تهران و آنکارا از مساله سوریه عبور کنند
روابط ایران و ترکیه؛ اختلاف سلیقه یا تضاد منافع؟
نویسنده: محمدعلی دستمالی، کارشناس سیاسی منطقه
دیپلماسی ایرانی: سفر احمد داوداوغلو نخست وزیر ترکیه و رهبر حزب عدالت و توسعه (AKP) به تهران، یکی از رویدادهای مهم دیپلماتیک ایران در آخرین روزهای سال 1394 است. سالی که می توان آن را یکی از مهم ترین سالیان وقایع سیاسی مرتبط با ایران و جهان دانست. ایران از پیچ تند تحریم های بین المللی و دردسرهای فراهم آمده از سوی کشورهای غربی رد شده و با قدرت و ظرفیت سیاسی جدیدی وارد معادلات سیاسی بین المللی شده است. روابط تهران با بسیاری از کشورهای اروپایی در حال رشد و تعمیق است و دروازه های جدیدی به روی اقتصاد و دیپلماسی کشور باز شده است. اما نباید از این واقعیت نیز غافل باشیم که به همان اندازه که در حوزه روابط غربی و اروپایی، شاهد رشد و پیشرفت بوده ایم، در معادلات قطب بندی شده منطقه، تا حد زیادی بین کشور ما و کشورهای عربی و همچنین ترکیه، فاصله و شکاف به وجود آمده است.
ناگفته پیداست که متاسفانه، پرونده سوریه با تمام ابعاد پیچیده آن، هم به خاطر ذات و ماهیت خود و پدیدآوردن تنازع منافع برای کشورهای همسایه و پیرامون و هم به خاطر مداخلات و سوءمدیریت ها، به گره کوری تبدیل شد که برای تمام کشورهای مرتبط با آن، خسارت هایی ایجاد کرد که یکی از خسارات آن نیز ضربه زدن به روابط ترکیه و ایران است.
تعبیر تعارف آمیز «اختلاف سلیقه» و تفاوت رویکرد بین ایران و ترکیه بر سر مساله سوریه، در نگاهی رئالیستی و در ذات و اندرون خود، چیزی نیست جز اختلاف نظر مبنایی و تضاد و تنازع منافع بین ایران و ترکیه. اما پرسش اینجاست: آیا باید دوسیه و پرونده همه همکاری های متقابل را از روی میز به گشوه ای سُر داد و فقط و فقط از اختلاف در مورد سوریه صحبت کرد و اجازه داد که این موضوع، در دیگر حوزه های مرتبط با همکاری های متقابل نیز به سنگ و صخره وسط راه بدل شود؟ یا این که می توان به گزینه دوم روی آورد و باید دست کم به شکل موقتی و در رفتاری توام با خویشتنداری و مصلحت اندیشی متقابل، این پرونده را گوشه ای گذاشت و اجازه دهیم که تصمیم گیری ها و اقدامات بعدی بر حسب سیر رویدادها باشد و تدبیری اندیشیده شود که مساله سوریه، در هر حال، به دیگر حوزه های رابطه تهران و آنکارا آسیب نرساند؟
سفر داوداوغلو به تهران، علاوه بر آن که دارای انگیزه ها و اهداف اقتصادی خاص است، اما در عین حال، نشان دهنده این است که تهران و آنکارا، هنوز هم امید خود را به گزینه دوم از دست نداده اند. به عبارتی دیگر می توان از این منظر، به مساله سوریه و کیفیت اثرگذاری آن بر روابط ایران و ترکیه چنین اندیشید: طرفین، در صورتی که به یک برنامه و نقشه راه مشترک و نزدیک به هم نرسند، هر کدام راه خود را برود و با این امید که در هر حال، روابط بر اساس حسن همجواری پیش برود، با نتیجه و فرجام نهایی بازی سوریه، به شکل منطقی مواجهه کند و آن را بپذیرد.
ظرفیت های دوسویه
اشتراکات فرهنگی و نیز ظرفیت های مرزی و گمرکی، گویای این واقعیت است که در یک فضای مطلوب و صحیح، حتی دست یافتن به حجم مبادلات سی میلیارد دلاری نیز، دور از ذهن نیست و این دو کشور قدرتمند منطقه، توان آن را دارند که به ارقام بالاتر نیز بیاندیشند.
از دیگر سو، باید به این واقعیت پرداخت که ترکیه در کنار معضلات و مشکلات قبلی خود، با مساله و تنش جدید به نام اختلاف با روسیه نیز روبرو شده است و در این شرایط، ایران می تواند یک میانجی خوب و منصف باشد و تا حدی، آنکارا و مسکو را به هم نزدیک کند و در حوزه عراق نیز، همکاری هایی جدی در حوزه های مختلف، به وجود بیاید. همچنین با توجه به نفوذ ایران بر روی دولت اسد و متقابلا با توجه به نفوذ ترکیه بر روی ائتلاف مخالفین سوری مقیم استانبول و گازی عنتاب، می توان در مذاکرات ژنو 4 به راهکارهایی رسید که خواسته های ایران و ترکیه را تا حدی به هم نزدیک کند. چرا که حفظ و تقویت روابط تهران و آنکارا، می تواند زمینه آن را فراهم کند که در حل معضلات مهم منطقه ای، قدرت های تعیین کننده، ایران و ترکیه باشند و نه قدرت های فرامنطقه ای و عربستان.
در آخر، بد نیست به یک نکته حاشیه نگارانه مرتبط با کنفرانس مطبوعاتی مشترک اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور ایران و داوداوغلو بپردازیم: در این کنفرانس مترجم ترکیه ای نتوانست به درستی سخنان داوداوغلو را به فارسی ترجمه کند و در نیمه کار، این وظیفه را به همکار ایرانی اش سپرد و از دیگر سو، مترجم ایرانی نیز – که پیش تر در سفر احمدی نژاد به ترکیه، ترجمه نادرست یک عبارت توسط ایشان، مداخله و اصلاح احمدی نژاد را به دنبال آورد – چندان که باید و شاید، از پس کار خود برنیامد. هیمن مثال ساده و به ظاهر کم اهمیت نشان می دهد که در بدنه وزارت خارجه هر دو کشور، کارشناسان و مترجمین کارکشته ای که زبان کشور مقابل را بدانند، وجود ندارند. این نقص و کمبود در ترکیه بیشتر است و با وجود آن که زبان و ادبیات ترکی دوران عثمانی به شدت وامدار زبان و ادب فارسی است، جای تعجب دارد که مترجم و کارشناس فارسی بلد توانمند در وزارت امور خارجه ترکیه وجود نداشته باشد و جای آن دارد که ایران و ترکیه در این حوزه ها و در میدان تعاملات فرهنگی و ادبیات و زبان، شناخت بیشتری از همدیگر پیدا کنند.
نظر شما :