ناتوانی دولت امریکا در ارائه طرحی جامع برای مناقشات خاورمیانه
مذاکرات صلح تحت تاثیر روابط تجاری – خانوادگی ترامپ است
عبدالرحمن فتح الهی - این حقیقت که فلسطینی ها ایالات متحده را به عنوان یک "میانجی صادق" در مناقشه فلسطین- اسرائیل نمی دانند، تنها دستاورد عباس در متقاعد سازی دولت اوباما برای صرف نظر کردن از استفاده از قدرت وتو برای جلوگیری از قطعنامه 2334 سازمان ملل را افزایش داده است. قطعنامه 2334 یکی از دستاوردهای بارز و برجسته فلسطینی ها در زمان ریاست جمهوری اوباما بوده است. این قطعنامه با استقبال گرم از طرف سازمان آزادی بخش فلسطین مواجه شد. عجیب تر این که این قطعنامه، واکنش های مثبت زیادی از طرف اعضای حماس و جهاد اسلامی را برخلاف این حقیقت کسب کرد که این قطعنامه راه حل دو دولتی را مورد حمایت قرار می داد، خواستار هماهنگی امنیتی مداوم میان اسرائیل و دولت خودگردان فلسطین می شد و همچنین در خصوص چگونگی ایجاد فشار بر اسرائیل مبهم و غیرگویا بود. نزدیکتر شدن روابط میان روسیه و دولت خودگردان با توجه به تغییر دولت در ایالات متحده نشان دهنده این امر است که فلسطینیان در حال انتقال این مطلب به ترامپ هستند که میانجی های دیگری به غیر از ایالات متحده در صحنه بین المللی وجود دارند. بر اساس گفته طرف فلسطینی، این هویت های دیگر می تواند در ایجاد موازنه در برابر آنچه به عنوان باور درباره سیاست ترامپ در حمایت از اسرائیل وجود دارد، نقش داشته باشد. حضور روسیه در خاورمیانه در حال افزایش است و به خوبی می توان این افزایش حضور را در مبارزه فعالانه نیروهای روسی در کنار اسد در سوریه علیه شورشیان و همچنین ارسال تسلیحات پیشرفته روسیه به ایران و سوریه مشاهده کرد. این حضور به همراه ائتلاف فلسطین – روسیه حس آشنایی در خاورمیانه را در ذهن ایجاد می کند: آیا در حال بازگشت به اصول دیپلماتیک جنگ سرد هستیم؟ آیا این اقدامات و تحولات روسیه در صحنه فلسطین و سوریه ترامپ را به تکاپو واداشته است؟ پایان نزدیک جنگ با تروریسم در خاورمیانه بر معادلات ترامپ و تل آویو چه تاثیراتی را خواهد داشت؟ ترامپ برای مسئله اسرائیل چه برنامه هایی در سر دارد؟ در صورت وجود برنامه، آیا اساسا ترامپ توان اجرایی کردن برنامه هایش را خواهد داشت؟ در این رابطه با دکتر جعفر قناد باشی، کارشناس مسائل خاورمیانه وشمال آفریقا گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانید:
با نگاهی به دوره اوباما شاهد نوعی افول اهمیت منطقه خاورمیانه به خصوص مسئله اسرائیل هستیم به گونه ای که دراواخر دوره زمامداری اوباما تنش کم سابقه ای میان واشنگتن و تل آویو مشخصا با عدم وتوی قطعنامه سازمان ملل علیه تل آویو در خصوص شهرک سازی ها به وجود آمد. اما با روی کار آمدن ترامپ اهمیت اسرائیل و منطقه خاورمیانه دوباره برای واشنگتن مطرح شد. در بستر این نکات ارزیابی شما از عملکرد ترامپ در این هفت ماه در خصوص مسئله فلسطین و اسرائیل چیست؟
همه برداشت هایی که از دیپلماسی واشنگتن در خصوص اسرائیل وجود دارد بیانگر این نکته است که آنچه در عمل ترامپ در این مدت 7 ماه انجام داده با وعده های انتخاباتی فاصله بسیار زیادی دارد. می توان این مسئله را ناشی از یک سلسله عواملی دانست که واشنگتن را در تحقق به این وعده ها باز می دارد. برای مثال انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل از تل آویو به بیت المقدس به واسطه یک سیاست محتاطانه در مقابل احتمال تشدید واکنش های تند کشورهای جهان اسلام انجام نگرفت. لذا اگر عملکرد ترامپ را در حوزه سیاست خارجی به ویژه خاورمیانه و مشخصا اسرائیل بررسی کنیم هیچ گونه رفتار دیپلماتیک کارشناسی شده و اصولی که در دل مشاوره با اساتید و کارشناسان برآمده باشد وجود ندارد. به خصوص این تشتت رفتار غیرکارشناسی در مسئله فلسطین موج می زند. به گونه ای که محمود عباس در اظهار نظر رسمی اعلام کرد با گذشت بیش از 6 ماه هنوز سیاست ترامپ در قبال مسئله فلسطین مشخص نیست. این مسئله ناشی از عدم توانایی تدوین سیاستی واقع بینانه و منطبق با منافع ملی ایالات متحده از سوی ترامپ است. حتی من معتقدم که در تدوین سیاستی منطبق با منافع حزبی خود و سیاست شخصی اش هم این عدم توانایی وجود دارد. لذا من معتقدم آنچه در قالب استراتژی کاخ سفید در قبال مسئله اسرائیل وجود دارد، برنامه ریزی لابی های اسرائیل و خود تل آویو است. کما اینکه قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری خود ترامپ به کرات سفرهایی را به اسرئیل داشته و در همین بحبوحه حادثه تروریستی بارسلون رئیس موساد در صدر هیاتی به آمریکا سفری را داشت که این سفرهای دیپلماتیک نشان از سطح نزدیک روابط واشنگتن با تل آویو در دوران ترامپ و به نحوی خط گیری از آنها دارد. نکته دیگر در تشدید اهمیت مسئله اسرائیل برای ترامپ تاثیرات خانوادگی است که در کمتر رئیس جمهوری ایالات متحده این رنگ غالب صهیونیستی خانوادگی دیده شده است. جارد کوشنر در جایگاه مشاور ترامپ و داماد او، نه یک یهودی که یک صهیونیست است که نمی توان تاثیرات او را بر دولت و خود ترامپ نادیده گرفت. در این میان مسئله برکناری بنن هم مهم است. همچنین برادران ترامپ هم از سرمایه گذاران اصلی در اسرائیل و مناطقی مانند حیفا به شمار می آیند. لذا این به هم تنیدگی خواه ناخواه سیاستی پررنگ را در خصوص اسرائیل موجب خواهد شد و سبب نوعی سرنوشت سیاسی – اقتصادی خانواده ترامپ در رابطه با اسرائیل را به وجود می آورد.
اما با توجه به ریشه دار بودن و در عین حال عمیق بودن مناقشات اعراب و اسرائیل که بیش از 7 دهه از آن می گذرد، آیا ترامپ توان و پتانسیل ارائه یک راه حل برای چنین مناقشه مهمی را دارد؟
هر چند که مسئله فلسطین در گذر این چند دهه مصائب و جنگهای سنگینی را به خود دیده است و حل آن به واسطه برخی از پیچیدگی های موجود در صحنه تحولات، غیر قابل حل به نظر می رسد، اما با نگاهی دقیق تر می توان دریافت که این مناقشه را با برخی اقدامات به یک بستر کم تنش و نهایتا یک راه حل می توان رساند. اول این که تل آویو در بستر سیاست شهرک سازی های خود از تصرف زمین های فلسطینیان دست بردارد چرا که در صورتی که تل آویو این گونه اقدامات را پیش ببرد باز ما شاهد افزایش التهابات و تنش ها در این مناطق خواهیم بود، در غیر این صورت توقف شهرک سازی و اشغال زمین ها می تواند فضای موجود را آرام کند. شما اگر به کرانه باختری و بخش های شرقی فلسطین، نابلس و جاهای دیگر نگاهی داشته باشید می بینید که هر روزه مردم با آزار و اذیت شهرک نشینان اسرائیلی روبه رو هستند، خانه های آنان به آتش کشیده می شود و مورد ضرب وشتم قرار می گیرند. در چنین شرایطی حتی در مواردی هم از محمود عباس خواسته شده که فلسطینیان معترض دستگیر شوند. یقینا این فضا فقط به سمت افزایش درگیری و تنش خواهد رفت یا اگر اسرائیل از تحریک احساسات مردم فلسطین در خصوص بیت المقدس دست بکشد می تواند بستر تحولات داخلی به سمت یک آرامش و ثبات پیش برود. از سوی دیگر زمانی که حدود 150 کشور از 193 کشور سازمان ملل در تقریبا 30 سال گذشته حدود 10 تا 15 قطعنامه را علیه اسرائیل داشته اند به خوبی نشان از این دارد که جامعه جهانی هم عامل اصلی افزایش تنش ها را خود تل آویو می داند و دالی است بر رفتارهای غیر انسانی، غیر حقوقی و غیر منطبق با هنجارهای بین المللی. اما این گونه قطعنامه ها به این معنا هم است که برای حل مسئله فلسطین باید اسرائیل از برخی رفتارهای خود عقب نشینی جدی داشته باشد. من بر این باورم که این تنش و مناقشه 7 دهه ای می تواند با تعدیل رفتارهای تل آویو به سمت یک راه حل پیش برود. البته در این میان نباید از حمایت های خارجی برخی کشورهای فرامنطقه ای و حتی منطقه ای از اسرائیل هم در ادامه این رفتار چشم پوشی کرد. چرا که اگر چنین حمایت هایی صورت نگیرد روند تعدیل رفتارهای تل آویو تسریع پیدا می کند. پس می بینید که مسئل فلسطین قابل حل است اما مطمنا ترامپ با چنین دیدی به مسئله نگاه ندارد و به همین دلیل هم به نظر می آید که این تنش ها باز ادامه داشته باشد. لذا باید برای ارائه راه حل رفتار واشنگتن عوض شود.
اما در دوره اوباما و مشخصا یک سال پایانی زمامداریش روابط سردی بین واشنگتن – تل آویو حاکم بود. آیا منظور شما رفتارهای مشابه اوباماست؟
ببینید شاید در نگاهی اولیه ما شاهد روابط سردی میان واشنگتن وتل آویو باشیم. اما با نگاهی دقیق تر به خوبی روشن است که در همین دوران سرد روابط دیپلماتیک، بیشترین حمایت های تسلیحاتی و نظامی از تل آویو صورت گرفته و مهمترین سیستم موشکی و سپر موشکی به گفته خود اوباما و جان کری در همین دوران به اسرائیل داده شده است. مسئله به استراژی حمایتی باز می گردد، نه برخی تاکتیک ها. شاید در دوره ای روابط میان این دو (واشنگتن وتل آویو) خوب وگرم باشد و در دوره ای هم نه. اما حمایت ها از تل آویو قطع نخواهد شد. این یک اصل برای واشنگتن است که امنیت اسرائیل یعنی امنیت ایالات متحده.
شما به اوباما اشاره کردید اما در دوران ترامپ مسئله اسرائیل دوباره به اولویت های واشنگتن وکاخ سفید بازگشت و نقش خود تل آویو در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم بسیار پررنگ شد. آیا این دیدگاه دلیل اصلی پیروزی بر هیلاری بود؟
با نگاهی به دوران تبلیغات انتخاباتی می بیند که هر دو نامزد اصلی به اسرائیل نگاهی جدی داشتند اما حمایت ها و سفرهای مکرر مضافا روابط تجاری وخانودگی با یهودیان و صهیونیست ها جایگاه ویژه ای را به ترامپ داده است، از همین رو هم لابی های صهیونیستی تلاش خود را برای به قدرت رسیدن ترامپ به کار بستند. اما اکنون مسئله ای که در افکار عمومی و رسانه ها جریان دارد نقش روسیه در پیروزی ترامپ است اما هیچ گاه این رسانه ها به تاثیرات این لابی ها برای تغییر در بازی قدرت در ایالات متحده در جریان انتخابات 2016 نمی پردازند. اما اگر پرونده اسرائیل را به تحلیل بنشینیم می بینیم که این پرونده به مراتب از پرودنده روسیه پیچیده تر است. در ادامه باید گفت که با روی کار آمدن ترامپ یک فرصت طلایی برای اسرائیل و صهیونیستها شکل گرفته تا سیاست های خود را به شکل جدی تری پیش ببرند، از همین رو هم تمام جذابیت ترامپ برای اسرائیل همین بهره برداری از فرصت به زعم خود طلایی است.
اما در این بهره برداری برای رسیدن به اهداف، اسرائیل برای تهران چه برنامه هایی را دارد؟
البته تل آویو در این بهره برداری از فرصت طلایی یقینا برای هدف بزرگتر خود یعنی کنترل تهران برنامه هایی را خواهد داشت. شاید برنامه ای مشابه با جنگ دوم عراق را می خواهد پی بگیرد. آریل شارون در جنگ دوم عراق با دستاویز قرار دان سلاح های کشتار جمعی که اساسا وجود نداشت، جنگی خانمان سوز را بر عراق تحمیل کرد تا بتواند در بستر این جنگ کنترل تهران را در دست بگیرد اما با شکستی که در این جنگ داشتند تمام برنامه های آنان در دوره بوش با ناکامی مواجه شد. آنها در مسئله سوریه نیز چنین قصدی داشتند که باز هم شکست خوردند. لذا باید در همین راستا برنامه احتمالی تل آویو واشنگتن را دید.
اما از دید ایالات متحده مسئله را چگونه می توان دید؟
ببینید بدنه حاکمیتی و نظامی واشنگتن از این مسئله به شدت ناراضی است. در تقریبا 10 سال گذشته نقش و جایگاه امریکا در خاورمیانه کم رنگ شده به خصوص که در دوره اوباما این کاهش نقش واشنگتن به خصوص در جنگ سوریه بسیار مشهود بوده است. از همین رو هم این بخش سیاسی و نظامی به دنبال بازگشت خود به منطقه هستند که با آغاز دوره ترامپ زمینه های این بازگشت با کلید خوردن مسئله امنیت افغانستان و اعلام استراتژی ترامپ برای این کشور شروع شد. اما نکته اینجاست که این بخش نظامی و سیاسی علاقه مندند که از تل آویو به عنوان پایگاه تضعیف جهان اسلام و مشخصا ایران استفاده کنند.
در بستر سفر جارد کوشنر به منطقه با محوریت مسئله اسرائیل، خود تل آویو در داخل با مشکلات عدیده ای دست وپنجه نرم می کند. از درگیری های چند وقت اخیر پس از عملیات سه فلسطینی در صحن مسجدالقصی و مسائل بعد از آن مانند درگیری های شدید مردم با نظامیان بعد از اعمال محدودیت علیه مسلمانان تا بالا گرفتن برخی از اختلافات میان گروه های فلسطینی مانند فتح وحماس، مسئله فساد مالی – اداری خود نتانیاهو و همسرش، تنش دوحه و ریاض که سبب حمایت عربستان از تل آویو در برابر حماس و سایر گروه های مقاومت شد؛ در چنین فضایی سفر اخیر کوشنر را یک سفر عادی دیپلماتیک می دانید یا سفری برای یک برنامه ریزی استراتژیک؟
آن چیزی که نباید فراموش شود این است که اسرائیل در حال گذر از یک تحول بنیادی است. لذا این تحول سبب شده تا همه کشورهای درگیر در این مسئله خود را برای ورود به مسئله اسرائیل آماده کنند؛ از کشورهای منطقه ای تا کشورهای فرامنطقه ای. به خصوص با مشخص شدن نسبی داستان سوریه و عراق این مسئله رنگ و بوی جدی تری به خود گرفته است. از همین رو هم واشنگتن امروز در قالب مسئله اسرائیل به دنبال حضور در منطقه است و این گونه سفرها هم برای درک فهم بیشتر از تحولات میدانی منطقه ای و اطلاع از مواضع و رفتارهای بازیگران از نزدیک است. ببینید اصل مسئله این است که ایالات متحده برنامه خود را در جنگ سوریه برای شکستن حلقه وصل تهران با دمشق قرار داده بود اما اکنون با روشن شدن مسئله جنگ در سوریه و احتمال پایان عمر داعش و سایر گروه های تروریستی در این کشور در واقع آنچه در میدان عمل صورت گرفته باز شدن مرزهای ایران به عراق، سوریه و لبنان است که تا مرز با اسرائیل پیش می رود. لذا با شکل گرفتن این محور در منطقه که به صورت محور مهمی در تحولات خود را نشان داده، موجب هراس برای واشنگتن، تل آوویو و برخی کشورهای منطقه شده است. بنابراین واشنگتن هم به دنبال محورسازی در مقابل این جریان با ایجاد یک سازش وهمکاری میان کشورهای عربی منطقه با اسرائیل است.
اما آیا چنین برنامه ای از جانب واشنگتن در خصوص محورسازی ها شکل خواهد گرفت؟
محورسازی واشنگتن در چنین شرایط پرالتهابی که سرعت تحولات خاورمیانه در این بستر بسیار بالاست موجب شده تا این منطقه در یک وضعیت غیر پایداری قرار بگیرد. لذا نمی توان در چنین فضایی متصور بود که واشنگتن مجری یک سیاست ثابت و برنامه ریزی شده ای برای تل آویو باشد. پس سفر کوشنر را می توان یک بازدید میدانی از تحولات کسب اطلاعات از منطقه قلمداد کرد تا از دل آن برنامه ریزی های کوتاه مدت تدوین شود. این مسیر تا زمان روشن شدن سمت و سوی نهایی تحولات خاور میانه پیش خواهد رفت. پس سفر کوشنر یا هرکس دیگری هم که در آینده صورت بگیرد برای یک راهبرد حتی 5 ساله هم نمی تواند باشد بلکه بیشتر به طراحی برنامه های کوتاه مدت در حکم یک مسکن خواهند بود.
اما با توجه به ناپایداری وضعیت خاورمیانه و سرعت تحولات این منطقه در حالی که از آن سو شاهد تحولات سریع و عمیقی در خود ساختار سیاسی دولت ترامپ بوده ایم، که در این چارچوب می توان به اخراج استیو بنن اشاره داشت. همچنین انتقادهایی که به رفتارهای ترامپ در درون دولت امریکا می شود. افزون بر این، پرونده دخالت روسیه در جریان انتخابات ریاست جمهوری هم مطرح است، در این بستر آیا تعیین استراتژی جدید ترامپ برای افغانستان و با برنامه ریزی برای مسئله اسرائیل به نوعی گمراه کردن افکار عمومی از این تنش ها است یا رقابت با مسکویی است که در جریان جنگ سوریه حضوری قدرتمند را درخلاء حضور واشنگتن تجربه می کند؟
می تواند تلفیقی از هر دو مسئله باشد. ببینید اکنون به واسطه همین تحولات ساختاری در بدنه حاکمیتی، واشنگتن تاثیرات خود را بر کشورهای منطقه خاورمیانه هم گذاشته است و بسیاری از کشورهای عربی به واسطه عدم ثبات در کاخ سفید چندان امیدی به وجود وتدوین یک برنامه و راهبرد کارشناسی شده ودقیق را ندارند. البته از سوی دیگر هم افزون بر مسئله تغییرات ساختار قدرت در کاخ سفید، مسئله نژادپرستی و حمایت ترامپ از آن موجب حمله شدید رسانه ها، افکار عمومی و حتی سیاستمدارن و مشخصا خود حزب جمهوریخواه شده است. لذا این نکته هم وضعیت ترامپ را سست تر از گذشته کرده است. اما در سوی دیگر باید گفت احتمال اینکه در بستر تحولات سوریه و عراق و همزمان با حادثه بارسلون در موازات برای گریز از مسئله حمایت از نژادپرستی شاید ترامپ دست به یک اسلام هراسی بزند چنانی که در هنگامه حادثه بارسلون ترامپ برای دامن زدن به اسلام هراسی از احتمال وجود این گونه وقایع برای خود آمریکا خبر داد. لذا من در این شرایط آشفته بسیار بعید می دانم که آمریکا حاضر به حضوری حتی کوتاه مدت در منطقه خاورمیانه را بدون برنامه ریزی داشته باشد چرا که به پیچیدگی های این منطق به خوبی واقف است. بنابراین از طریق تاثیر بر افکار عمومی سعی در قدرت نمایی خود دارد که ریسک کمتری را هم برای واشنگتن و ترامپ دارد. پس مسئله سوریه،کره شمالی، روسیه، افغانستان و... در همین راستا قرار می گیرد و با همین متر و معیار واشنگتن قطعا در فلسطین هم توان تاثیر گذاری چندانی را نخواهد داشت. زیرا که از یک سو ایالات متحده و ترامپ به واسطه عدم ثبات مدیریتی خود توان ارائه یک راهبرد مشخص را ندارند. از سوی دیگر ناپایداری تحولات خاورمیانه مانع از این برنامه ریزی می شود. مضافا این که فلسطینیان هم در بستر ناآرامی های اخیر توان تاثیرگذاری خود را نشان داده اند و کار را به جایی رسانده اند که تل آویو مجبور به عقب نشینی از مواضع خود شده است. از همین رو هم التهابات ناشی از این اقدامات در رام الله، الخلیل، کرانه باختری و جاهای دیگر سبب شده در این دوران، نه واشنگتن و نه خود تل آویو تمایلی به تغییر و دخالت در وضعیت کنونی را نداشته باشند. برنامه آنها در این زمان فقط عدم افزایش تنش هاست. اما در سوی دیگر هم به نظر می آید واشنگتن با تجهیز و حمایت از برخی بازماندگان داعش به دنبال انجام حوادث تروریستی مانند حادثه بارسلون خواهد بود که به این واسطه اعمال خود را در پاره ای از موارد علیه مسلمانان مانند سیاست شهرک سازی ها توجیه کند. اما در سوی دیگر هم یقینا بحث حضور پررنگ مسکو هم در جنگ سوریه می تواند عامل دیگری برای بازگشت واشنگتن قلمداد شود. ایالات متحده برای کاهش نفوذ روسیه در منطقه خاورمیانه و بازی گردانی در صحنه سوریه مطمنا به دنبال یک حضور برنامه ریزی شده است اما این که تحولات داخلی در ساختار قدرت آمریکا و سمت وسوی نهایی وضعیت میدانی خاورمیانه چگونه برنامه ای را برای واشنگتن رقم میزند باید منتظر آینده بود که آبستن چه حوادثی است.
انتشار اولیه: یکشنبه 19 شهریور 1396 / انتشار مجدد: شنبه 26 شهریور 1396
نظر شما :