لزوم پرهیز غرب از قضاوت نادرست رئیس جمهور منتخب

روحانی گورباچف ایرانی ها نیست

۱۵ مرداد ۱۳۹۲ | ۱۵:۳۹ کد : ۱۹۱۹۱۸۷ خاورمیانه
نویسنده خبر: دیاکو حسینى
روحانی در جهت تغییر فضای سیاسی ایران در موازات کوشش هایش برای اصلاح وضعیت اقتصادی کشور خواهد کوشید و این تلاش ها ممکن است نتایجی را به بار آورد که در هشت سال گذشته بی سابقه بوده است ولی در این میان هیچ چیز باعث نخواهد شد که دولت ایران بواسطه اجرای منویات غرب دست به یک خودکشی سیاسی بزند.
روحانی گورباچف ایرانی ها نیست

دیپلماسی ایرانی : هرچه پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ایران، هیجان فراوانی به جامعه ایرانی داد، بحث های ضد و نقیضی که اغلب ترکیبی از ناامیدی و خوش بینی بیش از اندازه بود را نیز در خارج از ایران برانگیخت.از نظر برخی ناظران پیروزی حسن روحانی که به عنوان چهره میانه رو در میان ایرانیان و کسانی شناخته می شود که با او بر سر میز مذاکره نشسته اند، نه تنها می تواند انجماد گفتگوهای  هسته ای را بشکند بلکه به باز شدن فضای سیاسی ایران و به جریان افتادن قرائت لیبرال تر از حقوق بشر و آزادی های سیاسی یاری خواهد رساند. گروهی دیگر به رهبری نئوکان ها، رهبران اسرائیل و افراد نزدیک به محافل صهیونیستی در کمال ناامیدی با علم به اینکه سیاست های کلی جمهوری اسلامی ایران و به ویژه سیاست های هسته ای توسط رهبر جمهوری اسلامی تنظیم می شود، انتخاب رئیس جمهور را بی اهمیت می شمارند و خواستار ادامه رویکرد سخت گیرانه اقتصادی، سیاسی و احتمالاً نظامی در قبال ایران هستند. این افراد در نهایت ریاکاری در چنین لحظه ای عامدانه فراموش می کنند که یکی از بهانه های آنها در تشویق به سخت گیری بر ایران، نوع مواجهه محمود احمدی نژاد با موضوع هولوکاست و تهدید او نسبت به پاک کردن اسرائیل از نقشه جهان بود. آیا این افراد در آن روز نمی دانستند که رئیس جمهور ایران کسی نیست که فرمان حمله اتمی به اسرائیل را صادر کند؟

انتقاد از این افراد نباید موجب چشم بستن بر نادیده انگاری دسته اول کارشناسانی باشد که نسبت به علل پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین تبعات پیروزی او بیراهه رفته اند. این دسته نخست، اگرچه اثرات پیروزی روحانی را در گفتگوهای هسته ای به فال نیک می گیرند اما اغلب اعتقاد دارند که اولا انتخاب روحانی نشانگر عقب نشینی و آمادگی ایران برای سپردن امتیازات بیشتری در برابر کاهش بخشی از تحریم ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی بر این کشور است. دوم اینکه او می تواند، جمهوری اسلامی را به برداشتن گام هایی در جهت تغییر رویه نسبت به آزادی های سیاسی وادار کند که بیش از گذشته مطابق با معیارهای لیبرال دموکراسی غربی است. هر کدام از این مفروضات نادرست به اندازه برداشت نادرست دسته دوم کارشناسان می تواند به گفتگوهای آتی پیرامون بحران هسته ای و فراتر از آن مناسبات مکدر میان ایران و ایالات متحده آسیب های بیشتری وارد کند.

کسانی که به نقش بی بدیل رهبری ایران در سیاست خارجی اعتراف دارند آنقدر دچار تناقض گویی هستند که توجه ندارند تصمیم گیرنده نهایی در سیاست خارجی ایران از چنان اختیاراتی در چارچوب قانون اساسی برخوردار است که برای عقب نشینی در دیپلماسی هسته ای نیازی به تغییر رئیس جمهور ندارد. از طرف دیگر، بر اساس گزارشات آژانس اطلاعاتی آمریکا نشانه ای مبنی بر آنکه ایران بر اثر فشارهای سیاسی و اقتصادی موجود نرمشی در دیدگاه های خود نسبت به پیشبرد برنامه های هسته ای ایجاد کرده باشد نیز دیده نمی شود. گروه بین المللی بحران نیز در گزارش آخر خود نتوانسته از اشاره به اینکه « تلاش ایران به مراتب بیشتر روی تطبیق اقتصاد بر واقعیت تحریم متمرکز بوده تا جلوگیری از آن» چشم بپوشد.

با وجود اینکه پیروزی روحانی در انتخابات ایران نشان دهنده عمق نارضایتی ایرانیان از وضعیت موجود و علاقه فراوان آنها به تغییرات اساسی در روند اداره کشور بود اما این بدین معنا نیست که اولا مردم ایران خواستار شکلی از اداره کشورداری هستند که غربیان برای ایران می پسندند و در ثانی به این معنی هم نیست که رئیس جمهور منتخب مردم انگیزه و آمادگی برای ایجاد تغییرات موافق با دولت های غربی را دارد. احتمالا روحانی در جهت تغییر فضای سیاسی ایران در موازات کوشش هایش برای اصلاح وضعیت اقتصادی کشور خواهد کوشید و این تلاش ها ممکن است نتایجی را به بار آورد که در هشت سال گذشته بی سابقه بوده است ولی در این میان هیچ چیز باعث نخواهد شد که دولت ایران بواسطه اجرای منویات غرب و با کمک این اتهام زنی در داخل ایران که دولت به بازیچه دولت های غربی تبدیل شده است، دست به یک خودکشی سیاسی بزند.

اگر پیش بینی چنین مقاومتی از جانب دولت آینده ایران صحیح باشد، بنابراین چه چیزی برای نشان دادن فرارسیدن دورانی متفاوت که طلیعه آن پیروزی انتخاباتی روحانی بود، باقی می ماند؟ روحانی می تواند بانی تغییرات قابل توجهی در روابط خارجی ایران باشد مشروط به آنکه غرب از دو فرض بی اساس دست بردارد. اول آنکه روحانی نقش گورباچف را برای ایران بازی خواهد کرد.این برداشت که آشکارا دال بر رصد کردن اوضاع داخلی ایران و تاثیرات آن بر رویکردهای سیاست خارجی است، از بنیان اغوا کننده است. وعده های روحانی برای رعایت اعتدال و عقلانیت در سیاست داخلی و در مواجهه با دگراندیشان، نباید غرب را به عرصه سیاست داخلی ایران بکشاند. در گذشته دخالت های قدرت های خارجی در امور داخلی ایران یکی از دلایل بدبینی و سوءظن نسبت به انگیزه های آنها بوده و بطور مستقیم بر گفتگوهای هسته ای نیز سایه انداخته است.

با اینکه مشخص نیست چگونه پیشبرد دموکراسی در ایران به انعطاف تهران در گفتگوهای هسته ای منجر خواهد شد، در سال 2006 کنگره آمریکا قانون حمایت از آزادی در ایران را تصویب کرد که در واقع به اصطلاح پاسخی بود به پیشرفت برنامه های هسته ای ایران. پیشینه ایالات متحده در دنبال کردن ایده براندازی که از دیدگاه برخی گروه های سیاسی داخل ایران همچنان یکی از اهداف غرب محسوب می شود، موجب شده که هرگونه تلاش واشنگتن را در جهت آنچه آنها «همراهی با حرکت دموکراسی خواهی» در ایران می نامند، اقدامی خصم آلود علیه جمهوری اسلامی جلوه داده شود.

متاسفانه ایالات متحده از به زبان آوردن این هدف حتی در تشریح اهداف تحریم ها ابایی نداشته است. در یکی از آشکارترین این نمونه ها، جیمز کلپر مدیر آژانس اطلاعات ملی آمریکا در پاسخ به پرسش سناتور آنگوس کینگ از کمیته نیروهای مسلح سنا در آوریل 2013 گفت که انگیزه تحریم ها شعله ور کردن اختلاف و ایجاد نارضایتی میان مردم است. پیش از این نیز همزمان با حوادث انتخابات سال 88 غرب بطرز ناشیانه ای بدون آنکه از محتوای دعوای خانوادگی ایرانیان اطلاع داشته باشد با صدور بیانیه ها و موضع گیری های رسمی خود را در یک طرف این اختلاف تعریف کرد. این در شرایطی بود که گفتگوهای ایران و 1+5 که سخت محتاج ایجاد حداقل اعتماد میان طرف های مذاکره بود به بن بستی دردناک نزدیک و نزدیک تر می شد. گذشت زمان نشان داد که این نحوه برخورد نه تنها کمکی به ایرانیان برای حل اختلافاتشان نکرد بلکه اندک اعتماد محتمل میان ایران و ایالات متحده را نیز از میان برد. مقایسه روحانی با گورباچف یک نتیجه گیری ناشیانه دیگری است که اگر همین امروز کنار گذاشته نشود، بزودی مایه دلسردی و ناامیدی هواداران این مقایسه خواهد شد.

در یک بیان ساده میخائیل گورباچف رهبر غرب گرای اتحاد جماهیر شوروی بود در حالی که روحانی نه غرب گراست و نه رهبر جمهوری اسلامی. او طی سه دهه گذشته از مقامات عالی رتبه ای بوده که با حضور در نهادهای گوناگون مانند نیروهای مسلح، پارلمان، مجلس خبرگان و شورای عالی امنیت ملی همواره خود را به عنوان یکی از مهمترین دلسوزان و همراهان نظام جمهوری اسلامی ثابت کرده است.بنابراین برای غرب بسیار بهتر است که به جای دل خوش کردن به سیاست داخلی ایران و امیدواری های بیهوده در این زمینه، درک ژئوپولیتیکی از اشتراکات و محدودیت های ایران و آمریکا را سرمشق استراتژی دیپلماتیک خود برای رسیدن به تفاهم دوجانبه قرار دهد. همانطور که محمد ایوب دانشمند علوم سیاسی دانشگاه میشیگان با دقت یادآوری کرده است:«واشنگتن باید فرصتی که توسط یک رئیس جمهور عقل گرا تر آغاز شده را در راستای گفتگوی دوجانبه که باید فراتر از مسئله غنی سازی و شامل نقش محوری ایران در خلیج فارس و خاورمیانه بزرگ تر نیز باشد، جدی بگیرد... سبک آشتی جویانه روحانی می تواند مقداری از حرارت سیاسی منطقه بکاهد اما محتمل نیست که در سیاست های منطقه ای ایران که از سوی منافع ملی، نگرانی های نظام و همینطور ویژگی های شخصیتی دیکته می شود، تغییری ایجاد کند».

دومین فرض غلطی که باید کنار گذاشته شود انتظار غرب برای برداشتن  هرگونه گامی از سوی روحانی است که نشانه ای بر عقب نشینی او باشد و یا نوعاً اعتقاد به اینکه اکنون توپ در زمین ایران است.این انتظار کشیدن منفعلانه تا حدی تکرار همان اشتباهی است که ایران پس از پیروزی باراک اوباما در انتخابات 2008 مرتکب شد. در آن سال کمتر کسی در ایران انتظار داشت که باراک اوباما به ریاست جمهوری برگزیده شود. همانطور که در ماه های گذشته افراد زیادی در واشنگتن بودند که شرط می بستند حکومت ایران به یک نامزد میانه رو اجازه نخواهد داد که در رقابت با اصول گرایان حاکم، به ریاست جمهوری دست یابد. هر دوی این پیش بینی ها غلط از آب در آمدند. اشتباه بعدی ایران دست کم گرفتن فرصتی بود که باراک اوباما می توانست در اختیار دیپلماسی ایران قرار دهد. مقامات ایرانی دیپلماسی تغییر اوباما را «دستکش مخملی بر مشت آهنین» می پنداشتند و در نتیجه تنها گام های عملی که نشان دهنده تغییر واقعی از جانب دولت اوباما باشد را ملاک روزنه ای جدید در روابط دوجانبه ایران و آمریکا قرار دادند. این بی ملاحظگی که برخاسته از انتظارات نابه جا از دولت جدید بود بر فشارهای تندورهای آمریکایی بر اوباما که در روزها و ماه های اول دولت خود موفق به اعمال فشار قابل توجهی به اسرائیل در راستای توقف شهرک سازی ها شد و در یک نوبت از دیدار با نخست وزیر اسرائیل در کاخ سفید پرهیز کرد ( که در نوع خود بی سابقه بود) و همچنین تلاش های تحسین برانگیزی را برای ترمیم روابط غرب و جهان اسلام آغاز کرد، افزود. از این رو،ایران ناخواسته در شکست دیپلماسی جدید آمریکا در خاورمیانه سهیم بود. ایالات متحده امروز در معرض تکرار همان اشتباه قرار دارد. تنها چند روز پس از خاتمه انتخابات ایران، اد رویس و الیوت انگل به همراه 44 تن از نمایندگان کنگره طی نامه ای از باراک اوباما خواستند فشارهای اقتصادی بر ایران را افزایش دهد.

چند روز قبل تر دور تازه ای از تحریم ها که زمان تصویب آن به پیش از انتخابات ایران بازمی گشت به اجرا درآمد. متاثر از تبلیغات و فضا سازی های منفی لابی اسرائیل، این اقدامات با این بهانه که سیاست خارجی ملایم تر و غیرتهاجمی تر روحانی تنها زمان بیشتری برای ایران خواهد خرید بدون آنکه تغییری در سیاست های هسته ای ایران ایجاد کند، صورت گرفت. همانگونه که باراک اوباما برغم متعهد بودنش به انجام تغییرات در سیاست خارجی، نه قادر و نه مایل بود که نیروهایش را یک شبه از عراق بیرون بکشد، دست از حمایت اسرائیل بردارد و حوزه نفوذ ایران را در خلیج فارس به رسمیت بشناسد، روحانی نیز به رغم تعهدش به بهبود روابط خارجی با جهان پیرامونی نه قادر و نه مایل است که برنامه های هسته ای ایران را معلق کند، کمک های مادی و معنوی را به حزب الله لبنان و گروه های فلسطینی قطع کند، دست از حمایت بشار اسد بردارد و سلطه ایالات متحده بر خلیج فارس را بپذیرد. با این وجود همانند باراک اوباما ، رئیس جمهور میانه روی ایران نیز نه تنها از اراده تغییر دادن روندهای جاری در مناسبات بین المللی کشورش برخوردار است بلکه خاستگاه سیاسی و چشم انداز او برای جایگاه کشورش امکان دستیابی به تفاهمی جدید با قدرت های خارجی و همچنین همسایگان ایران را در اختیار می گذارد؛ راهی که بدون تردید با با آنچه محمود احمدی نژاد دنبال می کرد، تفاوت دارد.

امروز روسای جمهور ایران و آمریکا بار دیگر رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند، با اندیشه ها و منافعی متفاوت؛ اما علاقه آنها به اجتناب از غلتیدن در دامن جنگی که امنیت و اقتصاد جهانی را تهدید می کند، ایران و ایالات متحده را در منافع مشترکی سهیم می سازد. با وجود همه دشواری ها، امکان دستیابی به یک تفاهم مقدماتی وجود دارد. به عنوان پیشنهاد دو کشور می توانند کار را با ایجاد یک کمیسیون کاری مشترکی آغاز کنند که وظیفه آن مطالعه مشکلات فی مابین دو کشور، طبقه بندی آنها بر اساس میزان دشواری حل اختلافات و در نهایت ارائه پیشنهادهایی به دولت های ایران و آمریکا باشد. اکنون بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد که روسای جمهور دو کشور مشکلات موجود، راه حل و مهمتر از همه توانایی های یکدیگر را در رفع موانع تشویق صلح و امنیت جهانی جدی بگیرند.

انتشار اولیه: شنبه 12 مرداد 1392 / باز انتشار: سه شنبه 15 مرداد 1392

دیاکو حسینى

نویسنده خبر

کلید واژه ها: سیاست خارجی مذاکرات هسته ای


نظر شما :