نگاه موشکافانه استفان والت به ریشه های ناآرامی در مصر
واقعا در مصر چه می گذرد؟
دیپلماسی ایرانی: آنچه که در خاورمیانه می گذارد واقعا شگفت آور نیست. کارشناسان خاورمیانه از مدت ها قبل درباره آسیب هایی که به این جوامع وارد می شود آگاه بوده اند: اقتصاد راکد، فساد گسترده، افزایش تعداد افراد جوان، کمرنگ شدن ایدئولوژی های سیاسی و ظهور جنبش های مخالف گوناگون که تمام اینها توسط دولت های پلیسی مستبد تحت کنترل و نظارت بوده اند. مقامات امریکایی و دیگر کشورها به درستی نگران این بودند که در صورت آغاز فروپاشی نظام های قبلی چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.
در آغاز روزهای بهار عربی بسیاری امیدوار بودند که این اتفاقات بتواند پیکر بی جان جهان عربی را تکان داده و در نهایت جوامعی عادلانه تر، بازتر و کارامدتر ایجاد کند. البته هنوز هم ممکن است که این اتفاق در نهایت رخ دهد اما به زمان زیادی نیاز خواهد داشت و راهی پر از فراز و نشیب پیش روی آن خواهد بود. این مشکلات نباید برای ما هم حیرت آور باشد: ظهور دموکراسی مدرن در اروپای غربی و ایالات متحده قرن ها به طول انجامید و سر تا سر آن مملو از سیاست های ستیزه جویانه و خونین است. انقلاب فرانسه، شورش ویسکی، فاشیسم اروپایی و جنگ داخلی امریکا را به یاد می آورید؟ می توان امیدوار بود که جهان عرب این مسیر را سریع تر از غرب طی کند اما دلایلی کمی وجود دارد که فکر کنیم این اتفاقات به همانجایی ختم شود که غرب به آن رسید. در امور سیاست داخلی این جوامع متخصص نیستم. اما در زیر برداشت های اولیه خودم را از اتفاقات اخیر را می نویسم:
برای شروع؛ آنچه امروز در مصر اتفاق می افتد پیروزی حماقت است. در مرحله اول حسنی مبارک که در آن زمان کنترل کشور را کاملا از دست داده بود از قدرت برکنار شد. پس از آن، محمد مرسی و اخوان المسملین این فرصت را داشتند که پس از دهه ها مخالفت با حاکمیت اداره کشور را در دست داشته باشند. اخوان المسلمین به جای ساخت یک نظام سیاسی که در آن قدرت میان گروه ها و احزاب مختلف تقسیم شود سعی کرد با قبضه کردن قدرت مخالفان خود را سرکوب کند. این رفتار هشداری برای همگان بود و ارتش را دوباره به صحنه مصر بازگرداند. و حالا ژنرال ها بازگشته اند و سعی می کنند با استفاده از قوه قهریه اخوان و سایر رقبا را تحت فشار قرار دهند.
تنها راه حلی که من برای مصر متصور هستم این است که گروه های رقیب برای تقسیم کردن کشور توافق کنند. احزاب رقیب در نهایت درک خواهند کرد که هیچکدام به تنهایی نمی توانند کشور را اداره کنند و اینکه نظام سیاسی ای باید طراحی شود که به هر کدام سهم و ضمانتی برای مرتبه ای از نفوذ سیاسی دهد. این تنها فرمول برای سیاست های موفق مشارکتی است: کسانی که امروز در قدرت هستند نمی توانند بقیه جامعه را نادیده بگیرند یا تلاش کنند که با نیرنگ و فریب برای همیشه خود را در قدرت نگه دارند. (ضمنا این درسی است که اردوغان و حزب عدالت و توسعه ترکیه هم ممکن است از این اتفاقات بگیرند.) نگران این هستم که اگر این اتفاق رخ ندهد مصر به همان ورطه تاریکی که الجزایر در دهه 1990 و سوریه در حال حاضر سقوط کرده است پای گذارد.
ایالات متحده باید چه کند؟ کار زیادی برای انجام دادن وجود ندارد. قطعا در این مورد با کسانی که از ایالات متحده می خواهند به کمک های نظامی خود با مصر خاتمه دهد هم نظر هستم. در واقع چندین هفته قبل هم این موضوع را توصیه کردم به خصوص اینکه مصر به سلاح بیشتری احتیاج ندارد و مخصوصا اینکه برای ایالات متحده خوب نیست که با یک سرکوب گر نظامی دیگر همکاری داشته باشد. و اینکه لغو کمک های نظامی بعد از کودتای ماه جولای مطابق با قوانین ایالات متحده است. کمک به ارتش مصر هیچ اهرم فشاری برای ایالات متحده نخواهد خرید و اینکه کمک های ایالات متحده در برابر بودجه ای که کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در مصر خرج می کنند ناچیز است. اگر آنها می خواهند روی یک نظام ورشکسته سرمایه گذاری کنند اشکالی ندارد اما دلیلی ندارد که مالیات دهندگان امریکایی هم چنین کاری انجام دهند.
از همه مهمتر اینکه کار دیگری وجود ندارد که ایالات متحده بتواند انجام دهد. امریکا از زمانی که به حمایت از دیکتاتورهای عرب پرداخت، قدرت اخلاقی را که ممکن بود از سالها پیش داشته باشد را از دست داد. از جنگ طلبی اسرائیلی ها چشم پوشی کرد و بی توجهی سنگدلانه ای را در قبال مردم عرب در کشورهایی مانند عراق از خود نشان داد. ایالات متحده نه می داند که چگونه در مصر دخالت کند و نه اینکه چگونه سیاست های داخلی این کشور را هدایت نماید. فکر می کنید اگر مصری ها نمی توانند درک کنند که چگونه یک حکومت کارامد بسازند، آیا سوزان رایس، مشاور امنیت ملی یا جان کری، وزیر خارجه می توانند این کار را انجام دهند؟ و از آنجایی که یک روایت از دخالت غربی، عنصر کلیدی ایدئولوژی جهادی است، آخرین چیزی که ایالات متحده باید انجام دهد مداخله نظامی است و یا اینکه سعی کند به مصری ها بفهماند که چگونه کشور خود را اداره کنند.
خبر خوب این است که منافع حیاتی ایالات متحده واقعا در اینجا درگیر نیست. می دانم که امریکایی ها دوست دارند فکر کنند هر اتفاقی که در هر کجا رخ می دهد تهدیدی مستقیم برای امنیت امریکاست اما این یکی از مواردی است که منفعت ایالات متحده در آن نسبتا کم است. ما دلایل زیادی داریم که مصر باثبات، مرفه، دوستانه، حامی حقوق بشر و در صلح با اسرائیل را ترجیح دهیم. اما مصر هیچ کدام از این امتیازات گوناگون را در 50 سال گذشته نداشته است و ایالات متحده به نوعی عمل کرده است که به هر حال کامیاب شود. بله، آنچه در مصر اتفاق می افتد در ساده ترین حالت هم می تواند بر امنیت اسرائیل اثرگذار باشد اما مصر چنان تضعیف شده است که نمی تواند یک "تهدید بالفعل" برای اسرائیل باشد و اسرائیل هم به رغم آنچه که برخی از سناتورها و نمایندگان کنگره فکر می کنند، ایالات متحده نیست.
در نهایت، مشکل است به این نتیجه نرسیم که دولت امریکا اساسا ابتکار عملی در اینجا نداشته و ندارد. دولت بیل کلینتون با سیاست "مهار دوگانه" و اشتباهاتش در روند مذاکرات صلح اسلو، ایالات متحده را به هدف القاعده تبدیل کرد. دولت بوش با حمله به عراق و ترویج سیاست "تحولات منطقه ای" اوضاع را بدتر کرد. و به نظر می رسد باراک اوباما فکر می کند همه آنچه که وی نیاز دارد در خاورمیانه انجام دهد این است که چند سخنرانی کند و بر همان دیپلمات های بی اعتباری که مسئول اکثر شکست های قبلی بودند تکیه کند. این از بدشانسی اوباماست که زمانی رئیس جمهور شده است که این مشکلات نهفته دوباره سراغ ما امده است اما این نوشته از سالیان خیلی خیلی دور روی دیوار بوده است.
منبع: فارن پالیسی/ ترجمه: محمدرضا عسگری
نظر شما :