رابطه تهران - اسلام آباد-کابل از 11 سپتامبر 2001 تا امروز

پاکستان، ایران را فریب می دهد

۲۸ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۶:۱۱ کد : ۱۹۲۱۲۵۶ آسیا و آفریقا گفتگو
محمدامین فروتن، از رهبران جهادی افغانستان و تحلیلگر مسائل افغانستان در گفتگو با دیپلماسی ایرانی با اشاره به تحولات افغانستان از زمان حمله آمریکا تا کنون معتقد است هرچند حمله آمریکا به افغانستان در مجموع مثبت بوده است ولی می توانستیم شاهد وضعیت بهتری در افغانستان باشیم.
پاکستان، ایران را فریب می دهد

دیپلماسی ایرانی: محمدامین فروتن، زمانی از مجاهدانی بود که علیه شوروی در افغانستان می جنگید. ترور او، گذر او را به اروپا کشاند و اینک او سالهاست که در اروپا ساکن است. با این حال مسائل منطقه و افغانستان را از نزدیک دنبال می کند. در سفر اخیر او به ایران با او گفتگویی داشتیم که در زیر می خوانید:

بیش از یک دهه پیش در چنین روزهایی حملات یازده سپتامبر رخ داد و کوتاه مدتی پس از آن ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به افغانستان حمله کرد و دولت طالبان را برکنار کرد. ارزیابی شما از تحولات این سالها در افغانستان چیست؟

برای پاسخ به این سوال باید  شاخص های مرتبط با تکامل حیات انسان را بررسی کنیم. وقتی از شاخص ها سخن می گوییم از مجموعه ای از معیارها و ملاک ها سخن می گوییم که تمام زوایای حیات انسان را در برمیگیرد. ممکن است به ظاهر به نظر برسد که اوضاع در افغانستان رو به پیشرفت است ولی در واقعیت امر نباید مشکلات را نادیده گرفت.  متاسفانه هنوز افغانستان نتوانسته است یک روند طبیعی دولت- ملت سازی را طی کند و لذاهمه پیشرفت هایی که رخ می دهد در یک بستر نامناسب شکل می گیرد.

چه بخواهیم چه نخواهیم دولت در جهان امروز دارای تعریف حقوقی است که با توجه به نیازهای بشر امروز، مورد ارزیابی قرار می گیرد. و اکنون باید به این سوال پاسخ داد که در حوزه اجتماعی سیاسی اقتصادی و فرهنگی چه نیاز های داریم؟ و چه مقداری  این تحولات مبنایی بوده است؟ چقدر این تحولات با هویت انسان افغانی و جامعه افغانی همسان و سازگار است. من فکر می کنم چنین سازگاری وجود نداشته است و تاهنوز هم نداریم

از منظر سیاسی افغانستان دارای چه وضعیتی است. آیا می توانیم بگوییم این کشور به سمت دموکراسی پیش می رود؟

من فکر می کنم تا زمانی که ما پاسخ این سوال را پیدا نکنیم که چگونه باید بیندیشیم سخن از دموکراسی و جامعه مدنی در افغانستان به بیراهه رفتن است. تا وقتی که بر تمامی ظرفیت ها و محدودیت های انسانی که در جامعه افغانستان وجود دارند احاطه نداشته باشیم نمی توانیم امیدی به بهبود اوضاع داشته باشیم

یعنی امیدی به حل این مشکلات نیست؟

امید هست ولی این امید در خود وجود انسان است. تمام وجود ما باید تغییر کند. خداوند در قرآن می فرماید ان الله لایغیرما بقوم حتی یغیر ما به انفسهم. یعنی در ابتدا انسان باید تغییر کند تا جامعه هم تغییر کند. به باور من انسان معاصر و باشنده جغرافیای افغاننستان محکوم به تغییرو اصلاحات عمیق و بنیادی در تمام زمینه ها است

به هر حال آیا روند حرکت جامعه افغانستان در این دوازده سال رو به بهبود است؟

قطعا بوده است ولی به عقیده من بهتر از این می توانست باشد. ما فرصت های خوبی برای حل این مشکلات وبسترسازی برای ایجاد یک جامعه سالم از دست داده ایم. ولی الان این بسترها ایجاد نشده است و باید هزینه هایی هم بابت آن بدهیم. در این سالها به ظواهر و کمیت ها اکتفا شده است و همه چیز مسخ شده به نظر می رسد.

اشکال کار از کجا بود؟

اشکال کار این بود که سیستمی درون زا و سالم برای ایفای نقش های اصلی در افغانستان شکل نگرفت. کنفرانس بن توسط افرادی که جامعه جهانی برای افغانستان انتخاب کرد به وجود آمد. این افراد می توانستند خوب عمل کنند. ولی انها تمامی  فرصت ها را از دست دادند  و تمام سرمایه هایی که از کشورهای خارجی گرفته بودند  به هزینه های شخصی مصرف کردند . این نشان می دهد که آمادگی لازم برای پیشبرد چنین اهدافی وجود نداشته است

بدیهی است که بستری برای این تحولات در افغانستان وجود نداشته باشد. به هر حال در افغانستان سالها جنگ داخلی وجود دا شته است. آیا امروز بستر بهتری از سال 2001 وجود دارد؟

این بدیهی است که انسان محکوم به تکامل است ولی فرصتی را که شما در یک زمان از دست بدهید دیگر به دست نمی آورید و باید هزینه ای برای از دست دادن فرصت بپردازید.

چهل سال پیش ما جامعه ای بوده ایم نسبتا آرام وروبه رشد ، بگذارید مثالی بزنم چهار دهه پیش ما در دورترین نقاط افغانستان یک آموزگار با شلوار به راحتی به مدرسه می رفت.شلوار یک فرم قابل قبول بود. اما امروز حتی در کابل بحث بر سر این است که آیا پوشیدن شلوار حرام است یا حلال. چرا که زمامدارانی که برای افغانساتن برگزیده شده اند سنتی فکر می کنند آنهم نه سنتی که طبیعی است سنتی که مصنوعی است. لذا حتی اگر ما به وضعیتی که چهار دهه پیش داشتیم برگردیم باید کلاهمان را به آسمان بیندازیم.

یک دهه پیش طالبان بر افغانستان حاکم بود و فرهنگ و سنت افغانستان را از بین می برد. اتفاقی که رخ داد این بود که پس از حملات 11 سپتامبر، جامعه بین المللی به افغانستان حمله کرد و حکومت طالبان را ساقط کرد. آیا به عنوان یک فعال سیاسی در افغانستان این اقدام جامعه بین المللی در مجموع مثبت بوده یا منفی؟

در مجموع اقدام مثبتی بوده است ولی هر اقدامی باید با گذشت زمان حفظ شود و با راهکارهای تثبیت امور تدبیرومدیریت شود. هیچگاه تروریزم با تروریزم از بین نمی رود و باید راههایی برای ریشه  کن  ساختن تروریزم  در مطابقت با روح و روان جامعه افغانستان فکر شود .

ما کشوری هستیم که در این نقطه جهان قرار داریم وبصورت تیوریزه شده  قربانی دخالت های بیرونی گشته ایم. ما باید دراین  چهارچوب های  سیاسی و فرهنگی وظایف خودمان را انجام دهیم. ما انسان هایی هستیم که از بیرون تاثیر می پذیریم و تاثیر می گذاریم. در جهاد علیه شوروی موفق بودیم ولی در جهاد علیه غرائز و هوای نفس شکست خوردیم از این جهت است که همه آفات و بلا ها ی  این قرن  بر سر ما می آیند. تحت نظرو مشروعیت  معیوب  همین سازمان ملل و جامعه ای به ظاهر آزاد جهانی   در بوسنی و کوزوو نیروهای از مجاهدین  افغانستان برای جنگ به کار گرفته می شدند. با تأ سف که ما نتوانسته بودیم تا  تشخیص دهیم که به عنوان یک ملت دارای هویت چه کارهایی می توانسته ایم انجام دهیم . ما ملتی دارای هویت و فرهنگ بودیم ولی طی چند دهه گذشته به صورت تیوریزه  تمامی ساختار های ملی جامعه ما از میان رفت .

در حال حاضر در سوریه وضعیتی مشابه آن چه که در افغانستان بود وجود دارد دولت و مخالفین مسلح درگیریند و جنگ داخلی در جریان است. آیا مداخله جامعه بین المللی را مفید می دانید؟

توجه داشته باشید که افغانستان و سوریه دو مورد متفاوت هستند. یعنی هم شرایط تاریخی و جغرافیایی تفاوت دارند و هم مسائل سیاسی متفاوت است. هم  موقعیتی که سوریه در منطقه دارد با افغانستان تفاوت دارد. البته این نکته بدیهی است که اگر سوریه از استبداد رنج نمی برد به این سرنوشت دچار نمی شد. وقتی حافظ اسد وارد این فاز شد که حکومت باید موروثی باشد و قدرت را به پسر خود منتقل کرد باید وضعیت امروز را می دید. در زمان کنونی استبداد فردی برای هیچ کس قابل قبول نیست. ما باید استبداد فردی را کنار بگذاریم. در گذشته حکومت های استبدادی می توانستند تداوم یابند ولی در قرن بیست و یکم این مسئله قابل قبول نیست. در سوریه اگر واقعا در روزهای اول و زمانی که مردم از بشار اسد خواهان تغییر روند حکومتداری بودند به این خواست مردم تن می داد کار به اینجا نمی کشید. ولی وقتی این اتفاق نیفتاد بشار اسد به عنوان یک دیکتاتور شناخته شد و روز به روز شرایط بحرانی تر شد. حالا هم به هر اندازه بحران تداوم یابد برای سلفی ها ودیگر  آدم کشان حرفوی زمینه فراهم می شود. همانطور که در افغانستان این اتفاق افتاد.

به نظر شما راه حل بحران سوریه چیست؟

اگر به تئوری حفظ رجال معتقد نباشیم بحران بدون راه حل نیست. اگر نگوییم  و تلاش نکنیم که حتما باید بشار اسد در قدرت باقی بماند می توان به فکر راه هایی برای خروج از این بن بست بود. در حالی که تعدادی از کشورها حامی شخص بشار اسد هستند. به نظر من بحران به سادگی قابل حل است به این صورت که حکومت بشار اسد قدرت خود را به صورت مسالمت آمیز به یک دولت متشکل از تمام نیروهای سیاسی موجود در سوریه منتقل کند ولی مسئله این است که منافع تعدادی از کشورها این تغییر را اجازه نمی دهد.

در افغانستان نزاع شیعه و سنی نبود ولی گفته می شود که در سوریه نزاع طائفی دیده می شود و گفته می شود ایران و عربستان به دلایل مذهبی از بشار اسد یا مخالفان او حمایت می کنند. آیا تصور می کنید که منطقه در حال فروغلطیدن در نزاع شیعه وسنی است؟

من معتقد به این نزاع نیستم . سوال این است که آیا روسیه به خاطر شیعه بودن بشار اسد از او حمایت می کند؟ شاید این نگاه ساده انگارانه باشد که بشار اسد را نماد تشیع بدانیم. او خود هم خود را سکولار می داند. بشار اسد معتقد به این است که نهادهای مذهبی باید سرکوب شوند. او پس از سقوط مرسی هم در مصاحبه ای گفت که این تغییر نمادی از شکست اسلام سیاسی است. لذا بشار اسد از نظر ایدئولوژیک به ایران و حزب الله نزدیک نیست. ایران و حزب الله هم به دلیل شیعه بودن بشار اسد از او حمایت نمی کنند. آنها منافع استراتژیکشان اقتضا می کند که از او حمایت کنند. کسانی که امروز از جنگ کنونی در منطقه و سوریه سود می برند اینگونه نشان می دهند که یکی از طرفین درگیر سنی است و دیگری شیعه است و این یک جنگ طائفی و مذهبی است. در حالی که دعوا بر سر منافع کشورها و قدرت های بزرگ است.  

در افغانستان خشونت های کنونی را چگونه می توانیم توجیه کنیم؟ آیا در آنجا نزاع مذهبی است؟

نه. هرگز نه ! آن خشونت ها هم حاصل تضاد منافع کشورهایی است که در منطقه و افغانستان فعال هستند. توجه داشته باشید که امروز استعمار در خاورمیانه از روش متفاوتی استفاده می کند. در افغانستان هم اپوزیسیون مسلح و غیر مسلح و هم دولت از یک منبع تغذیه می شود. در استراتیژیی نظام سرمایه داری  معاصر قرار نیست که خدمت به مردم، اسلام و انسان هدف باشد بلکه همه به دنبال این هستند که منافع خود را کسب کنند. در حال حاضر در افغانستان حتی اپوزیسیون مسلح، آلت دست کشورهای خارجی هستند. بچه های معصوم را با انگیزهای اقتصادی وارد این مسئله می کنند و با وعده بهشت به عملیات انتحاری وا می دارند. اکثریتی از نیروهای که به عنوان مخالفین مسلح اداره کنونی در افغانستان مبارزه می کنند در کابل منافع اقتصادی دارند.

نقش کشورهای منطقه چیست؟ گفته می شود که سازمان های امنیتی پاکستان حامی گروههای مسلح مخالف دولت است. آیا این درست است؟

این درست است ولی ما باید مسئله افغانستان را در یک چارچوب فرامرزی ببینیم. چون استراتژی پاکستان هم از مغز استعمار غرب بیرون می آید. مشکل بنیادینی که وجود دارد عدم انطباق بیان و عمل است. سیاست دو گانه پاکستان در حمایت از دولت کابل و شورشیان به طور همزمان، یک سیاست قدیمی و مشخص است. این سیاست جزء استراتژی عمومی پاکستان است؛ چون منافع مادی و غیر مشروع   کشورپاکستان  اقتضا می کند.

راه کار آن چیست؟

 تا زمانی که مبارزه علیه تروریسم را در جغرافیای افغانستان به طور دقیق تعریف نکنیم نمی توانیم راه حلی برای این مسئله بیابیم. یعنی تعریف کنیم که چه کسی تروریست است و چه کسی ترویست نیست.

چگونه می توان این کار را کرد؟

متاسفانه در افغانستان ما نمی توانیم برای خود فکر کنیم.هویت ملی از بین رفته است و بسیاری از مردم به راحتی اجیر می شوند. ما دولت در افغانستان نداریم بلکه شبکه ای مافیایی وجود دارد که خود را دولت می داند و ایران و کشورهای دیگر را هم با خود همراه میکند. برادران ایران هم به این دلیل که دولت کرزی یک واقعیت در افغانستانا است و ظاهرا هم همه چیز خوب و رو به پیشرفت است !!! با آن همراهی می کند و ایران هم وارد این مسئله می شود.

استراتژی ایران در افغانستان چیست؟

ایران هم گام به گام پاکستان پیش می رود. تجربه گذشته نشان داده که متاسفانه به طور دائم بنابه دلائیلی استراتژی جمهوری اسلامی ایران بر میز سازمان استخبارات نظامی پاکستان تنظیم می شود. به این دلیل می گویم ایران گام به گام با پاکستان همراه است. شما خاطرتان هستد که دیپلمات های ایران که در مزار شریف به دست طالبان کشته شدند، جناب آقای بروجردی معاون وقت آسیا و اقیانوسه وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران در یک مصاحبه با یک شبکه تلویزیونی جمهوری اسلامی گفت که ما به پاکستانی ها اعتماد کردیم. و آنها مانند دیگر حوزه های جغرافیاوی مانند جلال آباد و قندهار قول همکاری داده بودند که به دیپلمات های ایرانی آسیبی نه میرسند و ترک کنسولگری جمهوری اسلامی ایران به معنای نا هم آهنگی با استراتیژیی پاکستان و ایران تلقی خواهند شد ! این نمونه ای است از این که می گویم پاکستان ایران را فریب می دهد.

انتشار اولیه: شنبه 23 شهریور 1392/ باز انتشار: پنجشنبه 28 شهریور 1392

کلید واژه ها: افغانستان پاکستان محمد امين فروتن


نظر شما :