ناپدید شدن یک کشور در ذهن مردم
گام اول نجات ایران از مفاهیم منفی
نویسنده: بابک مهرآیین
دیپلماسی ایرانی: آیا متوجه شده اید چقدر جامعه ایران زیر بمباران مفاهیم منفی و سیاه قرار دارد؟
آیا دقت کردهاید دایم واژه های مرگ، بیماری، طلاق، سرطان، اعتیاد، خشونت، جنگ، ناامنی، آوارگی، دزدی، اختلاف، فقر، نفرت، تبعیض و کشمکش در رسانه های پارسی زبان چه در داخل و چه خارج با شدت تمام بر سر مخاطبان ایرانی می ریزد؟ و دریغ از یک موسیقی خوب، یک شعر دلنشین، یک رنگ شاد، یک رفتار محترمانه، یک گفتار فاخر...
از سوی دیگر آیا حسب اتفاق، برنامه های تلویزیون های اروپایی و آمریکایی و حتا ترکیه ای (آنچه برای خودشان پخش می شود) را دیده اید که چگونه با شادی، طراوت، امید به آینده، مهربانی، خانواده دوستی، رنگ، خنده، وطن پرستی، عشق، موسیقی، ازدواج، استعدادیابی، رقص و .... آکنده شده است و مخاطبانشان را در بستری از اندیشه ها و رویاهای زیبا برای فردای خود و وطنشان قرار می دهند؟
هدف از این بمباران سیاه چیست؟ هدف از آوارِ اخبار ناامید کننده و فیلم ها و سریال هایی که مغز مخاطب ایرانی را با بیماری و مرگ و بیهودگی و ناامیدی از آینده، هماهنگ و همنشین می کنند، چیست؟!
در پاسخ این پرسش عباراتی از کتاب شکستن طلسمِ وحشت نوشته آریل دورفمن را نقل می کنم. وی که از پیگیران محاکمه پینوشه، دیکتاتور شیلی و از روایتگران دوران حکومت سیاه او است، در کتابش می نویسد: "خبرهای فراوان از مرگ آدم ها، دست آخر برای بسیاری از ما به نمادی از ناپدید شدن خود کشور تبدیل شد، تلاش برای نابودی ابدی کشور آزادی که زمانی در آن زندگی می کردیم."
درس بزرگی که دورفمن در این کتاب ما می دهد این است که: "ترویج مرگ، وحشت و افکار منفی یک جامعه را فلج می کند. زندگی با حسِ حضورِ بدی و شر، روح یک ملت را فاسد می کند و باعث می شود یک سرزمین انرژی حیات خود را از دست بدهد. ناپدید شدن یک کشور در ذهن مردم آن کشور به این معناست که آن مردم دیگر احساس تعلقی به آن سرزمین و مسائل آن نخواهند داشت و خود را مردمانی بی وطن و بی پناه احساس خواهند کرد، و در جستجوی هویتی جدید که بتوانند در پناه آن به آرامش و امنیت و شکوفایی و افتخار برسند برخواهند آمد."
و این همان چیزی است که این روزها در صحنه سرزمینمان شاهدش هستیم. دشمنان این سرزمینِ کهن و مردمانش، با زمینه سازی های روانی و فرهنگی و اقتصادی رذیلانه، گام به گام میلیون ها ایرانی را به بیماریهایِ ناامیدی، بی اخلاقی، بی شهامتی، بی اعتنایی به سرنوشت وطن و هموطن، بی خبری از تاریخ، خودویرانگری و خودزنی دچار کرده اند.
بخش روانی این حرکت رذیلانه را رسانه هایی که همگی (با وجود تنوع ظاهری مشرب ها) از یک مرکز هدایت و راهبری می شوند، عهده دار هستند. اهمیت این نقش آفرینی در پروژه نابودی ما به اندازه ای است که مخالف خوانی های سیاسی و لگداندازی های ظاهری رسانه های برون مرزی در کنار آن مجاز است.
پیشنهاد: یک گام لازم برای رهایی از چاه سیاه سقوط و زنده کردن امید به رویش دوباره سلامتی و عزت و زیبایی و اتحاد و عشق به وطن، فاصله گرفتن از رسانه های دیداری و شنیداری و نوشتاری عمومی و گزیده بینی و گزیده خوانی است. خود را از شعاع مسمومِ اخبار، فیلم ها و سریال های شبکه های درون مرزی و برون مرزی خارج کرده، در آرامشی لطیف و انسانی، در همنشینی با کتاب و نویسندگان بزرگ و نیز نیوشیدن موسیقی فاخر و عمیق، خویشتنِ شایسته و مهربان و اصیل خود را به یاد آوریم. این گونه می توانیم گام نخست را در درمان دردهای فردی و ملی برداریم.
نظر شما :