دیپلماسی اپورچیونیست ها؛ نگاهی به فیلم سینمایی "بیروت"

مذاکره با اسلحه

۰۶ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۵:۴۱ کد : ۱۹۷۸۰۸۸ اخبار اصلی سینما دیپلماسی
"بیروت" بیش از آن که فیلمی درباه لبنان باشد بیشتر وصف حال امروز سوریه و مناسبات کل جهان است. چرا که تمام آن چیزهایی که فیلم روی آن تمرکز دارد تا به وسیله آن‌ها سعی کند کمتر به مانند یک بیانیه در مورد کشمکش‌های موجود در خاورمیانه به نظر برسد سبب شده تا در مقابل بیشتر شبیه یک اثر در مورد سیاست‌های غیرقابل پیش بینی فعلی جهانی به نظر آید.
مذاکره با اسلحه

عبدالرحمن فتح الهی – متن پیش رو نگاه و تحلیلی است بر فیلم سینمایی بیروت؛ در این تحلیل سعی شده هم جنبه های متن سیمنایی اثر مورد نقد قرار گیرد و هم در ادامه بررسی لایه های فرامتن از نظر دور نماند.

متن

فیلم سینمایی بیروت (Beirut) محصول سال 2018 ایالات متحده اثری است که از دل کارگردانی برد اندرسون و فیلمنامه تونی گیلروی روانه سینما شد. فیلم در نگاه اول خوش ساخت به نظر می رسد. اما در بررسی دقیق تر می توان به اشکالاتی جدی در اثر رسید. قلم تونی گیلروی این بار یک تریلر را جاسوسی - جنایی با تمی سیاسی به رشته تحریر درآورده است. تریلری که ملغمه ای از همه چیز هست، اما در آن هیچ چیزی یافت نمی شود. هر چند که نویسنده اثر بیشتر به خاطر نوشتن تریلرهای چندگانه "بورن" شناخته شده است. اما نشانی از آن فیلمنامه های موفق در اثر متاخرش یافت نمی شود و حتی می توان "بیروت" را چند گام رو به عقب گیلروی دانست. آن هم فیلمنامه ای که عمری 20 ساله دارد. علاوه بر نویسندگی او تهیه گننده و کارگردان سینما هم است و حتی سابقه بازی های کوتاهی از جمله هنرنمایی در فیلم "افسانه بورن" را هم در کارنامه خود دارد.

اما در خصوص اثر تازه گیلروی باید گفت که نمی توان بیروت را نقطه عطفی در سناریو نویسی او دانست. به خصوص که این اثر هم مانند بورن یک شخصیت کانونی به نام "میسون" دارد. در فیلمنامه بیروت آن چه به عنوان نقطه ضعف اصلی شناخته می شود. عدم سنخیت کاراکتر اصلی با پلات اصلی، یعنی نجات یک مامور سی.آی.ای آمریکایی از دست عوامل لبنانی است. به عبارت دیگر آن چه در وجود میسون یافت نمی شود، پتانسیل هندل کردن یک مذاکره کننده و دیپلمات کارکشته برای حل چنین وضعیتی است. شاید در پاسخ بتوان عنوان کرد که عدم این سنخیت به عمد از سوی گیلروی در درام مطرح شده است. اما فیلمنامه هیچ نشانی از این عمد را ارائه نمی کند. آغاز داستان با پرحرفی های میسون در یک مهمانی در بیروت در سال 1972 آغاز می شود که به نوعی نشان می دهد او به عنوان یک دیپلمات دارای قوه شناخت سیاسی است، اما به فاصله کوتاهی شاهدیم که او حتی نمی تواند مدیریت یک وضعیت ساده را در عدم تحویل "کریم" به موساد به منظور به هم نخوردن مهمانی داشته باشد که در نهایت به کشته شدن "دیانا" (همسرش) می انجامد. در ادامه او حتی توان مدیریت یک جلسه کاری را در بوستون ندارد، اما به ناگاه بعد از ده سال در 1982 میسون به عنوان ناجی دوستش به بیروت باز می گردد. شاید گفته خود میسون را بتوان تنها نقطه طلایی پرداخت او دانست. زمانی که از اشتباهی وارد شدنش به این مساله می گوید. اما درام که مرزهایی از ملودرام را هم درنوردیده است کماکان اصرار دارد که این عدم سنخیت غلط و پرداخت نشده ادامه یابد، بدون این که منطق دراماتیکی برای این عدم سنخیت در طول داستان تعریف شده باشد و این تازه یکی از نقاط ضعف داستان پرتکلف گیلروی است. در صورتی که بهترین نمونه از پرداخت موفق چنین کاراکتری در عمدی بودن عدم سنخیت با فضای درام را می توان در کارنامه گیلروی با شخصیت "مایکل کلایتون" یافت. زمانی که کلایتون در پایان داستان عنوان می کند: "من ساده ترین بخش این معادله بودم، اما پیچیده ترین راه برای حذف من انتخاب شد". این دیالوگ کلایتون می تواند منطق دراماتیک گیلروی را برای چنین پرداختی در عدم سنخیت به خوبی نشان دهد، بدون آن که حرف اضافه دیگری بزند. چیزی که در بیروت وجود ندارد.

مساله مهم تر یا بهتر بگوییم ضعف مهم تر به تعدد کاراکترها، آن هم با تضاد منافع شدید باز می گردد.  فیلمنامه اصرار دارد بتواند دیدی عمیق را از تمامی بازیگران جنگ داخلی لبنان داشته باشد. از بحث های قومی و گروهای های مذهبی تا فلسطینیان، عوامل آمریکایی، اسرائیل، سوریه، روسیه و حتی ایران. همین مساله هم سبب می شود تا درام نتواند دیدی جدی را از هیچ کدام داشته باشد. در این خصوص اثر بیشتر به پرحرفی تمایل دارد. گویا که گیلروی میل دارد در پشت کلمات پرطمطراق داستانش را جدی نشان دهد. خصوصا جمله ای که در توصیف لبنان با مثال آپارتمان مطرح می کند. اما نه موساد، نه ساف، نه سی.آی.ای، نه مجاهدین لبنانی و نه خود "میسون" به آن مرحله از پختگی نمی رسند که بتوان از دل آنها به یک سمپاتی از طرف ها در داستان رسید. چون داستان از دید آمریکایی ها می گذرد از این رو درام اجازه مطرح شدن دیگر طرف ها را علیرغم مطرح کردنشان نمی دهد. لذا به جز میسون دیگر کاراکترها از "سندی" گرفته تا کریم، دونالد، گری، عوامل موساد و غیره نمی توانند حتی در حد یک تیپ – شخصیت خود را نمایش دهند.

ضعف دیگر فیلمنامه بیروت هم به عدم منطق روایی باز می گردد. در این باره روایت چندلایه درام و پیچیده گویی در داستان ساده آزاد سازی مامور سی.آی.ای به دلیل ترس از افشای برخی اخبار محرمانه سبب شده تا مخاطب بیش از آن که به سمت داستان جذب شود از آن فراری باشد. داستان پیچیدگی های عوامل متعدد با تضاد منافع شاید بستر خوبی برای تعریف یک دیپلماسی سینمایی باشد، اما زمانی این مهم محقق می شود که پرداخت درستی از شخصیت ها و همه یا حداقل بخشی از طرف های درگیر در فیلمنامه عنوان شود. لذا صرف حضور و به میان آمدن برخی اسامی نمی تواند هنر دیپلماسی و جدیت فضای درام را منتقل کند. به خصوص که اثر اصرار دارد کاراکترهای خود را بیش از آن که در خط کلاسیک آنتاگونیست – پروتاگونیست بگنجاند، آنها را به لابیرنت های شخصیت پردازی پست مدرن با متر و معیار شخصیت های خاکستری بکشاند. نگارش داستان مملو از پرسناژهای خاکستری کار هر کسی نیست. شاید در این میان تنها نقطه روشن تعریف نیم بند کاراکترنویسی خاکستری فیلمنامه بیروت به پرسناژ کریم باز گردد که تا حدودی توانسته از آب وگل درآید. اما باز کریم هم نمی تواند داستان را نجات دهد. چرا که او هم قربانی ضعف قلم گیلروی می شود. لذا برآیند کاری نویسنده سناریوی بیروت، داستانی است حراف، اما سطحی که بیش از ‌آن که خود را جدی نشان می دهد در جدی بودنش گم شده است. به خصوص که تم سیاسی اثر هم به نارسیسیسم درام دامن زده است. در نهایت سوال اینجا است که این فیملنامه 20 ساله گیلروی که می توانست در طول این سال ها مدام چکش بخورد و به فرار خور تحولات با شرایط روز هم ادابته باشد تا در نهایت بتواند حرف مهمی برای گفتن داشته باشد به اثری پرتکلف، اما پوچ بدل شده است.   

در مقابل این ضعف های درام کارگردانی برد اندرسون گامی رو به جلو نه چندان بزرگ در اثر محسوب می شود؛ هر چند که نمی توان تلاش های اندرسون را انکار کرد، اما در حوزه اجرا هم اثر چنگی به دل نمی زند. البته اندرسون بیش از آن که توان خود را در سیمنا نشان داده باشد، در تلویزیون به هنرنمایی پرداخته است. اندرسون در مقام کارگردان اثر سعی داشته تا در حوزه اجرا با مهارت و دقت بالا کار را به سرانجام برساند. اما دکوپاژهای او هم نشانی از این دقت ندارد. تعدد لوکیشن، فضای جنگی فیلم، تنوع کاراکترها و حجم بسیار زیاد دیالوگ ها که سوار بر داستان هستند، سایه سنگینی بر فرم اجرا دارند که نهایتا سبب شده تا اندرسون هم نتواند آن فیلمی که باید را از آب درآورد. البته تصاویر مستند ابتدایی و انتهایی فیلم می تواند به عنوان نقطه گره فیلم به دنیای واقعیت قدری فیلم را جدی نشان دهد ولی میزانس های گاه ناشیانه کارگردان به خصوص در میان خرابه های ناشی از جنگ داخلی لبنان سبب شده تا اثر در اجرا هم با اما و اگرهای جدی روبه رو باشد. شاید در این میان کارگردان تا حدوی توانسته باشد سیاهی های جنگ داخلی لبنان را تا حدوی به صورت ضمنی به نمایش بگذارد، اما اندرسون نتوانسته "بیروت" را خلق کند. اثر بیش از هر چیزی در حوزه اجرا به حضور "جان هام" دلخوش کرده است. اما هام نیز نمی تواند گلیم میسون را از آب بیرون بکشد. یک دیپلمات شکست خورده ای که سیاست را کنار گذاشته و اکنون در یک تحول شخصیتی به دنبال نجات دوست خود است با بازی که جان هام در بیروت ارائه کرده تفاوت بسیاری دارد. لذا حضور هام نیز نمی تواند طناب نجات فیلم باشد و بیشتر نوستالژی شخصیت دن دراپر در سریال "مردان دیوانه" (Mad Men) را به ذهن مخاطب می آورد. سایر بازی ها به خصوص روزامند پایک هم چندان چنگی به دل نمی زند. شاید بیننده در نگاه اول منتظر آن بازی جذاب پایک در فیلم "دختر گمشده" باشد، اما دریغ که چنین نیست. در میان این نقاط ضعف ریز و درشت موسیقی جان دبنی که کارنامه بسیار متنوع، آن هم با فیلم های جذابی دارد می تواند تا حدودی قابل تامل و تحمل باشد. در این راستا دبنی سعی داشته که در ساخت موسیقی اثر بیشتر از آلات محلی استفاده کند تا آن حس منطقه مسلمان نشین و موسیقی شرقی به مخاطب منتقل شود. مضافا این که تدوین اندرو هافیتر و زمان به نسبت مناسب فیلم بار تحمل اثر را تا حدودی کاسته است. اما در نهایت نه فیلمنامه تونی گلیروی و نه کارگردانی اندرسون نتوانسته بیروت را به اثری حتی متوسط هم بدل کند.

فرامتن

در حوزه فرامتن اثر باید به این نکته اشاره کرد که اگر چه بیروت نتوانسته در ساخت اثری سینمایی موفق ظاهر شود، اما می توان به لایه های درونی اثری به خصوص لایه های فرامتن آن نگاهی جدی داشت. بیروت در شرایط کنونی و در سایه جنگ سوریه دوباره می تواند کانون تحولات باشد. به خصوص که سال جاری هم انتخابات پارلمانی در این کشور برگزار شد و هنوز هم لبنان در جبهه بندی 8 مارس و 14 مارس می تواند به تنش های گذشته نقبی بزند. اما بیروت بیش از آن که فیلمی درباره لبنان باشد بیشتر وصف حال امروز سوریه است. به قول دنیس هاروی از ورایتی: "دیالوگ‌های آکنده از منفی‌بافی گیلروی و شخصیت‌های فراوان و رنگارنگی که خیلی هم گیج‌کننده نیستند، تمام آن چیزهایی هستند که فیلم "بیروت" روی آن تمرکز دارد و به وسیله آنها سعی می‌کند تا کمتر به مانند یک بیانیه در مورد کشمکش‌های موجود در خاورمیانه به نظر برسد و بیشتر هم چون یک اثر در مورد سیاست‌های غیرقابل پیش بینی فعلی جهانی باشد."

اما به واقع شرایط امروز خاورمیانه به خصوص در پرونده سوریه با حضور آمریکا، روسیه، ایران، حزب الله، گروه های معارض مسلح، ریاض، تل آویو و دیگر بازیگران مابه ازایی از پلات فیلم به شمار می آیند. نکته مهم اینجا است که فیلم بیروت هم در بستر این تعدد بازیگر و تضاد منافع شدید گرایش به سمت یک دیپلماسی را برای رسیدن به یک راه حل پیشنهاد می کند. در غیر این صورت تدوام جنگ می تواند به نابودی همه طرف ها بینجامد. اما دیپلماسی که فیلم بیروت پیشنهاد می کند، یقینا نمی تواند مطلوب همه طرف ها باشد چرا که یک دیپلماسی خاص و ویژه از جنس آمریکایی است. چیزی که اکنون ترامپ به نماد آن بدل شده است. به عبارتی می توان میسون را مابه ازایی از ترامپ دانست. به واقع اکنون مذاکره با اسلحه تنها راهکاری است که می تواند در میدان تحولات سوریه و کل خاورمیانه دیده شود. در وضعیتی که ایده آل و آرمانی به جز منافع وجود ندارد، یقینا دیپلماسی اوپورچیونیست ها نمی تواند راه گشای شرایط کنونی سوریه باشد. چنان که در پایان، فیلم هم با تکه های مستندی از حمله و تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و  حادثه بمب گذاری 23 اکتبر 1983 در مقابل هتل مقر تنفگداران دریایی در بیروت نتیجه ناکامی این دیپلماسی را نشان می دهد که در نمای نهایی سخنان ریگان برای رسیدن به صلح حسن ختام این دیپلماسی قرار می گیرد. اما نتایج آن دیپلماسی شکایت 3 اکتبر و 28 دسامبر 2001 میلادی 241 آمریکایی کشته شده و 7 مصدوم آن از ایران بود که با رای دیوان عالی آمریکا در 23 آوریل 2016 دو میلیارد دلار غرامت از محل سرمایه بلوکه شده ایران به شاکیان پرداخت شد. غرامتی که از دید تهران یک سرقت محسوب شد و این نتیجه آن دیپلماسی است.

کلید واژه ها: سوریه خاورمیانه لبنان فیلم سینمایی بیروت


نظر شما :