وقتی که پنتاگون مجبور به دور زدن اوباما میشود
تماس غیر مستقیم نظامیان آمریکایی با ارتش اسد
نویسنده: سیمور هرش
اصرار مکرر اوباما بر کناره گیری اسد از قدرت – و همچنین پافشاری وی بر میانه رو خواندن برخی از معارضان سوری - در سالهای اخیر موجب مخالفت خاموش یا حتی علنی برخی از مقامات ارشد نظامی پنتاگون (Pentagon’s Joint Staff) شده است. انتقاد این مقامات بیشتر متوجه موضع وسواس گونه دولت اوباما در قبال متحد اسد یعنی ولادیمیر پوتین است. از نظر این مقامات، موضع اوباما در قبال چین و روسیه اسیر تفکرات جنگ سرد است و وی نتوانسته موضع خود در سوریه را بر اساس این واقعیت که روسیه و آمریکا دغدغه مشترکی نسبت به اشاعه تروریسم در داخل و خارج سوریه دارند و مسکو نیز همچون واشنگتن معتقد به متوقف کردن داعش است، تنظیم کند.
مخالفت نظامیان آمریکایی (با سیاست اوباما در قبال سوریه) به تابستان سال 2013 باز می گردد. در آن زمان، ارزیابی های آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) و ستاد مشترک نیروهای مسلح آمریکا – که ریاستش در آن زمان به عهده ژنرال مارتین دمپسی بود – حکایت از این داشت که سقوط رژیم اسد منجر به آشوب در سوریه می شود و این وضعیت به شکل بالقوه می تواند منتهی به افتادن سوریه به دست افراطیون جهادی شود، کما اینکه چنین وضعیتی در لیبی هم پیشتر رخ داده بود. یکی از مشاوران ارشد سابق تیم نظامیان ارشد پنتاگون (Joint Staff) به من گفت که مستندات ما بر پایه منابع مختلف – از رصدهای ماهواره ای گرفته تا اطلاعاتی که از افراد مختلف دریافت می کردیم – بود و حکایت از اوضاع بغرنج و تاریکی داشت که استمرار حمایت مالی دولت اوباما از معارضان به اصطلاح «میانه رو» و همچنین تسلیح این گروه ها پدید آورده بود. تا تابستان 2013، سیا با همکاری متحدانی همچون انگلیس، عربستان، و قطر برای بیش از یک سال مشغول توطئه چینی برای انتقال سلاح و تجهیزات نظامی از لیبی به سوریه و از طریق ترکیه، برای براندازی حکومت اسد بود. مشاور مزبور به من گفت که مستندات نظامیان ارشد پنتاگون و آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا نشان می داد که برنامه مخفیانه آمریکا برای تسلیح و حمایت از معارضان میانه رو سوری که با حمایت ترکیه انجام می شد، شامل کمک های لجستیکی، فنی و تسلیحاتی همه جانبه به معارضان از جمله جبهه النصره و داعش بود. این به اصطلاح معارضان میانه رو کمتر و کمتر شدند و نهایتا ته مانده ی آنها ارتش آزاد سوریه شد - که در یک پایگاه هوایی متعلق به ترکیه مستقر شد. بررسی ها نشان می دادند که چیزی به نام مخالفان میانه رو و معارض اسد در عمل وجود ندارد و آمریکا در حال تسلیح افراطیون است.
سپهبد مایکل فلین – که در فاصله سالهای 2012 و 2014 ریاست آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا را به عهده داشت – قاطعانه می گوید که آژانس تحت مدیریت وی مکررا به مقامات غیر نظامی (واشنگتن) نسبت به عواقب سقوط اسد هشدار داده بود. وی گفت که مخالفان سوری، تحت کنترل جهادیون بودند و ترکیه نیز کار چندانی برای ممانعت عبور جهادیون خارجی و قاچاق اسلحه از مرزهایش به سوریه انجام نمی داد. ژنرال فلین به من (مشاور ارشد پنتاگون) گفت: « اگر افکار عمومی آمریکا از اطلاعاتی که هر روز در اختیار ما قرار می گرفت آگاه می شدند، به شدت خشمگین می شدند.» فلین همچنین گفت: «ما از راهبرد بلندمدت داعش و طرح های عملیاتی این گروه مطلع بودیم، و زمانی که با یکدیگر گفتگو می کردیم به این موضوع نیز اشاره داشتیم که ترکیه چشم خود را به روی گسترش داعش در سوریه بسته است و خود را به آن راه می زند.» فلین همچنین یادآور شد که «گزارش آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا، واکنش شدید دولت اوباما را به دنبال داشت. احساس من این بود که دولت گوش شنوایی برای شنیدن واقعیت ندارد.»
مشاور ارشد پنتاگون گفت که «سیاست ما در رابطه با تسلیح مخالفان اسد ناموفق بود و حقیقتا آثار منفی به دنبال داشت». تیم نظامیان ارشد پنتاگون معتقد بود که بنیادگرایان نبایستی جانشین اسد شوند. سیاست دولت اوباما در این رابطه ضد و نقیض بود. آنها از یک سو خواستار رفتن اسد بودند اما از سوی دیگر واقعیت این بود که مخالفان سوری تحت کنترل افراطیون بودند. بنابراین سوال این بود که چه کسی قرار است پس از رفتن اسد جانشین وی شود؟ اینکه می گفتیم اسد باید برود حرف درستی بود اما مشکل با این قضیه بود که هر کس که جانشین اسد بشود بهتر از اسد است. مشکلی که تیم نظامیان ارشد پنتاگون با اوباما داشتند سر همین قضیه بود که (اوباما تصور می کرد) هر کسی بهتر از اسد است. احساس این مقامات نظامی این بود که رویارویی مستقیم با سیاست اوباما «هیچ بختی» برای موفقیت ندارد. بنابراین مقامات مزبور در پاییز 2013 تصمیم گرفتند که یک تنه و با دور زدن کانالهای سیاسی، با افراطیون حاضر در سوریه مقابله کنند. اقدام این مقامات به این شکل بود که اطلاعات را در اختیار مقامات نظامی سایر کشورها قرار می دادند و فرضشان این بود که ما اطلاعات را در اختیار آنها قرارمی دهیم و این اطلاعات در یک روند مشخص نهایتا به دست ارتش سوریه خواهد رسید تا آنها از این اطلاعات در مقابله با دشمن مشترک ما یعنی جبهه النصره و داعش بهره ببرند.
آلمان، اسرائیل، و روسیه با ارتش سوریه تماس داشتند و این توان را داشتند تا بر تصمیمات اسد تاثیر بگذارند. بنابراین از طریق (نظامیان) آنها بود که اطلاعات نظامیان آمریکایی به دست ارتش اسد می رسید. هر یک از کشورهای فوق دلایل خود را برای همکاری با اسد داشتند. آلمان از این ترس داشت که گسترش داعش، جمعیت شش میلیونی مسلمانان ساکن این کشور را ممکن است تحت تاثیر قرار دهد. اسرائیل نگران امنیت مرزهایش بود. روسیه هم پیمان طولانی مدت سوریه بود و از تهدید تنها پایگاه دریایی اش در مدیترانه واقع در طرطوس در بیم و هراس به سر می برد. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «قصد ما نه انحراف از سیاست اعلام شده ی دولت اوباما بود، بلکه احساس می کردیم که به اشتراک گذاشتن اطلاعات از کانال نظامیان سایر کشورها، اقدامی سازنده است. واضح بود که اسد به اطلاعات تاکتیکی و مشاوره های عملیاتی بهتری نیاز داشت. نظامیان عالی رتبه پنتاگون به این نتیجه رسیده بودند که اگر نیازهای مشاوره ای و اطلاعاتی اسد برآورده شود، مقابله ارتش او با تروریست های اسلامگرا تقویت خواهد شد. «اوباما چیزی از طرح تیم نظامیان ارشد پنتاگون نمی دانست. واقعیت این است که نه اوباما و نه سایر رئیس جمهورهای آمریکا چیزی از اقداماتی که پنتاگون در شرایط مختلف انجام می دهد نمی دانند.»
(مشاورمذکور به من گفت که) زمانی که ارسال اطلاعات به آلمان، روسیه، و اسرائیل را آغاز کردیم، آنها نیز به نوبه خود اطلاعات مزبور را - که در رابطه با موقعیت جغرافیایی و نیات جهادیون رادیکال بود – در اختیار ارتش سوریه می گذاشتند. سوریه نیز در قبال این همکاری، اطلاعاتی را پیرامون توانمندی ها و اهداف و نیات خود در اختیار ما می گذارد. مشاور ارشد پنتاگون می افزاید: «تماس مستقیمی بین نظامیان سوری و آمریکایی وجود نداشت. در عوض، ما اطلاعاتی را – از جمله تحلیل های اطلاعاتی تهیه شده توسط پیمانکاران اطلاعاتی آمریکا و دانشکده های جنگ وابسته به پنتاگون – درباره آینده سوریه در اختیار آلمان، روسیه و اسرائیل قرار می دادیم و آنها هم این اطلاعات را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دادند و از جمله کارهایشان این بود که بخشی از آن را که به نظرشان مفید بود در اختیار اسد بگذارند. ما به آلمانی ها و سایرین فقط می گفتیم «که این اطلاعاتی است که ما در اختیار داریم و نسبتا جالب است. ما منافع متقابل داریم.» فرض تیم نظامیان ارشد پنتاگون این بود که بالاخره از این گزارش های اطلاعاتی که در اختیار آنها می گذاریم، چیز به درد بخوری را استخراج می کنند. همین و بس. این یک تماس بین نظامیان آمریکایی و کشورهای مزبور بود. این چیزی نبود که بگوییم تیم نظامیان پنتاگون به دنبال حقه بازی و دور زدن اوباما و حمایت از اسد بوده اند. طرح ما هوشمندانه تر از این حرفها بود. اگر اسد در قدرت هم بماند، این نه به خاطر اقدامات ماست. بقای وی در قدرت به خاطر هوش و ذکاوت خودش است چرا که آنقدر باهوش بوده که توانسته است از اطلاعات و مشاوره های تاکتیکی که ما در اختیار دیگران می گذاشتیم بهره ببرد.
ظاهر تاریخ روابط آمریکا و سوریه در دهه های گذشته حکایت از خصمانه بودن این روابط دارد. اسد حملات 11 سپتامبر را محکوم کرد اما با حمله آمریکا به عراق نیز مخالفت ورزید. جورج بوش در تمام طول مدت ریاست جمهوری اش، سوریه را در عداد کشورهای محور شرارت یعنی ایران، عراق، و کره شمالی به حساب آورد. اخبار درز کرده از وزارت خارجه آمریکا که توسط ویکی لیکس انتشار یافت نشان می داد که دولت بوش در تلاش برای بی ثباتی سوریه بوده و این تلاش ها در سالهای ریاست جمهوری اوباما نیز ادامه داشته است. ویلیام روباک (William Roebuck) – مشاور سیاسی سفارت آمریکا در سوریه – در دسامبر 2006 تحلیلی از «نقاط ضعف» دولت اسد و همچنین فهرستی از «راهکارهای محتمل برای بی ثبات کردن سوریه» را تهیه کرد. وی به واشنگتن توصیه کرد تا با همکاری عربستان و مصر، تنش های طایفه ای در سوریه را افزایش دهد. مطابق توصیه روباک قرار بود تا واشنگتن تلاش هایش را بر علنی کردن «مبارزه رژیم سوریه با افراطیون یعنی معارضان کرد و گروه های رادیکال سنی» به گونه ای متمرکز کند تا ضعف و نشانه های بی ثباتی در سوریه بر همگان آشکار شود و حاصل آن، واکنش خارج از کنترل دیگر کشورها به بی ثباتی های مزبور شود. یکی دیگر از توصیه های روباک به واشنگتن این بود که آمریکا بایستی از «جبهه نجات ملی» به رهبری عبدالحلیم خدام – معاون اول سابق رئیس جمهور سوریه که دولت در تبعید تشکیل داده بود و توسط سعودی ها و اخوان المسلمین حمایت می شد – حمایت کند و به این ترتیب سوریه را به « انزوا» بکشاند. یکی از گزارش های ویکی لیکس در سال 2006 حکایت از این داشت که سفارت آمریکا در سوریه به آن دسته اپوزیسیون سوری که به عنوان نامزد مستقل در انتخابات مجلس سوریه شرکت کردند، 5 میلیون دلار کمک مالی کرد. این کمکها حتی پس از آنکه دستگاه اطلاعاتی سوریه به آن پی برد نیز ادامه یافت. یکی دیگر از گزارش های ویکی لیکس در سال 2010 هشدار می داد که دولت سوریه، حمایت مالی از تاسیس شبکه تلویزیونی اپوزیسیون سوری در لندن را – که توسط آمریکا تامین مالی می شد – در حکم «اقدام خصمانه و سِری (واشنگتن) در قبال رژیم سوریه» می داند.
در اینجا لازم به ذکر است که آمریکا به موازات این اقدامات، همزمان یک رشته همکاری های در سایه نیز با دولت سوریه داشت. آمریکا و سوریه در زمینه مبارزه با القاعده که دشمن مشترک هر دو محسوب می شد همکاری می کردند. یکی از مشاوران «ستاد فرماندهی عملیات ویژه نیروهای مسلح آمریکا» گفت که «بشار اسد سال های پس از 11 سپتامبر به ما کمک فوق العاده زیادی کرد اما به عقیده من، ما در مقابل نه تنها رفتار دوستانه ای با او نداشتیم، بلکه در استفاده از کمک ارزنده ای که او در اختیار ما گذاشت، ناشیانه عمل کردیم.» همکاری بی سرو صدای آمریکا با اسد، حتی پس از آنکه دولت بوش تصمیم به لجن مال کردن اسد گرفت نیز ادامه یافت. اسد در سال 2002 به دستگاه اطلاعاتی سوریه اجازه داد تا صدها پرونده در رابطه با فعالیت های اخوان المسلمین در سوریه و آلمان را در اختیار آمریکایی ها بگذارد. در همین سال بود که اطلاعاتی که سوری ها در اختیار آمریکا قرار داده بودند مانع از حمله القاعده به «ستاد ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در بحرین» شد. اسد حتی موافقت کرده بود تا نام خبرچین القاعده که این اطلاعات را در اختیار دستگاه اطلاعاتی سوریه قرار داده بود به سیا داده شود. سازمان سیا توافق با اسد را نقض کرد و با خبرچین القاعده مستقیما تماس گرفت. خبرچین مزبور (پیشنهاد سیا را) رد کرد و به تماس خود با دستگاه اطلاعاتی سوریه نیز خاتمه داد. اسد همچنین به شکل مخفیانه آن دسته از خویشاوندان صدام حسین که تابعیت آمریکایی داشتند و به عنوان پناهنده در سوریه زندگی می کردند را به آمریکا تحویل داد و مانند متحدان اردنی، مصری، و تایلندی آمریکا، تروریست های مظنون را برای کمک به سیا در زندان دمشق شکنجه کرد.
همین سابقه همکاری بین آمریکا و سوریه بود که موجب شد تیم نظامیان ارشد پنتاگون در سال 2013 به این نتیجه برسند که دمشق احتمالا با تبادل غیر مستقیم اطلاعاتی با آمریکا موافقت خواهد کرد. این نظامیان به طرف مقابل (یعنی دمشق) تفهیم کردند که آمریکا در مقابل به اشتراک گذاشتن اطلاعات درخواست چهار چیز را دارد:
- اسد باید مانع از حمله حزب الله لبنان به اسرائیل شود.
- اسد باید مذاکرات متوقف شده با اسرائیل برای خاتمه دادن به منازعه بر سر بلندی های جولان را از سر بگیرد.
- اسد باید با پذیرش مشاوران نظامی روسیه و سایرین موافقت کند.
- اسد باید پس از اتمام جنگ، به برگزاری انتخابات آزاد با حضور گروه های مختلف متعهد باشد.
مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «ما واکنش های مثبتی از سوی اسرائیلی ها نسبت به این طرح دریافت کردیم، اما سوال آنها این بود که واکنش ایران و سوریه در قبال پیشنهاد این شروط چیست؟» سوری ها به ما پاسخ دادند که اسد در این مورد به تنهایی و یکجانبه تصمیم نمی گیرد و برای اتخاذ تصمیم در این زمینه، نیازمند حمایت متحدان علوی و همچنین هم پیمانان نظامی اش است. دغدغه ی اسد این بود که اسرائیل در ابتدا به مذاکرات پاسخ مثبت دهد، اما مذاکرات را در نیمه راه رها کند. یکی از مشاوران ارشد کرملین در امور خاورمیانه، اواخر سال 2012 به من گفت که اسد پس از مواجهه با یک رشته ناکامی های نظامی در صحنه جنگ، از طریق روسیه با اسرائیل تماس گرفته و پیشنهاد از سرگیری مذاکرات بر سر بلندی های جولان را داده بود. طرف اسرائیلی این پیشنهاد را رد کرده بود. این مقام کرملین به من گفت که اسرائیلی ها در پاسخ به این پیشنهاد گفته بودند که «کار اسد تمام است. او به آخر خط رسیده است.» همین مقام افزود که ترکها هم همین را به مسکو گفته بودند. به هر تقدیر، سوری ها در نیمه ی سال 2013 بر این باور بودند که بدترین وضع را پشت سر گذارده اند و خواهان این بودند که از جدیت آمریکایی ها و سایرین برای کمک کردن به سوریه اطمینان یابند.
مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که تیم مقامات نظامی ارشد پنتاگون در نخستین دور گفتگوها در تلاش بود تا اقداماتی را برای نشان دادن حسن نیت خود به اسد انجام دهد. دمشق در پاسخ به مقامات نظامی آمریکا از طریق یکی از دوستان اسد پیغام داد که «سر شاهزاده بندر بن سلطان را برای اسد بیاورید». مقامات این خواسته را مودبانه رد کردند. بندر بن سلطان طی چند دهه عهده دار امور امنیتی و اطلاعاتی عربستان بود و متجاوز از بیست سال منصب سفیری عربستان در واشنگتن را به عهده داشت. وی در سالهای اخیر معروف به این بود که طرفدار خلع اسد از قدرت با توسل به هر ابزاری است. گزارش ها حکایت از این دارند که وی سال گذشته به علت وضعیت سلامتی جسمی از ریاست شورای امنیت ملی عربستان استعفا کرد، اما پس از او عربستان همچنان به تامین مالی مخالفان سوری ادامه داد که طبق برآوردهای آژانس های اطلاعاتی آمریکا این رقم در سال گذشته به 700 میلیون دلار رسید. عربستان عمده تامین مالی مخالفان سوری را به عهده دارد.
تیم مقامات نظامی ارشد پنتاگون در ژوئیه 2013 راه سرراست تری را برای نشان دادن جدیتش در کمک به اسد یافت. تا این تاریخ، بیش از یک سال بود که تسلیحات نظامی از لیبی و از طریق ترکیه به سوریه ارسال می شد و جریان مخفیانه ی ارسال سلاح نیز به عهده سیا بود (تاریخ آغاز ارسال این تسلیحات، به زمان پس از مرگ قذافی در 20 اکتبر 2011 باز می گردد). عملیات انتقال سلاح از لیبی به سوریه عمدتا از سند سری سیا که در بنغازی به دست آمد و حکایت از موافقت وزارات خارجه آمریکا با این اقدام سیا نیز داشت فاش شد. سفیر آمریکا در لیبی یعنی کریستوفر استیونز(Christopher Stevens) در جریان یک تظاهرات ضد آمریکایی در 11 سپتامبر 2012 که منجر به آتش زدن کنسولگری آمریکا در بنغازی شد کشته شد. خبرنگاران واشنگتن پست در میان خرابه های کنسولگری نسخه هایی از قرار ملاقات های استیونز را یافتند. این اسناد حکایت از این داشتند که استیونز در 10 سپتامبر با رئیس سیا که مدیریت انتقال تسلیحات از لیبی به سوریه را به عهده داشته ملاقات کرده است. مشاور پنتاگون به من گفت که یک روز بعد یعنی در 11 سپتامبر، استیونز به فاصله کوتاهی پیش از مرگش نماینده شرکت کشتیرانی المرفا (Al-Marfa Shipping and Maritime Services) - که یک شرکت واقع در طرابلس بود – را ملاقات کرد. تیم مقامات نظامی ارشد پنتاگون می دانستند که شرکت مزبور کار انتقال تسلیحات از لیبی را به عهده دارد.
ارزیابی های آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا در اواخر تابستان 2013 نقل محافل شده بود و هر چند که آژانس های اطلاعاتی آمریکا از این موضوع که مخالفان سوری تحت سیطره افراطیون هستند مطلع بودند، اما سیا همچنان به ارسال سلاح به سوریه ادامه می داد و ارتش سوریه را در معضل دائمی قرار داده بود. زاغه های مهمات قذافی موجب ایجاد بازار بین المللی سلاح شده بود، هر چند که قیمت این تسلیحات هم بالا بود. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «هیچ راهی برای توقف ارسال تسلیحات از لیبی به سوریه وجود نداشت چرا که این کار با اجازه رئیس جمهور آمریکا انجام می شد». بنابراین راه حل این بود که قضیه پول را پیش بکشیم. نماینده تیم مقامات نظامی پنتاگون به سیا پشنهادی داد که از این قرار بود: «در زاغه های مهمات ترکیه سلاح های به مراتب ارزانتر از سلاح های لیبیایی وجود دارند که هم می توان آنها را در مدت زمان کوتاهتری به سوریه ارسال کرد و هم انتقالشان نیازی به کشتی ندارد». این راه حل فقط به نفع سیا نبود. به نفع ما نیز بود. ما با ترکها کار می کردیم و آنهایی را که به اردوغان وفادار نبودند می شناختیم و مورد اعتماد ما بودند. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که از ترکها خواستیم تا سلاح های از رده خارج از جمله اسلحه «کارباین ام وان (M1 carbine)» - که از زمان جنگ کره به این سو مورد استفاده نبود – و سلاح های دوران شوروی سابق را در اختیار جهادیون سوری قرار دهند. این پیامی از طرف ما بود که اسد آن را به خوبی دریافت. پیام این بود که «تیم مقامات نظامی پنتاگون قدرت ناکام گذاشتن سیاست رئیس جمهوری آمریکا در میانه ی راه را دارد».
ارسال اطلاعات نظامیان آمریکا به ارتش سوریه و انتقال سلاح های از رده خارج به معارضان سوری، در یک مقطع زمانی مهم رخ داد. ارتش سوریه در بهار 2013 در جنگ با جبهه النصره و سایر گروه های افراطی متحمل تلفات سنگینی شده بود کما اینکه در جریان این زدوخوردها رقه را نیز از دست داده بود. عملیات جسته و گریخته ی ارتش سوریه در این منطقه از یک سو و حملات هوایی از سویی دیگر، ماه ها ادامه داشت اما موفقیت چندانی در بر نداشت تا جایی که ارتش سوریه تصمیم به عقب نشینی از رقه و سایر مناطق کم جمعیت واقع در شمال و غرب سوریه – که دفاع از آنها سخت بود – گرفت و در عوض به تحکیم موقعیت خود در دمشق و مناطق پرجمعیتی که مسیر مواصلاتی دمشق به لاذقیه - واقع در شمال شرق سوریه - را فراهم می کردند پرداخت. به موازات تقویت ارتش سوریه توسط تیم مقامات نظامی پنتاگون، حمایت مالی و تسلیحاتی ترکیه، عربستان، و قطر از داعش و جبهه النصره فزونی یافت و این دو گروه در دو سوی مرزهای سوریه و عراق به شدت تقویت شدند. معارضان سوری میانه رو در این اوضاع، خود را در نبرد با افراطیون منکوب و بازنده دیدند. داعش در ژانویه 2014 کنترل رقه و مناطق پیرامونی آن را به طور کامل در دست گرفت و آن را از اشغال جبهه النصره خارج و پایگاه خود را در شهر رقه برپاکرد. اسد همچنان کنترل خود بر 80% جمعیت سوریه را در اختیار داشت اما مناطق وسیعی از سوریه را از دست داده بود.
تلاش سیا برای آموزش معارضان میانه رو سوری مفتضحانه شکست خورد. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که اردوگاه آموزشی سیا در اردن واقع بود و کنترل آن در اختیار یکی از طوایف سوری بود. برخی از کسانی که در این اردوگاه آموزشی به اسم نظامی سوری ثبت نام کرده بودند مظنون بودند به اینکه آیا اینها واقعا نظامی (سابق) سوری هستند؟ ظاهرشان که نشان می داد نظامی سوری هستند چون اونیفورم نظامی به تن داشتند. مشابه این، پیشتر در اوج جنگ عراق اتفاق افتاده بود. عده ای از شبه نظامیان شیعی در اردوگاه های آموزشی آمریکا چند روزی ماندند و پس از آموزش نظامی و دریافت اسلحه و اونیفورم به ناگاه غیبشان زد و سر از بیابان درآوردند. یک اردوگاه آموزشی دیگر که توسط پنتاگون در ترکیه برپا شد، وضعیتی بهتر از موارد قبلی نداشت. پنتاگون در ماه سپتامبر فهمیده بود که «چهار یا پنج نفر» از عضوگیری هایی که داشته، همچنان مشغول نبرد با داعش هستند. چند روز بعد، هفتاد تن از کسانی که در اردوگاه های ( پنتاگون) آموزش دیده بودند، بلافاصله پس از عبور از مرز ترکیه و ورود به سوریه به جبهه النصره پیوستند.
جان برنان(John Brennan) رئیس سیا که از فقدان پیشرفت در رزمگاه سوریه مایوس بود، در ژانویه 2014 روسای اطلاعاتی آمریکا و کشورهای سنی خاورمیانه را به یک نشست سری در واشنگتن دعوت کرد، با این نیت که بتواند عربستان را به توقف حمایت از معارضان افراطی در سوریه متقاعد کند. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «سعودی ها به ما گفتند که با کمال میل آمادگی شنیدن صحبت های ما را دارند، بنابراین همگی در واشنگتن دورهم جمع شدند تا به سخنان برنان که از آنها می خواست تا از معارضان به اصطلاح میانه رو حمایت کنند گوش فرا دهند». پیام برنان این بود که اگر همگان حمایت از داعش و جبهه النصره را متوقف کنند، سلاح ها و تجهیزات این دو گروه ته خواهند کشید و میانه روها پیروز میدان خواهند بود. مشاور ارشد پنتاگون می گفت که سعودی ها پیام برنان را نادیده گرفتند و هنگام بازگشت به عربستان بر تلاش های خود در حمایت از افراطیون افزودند و از ما نیز درخواست کمکهای فنی بیشتری کردند. ما هم به درخواست آنها پاسخ مثبت دادیم و به این ترتیب خود ما نیز به تقویت افراطیون پرداختیم.
البته مشکل، تنها سعودی ها نبودند. آژانس های اطلاعاتی آمریکا از طریق استراق سمع و منابع انسانی، اطلاعاتی را جمع آوری کرده بودند که حکایت از این داشتند که دولت اردوغان طی سالها مشغول حمایت از جبهه النصره بوده و اکنون در رابطه با داعش نیز مشغول همین کار است. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «ما توان مدیریت سعودی ها را داریم. توان مدیریت اخوان المسلمین را نیز داریم. می توان ادعا کرد که موازنه کامل قدرت در خاورمیانه بر اساس نوعی از دکترین نظامی «توان تخریبی متقابل (- MAD (mutually assured destruction»[i] بین اسرائیل و باقی کشورهای خاورمیانه استوار است و ترکیه یا به عبارتی دیگر رویای اردوغان توان برهم زدن این موازنه را دارد. ما از اردوغان خواستیم که خط ترانزیت جهادیون خارجی به سوریه را – که از ترکیه می گذشت – ببندد، اما او رویای بزرگ تجدید امپراتوری عثمانی را در سر داشت و به اینکه توان وی برای تحقق این رویا تا چه اندازه است واقف نبود.
از زمان اضمحلال شوروی، یکی از ثابت های معادله سیاست خارجی آمریکا ارتباط نظامیان آمریکایی و روسی بوده است. ایالات متحده پس از سال 1991 میلیاردها دلار را صرف کمک به امنیت زاغه های سلاح های هسته ای روسیه کرد و عملیات مشترکی را در همکاری با روسیه و به منظور انتقال اورانیوم غنی سازی شده نظامی روسیه از انبارهای قزاقستان انجام داد. برنامه های مشترک روسیه و آمریکا برای زیرنظر داشتن امنیت مواد هسته ای با مصرف نظامی، به مدت دو دهه پس از آن نیز استمرار یافت. روسیه در خلال حمله آمریکا به افغانستان به تانکرها و هواپیماهای باری آمریکایی اجازه پرواز بر فراز روسیه و همچنین مجوز ارسال مواد غذایی، آب و تجهیزات نظامی مورد نیاز ماشین جنگی آمریکا در افغانستان را صادر کرد. نظامیان روسی همچنین اطلاعات پیرامون مخفیگاه های بن لادن را در اختیار آمریکا گذاشتند و به آمریکا در مذاکرات مربوط به استفاده از پایگاه هوایی قزاقستان کمک کردند. تیم مقامات نظامی ارشد پنتاگون در تمام دوران جنگ سوریه با همتایان روس خود در تماس بود و ارتباط این دو در سطح مقامات ارشد طرفین بود. ژنرال دمپسی ریاست ستاد نیروهای مسلح آمریکا در ماه اوت و چند هفته پیش از بازنشستگی، در بازدید تودیعی خود از ستاد نیروهای مسلح ایرلند واقع در دوبلین به حاضران در مراسم گفت زمانی که در منصب ریاست ستاد مشترک امریکا و در تماس با همتای روس خود یعنی ژنرال والری گراسیموف بوده، به نکته ای اشاره کرده و آن این بوده است که «من و شما نباید شغل خود را به آن شکلی که آغاز کردیم خاتمه دهیم. من در آغاز حرفه نظامی خود، فرمانده تانک در آلمان غربی بودم و شما هم در آلمان شرقی.»
زمانی که نوبت به متوقف کردن داعش می رسد روسیه و آمریکا چیزهای زیادی برای تبادل دارند. خیلی از رهبران و اعضای معمولی داعش بیش از یک دهه با روسیه در دو جنگی که در چچن رخ داد - و آغازش به سال 1994 باز میگردد – جنگیدند و دولت پوتین در مبارزه با تروریست های اسلامگرا سرمایه گذاری عظیمی کرد. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که «روسیه با رهبری داعش و نوع فنون جنگی مورد استفاده این گروه آشناست و اطلاعات زیادی برای به اشتراک گذاشتن با آمریکا دارد. ما نیز به نوبه خود از مربیان برجسته ای که دارای سال ها تجربه در امر آموزش جنگجویان خارجی هستند برخورداریم». البته این مشاور پنتاگون چیزی از اطلاعاتی که آمریکا احتمالا در اختیار داشت یعنی اطلاعاتی که با صرف پول هنگفت از طریق نفوذی های تشکیلات معارضان به دست آورده بود، به من نگفت.
مشاور سابق کاخ سفید در امور روسیه به من (سیمور هرش) گفت که پوتین پیش از حوادث 11 سپتامبر به ما می گفت که «ما و شما کابوس های مشترکی در مناطق مختلف داریم.» منظور پوتین از این سخن این بود که او با خلافت تشکیل شده در چچن مشکل دارد و ما با القاعده. امروز در حالی که هواپیمای روسیه برفراز سینا ساقط شده و کشتاری که در پاریس و سایر نقاط رخ داده است، باید جمله ی آن روز پوتین را به این شکل گفت که «ما و شما کابوس های مشترکی در مناطق مشابه داریم.»
با وجود این، دولت اوباما همچنان به انتقاد از روسیه به خاطر حمایت از اسد ادامه می دهد. یکی از دیپلمات های ارشد بازنشسته که سابقا در سفارت آمریکا در مسکو مشغول به خدمت بوده، دلش به حال اوباما به خاطر اوضاع پیچیده ای که وی به عنوان رهبر ائتلاف غرب در مقابل تهاجم روسیه به اوکراین با آن روبروست می سوخت. او می گفت اوکراین یک موضوع جدی است و اوباما با توسل به تحریم ها این قضیه را با قوت مدیریت کرده است. اما سیاست ما در رابطه با روسیه غالبا غیرمتمرکز و نامنسجم است، هر چند که در سوریه از انسجام برخوردار است. سیاست ما در سوریه این است که از بازنده نشدن اسد اطمینان یابیم. واقعیت این است که پوتین نمی خواهد آشوب سوریه آنچنان که به عراق سرایت کرد، به لبنان یا اردن نیز گسترش یابد. او نمی خواهد شاهد این باشد که سوریه اخرالامر به دست داعش بیفتد. مخرب ترین کاری که اوباما انجام داده و به تلاش های ما برای خاتمه جنگ سوریه آسیب رسانده این است که گزاره ی «اسد باید برود» برای او تبدیل به اصل موضوع مذاکرات سوریه شده است. اوباما زمانی که به علت ثانویه ی تصمیم روسیه برای حمله هوایی در حمایت ارتش سوریه – که در 30 سپتامبر آغاز شد – اشاره کرد، دیدگاه برخی از اعضای پنتاگون را تکرار کرد. وی گفت: «پوتین می خواهد که اسد به سرنوشت قذافی دچار نشود». به اوباما گفته شده بود که پوتین فیلم قتل وحشیانه قذافی را سه بار دیده است. این فیلم نشان می داد که قذافی پیش از مرگش با سرنیزه مورد تجاوز قرار گرفته است. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که ارزیابی اطلاعاتی آمریکا نشان می دهد که سرنوشت قذافی پوتین را شوکه کرده است. مشاور پنتاگون افزود که «پوتین خود را به خاطر اینکه غربی ها برای حمله علیه رژیم قذافی ائتلاف کردند و او در سازمان ملل مانع این کار نشد و گذاشت تا قذافی سقوط کند، سرزنش می کند». پوتین معتقد بود که اگر مداخله نکند، بشار اسد نیز به سرنوشت مشابهی دچار می شود و او را مانند قذافی هتک حرمت و مثله خواهند کرد و او باید شاهد از بین رفتن متحد سوری اش باشد.
اوباما در نطق اش در 22 نوامبر اعلام کرد که «هدف اصلی» حملات هوایی روسیه، هدف قرار دادن «مخالفان میانه رو» در سوریه بوده است. این چیزی که پوتین گفت خط (قرمزی) است که دولت اوباما – و اکثر رسانه های اصلی آمریکا – ندرتا از آن عبور کرده اند. روس ها تاکید می کنند که همه معارضانی – از جمله داعش – را که ثبات سوریه را تهدید می کنند، مورد هدف قرار خواهند داد. مشاور کرملین در امور خاورمیانه در مصاحبه خود گفت که نخستین دور حملات هوایی روسیه با هدف تقویت امنیت مناطق پیرامون پایگاه هوایی روسیه در لاذقیه – که پایگاه علوی ها محسوب می شود – صورت گرفته است. وی افزود: «هدف راهبردی که در پی آن هستیم، پاکسازی کریدور دمشق به لاذقیه و پایگاه دریای روسیه در طرطوس از وجود جهادیون است و پس از آن تدریجا بمباران ها را به سمت مناطق شرقی و جنوبی سوق می دهیم و عمدتا بر بمباران مناطق تحت سیطره داعش متمرکز می شویم. بر اساس گزارش ها، حملات هوایی روسیه به مواضع داعش در نزدیکی و داخل رقه در اوائل ماه اکتبر آغاز شد، و حمله به مواضع داعش در حومه شهر تاریخی پالمیرا، استان ادلب، و مناطق مرزی ترکیه در ماه نوامبر شدت یافت.»
به فاصله کوتاهی پس از فرمان بمباران مناطق سوریه توسط پوتین، حریم هوایی ترکیه توسط روسیه به کرات مورد تجاوز قرار گرفت و نیروی هوایی روسیه جنگ الکترونیکی را بر ضد رادارهای ترکیه آغاز کرد. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که پیام روسیه به نیروی هوایی ترکیه این بود که «هر زمان و هر کجا که بخواهیم پرواز می کنیم و رادارهای شما را هم مختل می کنیم. بنابراین غلط زیادی نکنید. پوتین در حقیقت با این کار عواقب مزاحمت های ترکها را به آنها گوشزد کرد». اقدامات روسیه موجب شکایت ترکیه و همچنین افزایش پروازهای گشت زنی مرزی نیروی هوایی ترکیه شد، هر چند که روسیه هم ادعاهای ترکیه را مردود می دانست. تا 24 نوامبر حادثه خاصی رخ نداد، اما در این زمان بود که دو اف- 16 ترکیه، سوخوی 24 روسیه را که حداکثر 17 ثانیه حریم هوایی ترکیه را نقض کرده بود مورد اصابت قرار دادند. اوباما در روزهای متعاقب سرنگونی سوخوی روسی از اردوغان حمایت کرد و پس از ملاقات خصوصی با اردوغان در اول دسامبر، در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت که دولتش همچنان «متعهد به امنیت و تمامیت ارضی ترکیه» خواهد ماند. اوباما افزود: «تا زمانی که روسیه متحد اسد است، بخش زیادی از توان خود را صرف هدف قرار دادن مخالفینی می کند که مورد حمایت ما هستند... بنابراین تصور می کنم که نبایستی به غلط فکر کنیم که روسیه فقط داعش را مورد هدف قرار می دهد. روسیه در گذشته صرفا داعش را مورد حمله قرار نداده است. در زمان حال هم چنین نمی کند و در هفته های آتی نیز چنین نخواهد کرد.»
مشاور کرملین در امور خاورمیانه، همچون تیم نظامیان ارشد پنتاگون و آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا تعبیر مخالفان «میانه رو» که مورد حمایت اوباما بودند را مردود می دانست و این دسته از معارضان را در عداد جبهه النصره و داعش به حساب می آورد (پوتین در نطق 22 اکتبر گفت که نیازی به بازی با کلمات و تقسیم مخالفان به «میانه رو» و «غیر میانه رو» نیست). از نظر ژنرال های آمریکایی مخالفان میانه رو عده ای شبه نظامی خسته و فرسوده از جنگ بودند که مجبور به پناه گرفتن در سایه داعش و جبهه النصره شده بودند تا بلکه به این طریق جان خود را نجات دهند. داعش در اواخر سال 2014 به روزنامه نگار آلمانی یورگن تودن هوفر اجازه داد تا به مدت ده روز در مناطق تحت سیطره اش اقامت کند. این روزنامه نگار به سی ان ان گفت که رهبران داعش به چیزی به نام ارتش آزاد سوریه می خندند. آنها ارتش مزبور را جدی نمی گیرند و می گویند: «بهترین فروشندگان سلاح به ما همین ارتش آزاد سوریه است. اگر سلاح خوبی به دست ارتش آزاد برسد، آن را به ما می فروشد. ما برای آنها خطر نیستیم. اسد و بمب هایش برای آنها خطر هستند. در هر صورت ما ترسی از ارتش آزاد نداریم و آنها نقشی در سوریه ندارند.»
اقدامات نظامی پوتین در سوریه موجب راه افتادن سیل مقالات ضد روسی در مطبوعات آمریکایی شد. نیویورک تایمز در 25 اکتبر به نقل از مقامات دولت اوباما نوشت که «کشتی های جاسوسی و زیر دریایی های روسی کابل های ترافیک اینترنتی را که در کف دریا نصب شده مختل کرده اند. البته در این مقاله اشاره شد که تاکنون «هیچ سندی» مبنی بر اینکه روسیه در تلاش برای اختلال اینترنت است یافت نشده است. 10 روز پیش از این، تایمز خلاصه ای از مداخلات روسیه در جمهوری های اقماری شوروی سابق را منتشر کرد و نوشت که بمباران مناطق سوریه توسط روسیه، از جهاتی نشان دهنده بازگشت روسیه به جاه طلبی های شوروی سابق است. گزارش تایمز نه به این اشاره می کرد که این دولت اسد بود که روسیه را دعوت به مداخله در سوریه کرد، و نه ذکری از اینکه آمریکا از سپتامبر گذشته و بدون مجوز دولت سوریه مشغول بمباران سوریه بوده به میان می آورد. مایکل مک فاول – سفیر آمریکا در روسیه در سالهای 2012 تا 2014 – در ماه اکتبر در همین تایمز نوشت که «روسیه همه را در سوریه هدف حملاتش قرار می دهد جز داعش را». اظهارات ضد روسی نشریات حتی پس از اینکه هواپیمای روسی بر فراز سینا سرنگون شد و داعش مسئولیت آن را بر عهده گرفت نیز تخفیف نیافت. تنها معدودی از مقامات دولت اوباما و اصحاب رسانه این سوال را مطرح کردند که اگر روسیه واقعا فقط مخالفان «میانه رو» در سوریه را مورد حمله قرار می داد، پس چرا این داعش بود که هواپیمای مسافربری روسیه را با 224 سرنشین سرنگون کرد؟
ضمنا تحریم های اقتصادی بر ضد روسیه به خاطر آن چیزی که به تعبیر عده زیادی از آمریکایی ها جنایت جنگی پوتین در اوکراین محسوب می شود همچنان پابرجاست کما اینکه وزارت خزانه داری آمریکا، سوریه و آن دسته از آمریکایی هایی را که در آنجا به تجارت مشغول هستند را در فهرست تحریم های خود قرار داده است. نیویورک تایمز در اواخر نوامبر در مقاله ای، ادعای نخ نما شده و بی پایه ای را بار دیگر مطرح کرد مبنی بر اینکه اقدامات وزارت خزانه داری آمریکا بر این ادعا صحه می گذارد که دولت اوباما به شکل فزاینده ای نسبت به اسد خشمگین است کما اینکه در صدد است تا با فشار بر روسیه این کشور را وادار به ترک حمایت اسد کند. مطلب نیویورک تایمز از این قرار بود: «گرچه اسد ادعا می کند که در نبرد با تروریست های اسلامگرا است، اما واقعیت این است که اسد و داعش با یکدیگر همزیستی دارند چرا که این اسد است که با چسبیدن به قدرت موجبات گسترش و رشد داعش را فراهم کرده است».
چهار عنصرکلیدی سیاست اوباما در قبال سوریه که تا کنون دست نخورده مانده اند به قرار زیر هستند:
- اصرار بر اینکه اسد باید برود.
- هیچ گونه ائتلاف ضد داعش که روسیه را نیز شامل شود ممکن نیست.
- ترکیه متحد وفادار آمریکا در مبارزه با تروریسم است.
- عده زیادی از مخالفان سوری میانه رو هستند و از این رو آمریکا از آنها حمایت می کند.
حملات پاریس در 13 نوامبر که منجر به کشته شدن 130 تن شد نیز تغییری در مواضع کاخ سفید نداد، هر چند که خیلی از رهبران اروپایی از جمله فرانسوا اولاند طرفدار همکاری بیشتر با روسیه شدند و بر سر هماهنگی بیشتر با نیروی هوایی روسیه توافق کردند و همچنین بر سر زمان کناره گیری اسد از قدرت مواضع منعطف تری اتخاذ کردند. اولاند نیز در 24 نوامبر در سفری به واشنگتن با مقامات آمریکایی بر سر چگونگی همکاری آمریکا و فرانسه در نبرد با داعش گفتگو کرد. اوباما در کنفرانس مطبوعاتی مشترک در کاخ سفید گفت که او و اولاند بر این عقیده هستند که حملات روسیه بر ضد مخالفان میانه رو تنها موجب تقویت اسد – که خشونتش بر آتش صعود داعش دمیده است – می شود. البته اولاند در اظهاراتش تا این حد پیش نرفت اما گفت که روند دیپلماتیک وین منجر به کناره گیری اسد از قدرت خواهد شد... و اینکه دولت وحدت ملی در سوریه لازم است. البته در این کنفرانس اوباما و اولاند بر سر موضوع جدی تر یعنی اردوغان توافق نداشتند. اوباما از حق ترکیه برای دفاع از مرزهایش حمایت می کرد اما اولاند می گفت که مقابله با تروریست ها برای ترکیه یک امر ضروری و فوری است. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که یکی از اهداف اصلی اولاند از سفر به واشنگتن، تلاش برای متقاعد کردن اوباما برای پیوستن به اتحادیه اروپا در اعلان جنگ علیه داعش بود. پاسخ اوباما به این درخواست منفی بود. اروپایی ها برای مطرح کردن چنین درخواستی طرف ناتو نرفتند چرا که ترکیه یکی از اعضای ناتو بود. مشاور ارشد پنتاگون به من گفت که علت عدم طرح اعلان جنگ در ناتو، مشکلی به نام ترکیه بود.
اسد طبیعتا نمی پذیرد که عده ای از رهبران خارجی درباره آینده اش تصمیم بگیرند. (در اینجا از عماد مصطفی نقلی را مطرح می کنم). عماد مصطفی سفیر کنونی سوریه در چین سابقا ریاست دانشکده فناوری اطلاعات (IT) در دانشگاه دمشق را عهده دار بود. وی از دستیاران نزدیک اسد است و در سال 2004 به سفیری سوریه در واشنگتن منصوب شد و به مدت هفت سال در این منصب باقی ماند. او به من گفت که از نظر اسد واگذاری قدرت به معنی تسلیم شدن به «گروه های مسلح تروریستی» است و وزرای دولت وحدت ملی – آن گونه که اروپایی ها پیشنهاد می کنند – وامدار و دست نشانده همانهایی خواهند شد که منصوبشان کرده اند. در این صورت قدرت هایی که این وزرا و رئیس جمهور جدید را نصب کرده اند به آنها یادآوری خواهند شد که این توان را دارند که همانطوری که رئیس جمهور قبلی را عزل کردند، آنها را نیز برکنار کنند... اسد مدیون و وامدار مردم خود است. او نمی تواند به صرف اینکه دشمنان تاریخی سوریه خواهان کناره گیری او از قدرت هستند، قدرت را واگذار کند.
عماد مصطفی همچنین گفت که چین متحد سوریه است و ظاهرا برای بازسازی سوریه پس از جنگ، متعهد به پرداخت بالغ بر 30 میلیارد دلار است. مصطفی می گفت که «چین بحران سوریه را از سه منظر مدنظر دارد:
- مشروعیت و حقوق بین المللی
- موقعیت جهانی و راهبردی (سوریه)
- فعالیت های جهادی های اویغور که در استان سین کیانگ واقع در منتها الیه غربی چین زندگی می کنند.
استان سین کیانگ با هشت کشور مغولستان، قزاقستان، روسیه، قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان، و هند هم مرز است و این استان از نظر چینی ها دروازه ورود تروریسم به دنیا و همچنین به داخل چین است. عده زیادی از معارضان اویغور که هم اکنون در سوریه به سر می برند معروف به عضویت در جنبش اسلامی ترکستان شرقی هستند. این جنبش یک سازمان جدایی طلب خشن است که در صدد تاسیس «دولت اسلامی اویغور» در استان سین کیانگ است. مصطفی به من می گفت که واقعیت این است که دستگاه اطلاعاتی ترکیه به انتقال اویغورها از چین به سوریه و آن هم از طریق ترکیه کمک کرده و همین موجب تنش شدیدی بین دستگاه های اطلاعاتی چین و ترکیه شده است. «چین از این نگران است که حمایت ترکیه از اویغورهای سوریه در آینده موجب دنبال کردن طرح مشابهی از جانب ترکیه در استان سین کیانگ چین شود».
یکی از تحلیلگران سیاست خارجی واشنگتن که مسیر عبوری جهادیون از ترکیه به داخل سوریه را از نزدیک زیر نظر داشته است دغدغه های مشابه نگرانی های عماد مصطفی را دارد. این تحلیلگر – که دیدگاه هایش معمولا مورد توجه مقامات ارشد دولت آمریکا است – به من گفت که «کار اردوغان انتقال اویغورها به سوریه بوده و همزمان دولت وی نیز از این قضیه برای پیشبرد اهدافش در چین بهره برده است. تروریست های مسلمان برمه و اویغور که به تایلند می گریزند، به طریقی گذرنامه ترکیه را تحصیل می کنند و سپس با هواپیما راهی ترکیه می شوند و از آنجا وارد سوریه می شوند». این تحلیلگر می افزاید: «مسیر قاچاقی (rat line)[ii] دیگری که اویغورها برای رفتن به سوریه اختیار می کنند از چین آغاز می شود و سپس با گذر از قزاقستان به ترکیه می رود و از آنجا وارد اراضی تحت اشغال داعش در سوریه می شود. تعداد اویغورهایی که در سالهای گذشته به سوریه رفته اند از چند صد تا چندهزار تن تخمین زده می شود». این تحلیلگر آمریکایی همچنین می گوید که «آژانس های اطلاعاتی آمریکا» اطلاعات کافی از این قضیه ندارند چرا که آن دسته از محافل داخلی این آژانس ها که دلِ خوشی از سیاست های (دستگاه های اطلاعاتی) ندارند در رابطه با این موضوع اطلاعات در اختیار آنها قرار نمی دهند. وی می افزاید: «معلوم نیست که آیا افراد مسئول امور سوریه در وزارت خارجه آمریکا و کاخ سفید از این قضیه مطلع باشند». آنتونی دیویس در هفته نامه «IHS-Jane’s Defense Weekly» در ماه اکتبر تخمین می زند که اویغورهایی که از سال 2013 تا کنون وارد ترکیه شده و خواهان حضور در سوریه بوده اند به 5000 نفر می رسد که شاید 2000 تن آنها نهایتا وارد سوریه شده باشند. عماد مصطفی به من گفت بر اساس اطلاعاتی که وی در اختیار دارد حداکثر 860 جنگجوی اویغور هم اکنون در سوریه حضور دارند.
دغدغه ی فزاینده چین در رابطه با معضل اویغورها و پیوند آنها با موضوع سوریه و داعش از موضوعاتی است که کریستینا لین به آن پرداخته است. لین از کارشناسانی است که همزمان با خدمت در پنتاگون در دوران دونالد رامسفلد، به مدت یک دهه موضوعات مربوط به چین را مورد مطالعه قرار داده است. لین به من گفت که «من سابقا از چین به خاطر ایدئولوژیک و ناقص بودنش بدگویی می کردم، اما ظرف چند سال که شاهد باز شدن فضا و رشد چین بودم، نظرم تغییر کرد. از نگاه من، چین شریک بالقوه ی مقابله با چالش های جهانی خصوصا بحران خاورمیانه است. جاهای زیادی – فی المثل سوریه – هستند که آمریکا و چین باید برای امنیت منطقه ای و مبارزه با تروریسم با یکدیگر همکاری کنند». لین چند هفته پیش گفت که چین و هند – که دشمنان خونی جنگ سرد هستند و نفرت این دو نسبت به یکدیگر بیش از نفرت چین و آمریکا نسبت به هم است – یک رشته رزمایش های مقابله با تروریسم را برگزار کردند و امروز چین و روسیه هر دو طالب همکاری با ایالات متحده در حوزه تروریسم هستند. نظر لین مانند دیدگاه مقامات چین است. لین در این رابطه می گوید آن دسته از اویغورهایی که وارد سوریه شده اند فنون نظامی را توسط داعش می آموزند تا به هنگام بازگشت مخفیانه به چین، از آن برای حملات تروریستی آتی در خاک چین بهره ببرند. لین در مقاله ماه سپتامبر خود نوشت که «در صورتی که اسد شکست بخورد، جهادیون چچن، سین کیانگ، و کشمیر هند به موطن خود باز می گردند تا جهاد را با حمایت پایگاه های داخل سوریه ادامه دهند.»
ژنرال دمپسی و همکارانش در ستاد نیروهای مسلح آمریکا اعتراضشان را به دولت نگفتند و از این رو منصبشان را از دست ندادند، اما ژنرال مایکل فلین چنین نکرد. پاتریک لَنگ - سرهنگ بازنشسته ای که متجاوز از یک دهه افسر ارشد اطلاعات خاورمیانه در آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا بود – می گوید که «فلین با اصرار بر گفتن حقیقت درباره سوریه، عقوبت خشم کاخ سفید را به خود خرید. او تصور می کرد که حقیقت بهترین چیز است و همین موجب اخراجش شد. فلین نمی توانست دهانش را ببندد». فلین به پاتریک گفته بود که مسئله من چیزی فراتر از سوریه بود. من چیزهای زیادی را در آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا به لرزه درآوردم. کار من در حد تکان دادن صندلی تاشوهای کشتی تایتانیک نبود. اقدام من اصلاحات بنیادین بود. احساس من این بود که مقامات غیر نظامی دولت آمریکا گوش شنوا برای شنیدن واقعیت ندارند، و من از این قضیه در رنج بودم اما در هر صورت با این رنج کنار آمده ام». فلین در مصاحبه اخیرش با نشریه اشپیگل درباره ورود روسیه به جنگ سوریه با صراحت سخن گفت. وی گفت: «ما مجبوریم که با روسیه همکاری سازنده داشته باشیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم روسیه تصمیم به ورود به سوریه و اقدام نظامی گرفته است. روس ها الان در سوریه هستند و این موجب تغییر چشمگیر دینامیک اوضاع می شود. شما در چنین شرایطی نمی توانید بگویید که روس ها بد هستند و باید به خانه شان برگردند. چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. واقع بین باشید.»
معدودی از اعضای کنگره آمریکا نظر مشابه نظر فلین دارند. یکی از این افراد خانم «تولسی گابارد» نماینده دموکرات ایالت هاوایی و عضو کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکاست. وی به عنوان سرگرد گارد ملی ارتش آمریکا دو مرتبه به خاورمیانه سفرکرده است. گابارد در مصاحبه با سی ان ان در ماه اکتبر گفت: «ایالات متحده و سیا بایستی از جنگ غیرقانونی و مخرب برای به زیر کشیدن دولت اسد دست بردارند و تلاش های خود را معطوف به جنگ با افراطیون اسلامگرا کنند.»
مصاحبه کننده ی سی ان ان از گابارد پرسید: «آیا از اینکه می بینید که رژیم اسد، بی رحمانه دویست یا شاید سیصد هزار تن از مردم خود را به قتل رسانده نگران نمی شوید؟»
گابارد در پاسخ گفت: «چیزهایی که درباره اسد گفته می شود مشابه همان حرفهایی هستند که درباره قذافی گفته می شد. این سخنان شبیه حرفهایی است که درباره صدام حسین می گفتند و توسط کسانی مطرح می شد که از آمریکا برای سرنگونی رژیم صدام و قذافی حمایت می کردند. اگر چنین چیزی در سوریه اتفاق بیفتد، ما با وضعیتی به مراتب وخیم تر مواجه خواهیم شد و همچنین اقلیت های مذهبی و مسیحیان سوریه نیز سرکوب خواهند شد، و از سویی دیگر دشمن ما نیز به مراتب قوی تر خواهد شد».
در اینجا مصاحبه کننده پرسید: «آیا می خواهید بگویید که حضور نظامیان روسی در آسمان و ایرانی ها در زمین سوریه به نفع آمریکاست؟»
گابارد پاسخ داد:«آنها مشغول شکست دشمن مشترک همه ما هستند».
گابارد بعدها گفت که عده زیادی از همکاران دموکرات و جمهوری خواه اش در کنگره به خاطر صراحت وی از او تشکر کرده اند. گابارد گفت: «عده زیادی از مردم عادی و حتی اعضای کنگره هستند که نیاز به این دارند که موضوعات به شکل روشنی برای آنها تشریح شود. اما زمانی که درباره آنچه در جریان است دروغ های زیادی گفته می شود، کار دشوار می شود. کسانی که بیرون (حاکمیت آمریکا) هستند حقایق را نمی دانند». برای یک سیاستمدار معمول نیست که سیاست خارجی حزبش را به شکل مستقیم به چالش بکشد. اما برای کسی که داخل حاکمیت است و به محرمانه ترین اطلاعات دسترسی دارد، سخن صریح و انتقادی ممکن است به قیمت خاتمه یافتن حرفه اش تمام شود. مخالفت های مبتنی بر اطلاعات و مستندات را می توان از طریق اعتمادی که بین یک خبرنگار و عضوی از حاکمیت یک کشور شکل می گیرد به اطلاع عموم رساند، اما در هر صورت این مخالفت از آن جهت که صریحا توسط عضو حاکمیت مطرح نشده و ناقل آن یک خبرنگار است، رسمیت ندارد و اعتراض به قوت خود باقی خواهد ماند. زمانی که از مشاور ستاد مشترک فرماندهی عملیات های ویژه نیروهای مسلح آمریکا (Joint Special Operations Command) پیرامون نظرش درباره سیاست آمریکا در قبال سوریه پرسیدم، وی نتوانست حس تحقیرآمیزی را که نسبت به سیاست دولت اوباما داشت پنهان کند و پاسخ داد: «راه حل سوریه درست پیش روی ماست. تهدید اصلی برای همه ما داعش است. همه ما – ایالات متحده، روسیه، و چین – نیازمند همکاری با یکدیگر هستیم. بشار اسد در قدرت باقی خواهد ماند، و پس از برقراری ثبات در کشور انتخابات برگزار خواهد شد. هیچ گزینه دیگری غیر از این وجود ندارد».
کانال ارتباطی غیر مستقیم بین نظامیان آمریکایی و اسد، به دنبال بازنشستگی ژنرال دمپسی از بین رفت. جانشین دمپسی یعنی ژنرال جوزف دانفورد، دو ماه پس از منصوب شدن به ریاست ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات متحده در ماه ژوئیه در حضور کمیته نیروهای مسلح سنا، نظرات کارشناسی خود را (Testimony) ارائه کرد. دانفورد گفت: «اگر سوال شما این است که کدام کشور برای ایالات متحده تهدید کنونی به حساب می آید، باید به روسیه اشاره کنم. اگر به رفتار روسیه توجه کنید، می بینید که کم و بیش وضعیت هشدارآمیز دارد». دانفورد در ماه اکتبر منکر تلاش های روسیه در جنگ با داعش شد و در حضور کمیته نیروهای مسلح سنا گفت که «روسیه با داعش نمی جنگد». وی افزود: «آمریکا باید با شرکایی همچون ترکیه برای تامین امنیت مرزهای شمالی سوریه همکاری کند و هر آنچه را در توان دارد صرف تقویت نیروهای مخالف سوری یعنی میانه روها کند و به این ترتیب با افراطیون بجنگد».
پنتاگون هم اکنون در قیاس با گذشته نسبت به اوباما مطیع تر است. دیگر کسی در ستاد مشترک نیست تا سیاست اوباما در قبال اسد و اردوغان را به شکل غیر مستقیم به چالش بکشد. علی رغم مستندات محکم آژانس های اطلاعاتی آمریکا علیه اردوغان - که خود اوباما هم در خفا به درستی این شواهد و مدارک اذعان دارد - ژنرال دمپسی و همکارانش به خاطر دفاع علنی و مستمر اوباما از اردوغان، همچنان گیج و سردرگم هستند. اوباما در کاخ سفید به ریاست دستگاه اطلاعاتی اردوغان گفت که «ما از این موضوع که شما مشغول همکاری با رادیکال های سوریه هستید باخبر هستیم».(در مقاله ای که با عنوان « The Red Line and the Rat Line» نوشتم به موضوع همکاری ترکیه با رادیکال های سوری اشاره کرده ام.)[iii] ستاد مشترک نیروهای مسلح و آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا مکررا تهدید جهادی های سوریه و حمایت ترکیه از آنها را به مقامات واشنگتن گوشزد کردند، اما کسی در واشنگتن به این پیام ها توجه نکرد. چرا نباید گوش شنوایی باشد؟
منبع: London Review of Books[iv]/ ترجمه: حامد ضرغامی
پی نوشتها
[i] دکترین mutually assured destruction از دکترین های راهبرد نظامی در حوزه سیاست امنیت ملی است و بدین معنی است که اگر تمام طرفهای درگیر یک نزاع به استفاده از سلاح هسته ای متوسل شوند، حاصل از بین رفتن طرف مهاجم و مدافع خواهد بود . اساس این دکترین مبتنی بر تئوری بازدارندگی (theory of deterrence) است به این معنی که دشمن را با همان سلاحی که در پی استفاده از آن است متوقف کن.(م)
[ii] Rat line این اصطلاح ظاهرا در دوران پس از جنگ جهانی دوم ابداع شده است. به مسیرهایی که فاشیست ها و نازی ها پس از خاتمه جنگ جهانی دوم برای فرار از اروپا بر می گزیدند اصطلاحا «Rat line » گفته می شد. معنی تحت اللفظی آن «مسیر موش صحرایی» است که ترکیب کنایی ناظر به «مسیر خائنان» است. پس از پایان جنگ جهانی دوم فاشیست ها و نازی ها معمولا از دو مسیر به خارج اروپا می گریختند:
- مسیر آلمان – اسپانیا – آرژانتین.
- مسیر آلمان – رم – جنوا – آمریکای جنوبی.
در مسیر دوم کشور مقصد معمولا شیلی، اروگوئه، بولیوی، پاراگوئه، و برزیل بود. برای اطلاعات بیشتر به پیوند زیر مراجعه کنید.(م)
https://en.wikipedia.org/wiki/Ratlines_(World_War_II_aftermath)
نظر شما :