چرا کشورهای منطقه تمایلی برای تعامل سازنده با تهران ندارند؟

ظهور تعارض چندجانبۀ منطقه‌ای علیه ایران

۰۵ بهمن ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۵۵۸۷۲ اخبار اصلی خاورمیانه
نظر به آنکه اکنون بسیار بیش از گذشته زمینه برای ظهور تهدیدات جدید علیه منافع کشور فراهم شده است، عقلانیتِ اقدام نیز حکم می‌کند شکل جدیدی از الگوهای رفتاری در محیط عملیاتیِ منطقه‌ای که جمهوری اسلامی ایران در آن قرار دارد بازتعریف شود.
ظهور تعارض چندجانبۀ منطقه‌ای علیه ایران

نویسنده: مسعود رضائی، پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه

دیپلماسی ایرانی: از زمان روی کار آمدن دولت روحانی، نگاه کشورهای جهان و منطقه نسبت به ایران دچار تحول عظیمی شده است. بدین مفهوم که جمهوری اسلامی به واسطۀ توافق هسته ای، با بکارگیری «دیپلماسی چندجانبه بین المللی»، از انزوای بین المللی خارج شد؛ اما متعاقب آن، به یکباره در یک «تعارض چندجانبۀ منطقه ای» در خاورمیانه گرفتار گردید. چند رویداد مهم به این واقعیت منجر شده که در پرتو آن، موضوع و پیامد آن برای ایران دارای ابعاد خطرناکی است.

به لحاظ منطقه ای، بیشتر کشورهای عرب به غیر ازچند مورد، غالبا معتقدند سیاست خارجی ایران در دولت روحانی از این جهت دستخوش تغییر شده است که با کشورهای خارج از منطقه (شامل روسیه، چین، آمریکا و مجموعۀ کشورهای اروپایی و شرق آسیا) به مثابه یک بازیگر خردمند و کنشگری منطقی در چارچوب یک دولت – ملت، رفتار بین الدولی در پیش گرفته و از همین رو موفق شده است به توافقی غیرقابل انتظار در موضوع مناقشه برانگیز هسته ای دست یابد؛ در حالیکه در مورد کشورهای خاورمیانه عربی، به زعم آنها، ایران همچنان به مثابه یک رژیم انقلابی رفتار می کند و در پی صدور انقلاب و مداخله در کشورهای منطقه برمی آید.

برای درک شرایط جدید، لازم است کمی به عقب برگردیم. در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی، ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ آﻣﺮﻳﻜﺎ، ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺷﻮﺭﻭﻯ، ﻭﺍﺣﺪﻫﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎﻯ ﻏﺮﺑﻰ ﻭ همچنین ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ ﻣﺤﺎﻓﻈﻪ ﻛﺎﺭ ﺣﻮﺯه ﺧﺎﻭﺭﻣﻴﺎﻧﻪ ﻭ خلیج فارس ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪﻯ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺟﺪﻳﺪﻯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﻰ» ﻭ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪه ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ کرد. ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻭ ﺭﻭﻧﺪﻯ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺷﻜﻞ ﺟﺪﻳﺪﻯ ﺍﺯ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺩﻓﺎﻋﻰ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ ﻣﻨﻄﻘﻪ (به استثنای دو سه کشور) ﺩﺭ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺍﺯ صدام برای تجاوز به ایران ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﺤﺪ شدند. متأسفانه به واسطۀ پایداریِ این ادراک ذهنی، امروزه نیز ظهور تعارضات چندجانبه علیه ایران، ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ظهور ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ایرانِ ﺍﻧﻘﻼﺑﻰ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﻃﻴﻒ ﮔﺴﺘﺮﺩه ﺍﻯ ﺍﺯ ﻭﺍﺣﺪﻫﺎﻯ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﻯ در حال بازیابی است. در توجیه عملیاتی شدنِ این موضوع، حداقل در مواضع اعلانی، به نظر می رسد کشورهایی چون عربستان، ترکیه و اسرائیل، مایلند ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ تاریخیِ ﭼﻨﻴﻦ ﺭﻭﻧﺪﻯ ﺭﺍ مشابه ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﻪﻭﻳﮋﻩ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮﺍﺭ دهند. این دسته از کشورها در تلاشند تا نفوذ منطقه ای ایران را همچون تلاش ناپلئون به گونه ای به تصویر بکشند که وی درصدد بود ﺭﻭﺡ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ ﻣﻨﺘﻘﻞ کند. ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮﺍﻳﻄﻰ که سایر واحدهای اروپایی ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺳﻴﺎﺳﻰ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻭ ﻣﺒﺎﻧﻰ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﻯ ﺁﻥ ﺭﻭﻯ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، عربستان و ترکیه شدیدا در تلاشند این رویۀ تاریخی را در مقابل ایران محقق کنند. طنز تاریخی موضوع هم در این است که هم اکنون به طور جداگانه هم اردوغان و هم ملک سلمان، برای شکست ایران، خود را ناجی و «مترنیخ جهان اسلام» ارزیابی می کنند.

در واقع، ﺍﻟﮕﻮﻯ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺑﺎ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻥ علاوه بر ﻭﺍﻛﻨﺶ ﺑﻪ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﻰ ﺍﻳﺮﺍﻥ در دهۀ 80، در ائتلاف چندین کشور در حملۀ نظامی به یمن و مقابله با حوثی های مورد حمایت معنوی ایران ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻧﻤﻮﺩ. امری که پس از ناکامی در سوریه، انتظار داشتند با درگیر کردن ایران در یمن، «نبرد واترلو»ی جمهوری اسلامی را رقم بزنند. شاید ناکارآمدیِ عملیات نظامیِ کشورهای ائتلاف به رهبری عربستان در شکست حوثی های یمن قابل پیش بینی باشد؛ اما ترکیب همین تعداد از کشورها پشت سر عربستان به لحاظ سیاسی که غیرمستقیم در تقابل با ایران ترجمه می شود، موضوعی است که نباید به سادگی از آن گذشت. ﺟﻨﮓ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ را می توان نخستین ﺍﻧﻌﻜﺎﺱ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻭ ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ که با تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، روند تقابل تثبیت شد. در همین ارتباط، شروع آشکار تحرکات تحریک آمیز عربستان سعودی ظرف دو سال گذشته و درست پس از توافق اولیۀ هسته ای ایران و شش قدرت جهانی در سال 2013 و اظهارات و تحرکات ضد ایرانی ترکیه، به نظر با همین توجیه نزد مقامات دو کشور موضوعیت یافته است. در این میان و در حالیکه قدرت و نفوذ منطقه ‎ای ایرانِ دهۀ هشتاد میلادی با ایران سالِ 2016 قابل مقایسه نیست، همزمان چند رویداد مهم در حال وقوع است که در تناقض با مواضع آنها، قضیه در قالب یک جدول تناسب، اتخاذ سیاست های تهاجمی علیه جمهوری اسلامی بررسی می شود:

نخست، آمریکا نه تنها سر مار را (به تعبیر عربستان) قطع نکرده، بلکه واشنگتن در جهت عادی سازی روابط با تهران گام برداشته است. دوم، موضوعِ تغییر محور آمریکا به آسیا – پاسیفیک و خروج از خاورمیانه در آینده ای نه چندان دور، به هراس مقامات کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس دامن زده است. سوم، رژیم تحریم های ایران در حال فروپاشی و خنثی شدن است و این موضوع قابلیت مانور منطقه ای ایران را افزایش می دهد؛ چهارم، ایران هراسی رنگ باخته و ایجاد اجماع علیه ایران که پیش از این تبدیل به رویه ای معمول و به نفع عربستان و رژیم اسرائیل بود، به حاشیه رانده شده است؛ در نتیجه فشارهای بین المللی علیه مقامات سعودی در دو حوزه حقوق بشر و حمایت از گروه های تروریستی، علیه اسرائیل در خصوص لزوم پایبندی به صلح با فلسطینی ها و توقف شهرک سازی ها، و همچنین علیه ترکیه برای قطع خطوط ترانزیت و تقویت گروه های تروریستی به سوریه ممکن است افزایش یابد. پنجم در موضوع سوریه و عراق، نقش آمریکا همچون گذشته در تقابلِ کامل با ایران قرار ندارد و لذا ایران بخشی از راه حل بحران سوریه قلمداد شده است و نه چون گذشته به عنوان بخشی از مشکل؛ همین موضوع با ورود روسیه به سوریه و تغییر تحولات میدانیِ عرصۀ نبرد، ترکیه و عربستان را در موضع دفاعی قرار داده و آنها را بیش از پیش عصبانی و سرخورده کرده است.

بنابراین با عنایت به این واقعیت ها، می بینیم که موضوع به انقلابی بودن رفتار منطقه ای ایران مربوط نیست. پیچیدگی تحولات در خاورمیانه و روابط در شرایطی در حال رخ دادن است که میان ایران و بخشی از جهان عرب در کنار ترکیه، موضوعات ارزشی ـ ایدئولوژیک و مذهبی با مسائل ژئوپلتیک و توازن قدرت و نقش های منطقه ای بیش از گذشته در هم گره خورده اند.

بر همین اساس، علی رغم اینکه ائتلاف های شکل گرفته در خاورمیانه همواره به لحاظ تاریخی ناپایدار، شکننده، کوتاه و بی ثبات بوده اند، اما نباید غافل شد که ترکیه در تلاش است با عجله مناسبات خود با اسرائیل را از سر بگیرد؛ ریاض نیز به صورت آشکار و نهان با تل آویو علیه ایران همکاری هایی ترتیب داده و مناسبات نظامی و استراتژیکِ ترکیه نیز با عربستان، قطر و امارات در خلیج فارس وارد مرحلۀ تازه ای شده است. بدون شک پیدایش چنین تحولاتی را می توان به عنوان نشانه هایی آشکار از تضاد و تعارض چندجانبه با ایران قلمداد نمود. در این میان، اگر اسرائیل بین سال های 2009 تا 2013 به عنوان نمادی از تهدید وجودی برای جمهوری اسلامی ایران قلمداد می گردید، می توان گفت که از سال 2013 تا کنون، این نقش را عربستان سعودی از آنِ خود کرده است. موضوعی که آشکارا سردار جعفری - فرمانده کل سپاه - نیز اخیراً به آن اشاره کرد و گفت: «عربستان سعودی در دشمنی با ایران، گوی سبقت را از رژیم صهیونیستی ربوده است.»

فارغ از هر برداشت و قضاوت ارزشی، شکل گیریِ این فضای جدید علیه ایران، به ترکیبی از حس ترس و نارضایتی از توزیع قدرت در تحولات منطقه ای به همراه گونه ای از عصبانیت غیرقابل پیش بینی، و همچنین عدم قطعیت در سیاست منطقه ای ترکیه و عربستان برمی گردد که مدتی است در تداوم «جابجایی راهبردی» در منطقه خود را به روزرسانی می کنند. این تحولاتِ جدید همان «دوره جدید عمل گرایی و جسارت در خاورمیانه» است که پیش از این در همین جا عنوان شده بود.

برای رفع این معمای امنیت، می دانیم که طی دو سال و نیم گذشته، دولت روحانی تلاش فراوانی داشته تا با همسایگان خود اعتمادسازی کند. اما بدون تعارف، واقعیت ناخوشایند این است که این روند با ناکامی مواجه شده است. علت آن نه در تهران، که آن را باید در بی علاقگی کشورهای منطقه برای تعامل سازنده با تهران جستجو کرد؛ چرا که آنها معتقدند در شرایط کنونی و با وجود توافق هسته ایِ ایران با گروه 1+5 و همچنین همکاری روسیه با ایران در سوریه، ایران دست برتر را در منطقه داشته و گفتگو با آن غیرمنطقی است. در چنین شرایطی، حمله به اماکن دیپلماتیک عربستان در تهران و مشهد، به یکباره فرصت طلایی و قابلیت مانور سیاسی لازم را برای عربستان و همراهان آن فراهم ساخت تا هم در شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و نیز سازمان همکاری اسلامی ایجاد اجماع نموده، ایران را محکوم کرده و بیش از همه عربستان سعودی در موضع بهتر قرار گیرد. محکومیتی که متأسفانه به لحاظ ساختار بین الاذهانیِ موجود، از موضوع سفارت به مداخلۀ ایران در کشورهای منطقه تعمیم و سرایت کرده است. امری که تا قبل از پیامدهای شهادت شیخ نمر، تصور آن آسان نبود.

حال با در نظر گرفتن شرایط پیچیدۀ کنونی، اگر بپذیریم که سیاست خارجی بر ضرورت استوار است و نه تمایلات، بینش استراتژیک حاصل از این ضرورت ایجاب می کند همزمان با اجماع جناح های داخلی در خصوص منافع ملی و هماهنگی سیاستگذاریِ مجموعۀ نیروهای مسلح با دولت در حوزه رفتار منطقه ای، در راستای ابزاری برای خنثی سازیِ خط تقابل کنونی، ضرورت های متعددی نیز ایران را به سوی پر کردن شکاف دیپلماتیک با اروپا، تنوع بخشی به پیوندهای فرامنطقه ای و حتی ارسال سیگنال های تاکتیکی به آمریکا سوق می دهد؛ که البته این موضوع به معنای غرب گرایی یا ایدۀ نگاه به غرب نیست؛ اما ضمن حفظ اصول، ضروری است سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به درجه ای از «بهره وری عملیاتی» برسد. در واقع، توافق هسته ای برای اینکه بتواند در روابط تهران با جهان خارج مؤثر واقع شود، قبل از آن باید بتواند نقش موازنه گر ایران در معادلات سیاسی منطقه را نشان دهد و دوران به حاشیه راندن ایران در معادلات منطقه ای و اصرار غرب و همسایگان به نادیده گرفتن نقش موازنه گر ایران را کمرنگ کند. بنابراین، نظر به آنکه اکنون بسیار بیش از گذشته زمینه برای ظهور تهدیدات جدید علیه منافع کشور فراهم شده است، عقلانیتِ اقدام نیز حکم می کند شکل جدیدی از الگوهای رفتاری در محیط عملیاتیِ منطقه ای که جمهوری اسلامی ایران در آن قرار دارد بازتعریف شود.

کلید واژه ها: ایران و عربستان خاورمیانه عربستان مسعود رضائی


نظر شما :