اسلشری از جنس اگزیستانسیالیستم؛ نگاهی به فیلم «Get Out»
کالبد شکافی راسیسم مدرن در سایه دیپلماسی نژادی ترامپ
دیپلماسی ایرانی ، عبدالرحمن فتح الهی - در متن پیش رو نگاهی به فیلم "Get Out" (از اینجا فرار کن)، هم از بعد متن سینمایی اثر شده و هم لایه های دورنی و بن مایه های فرامتن آن هم مورد کند و کاو قرار گرفته است:
متن
"Get Out" (از اینجا فرار کن) یا به تعبیر دیگر "برو بیرون" نخستین ساخته جردن پیل (Jordan Peele) بر اساس فیلم نامه ای از خود او؛ اثری که ژانر و تم آن در میان منتقدین با تعبیرهای گوناگون یاد می شود؛ تریلری از ژانر وحشت با رنگ بویی از اسلشر، اثری روانشناسانه با بن مایه های از دلهره، فیلمی ضد نژاد پرستانه در بستر تمی کمیک یا هجویه ای ظنز؛ اما آنچه که "Get Out" را فارغ از قرار دادن در یک ژانر خاص با قراردادهای کلاسیک سینمایی متمایز می کند، ترکیب برخی از المان های تقریبا بی ربط به همدیگر است؛ ترکیب هجو با بیانیه نژادی در بستری از هراس و دلهره با لفافه ای از پارامترهای کمیک که حتی می توان در آن رگه هایی از اسلشرهم یافت. جوردن پیل پیش از نمایش فیلم در مصاحبه ای با راتن تومیتز (Rotten Tomatoes) در همین رابطه عنوان کرده بود که این فیلم ترکیبی از ژانرهای مختلف است و آن را یک فیلم ترسناک هجوآمیز توصیف کرده بود. همین ترکیب هم توانست اثری را خلق نماید که فیلم را در چهار بخش اسکار سال 2018 نامزد کند(بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلم) و نهایتا هم اسکار بهترین فیلمنامه اورجینال یا غیر اقتباسی را در نودمین دوره اش نصیب جردن پیل کرد.
اما نکته مهمی که در ساخته پیل وجود دارد، مرز باریک میان دلهره و ترس است که اثر را میان این دو بعد معلق کرده است، اما به نظر می آید آنچه که بیشتر با مخاطب در طول اثر همراه است، دلهره وهراس است تا ترس. اما زمانی که درام در دالان هیپنوتیزم پرسناژ کریس را در یک بی نهایتی از سیاهی سورئالیستی غرق می کند، رنگ و بوی اثر به ترسی می گراید که شاید شبیه ژانر وحشت عمل نکند؛ زمانی که مخاطب در ذهن خود سرنوشت سایر کارکترهای ماقبل کریس را هم مجسم می کند، این ترس عمق بیشتری هم پیدا می کند. ترسی که یقنا مانند آثار ژانر وحشت از طریق نمایش نیروی متخاصم و موجودات شیطانی انجام نمی پذیرد بلکه با بیان فضایی فلج کننده، ترسی درونی را به شما القا می کند. نکته دیگر در خصوص مرز ترس با دلهره و هراس موجود در "Get Out" به تدوام آن باز می گردد. عملا در یک سوم پایانی ترس وهراس اثر جای خود را به اسلشری تخت می دهد. لذا آن نکته ای که می توانست به عنوان امتیاز فیلم تلقی شود به هدر رفته است. لذا "Get Out" در مقابل پایان بندی با ترس ادامه دار فیلم های نظیر "بابادوک" و "تعقیب می کند"، از بعد تدوام ترس و یا دلهره به مراتب عقب تر است. در نتیجه از آن سینمای هارور هم در فیلم خبری نیست.
در خصوص فیلم نامه "Get Out" باید گفت که موتور محرک اثر در درام نهفته شده است، درامی که پلات اولیه آن گویا از استندآپ کمدی های ادی مورفی در سال 1983 و شوخی با آثاری از جمله پولترگایست (Poltergeist) و وحشت در آمیتی ویل (The Amityville Horror) گرفته شده است. البته به این مساله باید سایه سنگین برخی آثار را هم اضافه کرد، چرا که جردن پیل یکی از زوج کمدین آمریکایی سریال "کی و پیل" ((Key and Peele در مقام نویسنده اثر وامدار فیلم های ژانرهای مختلف است. از" شب مردگان زنده "گرفته تا "بچه رزماری"، "همسران استپفورد " و به خصوص اثری ماندگار مانند "حدس بزن چه کسی برای شام می آید؟"؛ درام با به کارگیری از این کلیشه ها و خط داستانی این دست از آثار سعی کرده تا مباحث نژادی به یک وحشت و یا حداقل هراس و دلهره در ذهن مخاطی تبدیل کند. از همین رو نیز فیلمنامه و درام مبین اثری متوسط با چند ایده نسبتا خوب به همراه جذابیت های مقطعی مانند نگاه جدید به نژاد پرستی و ارائه ترسی درونی است.
یکی از محاسن درام این است که بیننده را همزمان با کریس با داستان جلو می برد و سطح آگاهی مخاطب از محیط اطراف کریس دقیقاً به اندازه خود او (کریس) است و این که در قدم بعدی چه پیش می آید تعلیق و به موازاتش کشش را در مخاطب ایجاد می کند. اگر چه که درام آغازی کند دارد اما در ادامه داستان خود را با مطرح شدن سوالاتی در اختیار مخاطبش می گزارد. پس از تثبیت هراس اگزیستانسیالیستی و وجودی ابتدایی که در ادامه به واسطه خاطره تلخ کریس از مرگ مادرش که خود را در آن مقصر می دانست این هراس اگزیستانسیالیستی به نوعی در دالان هیپنوتیزم در سورئالسیم وجودی کریس گره می خورد. اما نقطه اتصال این دو (هراس اگزیستانسیالیستی و سورئالسیم وجودی) در درام از رهیافت فتیشیسم است که در نمادی از یک فنجان گنجانده شد. به واقع فیلمنامه پرداختی از کریس را ارائه می کند که به واسطه ناتوانی و احساس گناه در مرگ مادرش در فرار از خود در سیاهی غرق می شود که کلید آن در یک فنجان است. از این مقطع درام مخاطب را با کریس مسخ شده همراه می کند تا در دیالکتیک او (کریس) با مکان، آدم ها و در کل اتمسفر و فضای موجود لایه های تعلیق و سوالات را یکی بعد از دیگری پاسخ دهد.
یکی از محاسن درام پیلی به خلق سورئالیسم پرسناژ کریس باز می گردد. پیلی از پرداخت به درون وعمق کریس دو هدف را دنبال کرده است اول این که از طریق تمهیداتی غیز معمول از رهیافت نگاه سورئالیستی دورن کریس خیال مخاطب را بر آشوبد و مضافا اشاره درام می تواند به یکی از اعتقادات زیربنایی اندیشه های سورئالیستی نظیر اشاره به نیروی شیطانی، بی مهار و تمنا هم تلقی شود. لذا درگیری و یا ارتباط خاطب با درون کریس، نه از مسیر و بستر هجو و کمدی که از دالان ترس از بی گرانگی تاریکی، خشم و ناتوانی او(کریس) انجام می گیرد. در این میان باید گفت که هیپنوتیزم موجود در درام هم که توسط کاراکتر میسی آرمیتاژ (که یک روانپزشک معرفی کی شود انجام می گیرد) ورژنی از هیپنوتیزم سکوت بره ها (The Silence of the Lambs)باشد. در فیلمنامه تد تلی شخصیت کلر استارلینگ از گذشته اش سخن می گوید که موجب می شود، هم کلر و هم هانیبال لکتر در به نوعی از مسخ شدگی برسند. در خصوص فتیشیسم موجد در اثر افزون بر تاکید درام بر فنجام می توان به کاربرد درست سر خسک شده کوزن هم اشاره داشت که در داستان چند کاربرد را دارد. در تصاداف ابتدایی داستان کریس را به یاد تصادف مادرش می افتد. همین مسئله باعث می شود تا پس از ملاقات با والدین رز و ابزار تنفر دین از گوزن ها در انتهای داستان کریس از آن (گوزن) به عنوان یک سلاح استفاده می کند. مضافا تصادف با گوزن و یادآوری خاطرات تلخ شده بود، باعث می شود که کریس در مقابل میسی مقاومت نکند و مسیر هیپنوتیزمش راحت تر انجام گیرد.
افزون بر نکات یاد شده باید گفت که مساله بین نژادی کریس واشنگتن و رز آرمیتاژ آن چنان که باید در فیلمنامه به پرداخت درستی نرسیده است که یکی از ضعف های فیلمنامه است. این که چگونه در بستر این تفاوت که مورد سوال خود کریس هم در ابتدای فیلم است، این آشنایی 5 ماهه شکل گرفته است. در ادامه کارکتر رز(Rose) آرمیتاژ هم گرچه در ابتدا بیشتر از یک پرداخت روانی دارد اما در ادامه به خصوص بعد از صرف اولین شام به حاشیه داستان کشیده می شود و به جای این که شخصیت او نقش کاتالیزور قصه را برعهده بگیرد با ورود کاراکتر میسی مادر رز و دین پدر که جراح مغز و اعصاب معرفی می شود به محاق می رود. هر چند که درام برای پرسناژهای میسی و دین هم در نقش والدین رز از لحاظ شخصیتی چیز خاصی ندارند. نه روانپزشک بودن میسی باور پذیر است و نه جراح مغز بودن دین؛ لذا فیلمامه با چند دیالوگ میسی در بستر هیپنوتیزم کریس و یا چاقوی جراحی به دست گرفتن دین در عمل جیم هدسون نمی تواند پرداختی درست از این پرستاژها به دست بدهد که نهایتا هم این نقص سسب شده تا این دو کاراکتر در حد یک تیپ باقی می مانند. در ادامه پرسناژهای جرمی، جورجیا و والتر هم به مراتب از پرداخت کم رنگ تری برخوردارند وحتی در درام نمی توانند قالب یک تیپ را به خود بگیرند. مضافا سوال مهمی که مطرح می شود این است که در سایه علاقه دین ومیسی به پدربزرگ وماردبزرگ چرا باید آنها در قالب خدمت کاران خانواده آرمیتاژ دیده شوند؟
اما در این میان کارکتر "راد" (Rod) که می تواند نقطه کمیک، هجو فیلمنامه و یا به معنی دقیق تر "Comic Relief " محسوب شود. به دلیل بافت متفاوت شخصیتی اش قدری به غنای فیلمنامه کمک می کند. راد که دوست کریس و پلیس فرودگاه است با هشدارهای خود که میان شوخی وجدی قرار دارد باز هجو و کمیک داستان یک تنه بر دوش می کشد اما مهم تر ین مساله در این خصوص آن است که کمدی وهجویه راد به فضاد دلهره درام ضربه ای وارد نمی کند. زمانی هم که در پایان داستان به یکباره با راد روبه رو می شویم درام از او نه هجوکننده که یک پرسناژ جستجوگر نشان می دهد که نهایتا تلاش هایش به کشف ماجرای کریس می انجامد. مساله مهم دیگر سرگردانی درام میان روانکاوی(Psychoanalysis)، روانشناسی تحلیلی (Analytical psychology)، روانپزشکی(Psychiatry)، روان شناختی(cognitive psychology)، روایت درمانی (Narrative therapy)و یا درمان وجودی(Existential psychotherapy) است. لذا کاراکتر میسی میان هر کدام از این شاخه های روانشناسی ورانپزشکی می تواند جای گیرد و یا جای نگیرد. در کل فیلمنامه "Get Out" در سایه تمام ضعف وقوت هایش اثری قابل قبول را ارائه کرده است که توانسته در سایه امزاج برخی المان های ژانری و مطرح کردن مسائل وانتقادات جدی را دالان ترس همراه با هجویه درام خود را خلق کند.
فیلم "Get Out" از نظر کارگردانی در سطح بسیار بالایی قرار ندارد اما آن چنان هم سطحی ودم دستی هم نیست. با اینکه جوردن پیل برای اولین بار در پشت دوربین قرار گرفته است اما دقیقا می دانسته که می خواهد چه چیزی بسازد به خصوص این که خود در جایگاه نویسنده اثر سوار بر کار بوده است. از همین رو جردن پیل این بار در جایگاه کارگردان به طور کامل بر ابعاد داستان کنترل داشته است. اما این مساله موید یک کارگردانی بی نقص نیست. به ویژه این که "Get Out" نیز در فرم اجرایی وکارگردانیش مانند فیلم های پیش از خود از منظر تکنیکی و القای ترس لحظه ای گرفتار تکرار مکررات می شود و به نظر نمی آید فضای خوش رنگ و لعاب و سرسبز روستایی که در تقابل با درون مایه درام است کمکی به این ایجاد ترس کند. چرا که هیچ سکانس و یا نمایی را در خصوص القای ترس در طبیعت را شاهد نیستیم، مگر حضور کریس در اولین شب حضور در خانه والدین رز که با صحنه دویدن والتر و یا سکانس پایانی که به تصادف ماشین وکشته شدن رز، والتر و جورجیا می انجامد. شاید برخی معتقند که حذف آشناپنداری شماتیک فیلم نوعی آوانگارد پیل به شمار آید، اما عدم استفاد از کادربندی های جذاب و خاص سینمای هارور که در نهایت در تناقض با بن مایه ترس موجود در درام است به عنوان ضعف در کارگردانی به شمار می آید و به نظر فیلم در تناقض با المان های بصری ترس به تصویربرداری ناتورالیستی روی آروده است که نوعی از تضاد میان دورن مایه اثر و ظاهر فضا را نشان می دهد. شاید پیل از همین تناقض به دنبال تضاد ظاهری و باطنی خانواده آرمیتاژ باشد اما به دلیل عدم پرداخت درست تکنیکال نمی توان به این مهم رسید. البته مضاف بر این نقص باید گفت که در یک سوم پایانی که اثر رنگ وبوی اسلشر به خود می گیرد و در روند کلاسیک باید به سمت وسوی متدهایی مانند هیچکاک روی آورد عملا بهره ای نبرده است. نه خبری از زاویه درست دوربین مانند حرکت از پشت سر بازیگر روی داده و نه کات های سریع و جامپ کات ها ریتم مناسب را در ایجاد ترس نقش داشته است.
کاراکتر کریس با بازی دانیل کالویا در 20 دقیقه پایانی کانون اسلشر بی رمقی می شود که منتی الیه آن انتقام است. اما با این وجود کارگردانی پیل هم چندان بی تاثیر از آثار ژانر وحشت نبوده است برای مثال جوردن پیل صحنه آغازین فیلم را از فیلم هالووینHalloween) ) به کارگردانی جان کارپنتر الهام گرفته است. لذا نتیجه ی نهایی کارگردانی فیلمی است که در عین بهره گیری نسبی از عناصر آشنای آثار کلاسیک ژانر وحشت، از فرم فیلمسازی خاص جوردن پیل بهره می برد و سینمای منحصربه فردی را از او ارائه می کند. لذا کار پیل بیشتر از این که یک تریلر باشد، اثری است که که تلاش دارد مانند فیلمی پر از شوک های روایی و سرگرم کننده جلوه کند.
در این میان به جز بازی بسیار خوب دانیل کالویا که نامزدی اسکار و گلدن گلاب را هم برای او به ارمغان آرود، به خصوص در شات های کلوزآپش با آن یخ زدیگی صورت که مسخ شدگی را در عین وحشت به درستی منتقل می کرد، سایر بازیگران از آلیسون ویلیامز گرفته تا بردلی وایتفورد و کاترین کینر چندان بازی پیچیده ای از خود نشان ندادند البته بازی میمیک آلیسون ویلیامز در سکانسن خفه شدن توسط کریس و آن لبخند معنادارش کمی مورد توجه است. در این میان تدوین گرگوری پلاتکین چندان به چشم نمی آید و تنها در اواخر فیلم ریتم را کمی تند می کند. نماهای توبی الیور در مقام فیلمبردار به جر خلق تصاویر ناتورالیستی که ارتباطی با بن مایه اثر ندارد چنگی به دل نمی زند. در این میان برآیند کار الیور و پیل در ساخت تکنیکال برزخ درونی کریس واشنگتن موفق بوده و همین موفقیت هم تا حدودی توانسته در قالب سورئالیسم و فضای بی پایان در فرم اجرایی نوعی از ترس را القا کند. مضافا موسیقی مایکل ابلس علیرغم شنیده شدن خوشبختانه سوار بر داستان نمی شود، به گونه ای که از مخاطب در مورد موسیقی متن سوال شود، چیزی آز ان را به خاطر ندارد. اما در ناخودآگاش می داند که یک ریتم موزیکال و تنالیته آوایی به افزایش کشش او کمک کرده است. اما در خصوص موسیقی تیتراز باید گفت که موسیقی رگی آفریقایی به شدت به فضاسازی کمک کرده است. آهنگ "Sikiliza Kwa Wahenga " که در زبان سواحل شرق و مرکز آفریقا رایج است، معنای به فرشته گوش کن را می دهد. در این رابطه مایکل ابلس، آهنگساز، این آهنگ نماد فریاد بردگان و صدای ناله قربانیان سیاهپوست است که قصد هشدار دادن به شخصیت کریس را دارند.
فرامتن
اما در عین متن متفاوت سینمایی اثری مانند "Get Out" باید در مورد فرامتن آن هم که به نوعی متفاوت است سخن گفت. اگر بپذیریم که آثاری مانند"Get Out" منفک از بسترهای سیاسی –اجتماعی خود نیستند که چنین هم است، باید گفت که فیلم جردن پیل بازتابی از شرایط سیاسی واجتماعی رنگین پوستان امروز آمریکا است. در این خصوص اگر برآیند فضای سیاسی – اجتماعی دوران باراک اوباما به فیلمی مانند 12 سال بردگی ختم می شود که با آن مانیفست در جمله سالومون نورتوپ ناظر بر این است که به عنوان یک سیاه پوست نمی خواهم زنده بمانم بلکه می خواهم زندگی کنم به دنبال چیزی فراتر از حقوق اولیه رنگین پوستان است،"Get Out" هم مانیفست خود را در قبال 15 ماه از ریاست جهموری ترامپ دارد. مانیفستی که به نوعی از راسیسم مدرن وحتی پست مدرن اشاره دارد.
پیل درباره فیلمنامه اثر گفته که ارتباطی با تجربیاتش داشته اما این که آن را براساس زندگینامه خود نوشته باشد را انکار نموده است. ولی در آن سو پیل در کنار کیگان مایکل کی سریال کی و پیل را رهبری می کرد. در این سریال بخش روتینی وجود داشت که در آن کی نقش مترجم عصبانیت فروخفته باراک اوباما را بازی می کرد که در پس ظاهر خونسرد رئیس جمهوری قرار داشت. پیل، که مانند اوباما و کی دو رگه است، در اولین تجربه کارگردانی خود فیلمی ساخته که می تواند روایت درام پردازی شده همان عصبیت ابرازنشده رئیس جمهور سابق باشد. ایده ی فیلم زمانی به ذهن جوردن پیل رسید که در سال ۲۰۰۸، اعضای حزب دموکرات به دنبال یافتن پاسخ این پرسش بودند که در حال حاضر، یک زن برای ریاست جمهوری آمریکا مناسب تر است یا یک رنگین پوست؟ او در ادامه، ایده اولیه خود را با موضوع داستان فیلم همسران استپفورد ترکیب کرد که نهایتا به"Get Out" رسید. جوردن پیل به گفته خودش، از بسیاری از رویداد های نژاد پرستانه و جنایت هایی که در زمان دولت باراک اوباما رخ داد، برای نگارش فیلمنامه اش الهام گرفته است؛ آن هم در دوره ای که قرار بود مهر تأییدی بر گذر آمریکا از نژادپرستی باشد.
در اثر با خانواده آرمیتاژی مواجهیم که دو بار از زبان رز و دین اعلامی می شود اگر می توانستیم برای بار سوم هم به اوباما رای می دادیم؛ اما در نهایت در تضاد با این گفته ها، مخاطب نوعی از نژاد پرستی را شاهد است که بیشتر به حال وهوای امروز تفاوت نژادی در آمریکا و رفتار لیبرال ها در این خصوص نزدیک است. فیلم اولین بار 4 روز بعد از حضور دونالد ترامپ کاخ سفید در 24 ژانویه سال 2017 و در جشنواره فیلم ساندنس اکران شد و پس از آن در ۲۴ فوریه توسط یونیورسال در ایالات متحده به اکران عمومی درآمد. چنانی که مظرح شد اگر چه در جریان مراسم افتتاحیه فیلم جوردن پیل اظهار کرد که فیلمنامه کار را در دوره نخست ریاست جمهوری باراک اوباما نوشته است؛ یعنی زمانی که احساس می شد نژادپرستی، مساله ای مربوط به گذشته است و دیگر بساط آن برچیده شده است. اما پس از گذشت چند سال و همزمان با بالا گرفتن بحث خشونت علیه سیاهپوستان و پدید آمدن جنبش جان سیاه پوستان مهم است (Black Lives Matter) و به خصوص از زمانی که ترامپ به عنوان یکی از دو نامزد ریاست جمهوری در انتخابات حضور یافت، پیل به این نتیجه رسید که زمان ساخت فیلمش فرا رسیده است. همزمان با اولین اکران "Get Out" دونالد ترامپ در اولین هفته کار خود، دو فرمان اجرایی صادر کرد که با اعتراض هایی روبرو شد. در فرمان اول، او هرگونه صدور ویزا برای شهروندان هفت کشور ایران، سوریه، عراق، لیبی، یمن، سودان و سومالی را لغو کرد و در فرمان دوم پذیرش پناهجویان به خصوص از سوریه را متوقف کرد. اگر چه این فرمان آقای ترامپ با اعتراض در فرودگاه ها روبرو شد و در نهایت یک قاضی دولت فدرال آن را لغو کرد. فرجام خواهی دولت ترامپ هم به جایی نرسید و دادگاه تجدیدنظر هم آن را تعلیق کرد. اما باعث شد تا نگاه های نژاد پرستانه او نه تنها نسبت با سیاه پوستان که حتی نسبت به سایر ملیت ها مانند خانواده آرمیتاژ روشن شود.
هر چند که با دیدن فیلم این سوال پیش می آید که هدف جوردن پیل از خلق "Get Out" ساختن یک فیلم ترسناک از رهگذر موضوع برتری نژادی بوده و یا ساخت یک اثر سینمایی با محوریت موضوع تبعیض نژادی در روزگار معاصر در قالب یک فیلم دلهره آور سرگرم کننده. تقریباً سراسر فیلم آکنده از جملات و تصاویری در به رخ کشیدن این موضوع است.
فارغ از این سوال مسئله "Get Out" در خصوص رفتار ترامپ فراتر از بحث نژادی و راجع به انسانیت است. ترامپ حتی قبل از آغاز به کار در تبلیغاتش وعده دیوارکشی در مرز آمریکا و مکزیک را داده بود و در اولین روزهای کاریش هم با صدرو منع روادید برای ایران و6 کشور دیگر نژاد پرستی مدرن خود را نشان داد که اوج آن به تشبیه چاه توالت ترامپ باز می گردد.11 ژانویه سال جاری ترامپ درجلسه ای با حضور نمایندگان جمهوریخواه و دموکرات کنگره در اشاره به مهاجرانی که از هائیتی، السالوادور و بعضی از کشورهای آفریقایی که به آمریکا مهاجرت کرده اند به صراحت گفت "چرا این مردم از کشورهایی که چاله مستراح هستند را به اینجا راه می دهیم؟" یا زمانی که درگیری های خونین اوت سال گذشته در شهر شارلوتزویل میان راست گرایان افراطی نژاد پرست وسیاه پوستان صورت گرفت و در آن یک ماشین به میان جمعیت سیاه پوستان حمله کرد که به نوعی حمایت ضمنی ترامپ را در پی داشت، ما شاهد بازگشت واحیای نژاد پرستی مدرن هستیم. به موازات این مسائل می توان به دستور انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت القدس هم در بستر همین نگاه نژاد پرستانه اشاره کرد. تمامی این مسائل نشان از نوعی دیپلماسی نژادی ترامپ دارد. واقعیت این است که رئیس جمهوری آمریکا که هر روز به بهانه عدم رعایت حقوق بشر، یکی از کشورهای مستقل جهان را مورد نکوهش قرار می دهد، خود یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر است. زیرا تبعیض نژادی و نژادپرستی مطابق قوانین بین المللی جزء خشونت های جدی حقوق بشری است که گویا وی از آن بی اطلاع است. لذا "Get Out" در فرامتن خود از مسئله ی نژاد و کشمکش های تاریخی بر سر آن یک فیلم دلهره آور ساخته است. زمانی که در مهمانی از شخصیت کریس به عنوان یک آمریکایی – آفریقای در خصوص رضایتش از زندگی در آمریکا سوال می شود او با یک تردید جدی آن را بی پاسخ می گذارد. اما زمانی که کریس همین سوال را از آندری مسخ شده می پرسد او اعلام رضایت می کند. شاید این نکته به این معنا اسات که باید در آمریکا به نوعی از مسخ شدگی، پذیرش شرایط تحمیلی و فراموشی نژادی برای زندگی در آمریکا فکر کرد. لذا فیلم به نوعی در فرامتنش به مخاطب القاء می کند که نژادپرستی دقیقا چه کاری با آدم ها می کند. حقیقت این است که سرخوردگی موروثی جردن پیلی ناشی از هیپنوتیزم تاریخی نژاد پرستی داستانی را تعریف می کند که علیرغم تمام ضعف هایش با کنایات و اشارات متعدد به مسائل اجتماعی آمریکای مدرن به نوع جدیدی از نژادپرستی اشاره می کند که به جای ستیز کردن با نژاد سیاه پوست و در مقابل فریاد زدن مفاهیم نژادپرستانه مردم آمریکا به گونه ای دیگر و با ظرافت دست به کارهای عجیبی می زنند، کارهایی که در آن رفاقت با سیاه پوستان و حتی انتخاب یکی آز آنان به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده چیزی از میزان و شدت نژاد پرستی آنها کمک نمی کند.
نظر شما :