معنا و مفهوم گفتگوی تاریخی ظریف و کیسینجر
ایران و آمریکا؛ اختلافات دو کشور استثنایی
نویسنده: نعمت الله مظفرپور، دیپلمات و پژوهشگر حوزه روش، نظریه و دیپلماسی
دیپلماسی ایرانی: در دو ماه اخیر جملاتی از آقای دکتر ظریف در خصوص گفتگوی ایشان با کیسینجر، سیاستمدار و سیاست شناس شهیر امریکایی توجه بسیاری را به خود جلب کرد. در این مباحثه کیسینجر به دکتر ظریف می گوید که ایران باید بین بودن به عنوان یک ایده و یک دولت انتخاب کند. دکتر ظریف پاسخ می دهد هر زمان که آمریکا چنین کرد. کیسینجر می گوید اما امریکا کشوری استثنایی است. ظریف پاسخ می دهد ایران هم استثنایی است. راستی معنا و مفهوم این جملات چیست؟ عجالتا شایسته تصریح است که این دیالوگ دارای اهمیت فلسفی، فکری و سیاسی تاریخی است و روزگاری مورد تامل و توجه بزرگان تاریخ روابط بین الملل واقع خواهد شد.
در تفسیر سخنان مزبور باید گفت که همه صفحات کتاب «رویارویی آرمانشهرگرایان؛ ایران و امریکا» از راقم همین سطور در مقام تفسیر و اثبات این نگرش است و نشان می دهد که ایران و امریکا بنا به دلایل ذیل دو سیاست و حکومت و سیاست خارجی استثنایی و استثناگرا (Exceptionalism) هستند و همین استثناگرایی یکی از عناصر مقوم آرمانشهرگرایی ایرانی و آمریکایی است:
-
کارل پوپر در دهه 60 میلادی طی سخنرانی در بروکسل می گوید که انسانها نوعا دارای دو هدف کوتاه مدت و میان مدت هستند و کمتر کسانی هستند که اهداف بلند مدت ناظر بر قرار دادن دیگران در قالب و ظرف خود داشته باشند اما اگر باشند اینها افرادی هستند که اهداف کوتاه مدت و میان مدت را هم در قالب هدف بلند مدت تعریف و تبیین می کنند یعنی منفعت و امنیت آنها معنایی علی حده پیدا می کند. می توان اذعان داشت که مانند افراد بزرگ و استثنایی، کشورهای کمی هم دارای هدف بلند مدت هستند و بعد از شوروی فقط ایران و امریکا دارای چنین شاخصی هستند. این دو کشور هم دارای هدف « بلند مدت » هستند و هم اینکه هدف بلند مدت آنها « جهانی» است. دو کشور ایران و امریکا اهداف جهانی بلند مدت مبنی بر صلح و خوشبختی جهانی(Willingness -Greatness) دارند و اما هدف جهانی آنها ناظر بر ریختن جهان به قالب نرماتیو خویشتن است. به عبارت دیگر آنها خویشتن و ارزشهای خویشتن را جهانی می دانند و جهان خوشبخت را جهانی می دانند که پیرو رساله توضیح المسائل آنها است و منافع و امنیت ملی خود را بر پایه چنین «شانیتی» تعریف می کنند. به تعبیر دیگر آنها خود را نه صرفا یک دولت- ملت بلکه یک نظام معانی ورای مرزها و جغرافیا و به مثابه یک فراروایت (Meta- Narrative)و مستقل از جغرافیا و ظرف محدود ملی(Context-Independent) می دانند که بنا است به مثابه یک معلم استثنایی و در گذر زمان بشریت را به مسیر بهتری رهنمون سازند. یعنی هر دو خود را نه صرفا یک دولت- ملت بلکه مولد و پیش برنده نظام ایده های جهانی و فراسرزمینی می دانند. علاوه بر این، آنها فراوایتهایی متفاوت از سایر فراروایتها هستند چراکه ایدئولوژیک هستند. مثلا مدرنیسم و لیبرالیسم نیز فراروایت است اما فراروایت امریکا وضعیت و دقایق استثنایی خاص خود را دارد که خود بحث مستوفایی است.
-
در هر دو کشور ایده ها و ارزشها قبل از « ماده » شکل گرفته اند. هانتینگتون هم طی مقاله ای در دهه 80 میلادی اذعان دارد که به عکس اروپا در امریکا ایده آلها و ایده ها قبل از نهادها و سازمانها و مواد قدرت شکل گرفته اند. راقم این سطور معتقد است حتی ماهیت امپریالیسم امریکایی با امپریالیسم اروپایی متفاوت و استثنایی است.
-
در هر دو کشور نظام ایده ها بر حسب اقتضائات روزمره اجتهاد می کنند و روش آنها کاملا شبیه همدیگر است. مثلا در عین حال که محتوای اهداف ج.ا.ا الهی و محتوای اهداف استثنایی امریکایی، زمینی، نفسانی و فرعونی است اما از نظر روش شباهت زیادی با هم دارند. در امریکا هم دینی بشرساز از طریق قواعدی مانند نفی سبیل ، لاضرر و لاضرار و دفع افسد به فاسد و تقیه اجتهاد می کنند. اگر ماهیت متعارض اهداف، آنها را لاجرم به سوی تقابل می برد؛ روش شناسی مشترک می تواند زمینه «همزیستی موضعی» و درک متقابل مقطعی را رقم بزند که توافق هسته ای نمونه آن است. می توان گفت این قواعد در آمریکا مانند حقوق غیر مدون (Common Law)، نانوشته اند که پرداختن بدان از حوصله این نوشته خارج است.
-
نتیجه اینکه منافع و امنیت ملی هم در هر دو کشور استثنایی هستند. یعنی اهداف کوتاه مدت و حیاتی و نیز میان مدت باید طی یک نقطه متناسب و مصلحت شناسانه با هدف بلند مدت جهانگرا با هم ترکیب شوند که برآیند آن در سیاست خارجی امریکا، نظم نوین جهانی است. نظم نوین (متفاوت از نظام نوین) یک ایستار تجدید نظرطلبانه و یوتوپیاگرایانه است که با جهانی کردن امریکا و امریکایی کردن جهان، منافع و امنیت ملی امریکا و صلح جهانی آمریکایی را رقم می زند. در نظم نوین، رویای فوکویاما یعنی پایان تاریخ رقم می خورد. صلح جهانی آمریکایی ناظر بر این است که همه در شاهراه امریکا حرکت کرده و در سطح ایده و ماده با امریکایی گرایی دیالکتیک نکنند. صلح جهانی از منظر ج.ا.ا ایران نیز عدالت اسلامی و حرکت در چارچوب توضیح المسائل ایران اسلامی است.
نتیجه گیری:
-
تعریف سازوکار تعامل و جدال عینی آنها و نیز پیچیدن هرگونه نسخه صائب عملی نیازمند وقوف به چنین معارفی است. اساسا مواجهه دیپلماتیک این دو نیز بنا به دلایل مزبور استثنایی و منحصر به فرد است و نظریات واقع گرایانه، پوزیتویستی و نظریه بازی ها و نگرشهای شرق شناسانه به هیچ وجه صلاحیت درک عمیق آن را ندارند. در این باره مکتب جامعه شناسی تاریخی ابن خلدون، ماکس وبر، برتراند بدیع و نیز نظریات سازنده گرا شایستگی بیشتری برای راهنمایی ما دارند.
-
باید از ساده نمایی عمق اختلافات دو کشور خودداری نمود. اگر دو طرف بتوانند با یافتن مصالح و منافع مشترک و دشمنان مشترک و احیانا نومیدی امریکاییها از دنیای اهل سنت و تکیه کردن به عقلانیت و خرد شیعی – ایرانی در مدیریت آتی جهان اسلام و نیز عدم توان براندازی ج.ا.ایران تعاملاتی هم داشته باشند ؛ تنظیم این تعامل قواعد استثنایی خاص خود را دارد.
-
برجام نقطه مهمی است اما در سطح داخل می تواند با دو لبه قیچی غرب گراها از یک سوی و واپس گرایان و افراطیها (کسانی که تناسب اهداف انقلاب اسلامی را در نظر نمی گیرند) از سوی دیگر پایمال شود. نباید اجازه داد تجربه عثمانی در ایران تکرار گردد. در امپراتوری عثمانی در سطح داخلی ائتلاف نانوشته متحجرین با غرب گرایان ، زمینه را برای نفوذ بیگانگان فراهم آورد و در نهایت به فروپاشی منجر گردید. خط اعتدال واقعی می تواند مایه شکوفایی مدنیت دینی در ایران شود.
نظر شما :