بیست و ششمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
در نظرم در آن زمان مبارک جانشین نداشت
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون بیست و پنج بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون بیست و ششمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
در نظر من، همان طور که روزی که در خانه «فواد سراج الدین» نهار می خوردیم، گفتم، این بود که «چاره ای نیست، من با آنها مخالف نبودم اما کشور در برابر یک مشکل حقیقی قرار داشت.»
- بله این مرد به دلایلی که همه ما می بینیم کوتاهی هایی دارد.
- اما در مقابل این مرد ریاست کشور مصر را فعلا بر عهده دارد و غیر از او هم کسی نیست.
- از سوی دیگر تا به این لحظه به جای او کسی نیست بلکه حتی ابزارهای لازم برای رسیدن این جانشینان به جای او نیز وجود ندارد.
- وضعیت کشور بسیار دقیق و حساس است، برای همین هیچ کس نمی داند که پشت این ظواهری که می بینیم چه حقیقتی نهفته است!!
فواد سراج الدین با برخی از حرف هایم موافق بود و با برخی دیگر مخالف، اختلاف اساسی او با این حرف من بود که «به جای او کسی نیست»، به گمان او حزب وفد تنها حزب جانشین نیست اما اصول قانونی هم در کشور موجود است.
و این مساله موضوع اختلافی میان فواد سراج الدین و من بود، به نظر من احضار گذشته مثل احضار ارواح در ساده ترین حالتش هم قانع کننده نبود!!
حزب الوفد می خواست ندای چیزی شبیه دموکراسی را سر دهد اما برایم سخت بود که این ندا را چیزی برای آینده ببینم.
حقیقت فعلی این بود که مبارک، رئیس جمهور بود، در کنار آن در حد و اندازه ما هم نبود که به او کمک کنیم، چرا که همه ما نوعی هشدار در خود داشتیم که تاثیر به سزایی در این مرحله مشخص از تاریخ مصر نگذاریم، با وجود این که تسلیم این مراحل شده بودیم، به هر حال هر مرحله ای برای خود خصوصیت ها و در عین حال مسئولیت هایی دارد!!
پیشنهاد من به فواد سراج الدین این بود که «تلاش کند هر چه در توان دارد به این مرد کمک کند تا به یک تجربه خاص خودش برسد و رشد کند، او را به یاد هری ترومن، رئیس جمهوری امریکا انداختم که معاون رئیس جمهوری بود سپس پس از درگذشت «فرانکین روزولت»، رهبر او پس از چند ماه رئیس جمهوری ایالات متحده شد. زمانی که جنگ جهانی دوم علیه هیتلر جریان داشت و روزولت فرمانده هم پیمان بزرگ جنگ علیه هیتلر بود، تصمیم های بزرگی بود که معطل دستورات او بودند، اول از همه تصمیم به استفاده از سلاح هسته ای برای اولین بار در جنگ (علیه ژاپن) بود.
و افزودم که «ترومن» برای همه کسانی که به آینده جهان اهمیت می دادند – آخرین مردی بود که می توان در رهبری آینده جهان به او اعتماد کرد، چه برای پایان دادن به جنگ چه پس از آن، حتی اگر سالم از آن خارج نمی شد، اما نخبگان ایالات متحده در کنار رئیس جمهوری جدید ایستادند و به او فرصت دادند، مرد بزرگ شد و با تجربه قبول مسئولیت رشد کرد و به یکی از بارزترین روسای جمهوری امریکا در قرن بیستم تبدیل شد.
فواد سراج الدین نمی توانست خود را قانع کند که امکان دارد حسنی مبارک به هری ترومن مصر تبدیل شود.
«عبدالفتاح حسن» )پاشا) برای بار دوم وارد گفت وگو شد، می گوید که طرف صحبتش فواد سراج بود:
«پاشا نظرت چیست که (هیکل) هم به الوفد بپیوندد، و از این طریق میان دو انقلاب تلاقی ای به وجود آید (منظورش سال 1919 و 1952 بود) – برای همین فواد سراج الدین با شدت و حدت متوجه خانم «لیلی المغازی» شد و از او خواست که به سرعت به سمت اتاق دفترش برود و بخواهد که من به عضویت حزب وفد در آیم – از طرف خودم گفتم که: «عبد الفتاح حسن» (پاشا) نمی خواهد قبول کند که من فقط یک روزنامه نگار باشم و دخلی در سازمان دهی های سیاسی نداشته باشم، در کنار آن من از تاییدکنندگان انقلاب سال 1952 هستم اما نه مثل آنها، علاوه بر آن من باور دارم که انقلاب های 1919 و 1952 تاریخ مصر را بسیار به جلو بردند و آن را هضم کردند، و دوران آنها وارد اصالت ]مصر[ شد، و الآن دوران تازه ای است.»!!
و مثل همیشه این مناقشه ها به هیچ نتیجه ای نرسیدند و خلاصه به چیزی که بر سر آن توافق کردیم، این بود که: یک فنجان قهوه بنوشیم و سیگاری دود کنیم!!
نظر شما :