آنها روی شاهرگ های اقتصادی سوریه و منابع نفتی آن برگ برنده ای است که می تواند در چانه زنی ها به کار آید.
بحران سوریه دارای الزامات و اقتضائات سیال و در حال گذاری هست. پویایی سیاست قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای ناشی از تصدیق ماهیت سیال و متغیر آن است. مرزهای دولت خودمختار کرد تحدید می یابد، بخشی از اختیاراتش را از دست می دهد، اما دور از انتظار است که به کلی از بین برود.
عقب نشینی نیروهای کرد خارج از محدوده عملیات چشمه صلح یک عقب نشینی راستین نیست. روسیه هم خلا حضور آمریکا را پر نکرده و در شرق فرات نمی تواند، اراده خود را به کردها تحمیل کند. استان های حسکه، رقه و دیرالزور عملا به حیات خلوت آمریکا تبدیل شده و در حالت کلی مانند آلمان پس از جنگ، هنوز مانده تا چهره نهایی سوریه که به حیات خلوت قدرت های گوناگون تبدیل شده، روشن شود.
ترامپ با خروج غیرمنتظره سربازانش، جلو ترکیه را برای حمله به کردها باز گذاشت، اما با فشارهای سیاسی و اقتصادی دامنه آن را محدود کرد.
سرپلی که ترکیه در شرق فرات به دست آورده به لحاظ نظامی و از حیث دسترسی به مسیرهای مواصلاتی عمده، دستاوردی جدی و پایدار محسوب نمی شود. غیر از این به صورت روزمره ضد حمله های جنگجویان کرد علیه متحدان ترکیه ادامه دارد.
آمریکا نه ترکیه را رها می کند و نه کردها را و هر یک را به تناسب اهمیت و جایگاهشان وارد محاسبات خود می کند. مضاف بر آن تا آینده ای نامشخص در پرونده سوریه هم حضور خواهد داشت و با استفاده از اهرم های متعدد، بازسازی این آن و ورود مجدد آن به جامعه جهانی را کنترل خواهد کرد.
مادام که این توازن ولو به صورت نسبی برقرار است و پرونده کاملا حل و فصل نشده، کردها می توانند برای تثبیت موجودیت خودمختار خود و ترسیم چارچوبهای حقوقی آن بکوشند.
اکتبر زود است، باید منتظر دسامبر و شاید گذر اکتبری دیگر و دسامبر 2020 ماند. زمانی کە بحران ویرانگر سوریه ده ساله می شود.
نظر شما :