تندروها خود را تحمیل میکنند
نومحافظه کاری امریکا و بحران در خاورمیانه
رامتین رضایی، کارشناس ارشد روابط بین الملل و عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: گرچه نومحافظه کاری مفهوم و پدیده ای جدید در حوزه سیاست وروابط بین الملل شناخته می شود و بسیاری آن را محصول دوران ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش در امریکا می دانند اما واقعیت این است که سابقه آن به دهه 60 میلادی باز می گردد. نومحافظه کاری به عنوان یک پدیده در سیاست بین الملل در آغاز دهه 80 میلادی در امریکا و بریتانیا تحت عناوین ریگانیسم و تاچریسم به منصه ظهور رسید. تاچریسم اساسا واکنشی جدی در حوزه اقتصاد داخلی انگلستان بود نسبت به دولت های رفاهی و سیستم اقتصاد حمایتی که از پایان جنگ جهانی دوم تا روی کار آمدن مارگارت تاچر بر این کشور حاکم بود. ریگانیسم یا نومحافظه کاری آمریکایی بیشتر جنبه ای خارجی داشت و بر یک رویکرد تهاجمی نسبت به کمونیسم و شوروی سابق تاکید می کرد.
برای شناخت بهتر نومحافظه کاری مروری بر تفکر محافظه کاری ضرورت دارد. محافظه کاری در بعد اقتصادی بر عدم مداخله دولت در این حوزه پافشاری کرده و هر گونه سیاست حمایتی را شدیدا محکوم می کند. اما خلاف لیبرالیسم مساله رقابت را چندان برجسته نمی کند؛ چرا که نابرابری ذاتی جزءلا ینفک جهان بینی محافظه کاری است. در حوزه سیاست تلقی آنها بر حفظ وضع موجود و رابطه نابرابر قدرت به عنوان نظمی قابل اطمینان و خلل ناپذیر بوده که طی یک فرایند تاریخی طولانی مدت تثبیت شده است. اما در حوزه فرهنگی حفظ سنت های اجتماعی و به خصوص دین برای نو محافظه کاران اهمیت فراوانی دارد.
با این تفاسیر نو محافظه کاری نیز ضمن پذیرش و پایبندی به تمامی اصول محافظه کاری اما رویکردی تهاجمی را برای حاکمیت ارزش های خود در سطح جهان دنبال می کند و در این راستا توجه فراوانی نیز به قدرت نظامی و اقدام سخت افزاری دارد. اشاعه اقتصاد و تجارت آزاد در سراسر جهان و از میان برداشتن دشمنان دموکراسی و اقتصاد آزاد از طریق نیروی نظامی یک اصل پذیرفته شده در نومحافظه کاری امریکایی است که در جریان حمله نظامی به عراق در سال 2003 و طرح خاورمیانه بزرگ خود را نمایان ساخت.
نومحافظه کاری ایالات متحده امریکا در زمان دبلیو بوش سیاست تهاجمی خود را بیش از هر نقطه دیگری بر خاورمیانه و تا حدودی شمال آفریقا تمرکز یافت به شکلی که حتی پس از سال 2008 که نومحافظه گرایان کاخ سفید را به دموکرات ها تحویل دادند همچنان مطلق گرایی نومحافظه کاری به عنوان یک هنجار و ارزش نهادینه شده بر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه سایه افکنده است. این سیاست و نگرش سر سختانه را می توان در مواضع آمریکا نسب به سوریه و یمن تا حد زیادی ملاحظه کرد. نومحافظه کاری تهاجمی امریکا در منطقه که برای مدتی در طرح خاورمیانه بزرگ تجلی می یافت به طور کلی اهداف مشخصی را دنبال می کند که تامل در آنها حائز اهمیت است. سرنگونی و تقابل جدی با قدرت های منطقه ای که برخوردار از ماهیتی ضد هژمونیک هستند، مانند سرنگونی رژیم گذشته عراق و لیبی و نیز تقابل و چالش جدی با جمهوری اسلامی ایران در کنار حمایت از سرنگونی حکومت سوریه .
حمایت از متحدین محافظه کار در حاشیه جنوبی خلیج فارس و برقراری مبادلات تسلیحاتی پرسود با آنها به منظور افزایش تواناییشان در مقابله با جناح ضد هژمون منطقه، و در نهایت تامین امنیت اسراییل برای ایجاد شرایط و زمینه های مناسب شناسایی آن در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه. اما حاکمیت جهان بینی نومحافظه کاری در سیاست منطقه ای امریکا اساسا عواقب خوشایندی برای خاورمیانه به ارمغان نیاورد. به طوری که ایالات متحده نیز لاجرم هزینه سنگینی بابت اجرای تفکرات مطلق و سرسختانه نومحافظه کاری پرداخت. سرنگونی یا تضعیف نظام های پان عربیستی عراق و سوریه گسترش بی ثباتی و یک خلا قدرت جدی و عظیم را ایجاد کرد که نتیجه آن ایجاد بستر و فضایی مناسب برای ظهور و گسترش بنیادگرایی تکفیری و اقدامات تروریستی بلا مانع آنها بود.
عارضه دیگر نومحافظه گرایی آمریکا در منطقه تقویت و باز گذاشته شدن دست نیروهای متحد و طرفدار هژمون اما کاملا غیر دموکراتیک بود. در حالی که طرح خاورمیانه بزرگ فراگیر شدن دموکراسی و لیبرالیسم در منطقه را در دستور کار خود قرار داده بود، اما روند کنونی کاملا بر خلاف این آرمان یکه تازی کنشگران غیردموکراتیک مانند عربستان و شورای همکاری خلیج فارس را به همراه داشته است. به نظر می رسد که حتی با پیروزی مجدد دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری همچنان ایدئولوژی نو حافظه کاری بر سیاست خارجی به ویژه خاورمیانه ای امریکا خود را تحمیل کند.
نظر شما :