/دیپلماسی انرژی ایران؛ فرصت‌ها و چالش‌ها/

تاثیرگذاری نفت و گاز در سیاست خارجی ایران

۰۸ شهریور ۱۳۹۰ | ۲۰:۱۲ کد : ۱۵۳۸۸ اقتصاد و انرژی
متن سخنرانی دکترغلامحسین حسن‌تاش، استاد دانشگاه و رئیس سابق موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی در نهمین جلسه از سلسله نشست‌های بررسی سیاست خارجی با عنوان «دیپلماسی انرژی؛ فرصت‌ها و چالش‌ها».
تاثیرگذاری نفت و گاز در سیاست خارجی ایران
مقدمه: اهمیت تعامل دو بخش انرژی و سیاست خارجی

 

نفت و گاز به دلیل تفاوت جغرافیایی منابع و مصارف پدیده هایی ژئوپلتیکی هستند. 63 درصد ذخایر نفت در خاورمیانه قرار دارد و مجموعا شاید بیش از 80 درصد ذخایر گاز جهان در خاورمیانه،‌ روسیه و آسیای میانه قرار دارد. در مقایسه با نفت و گاز به عنوان مثال ذغال سنگ پدیده ای ژئوپلیتکی نیست. چرا که ذغال سنگ که سومین سهم را در سبد انرژی دنیا دارد کالایی است که مناطق تولید و مصرف آن با هم هماهنگی و نزدیکی دارند. یعنی بیشترین ذخایر آن در آمریکا،‌ چین و استرالیا وجود دارد که موجب می‌شود پدیده ‍ژئوپلیتیکی نباشد.

نفت و گاز در حال حاضر در سبد انر‍ژی جهان حدود 54 درصد سهم دارند و در آخرین و جدیدترین چشم اندازی که در سال 2001 توسط آژانس بین المللی انرژی منتشر شده است، بر اساس بدبینانه ترین سناریو مجموع سهم نفت و گاز به 50 درصد در افق سال 2035 خواهد رسید. بنابراین مسئله نفت و گاز به این زودی حل نمی‌شود و جهان بشری به این زودی از مصرف نفت و گاز خلاص نمی شود. پیش بینی می شود که سهم منطقه خلیج فارس در تامین نفت و گاز جهان افزایش پیدا خواهد کرد. کشور ما صرف نظر از اینکه خودش دارای ذخایرعظیم نفت و گاز است، در موقعیتی قرار گرفته که اگر نفت و گاز هم نداشت، کماکان دارای اهمیت ژئوپلتیک بود. چرا که در موقعیتی قرار گرفته که به عنوان قلب (Heartland) انرژی محسوب می‌شود،‌ چرا که ما در میانه خاورمیانه، خلیج فارس و آسیای میانه قرار گرفته ایم.

کشورهای صنعتی از سال 1973 که شوک نفتی نفتی اتفاق افتاد، به بعد، تلاش کرده اند وابستگی خود را به این انرژی‌هاکم کنند. یعنی درست است که سهم نفت و گاز به 54 درصد رسیده و در آینده به 50 درصد خواهد رسید ولی باید توجه داشت که این سهم نهایی (Margin) است. یعنی تمام تلاش خود را برای به حداقل رساندن این سهم انجام داده اند. در این راستا از استفاده از انرژی های هسته ای و ذغال سنگ و سایر انواع انر‍ژی حمایت کرده اند. علی رغم این تلاش برای کاهش سهم نفت و گازT هنوز شاهد سهم بالای این انرژی‌هادر مصرف دنیا هستیم و این اهمیت نفت و گاز را نشان می‌دهد که به عنوان تامین کننده نهایی انرژی در نظر گرفته می‌شود. کشورهای صنعتی حداقل بعد از وقوع شوک اول نفتی در سال 1973، انرژی را به طور کل و خصوصا نفت را کالایی استراتژیک دیدند و با آن به عنوان کالای بازار و تجاری برخورد نکردند و آن را به نیروهای بازار واگذار نکردند. آنها استراتژی‌هاو راهبردهای روشنی برای انرژی داشتند که این مسئله هم اهمیت سیاسی انرژی به طور کل ونفت و گاز به طور خاص را نشان می دهد.

با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می‌رسد هم ذخایر ایران و هم موقعیت جغرافیایی ایران به گونه ای است که هیچ کشوری بدون توجه به نفت و گاز و موقعیت ژئوپلیتیک انر‍ژی ایران،‌ با ما تعامل نخواهد شد و بنابراین سیاست خارجی ایران ناگزیر با مسئله نفت گره خورده است. تجربه صد سال گذشته نیز این موضوع را تایید می‌کند که مسئله نفت و جغرافیای انر‍ژی ما،‌ مهم ترین جنبه روابط ما با قدرت های فرامنطقه ای را شکل داده است. البته این ذخایر و موقعیت هم فرصت هایی برای ما ایجاد می‌کند و هم تهدیدهایی را برای کشور ایجاد می کند. تهدیدها را در مسائلی نظیر توسعه طلبی قدرت های فرامنطقه ای و تمایل آنها برای تسلط بر این ذخایر می توان ملاحظه کرد. به حداقل رساندن تهدیدها و حداکثر استفاده از فرصت‌هاقطعا نیاز به تعامل فعال میان دو بخش انر‍ژی و خصوصا نفت و سیاست خارجی خواهد داشت. در افق چشم انداز حجم عظیمی‌از سرمایه گذاری در صنایع نفت و گاز کشور باید صورت گیرد که تحق این هدف نیز بدون تعامل فعال این دو دستگاه بعید است به نحو شایسته ای اتفاق بیفتد.

در ادبیات مربوطه، معمولا دیپلماسی را به معنی ابزار و وسیله ای برای پیشبرد اهداف و سیاست های بین المللی یک کشور مراد می کنند و یا اینکه آن را مرادف و معادل سیاست خارجی می دانند. یعنی در یک تعریف دیپلماسی ابزاری برای تحقق اهداف سیاست خارجی است و در تعریف دیگر دیپلماسی معدل سیاست خارجی در نظر گرفته می‌شود. به همین دلیل من همیشه با ترکیب "دیپلماسی انرژی" مشکل داشته ام؛ چرا که اگر دیپلماسی، ابزار است، معنی دیپلماسی انرژی را نمی فهمم و اگر مراد از آن سیاست خارجی باشد، پس باید بگوییم «دیپلماسی و انر‍ژی» یعنی رابطه بین سیاست خارجی و انرژی. به هرحال مصطلح شده است که به تعامل بین انرژی و سیاست خارجی انر‍ژی گفته شود و آنچه موردنظر من در این بحث است به این معناست که چگونه باید تعامل فعال و نهادینه میان دستگاه های انرژی و سیاست خارجی را تنظیم کنیم. چرا که به نظر می‌رسد بدون چنین تعاملی نه سیاست خارجی ما توفیق کافی خواهد داشت و نه اهداف بخش انرژی و صنعت نفت ما به خوبی محقق خواهد شد.

 

تعاملات میان انرژی و سیاست در صحنه جهانی

 

من در اینجا به طور فهرست وار به مهم ترین تعاملات میان انرژی و سیاست در صحنه جهانی را مورد اشاره قرار خواهم داد.

ناگفته پیداست که بسیاری از رفاقت‌هاو رقابت‌هادر صحنه سیاسی جهان تحت تاثیر ان‍رژی بوده است. تفوق بر بیشترین ذخایر نفت و‌ کنترل بر مسیرهای عبور آن یکی از اهرم های سلطه و برتری آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت جهان بوده است. منطقه خاورمیانه، خصوصا خلیج فارس دارای بیشترین ذخایر نفت جهان و بخش اعظمی‌از ذخایر گاز جهان است. از این رو در دست گرفتن امنیت منطقه همواره مورد نظر این کشور بوده است. بنابراین تلاش آمریکاییها به طور روشن همواره در این جهت بوده است که کنترل خود را بر منطقه را در حداکثر نگه دارند و وابستگی و نیاز داخلی خود به نفت و گاز منطقه را به حداقل برسانند. از این طریق آنها به رقبای خود این هشدار را می‌دهند که بازی انرژی در دست آنهاست و با ناامن کردن منطقه، آنها کمتر از دیگران آسیب خواهند دید و به این وسیله این تفوق را نسبت به رقبای اقتصادی خود ایجاد می‌کنند. دولتمردان امریکایی همواره گفته اند که سیاست انرژی در کانون و مرکز سیاست های خارجی آنها قرار دارد.

نمونه ای دیگر از تعامل میان انرژی و سیاست در صحنه جهانی را باید در دولت روسیه دید. دولت روسیه هم، حداقل به طور روشن از دوره دوم ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، تلاش کرده است که اهرم های شوروی سابق را احیا کند و در این راستا صادرات گاز به اروپا به عنوان یکی از اهرم های فشار خود، بیش از پیش مورد توجه این کشور قرار داده است. قطع گاز در دو مقطع در سالهای 2006 و 2008 که به بهانه مسئله اوکراین رخ داد، نشان می‌دهد که روسیه علاقه مند است که انحصار خودش را در بازار گاز اروپا حفظ کند و از این انحصار به عنوان اهرم قدرت برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود استفاده کند. بعض متفکرین این مسئله را مطرح کرده اند که روسیه فعلی گاز طبیعی را جایگزین اهرم ایئولوژی در دوران رژیم شوروی سابق کرده است.

در مقابل،‌ اروپا مسلما در تلاش است که هم مبادی و منابع تامین انر‍ژی و هم مسیرهای تامین گاز خود را متنوع کند. من تصور می‌کنم که این دو مسئله یعنی تلاش روسیه برای حفظ انحصار تامین گاز اروپا از یک سو و تلاش اروپا برای متنوع کردن منابع تامین گاز خود از سوی دیگر، یکی از مهم ترین موتورهای محرکه بسیاری از تحولات سیاسی آسیای میانه و اروپا در دهه گذشته بوده است.

با توجه به شواهد به نظر می‌رسد گاز در دهه آینده اهمیت بیشتری پیدا می کند. از آنجا که روس‌هادو برتری در زمینه گاز دارند یکی حجم ذخایر و دیگری دسترسی گسترده روسیه به بازارهای گاز،‌ آمریکاییها در تلاشند که به نوعی این دسترسی را کاهش دهند. آمریکاییها نمی‌توانند موقعیت برتر روسیه را در حجم ذخایر گاز بگیرند. اما روسیه با توجه به وسط سرزمینی اش‌ به شرق و غرب عالم وصل است و هم می‌تواند به اروپا گاز صادر کند و هم به شرق در حال رشد و قدرت های در حال ظهور نظیر چین. آمریکاییها به طور روشن علاقه مند هستند که تجارت گاز طبیعی مایع شده (ال.ان.جی) را در مقابل خط لوله گسترش دهند تا هم سیالیت بازارش بیشتر شود و هم روی آب قرار گیرد که تحت کنترل آنها باشد.

مصداق دیگر تعامل میان انرژی و سیاست در صحنه جهانی، رشد و توسعه چین است. آمریکا چین را تا افق 2050 مهم ترین چالش سیاست خارجی خود می‌دانند و سعی می‌کنند از طریق کنترل مبادی تامین انرژی، چین و رشد اقتصادی آن را کنترل کنند. متقابلا چین در این زمینه از خود تحرک نشان می‌دهد؛ به عنوان مثال در جاهایی که خلا حس کرده و فرصت دیده است، خصوصا آفریقا،‌ سرمایه گذاری های گسترده ای بر منابع نفت و گاز انجام داده است. به نظر می‌رسد درمقابل اقدامات آمریکا، چین هم به دنبال متنوع سازی منابع انر‍ژی و هم به دنبال مسیر های جایگزین برای تامین انرژی خود است.

علاوه بر این،‌آمریکاییها تلاش می‌کنند از مسئله محیط زیست هم به عنوان یکی از ابزارهای کنترل رشد اقتصادی چین استفاده کنند. نشر بالای آلاینده‌هاتوسط چین که آنهم تعامل بسیار نزدیکی با مباحث انرژی دارد مسئله ای است که آمریکاییها بر آن دست گذاشته اند و می‌خواهند چین را وادار کنند که سهم ذغال سنگ را در سبد انرژی خود به دلیل آلایندگی بالا کاهش دهد و طبیعتا این به معنای این خواهد بود که وابستگی چین به نفت و گاز وارداتی بیشتر خواهد شد و به نوعی این کشور را به آمریکا وابسته تر خواهد کرد.

مسئله ذخایر هیدروکربنی کشورهایی که در آسیای میانه محصور در خشکی (landlocked) هستند، پدیده ژئوپلیتیکی دیگری است که تعامل میان انرژی و سیاست در صحنه جهانی را نشان می‌دهد. این که چگونه این کشورها منابع انرژی خود را به بازارهای جهانی برسانند و مسیرهایی که برای انتقال گاز ترکمنستان و دیگر کشورها مطرح بوده است، مباحث مختلفی را ایجاد کرده است. مشاهده می‌شود که این مسئله نیز موتور محرکه بسیاری از تحولات منطقه بوده است و اثراتی بر تحولات بین المللی داشته است.

بنابراین به نظر می‌رسد که با وجود چنین تعامل گسترده ای که بین نفت وسیاست وجود دارد، برای کشور مثل ایران که با توجه به حجم عظیم ذخایر به این زودی از مواجهه با مسئله نفت و گاز گریزی ندارد، نه سیاست خارجی می تواند بدون شناخت دقیق از مسائل مربوط به انرژی اهداف خود را ترسیم کند و نه بخش انرژی بدون به تعامل گسترده با بخش سیاست خارجی می‌تواند اهداف خود را به درستی تعریف کند و امکان تحقق این اهداف را فراهم کند. یعنی اگر دستگاه دیپلماسی کشور درک عمیقی از انررژی و تحولات آن نداشته باشد نائل به مطلوب نخواهد شد و نمی‌تواند به دیپلماسی موفقی برسد و برعکس.

این سوال مطرح می‌شود که آیا ما تاکنون دیپلماسی نفتی یا دیپلماسی انرژی موفقی داشته ایم؟ یعنی تعامل قوی بین سیاست خارجی و انرژی داشته ایم؟‌ متاسفانه پاسخ من منفی است و ما فاقد این تعامل بوده ایم. اگرچه چنانچه اشاره شد هیچ کدام از دو بخش بدون توجه به دیگری قادر به تعریف درست اهداف خود و پیشبرد آنها نیستند ولی حداقل از دید نفت بعضی جنبه‌هااهمیت بیشتری دارند. به نظر می رسد ما در میادین مشترک به تعامل میان دستگاه دیپلماسی و دستگاه انرژی نیاز داریم تا بتوانیم با کشورهای همسایه رقابت موفقی داشته باشیم.

براساس آنچه که تاکنون شناسایی شده ما 28 میدان مشترک با کشورهای همسایه داریم. بزرگ ترین میدان مشترک ما لایه گازی پارس جنوبی است که طرف مقابل ما یازده سال زودتر ازما کار را شروع کرده است و 360 میلیون متر مکعب در روز برداشت می کند در حالی که ما در خوشبینانه ترین ارزیابی 210 میلیون متر مکعب در روز برداشت می‌کنیم. از لایه نفتی پارس جنوبی که در آن طرف با عنوان «میدان الشاهین» شناخته می‌شود و احتمال مشترک بودن آن بسیار زیاد است،‌ قطری‌ها450 هزار بشکه در روز برداشت می‌کنند که حدود نیمی‌از نفت خام تولیدی آنهاست در حالی که متاسفانه ما از این میدان هیچ تولیدی نداریم.

در میادین مشترک با عراق، عراقی‌هاحدود 295 هزار بشکه تولید می‌کنند در حالی که ما در حدود 130 هزار بشکه تولید می‌کنیم. به زودی برتری عراقی‌هابسیار بیشتر خواهد شد چرا که در دو سه سال گذشته تقریبا تمام میادین بزرگ خود را به مناقصه های بین المللی گذاشته اند و قراردادهای آن را منعقد کرده اند و کار با سرعت شروع شده است.

درمیادین مشترک ما با امارت،‌ ما 56 هزار بشکه تولید داریم در حالی که امارات 136 هزار بشکه تولید می‌کند. در مورد میدان مشترک با عربستان هم آنها روزی 450 هزار بشکه برداشت می کنند و ما 42 هزار بشکه از این میدان برداشت می‌کنیم. در ترکمنستان نیز دارای میدان مشترک هستیم که در آنجا نیز اطلاعات نشان می‌دهد که سهم تولید آنها بیشتر از ماست.

منظور بحث من کم و زیاد برداشت ما نیست بلکه بیشتر به دنبال طرح این سوال بودم که آیا راهی جز این وجود ندارد که در میادین مشترک نفتی و گازی دو طرف در رقابت با یکدیگر تولید کنند؟‌ و حتی به امکان تولید صیانتی میدان لطمه بزنند؟‌ اگر راهکارهای دیگری وجود دارد چه کسی باید این راهکار‌هارا دنبال کند؟‌

آیا هیچ وقت صنعت نفت ما چنین ماموریتی را به دستگاه سیاست خارجی ما واگذار کرده است؟‌ آیا سفارتخانه های ما در کشورهای مورد نظر، کوچک ترین تحرکی در این زمینه داشته اند؟ مطالعات نشان می‌دهد که قبل از انقلاب تعاملاتی در این زمینه وجود داشته است و نشست های فنی سالانه بین دو کشور همسایه برگزار می شده و اطلاعاتی رد و بدل می‌کرده اند. خصوصا در میادین نفتی این کار صورت می گرفته است که در رقابت با یکدیگر به تولیدی صیانتی میدان نفتی لطمه نزنند. در همین میدان «الشاهین» شرکت «مرسک» دانمارک طولانی ترین چاه افقی دنیا با طول 12 کیلومتر را حفر کرده است که بیش از 10 کیلومتر آن فقط افقی است. با توجه به این که ما در این حوزه تحرک نداشته ایم، به راحتی این مسئله ممکن است اتفاق بیفتد که به قسمت ایران هم نزدیک شوند. به نظر می رسد که این سوال قابل طرح است که آیا امکان هیچ تحرکی از سوی دستگاه دیپلماسی در این زمینه وجود نداشته است؟ این درست است که برداشت از میادین مشترک قاعده بین المللی ندارد ولی نفوذ کشور دیگر به بخش لایه ما می تواند قابل پیگیری باشد. همین قابل پیگیری بودن از لحاظ حقوقی این امکان را فراهم می کند که ما مانع حفر چاه افقی در آن منطقه شویم. ولی آیا اصولا دستگاه دیپلماسی ما به این مسئله توجه داشته اند؟

یکی از مهم ترین ارکان روابط ما با بسیاری از کشورها خصوصا کشورهای حوزه اوپک، همین مسائل نفت و گاز است. این مسئله این نیاز را ایجاد می کند که دو دستگاه انرژی و دیپلماسی با هم تعامل خوبی د اشته باشند. دیپلماسی یک فرایند داد و ستد امتیازات نیز هست و بهینه کردن این داد و ستد و متضرر نشدن در آن مستلزم شناخت دقیق ارزش امتیازات طرف مقابل است. مثلا اگر ما از سیاست های یک کشور و تغییرات آن مطلع نباشیم، آن کشور ممکن است یک تغییر در سیاست خود را به حساب ما بگذارد و در مقابل آن از ما امتیاز طلب کند. در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، عربستان سعودی که تا قبل از آن سیاست سهم بازار را دنبال می کرد و قیمت برای آن کشور بی اهمیت شده بود، در سیاست خود تغییر ایجاد کرد و بعدها معلوم شد که این تغییر سیاست برای عربستان استراتژیک بوده است و هنوز هم دنبال می شود. ولی سعودی‌هااین تغییر سیاست را خیلی سنگین به ما فروختند و به حساب ما گذاشتند. اطلاع از این قیمت‌هاو ارزش‌هاو این که تغییر سیاست‌هابه خاطر روابط با ما صورت می گیرد و یا یک تغییر استراتژیک است، مستلزم این است که ما در این زمینه‌هاکنکاش بیشتری کنیم.

حضور ما در سازمان اوپک از نمونه های قابل ذکر این موضوع است. در اجلاس اخیر اوپک سوال بزرگی که برای جمهوری اسلامی ایران مطرح بود این بود که آیا عربستان توانایی جایگزینی نفت خام قطع شده لیبی را خواهد داشت یا خیر. خیلی‌هافکر می کردند عربستان این توانایی را ندارد. آنها می گفتند که عربستان سعی می کند نشان دهد که ظرفیت مازادی دارد، ولی چنین ظرفیتی در این کشور وجود ندارد، یا اگر هم وجود دارد نفت خام های بسیار سنگین است که در بازار به راحتی جایگزین نفت خام لیبی نخواهد شد. برخی دیگر معتقد بودند که عربستان از این توان برخوردار است و می تواند نفت لیبی را جایگزین کند.

این سوال بسیار کلیدی بود. چه کسی باید به سوالاتی از این دست پاسخ دهد؟ این سوالات چگونه باید به دستگاه دیپلماسی ما منتقل شود و دستگاه دیپلماسی ما چگونه باید به جواب دادن به این سوالات کمک کند؟ پاسخ به این سوال برای موضع گیری ما در اجلاس اوپک بسیار تعیین کننده بود. موضعی که ما در اوپک اتخاذ کردیم، مخالفت با افزایش تولید بود. در واقع فرض ما بر این بود که امکان افزایش تولید از سوی عربستان وجود دارد. اما اگر فرض ما بر این بود که امکان افزایش تولید برای دیگران وجود ندارد، شاید ما موضع دیگری اتخاذ می کردیم. من معتقدم که اگر ما مطلع بودیم که امکان افزایش تولید وجود ندارد بهترین موضع ما این بود که در ظاهر چراغ سبزی به کشورهای صنعتی نشان می دادیم و اعلام می کردیم که با توجه به شرایط شمال افریقا و قطع جریان نفت لیبی بهترین کار این است که اوپک تا اطلاع ثانوی سهمیه تولید را بردارد و اعضا را در میزان تولید آزاد بگذارد. این کار هم چراغ سبزی به کشورهای صنعتی بود و هم عملا به نفع قیمت‌هابود. چرا که اگر اوپک چنین تصمیمی اتخاذ می کرد و بعد از یک ماه معلوم می شد که علی رغم این که اوپک سقف تولید را برداشته و سهم تولید را آزاد کرده است و هیچ تولیدی به بازار اضافه نشده است، بازار در شرایط بسیار متزلزلی قرار می گرفت که کوچکترین تلنگری می توانست قیمت نفت را حتی از 200 دلار هم بالاتر ببرد. ما تا حدی چشم و گوش بسته در اجلاس های اوپک شرکت می کنیم و مواضع‌مان براساس دیپلماسی فعال تنظیم نمی شود. کما این که با این که عربستان اعلام کرد که به صورت یک طرفه تولید خود را افزایش می دهد، بعد از اجلاس مشخص شد که نفت خام قابل توجهی به بازار افزوده نشد.

در مورد مجمع کشورهای صادر کننده گاز، ما فرصت‌هارا از دست دادیم. با وجودی که ما ابداع کننده آن بودیدم و در سال 2001 اولین اجلاس آن به تلاش ایران در تهران برگزار شد، بین سالهای 2005 تا 2007 این مجمع قدری دچار رکود شد، در سال 2009 باز با تلاش ما فعال شد اما نتیجه آن این شد که دبیرخانه اش در کشور قطر قرار گرفت و دبیرکل آن از روسیه انتخاب شد. ما دو کشوری را که در بحث گاز مکمل همدیگر هستند، یکی روی آب LNG تولید می کند یکی روی خط لوله است و خیلی با هم رقابت ندارند در کنار هم قرار دادیم. در حالی که ما به نوعی رقیب هر دو هستیم چون هم به آبهای ازاد دسترسی داریم و پتانسیل صادرات ال ان جی و هم پتانسیل صادرات از طریق خط لوله به اروپا و جاهای دیگر را داریم. در واقع ما دست دو رقیب را در دست همدیگر قرار دادیم و رقابت خود مان را سخت تر کردیم و فضای خود را محدود تر کردیم و نتیجه قابل توجهی از این مسئله نگرفتیم.

حجم عظیم سرمایه گذاری در صنعت نفت باید صورت بگیرد. این مستلزم این است که ما موقعیت سرمایه گذاران و کشورهایی که به مذاکرات وارد می شوند و می خواهند همکاری کنند را خوب بشناسیم تا در مذاکرات بتوانیم هزینه واقعی آن چه را که از ما می خواهند بدانیم. یعنی مطلع باشیم که آیا آن شرکت در یک موقعیت استواری هست یا متزلزل و از چه موضعی برخورد می کند. آگاهی داشتن در مورد این مسائل توان ما را در مذاکرات عقد قرارداد بالا می برد.

با توجه به شرایط خاص ایران، تجربه نشان داده است که بسیاری از کشورها همکاری انرژی با ایران را شروع می کنند ولی از ابتدا قصد همکاری و جلو بردن پروژه را ندارند بلکه قصد امتیازگیری از کشورهای غربی را دارند. به عنوان مثال گفته می شود که آنچه که ما خط لوله صلح می نامیدیم، از ابتدا هندی‌هادر ادبیات خود آن را خط لوله رویا (Dream pipeline) می نامیدند. آیا این درست است یا خیر؟ هندی‌هابا چه نیتی وارد گفتگو با ما شدند؟ آیا نیت واقعا چیزی است که در ظاهر بیان می شود یا نیت این است که با ما به تفاهم نامه برسند و یا حتی به آستانه قرارداد برسند و بعد آن را به دیگران بفروشند و از بابت آن امتیازاتی کسب کنند؟ این‌هامسائلی است که از تعامل فعال این دو دستگاه بایستی استخراج شود. من معتقدم نفت و گاز، البته به ابتدایی ترین شکل، همواره در خدمت سیاست خارجی بوده است و البته در بسیاری جاها لازم است. ما برخی اوقات نفت ارزان یا مجانی در اختیار دیگران قرار داده ایم. یعنی امتیازاتی در معاملات انرژی خود داده ایم تا بتوانیم در موضوعی رای کشوری را به دست بیاوریم یا در بحث های سیاسی کمکی بگیریم. ولی به نظر من درهمان مسائل نیز به دلیل این که تعاملی که ذکر شد وجود نداشته، ارزیابی دقیقی در قیاس بین داده و ستانده خود نداشته ایم. گاه نفت یارانه هایی را برای سیاست خارجی ما پرداخت کرده است و حتی متقابلا نفت هر جایی که پروژه بی مطالعه ای را پیش برده است یا مطالعات فنی اقتصادی دقیقی نداشته است و به قول معروف کم آورده است پروژه های خود را به حساب امنیت ملی و سیاست خارجی گذاشته است. که این نمی تواند به این صورت ادامه پیدا کند

برای توسعه دیپلماسی نفتی و رسیدن به یک دیپلماسی نفتی حداقل هایی وجود دارد که باید صورت گیرد. قبل از هر چیز تدوین و تبیین راهبردهای کلان و سیاست های استراتژیک بخش انرژی است که باید روشن باشد و به تفاهم و توافق ملی برسد و همه بر آنها توافق داشته باشند. بدون چنین چیزی بخش نفت تلقی خود را از سیاست‌هاکلان اعمال خواهد کرد و دستگاه سیاست خارجی نیز تلقی خود را از سیاست های کلان پیش می برد. راهبردهای توسعه ذخایر هیدروکربنی و صنعت نفت ما چندان روشن نبوده است.

مسئله بعدی این است که آشنایی با نفت و انرژی باید در بطن تفکر سیاست خارجی ما قرار گیرد. در نظام آموزشی دیپلمات های ما باید آشنایی با مسائل نفت گنجانده شود. کما این که بسیاری از مدیران ما نیز آنطور که باید و شاید با مسائل نفت و انرژی آشنایی ندارند که باید این آشنایی را به دست بیاورند.

این که این مسئله را ما به تعیین یک رایزن انرژی تقلیل دهیم و فکر کنیم که اگر رایزن انرژی در جایی داشته باشیم مشکل حل می شود درست نیست. ممکن است که ما در بسیاری از جاها به رایزن انرژی نیاز داشته باشیم ولی سفرا و دیپلمات های ما باید عمیقا مسائل انرژی و تاثیر و تاثر آن را بر مسائل بین المللی درک کنند. اگر قرار است کسانی محور تعامل بین این دو دستگاه باشند باید کسانی باشند که به این همکاری باور و اعتقاد داشته باشند. در مقاطعی کسانی محور این تعامل بودند که به این همکاری باور و اعتقاد نداشتند.

مسئله بعدی اعتماد و اطمینان دو طرف به یکدیگر است که آن نیز به نکته اول که شناخت است بر می گردد. اگر مدیران نفتی بر این اعتقاد باشند که وزارت خارجه فقط می خواهد نفت را یارانه سیاست خارجی خود کند و متقابلا مدیران وزارت خارجه فکر کنند که نفت هرجا بی مطالعه عمل می کند پروژه های خود را به حساب امنیت ملی می گذارد این تفاهم و ارتباط شکل نخواهد گرفت.

در نهایت به نظر می رسد برگزاری نشست های مشترک و هم اندیشی در زمینه های مهم مثل صادرات گاز، مسائل انرژی آسیای میانه، اجلاس های اوپک و ... می تواند به این تعامل و تفاهم و نهادینه شدن آن کمک کند.

 

( ۲ )

نظر شما :