دولت جدید امریکا، تابع دکترین آیزنهاور یا ریگان؟

ترامپ راهبردی برای جنگ با ایران ندارد

۲۷ بهمن ۱۳۹۵ | ۱۳:۳۰ کد : ۱۹۶۶۹۶۸ آمریکا انتخاب سردبیر
مصطفی زهرانی، مدیرکل امور راهبردی دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه: مواجهه ایران با ترامپ از دو زاویه برجام و مسائل منطقه‌ای قابل‌ بررسی است. خلاف دولت اوباما، ترامپ تلاش خواهد کرد تا مانند دولت کلینتون، ایران را به یک چالش امنیتی تبدیل کند.
ترامپ راهبردی برای جنگ با ایران ندارد

مصطفی زهرانی، استاد دانشگاه و مدیرکل امور راهبردی دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه*

دیپلماسی ایرانی: برای فهم تحولات داخل آمریکا، روش های مختلفی وجود دارد. یکی از این روش ها، مقایسه رئیس جمهور فعلی آمریکا با روسای پیشین ایالات متحده است. دونالد ترامپ معتقد است که باید با رونالد ریگان قیاس شود، در حالی که کارشناسان، دوایت آیزنهاور را برای مقایسه مناسبت تر می دانند. بنیان فکری آیزنهاور این بود که ارتقای توان نظامی، زمینه رشد و ارتقای قدرت ملی را فراهم می کند. ترامپ دنباله رو این تفکر است و با جایگزینی نظامی گری به جای پیگیری دستور کارهای فرهنگی، درصدد ارتقای قدرت ملی آمریکا است. بر مبنای دیدگاه هنری کیسینجر، ترامپ نسخه مشابه تئودور روزولت است. او با اعمال سیاست هایی ضدمسلمانان و ضدمهاجرت، ادامه دهنده سیاست های روزولت است.

محورهای اصلی دکترین ترامپ عبارت اند از:

  1. به نقش رهبری جهانی آمریکا مانند آن چه روسای جمهوری پیشین آمریکا معتقد بودند؛ قائل نیست
  2. قدرت نظامی را دارای نقش بازدارنده برای ایالات متحده می داند
  3. بحث ملت سازی که بعد از واقعه 11 سپتامبر مأموریت جدید ایالات متحده محسوب می شد، اهمیت ندارد
  4. اشاعه دموکراسی در تفکر وی جایگاهی ندارد و
  5. قدرت سیاسی سنتی وجه بارز سیاست خارجی آمریکا محسوب می شود.

اما دکترین ترامپ در چند حوزه با تعارض روبه روست. همکاری با روسیه در مبارزه با داعش در سوریه، یکی از تعارضات اصلی دکترین ترامپ است. کیسینجر معتقد است که این تعارض باید با همکاری سه جانبه چین، روسیه و ایالات متحده در مبارزه با داعش مرتفع شود. آمریکای ترامپ در پی مهار ایران است و از طرفی از علاقه به همکاری با روسیه در مبارزه با داعش سخن گفته است. تعارض این سیاست ها در این نقطه خواهد بود که هر گونه همکاری میان ایالات متحده با روسیه در مبارزه با تروریست ها منجر به تقویت دولت های سوریه و عراق می شود. این دولت ها از مهره های اصلی محور مقاومت و شریک راهبردی ایران هستند. به دلیل همکاری نزدیکی که این دولت ها با ایران دارند، تقویت آنها باعث افزایش نفوذ منطقه ای ایران می شود. وقتی ترامپ از همکاری با روسیه برای سرکوب تروریسم صحبت می کند، مشخص نمی کند که چگونه و از چه طریقی می خواهد عراق را به سمت ثبات سوق دهد که هم زمان نفوذ منطقه ای ایران را با چالش مواجه کند؛ به همین خاطر این مسئله از نقاط تعارض دکترین ترامپ محسوب می شود، درحالی که اوباما در همکاری با روسیه در سوریه به صورت مشروط عمل می کرد. تعارض دیگر در دکترین ترامپ مربوط به تأمین امنیت داخلی آمریکا است. ترامپ در دکترین خود نتوانسته راه حلی برای این موضوع ارائه کند. از یک سو اعلام می کند که داعش، القاعده و اسلامِ به قول او افراطی تهدید اصلی برای امنیت آمریکا هستند، درحالی که جمعیت بسیاری از مسلمانان در آمریکا زندگی می کنند. این تعارض در گفتار و عمل، سبب تقویت رادیکالیسم دینی در آمریکا و نظام بین الملل می شود. عملکرد متناقض ترامپ نسبت به رؤسای جمهور پیشین آمریکا در همکاری با روسیه و دادن امتیاز در بحث کریمه، نقطه تعارض دیگر دکترین ترامپ است که می تواند باعث رنجش اروپا از آمریکا شود. مقابله با چین تعارض دیگر دکترین ترامپ است. مهار چین در شرایطی که از نظر آمریکا کره شمالی تهدید اصلی محسوب می شود، امکان پذیر نیست. قطعنامه های سازمان ملل علیه کره شمالی زمانی قابلیت اجرایی می یابد که چین در شورای امنیت حاضر به همکاری با آمریکا و اعضای شورای امنیت شود. درحالی که مخالفت و دشمنی آمریکا با چین این زمینه را از بین می برد. درنهایت، موضوع جنگ اقتصادی که در دکترین ترامپ مطرح می شود، تعارض دیگری است که در دکترین او مشاهده می شود.

خاورمیانه از اهمیت به سزایی در دکترین روسای جمهور پیشین ایالات متحده برخوردار بوده است. دکترین بیل کلینتون در خاورمیانه مبتنی بر دو محور «گسترش دموکراسی» و «لیبرالیسم» بنا شده بود. دکترین جورج بوش، قبل و بعد از واقعه 11 سپتامبر متفاوت بود. به طوری که قبل از 11 سپتامبر، دکترین وی مبتنی بر عدم استفاده از نیروهای نظامی جهت مهندسی اجتماعی دیگر کشورها بود، اما بعد از 11 سپتامبر این دکترین تغییر کرد و بوش از نیروی نظامی آمریکا برای ملت سازی در کشورهای دیگر استفاده کرد. دکترین باراک اوباما برخلاف دکترین بوش، درصدد مأموریتی کاملاً متفاوت بود. دکترین وی بر این مسئله متمرکز بود که باید نیروهای نظامی آمریکا به نحوی از عراق خارج شوند که به ثبات عراق خدشه وارد نشود. تعهدات نظامی آمریکا به منطقه خاورمیانه از موضوعات اساسی تمام روسای جمهور آمریکاست و هیچ یک از روسای جمهوری پیشین و فعلی نمی توانند خود را بی توجه به آن نشان دهند. لذا مسئله خاورمیانه جزء مسائل داخلی آمریکا محسوب می شود، نه یک موضوع خارجی و همین مسئله باعث شده تا تمرکز تیمی که همراه ترامپ در کاخ سفید مستقرشده، روی خاورمیانه باشد. این مسئله حاکی از این است که خاورمیانه همان گونه که برای روسای جمهوری پیشین آمریکا حائز اهمیت بوده، برای ترامپ نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است.

هنگامی که بوش توانست بر اساس مهندسی اجتماعی که برای منطقه طراحی کرده بود، ثبات خاورمیانه را به چالش بکشد، پذیرش این مسئله که ایران بتواند دامنه نفوذ خود در منطقه را گسترش دهد، برایش غیرقابل باور بود، اما ایران از درون این مهندسی اجتماعی، به کشور صاحب نفوذ منطقه تبدیل شد. دکترین اوباما برخلاف دکترین بوش، بر این مسئله تمرکز داشت که ایران تبدیل به هژمون منطقه شود و همین مسئله امروز گریبان ترامپ را گرفته و به چالش اصلی آمریکایی ها در منطقه تبدیل شده است.

درباره مسلمانان، دکترین بوش مبتنی بر یک کاسه کردن و یکپارچه دیدن تمام مسلمانان بود. اوباما در دکترین خود درباره مسلمانان، به دنبال آشتی تمام مسلمانان برآمد و نظریاتی درباره دموکراسی در جهان اسلام مطرح کرد، اما دکترین ترامپ، روی ضدیت با مسلمانان متمرکز است. بی ثباتی و جنگ نیابتی دو مسئله اصلی خاورمیانه است. برای فهم بهتر این دو مسئله، یک روش، مقایسه وضعیت منطقه خاورمیانه با جنگ های مذهبی در اروپاست. در زمان وقوع جنگ های سی ساله مذهبی در اروپا، دولتی در اروپا وجود نداشت و این جنگ ها در نهایت منجر به تشکیل دولت ملی در اروپا شد که پایه نظام بین الملل جدید را بنا نهاد، اما جنگ و بی ثباتی در خاورمیانه، منجر به زوال دولت ها خواهد شد. ترامپ فهم درست و دقیقی از این موضوع ندارد و درصدد است تا بدون تأکید بر دموکراسی و حقوق بشر در منطقه اثر بگذارد و اقدامات خود را انجام دهد. این که تغییرات ساختاری در منطقه تا چه میزان سبب می شود تا ترامپ بتواند دکترین خود را در منطقه پیاده کند، اهمیت فراوانی دارد. در کوتاه مدت ممکن است تغییرات ساختاری که در منطقه صورت می گیرد، در تضاد با دکترین ترامپ نباشد، اما در میان مدت و بلندمدت حتماً مانعی در برابر ترامپ خواهد بود. موازنه قدرت در خاورمیانه که با حضور دولت خارجی انجام شود، در دکترین ترامپ جایی ندارد، به این دلیل که ترامپ از مشکلات داخلی این کشورها بی اطلاع است و به وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورهای منطقه اشراف چندانی ندارد. او همچنین از جایگاه ایران در منطقه بی اطلاع است. تمام این مسائل در کنار هم باعث می شود تا ترامپ با نوعی بلاتکلیفی در تصمیم گیری مواجه باشد.

موضوع اصلی منطقه که منجر به بی ثباتی در منطقه شده، رقابت میان ترکیه و روسیه است. نوع رفتار ترامپ با روسیه و حمایت یا عدم حمایت از کردها در ترکیه اهمیت به سزایی در آینده مناسبات ایالات متحده با ترکیه خواهد داشت. در حالی که این مسئله به درستی در دکترین ترامپ مطرح نشده است. بلاتکلیفی موضوع سوریه در دکترین ترامپ از دیگر موضوعات اصلی است که به آن توجه نشده و تأثیر به سزایی در بی ثباتی در منطقه دارد. کودتا و همچنین چالشی که کردها برای دولت ترکیه ایجاد کرده اند، از دیگر عوامل بی ثباتی در منطقه است. سه کشور سوریه، مصر و عراق از کشورهایی هستند که طبق پیش بینی راهبردشناسان آمریکایی در آینده با هرج ومرج مواجه خواهند بود؛ بنابراین نوع رفتار ترامپ با این کشورها اهمیت بسیاری دارد. هر چند سعودی ها، اماراتی ها و قطری ها تاکنون توانسته اند خلأ ناشی از این هرج ومرج را پوشش دهند، اما اوضاع این کشورها در میان مدت و بلندمدت چالشی در برابر ترامپ خواهد بود.

ترامپ در پی پررنگ کردن و تهدید نشان دادن اسلام است و به زودی این تهدیدزایی در سطح جهانی تشدید می شود. درحالی که اوباما اسلام را یک بسته جامع و کامل از مسلمانان ایران، عربستان، مصر، اهل سنت، تشیع و مذاهب مختلف و غیره می دید که هر کدام چالش خاص خود را برای آمریکا دارند و راهبرد مربوط به هر یک را هم با دیگری متفاوت می دانست، اما ترامپ فهم کاملی از این تفاوت ها ندارد و ازاین رو به دنبال اجرای یک راهبرد برای برخورد با مجموعه جهان اسلام است.

اختلاف نگاه ترامپ با اوباما درباره اهل سنت و تشیع، به تفاوت راهبرد آنها برای کنترل مسلمانان برمی گردد. این که در امور مسلمانان دخالت کنند یا آن که مسلمانان را از خود دورنگه دارند، اختلاف دیدگاهی است که سبب تفاوت رفتار مقامات آمریکایی شده، به طوری که اوباما با اخوان المسلمین و با برخی شیعیان و ... همکاری می کرد، اما ترامپ قائل به این مسئله نیست.

مواجهه ایران با ترامپ از دو زاویه برجام و مسائل منطقه ای قابل بررسی است. خلاف دولت اوباما، ترامپ تلاش خواهد کرد تا مانند دولت کلینتون، ایران را به یک چالش امنیتی تبدیل کند، اما این امنیتی کردن ایران لزوماً به معنای اعلام جنگ نیست، بلکه تلاش خواهد کرد تا کار با ایران را با مشکلات جدی مواجه سازد. ترامپ به برجام تعهدی ندارد، بنابراین احتمال رد برجام از سوی وی وجود دارد و پیش بینی می شود ترامپ سعی کند تا منطقه را به تهدید اصلی علیه ایران تبدیل کند، به طوری که افراد حاضر در تیم وی اعلام کرده اند که ایران بزرگ ترین حامی تروریست ها در دنیاست، حرفی که چند سالی است که از سوی مقامات آمریکایی شنیده نشده بود. بنابراین پیش بینی می شود که ترامپ نسبت به برجام، چهار سناریو را برای اقدام در دستور کار قرار دهد:

1- به طورکلی برجام را نفی کند

2- مجدداً درباره برجام مذاکره کند

3- به ایران فشار بیشتری وارد کند تا برجام را به صورت جدی تر و شدیدتر اجرا کند و

4- با ایران وارد کار اقتصادی شود.

ترامپ در بسیاری موارد خودش را با ریگان مقایسه می کند. تا قبل از اوباما سیاست اصلی آمریکا در قبال ایران، پیگیری سیاست مهار بوده و تنها در دو مرحله این سیاست تغییر داشته است. اتفاقاً هر دو تغییر در زمان ریگان اتفاق افتاد که یک بار به سمت جنگ حرکت کرد و بار دیگر به سمت مصالحه و همکاری گام برداشت. تغییری که به سمت جنگ می رفت به دوران هشت سال جنگ تحمیلی و انهدام سکوهای نفتی ایران مربوط می شد و راهبرد مصالحه، فرستادن مک فارلین به ایران برای مذاکره بود. راهبردشناسان آمریکایی معتقدند که ترامپ باید از مواضع خودش در قبال ایران عقب گرد کند، لذا معتقدند که ترامپ باید فرمان های اجرایی را که باعث ضربه به ایران می شود، عقب بیندازد و مشمول مرور زمان کند، نه این که از تمام آنها به صورت فعال علیه ایران بهره برداری کند. این فرمان های اجرایی قاعدتاً با عکس العمل ایران همراه می شود. در صورت تخطی ترامپ از برجام، ایران هم می تواند عکس العمل نشان دهد. مسئله اصلی این است که برجام یک توافق دوجانبه نیست، بلکه چندجانبه است و کشورهای مختلف در انعقاد آن نقش داشته اند. در برجام چند راه حل درباره مذاکره مجدد پیش بینی شده است، اما موضع اروپایی ها درباره برجام کاملاً مستحکم است و فدریکا موگرینی، رئیس سیاست خارجی اتحادیه هم اعلام کرده اساساً هیچ راهی برای مذاکره مجدد برجام وجود ندارد. در عقب گرد بر سر برجام، موضع اروپایی ها بسیار اهمیت دارد، لذا ممکن است اتحادیه اروپا وارد مذاکره با کنگره شود و از طریق کنگره اقداماتی انجام دهد که این مسئله می تواند به آشوب در واشنگتن منجر شود. جمع بندی درباره برجام این است که به دلیل دخالت کشورهای دیگر در برجام، ترامپ نمی تواند با دست باز در قبال برجام اقدام عملی انجام دهد.

نهایت این که ترامپ بتواند در امنیتی سازی مسئله ایران، فشارها بر ایران را در حوزه منطقه ای مانند سوریه، عراق و ادعای حمایت از تروریسم افزایش دهد. ترامپ آشوب چندوجهی در حوزه داخلی، در بین آمریکا و اروپا، آمریکا و روسیه و بقیه کشورها ایجاد کرده و همه به نوعی دچار سردرگمی و اضطراب شده اند. فرضیه اول این است که ترامپ به دنبال سیبل جدید است. ترامپ مدعی خواهد بود که به بخشی از وعده هایی که داده، عمل کرده است. هر آن چه درباره اقدام ترامپ علیه ایران مطرح می شود، همه در حد حدس و گمان است، اما پذیرش این مسئله قطعی است که برخی در دولت ترامپ مایل اند تا سیبل جدیدی پیدا کنند. در حال حاضر، وضعیت ایران با چهار ماه گذشته تفاوت بسیاری دارد. چهار ماه پیش، عربستان، رژیم صهیونیستی، به عنوان دو بازیگر اصلی بودند و کار بسیار مهم اوباما این بود که به دنیا اعلام کند که وهابیت پدر تروریسم است و از عربستان مشروعیت زدایی کرد، اما در این دوره دوباره اوضاع در حال بازگشت به وضع قبلی است.

سندرز این ظرفیت را داشت که جانشین اوباما باشد. به این دلیل که در جامعه آمریکا، بحران هویت در حال فراگیر شدن بود و جامعه سیاه پوست ها با این چالش مواجه بودند و به سمت دفاع از اعتراض می رفتند. به طور سنتی معترضان آمریکا گرایشی به جمهوری خواهان ندارند و به طور سنتی این حزب دموکرات است که منادی اعتراض در جامعه آمریکا محسوب می شود. ترامپ با موج سواری، جمهوری خواهان را به این سمت سوق داد که صدای معترضان و دموکراسی خواهی را در جامعه آمریکا بازتاب دهد، لذا یک استثناء در قاعده ساختار سیاسی آمریکا شکل گرفته است. بزرگ ترین اشتباه حزب دموکرات این بود که صد در صد خودشان را پیروز فرض کرده بودند و به همین دلیل سندرز را با تقلب کنار گذاشتند. هر میزان فضا در دنیا ملتهب تر باشد، به خواسته های رادیکالی در دنیا رغبت بیشتری پیدا می شود.

به اعتقاد بنده ترامپ راهبرد مشخصی برای جنگ با ایران ندارد. برخلاف دوران بوش که رامسفلد و چنی در آمریکن اینترپرایز سال ها روی سرنگونی صدام کار کرده بودند، اما چنین مسئله ای درباره تیم ترامپ در قبال جمهوری اسلامی وجود ندارد. ترکیب تیم ترامپ همگی ضدایران و ضداسلام هستند، اما همانند زمان بوش طرح نظامی علیه ایران ندارند .تا زمانی که تهدیدات باورپذیر نباشد، دیپلماسی کاربرد نخواهد داشت، لذا باید به دنبال بازدارندگی صلح آمیز در برابر تهدیدات ترامپ باشیم؛ اما در پاسخ به این که ایران چه باید بکند، می توان گفت باید منافع آمریکا در منطقه را مورد هدف قرار دهیم. چنان چه در زمان جنگ تحمیلی و حضور مستقیم آمریکا در منطقه، به جای آن که مستقیماً با آمریکا درگیر شویم، به منافع آمریکا در منطقه ضربه می زدیم. ازنظر روانی کار خود را انجام می دادیم، ولی در عمل خودمان را با آمریکا درگیر نمی کردیم. بنابراین در حال حاضر ایران با انجام آزمایش موشکی، نسبت به زمان قبل از آزمایش موشکی، یک قدم جلوتر است. ترامپ در عمل نتوانست کاری انجام دهد، بلکه فقط تهدیداتی بر زبان جاری کرد. حالا نوبت تصمیم گیری ایران است.

*متن سخنرانی در نشست «تحلیل آمریکای ترامپ» در شورای راهبردی روابط خارجی

انتشار اولیه: شنبه 23 بهمن 1395 / انتشار مجدد: چهارشنبه 27 بهمن 1395

کلید واژه ها: دونالد ترامپ آمریکا مصطفی زهرانی


نظر شما :