تلاش ایران و امریکا برای بهرهبرداری از نتایج انقلابها
روزنامه لبنانی النهار در یادداشتی به قلم امیل الخوری به این موضوع پرداخته و مینویسد: تحرکات ایران و امریکا در منطقه به کدام سمت و سو میرود، به ویژه با توجه به تحولات لبنان و سوریه که گرفتار تندبادهای انقلابهای عربی شده، سمت و سوی رقابت میان آنها به کدام طرف است؟ یکی از دیپلماتهای سابق لبنانی میگوید که آنچه در منطقه میگذرد نه ساخته امریکاییها است و نه ساخته ایرانیها، این تحولات تنها ساخته و پرداخته جوانان عرب است و هیچ کس هم نمیداند که آینده این انقلابها به کجا ختم خواهد شد و نسلهای انقلابی چه هدفی را دنبال میکنند، آیا واقعا مسیر انقلابها آن طور که میخواهند پیش میرود. دو توکویل، مفکر سیاسی فرانسوی عبارت خوبی در توصیف انقلابها دارد. او میگوید: «انقلاب مثل رمان است سختترین بخش پایان آن است.» در حقیقت ترس و نگرانی از آینده انقلابها است. آیا ممکن است که نتایج انقلابها به جایی برسد که امیدها را بر باد روند و همه خونها و ناراحتیها همگی هدر روند؟ انقلابها با همه دردها و ناراحتیها و خونهایی که ریخته میشود، گویای تغییرند اما به شرطی که رو به بهبود روند نه به سمت بدتر شدن. انقلابها یا نابود میکنند تا بنا کنند یا آنچه ویران میکنند را ویران شده رها میکنند از این رو برخی بر دیگری برتری مییابند. انقلابها همیشه چهره زیبا ندارند برخی از آنها مردم را به درست یا غلط به کشتن میدهند و زمانی رنگ و بوی انتقام به خود میگیرند که بدترین بخش انقلاب را رقم میزنند.
در ادامه این یادداشت آمده است: در گزارشهای بینالمللی آمده است که کشورهای عربی سالانه 50 میلیارد دلار ضرر بابت بیکاری میدهند و فشارها به حکومتها در سالهای آینده با ورود جوانان تازه جویای کار به بازار کار افزایش خواهد یافت. جوانانی که به دنبال شغلی هستند که بتوانند به زندگیشان کرامت دهند و آینده ایمنی را برای خود رقم بزند. میلیونها جوان از رسیدن به کارهای مورد نظرشان به دلیل شیوه آموزشی و نوع تخصصشان عاجزند. در حالی که پافشاری بسیاری برای بهروز رسانی آموزش و رفع نیازهای اساسی برای تامین نیاز بازار وجود دارد، ولی هیچ توجهی از سوی حکومتها به آنها نمیشود. این مسئله باعث میشود تا جوانان عرب احساس کنند که تلاش و نیازهایش بیفایده است و کسی به آنها توجه نمیکند از این رو از وضعیت جاری در کشورشان ناامید میشوند و آینده را غامض میبینند. برای همین چندان غریب نیست که میبینیم شراره اولین انقلابها را همین جوانان ناامید میزنند یعنی همان اتفاقی که در تونس با خودسوزی محمد البوعزیزی، جوان تونسی رقم خورد. افراد بسیاری مثل بوعزیزی هستند که از اجتماع خود سرخورده و ناامیدند و برای بر آورده کردن نیازهای خود دست به خودکشی میزنند یا سر به شورش و طغیان میگذارند. در مقابل حکومتها به جای آن که به نیازهای آنها توجه کنند بر عکس مشت آهنین نشان میدهند و در صدد سرکوب و قلع و قمع معترضان بر میآیند که کار بدتر میشود و انقلابها رقم میخورند. در این جا است که میبینیم که انقلابها نه فقط به خاطر عوامل اقتصادی بلکه به دلیل ظلمهای سیاسی، استبداد و قلع و قمع آزادیها و تعدی به حقوق و کرامت انسانها رقم میخورد.
الخوری یادداشت در این جا به سراغ پرسشش در ابتدای یادداشت میرود و مجددا تکرار میکند: پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که چه میشود که قدرتها درگیر انقلابها میشوند و هر کدام اقدام به اعمال نفوذ میکنند؟ به عبارت دیگر نتایج انقلابهای مردمی عربی به مصلحت چه کسانی است؟ آیا به مصلحت امریکا و پیروانش یا به مصلحت ایران و پیروانش یا اصلا محور دیگری وجود دارد؟ آیا محور امریکایی توانست از نتایج انقلابها آنچه میخواست را به دست آورد و از مصالحش در منطقه و کشورهای انقلابی حمایت کند یا محور ایرانی توانسته در این انقلابها به آنچه میخواسته برسد و از آنها برای پیشبرد برنامهها و طرحهایش بهره ببرد؟ اسرائیل کجای این معادله قرار دارد؟
در ادامه این یادداشت نویسنده با سر درگمی از آنچه در منطقه میگذرد، مینویسد: برای پاسخ به این پرسشها باید منتظر نتایج حوادث جاری به ویژه در سوریه ماند چرا که هر چه در سوریه رخ دهد بیشترین تاثیر را بر نتایج انقلابها میگذارد. اگر نظام در سوریه سرنگون شود یا بشار اسد بر سر کار بماند ولی تصمیم بگیرد در رویکرد خود با ایران رویه دیگری اتخاذ کند این مسئله باعث خواهد شد تا بسیاری از معادلات در خاورمیانه تغییر کنند. در هر دو حالت اوضاع در لبنان نیز قطعا تغییر خواهد کرد. اگر محور سوری – ایرانی شکسته شود، محور اقتصادی وابسته به آن نیز شکسته خواهد شد و این مسئله میتواند خطرناکترین پیامد را برای لبنان و محیط پیرامونی سوریه به دنبال داشته باشد. از این رو است که هم امریکا و هم ایران میخواهند که انقلابها در خاورمیانه همان طوری باشد که انتظار دارند و تصور میکنند. حمایت هر کدام از آنها و تلاش برای اجرای نقشههایشان امری روشن و بدیهی است. اگر سازمانهای دموکراتیک در کشورهای انقلابزده شکل بگیرند آن گاه چه کسی میتواند تضمین دهد که نتایج انتخابات به نفع نیروهای اعتدال تمام خواهد شد؟ در فلسطین ثابت شد که اجرای دقیق دموکراسی به نفع جنبش حماس تمام شد نه به نفع جنبش فتح. چنین وضعیتی ممکن است برای تونس، لیبی، یمن و حتی سوریه که اقلیتهای دینی در همگی آنها در معرض تهدیدند هم به وجود آید، آن گاه سرنوشت اسرائیل بیش از پیش در معرض تهدید قرار خواهد گرفت.
امیل الخوری در آخر مینویسد: تحرکات ایران، امریکا، کشورهای اروپایی و ترکیه برای اثرگذاری بر انقلابها و تلاشهای چین و روسیه برای جلوگیری از نتایج آنها در منطقه از جمله سوریه همگی برای این است که هر کدام خیال میکنند که باید انقلاب با اعتماد به دموکراسی به مسیر حقیقی خود بیفتد، دموکراسی تنها چیزی است که هنوز میتوان به کمک آن اعتماد مردم را جلب کرد. در این جا باید به این نکته اشاره کرد که تمامی انقلابها را مردم رقم میزنند نه عوامل خارجی و همانها هستند که میوه انقلابو تلاشهایشان را میچینند. اگر درگیری بر سر نفوذ در انقلابهای منطقه را شاهدیم درگیری برای آینده آنها و نتایج حاصل از تغییر است. انقلابهای مردمی هیچ کدام ساخته و پرداخته عوامل خارجی نیست و محورهایی که تلاش میکنند در آنها نفوذ کنند در حقیقت میخواهند بر نتایج انقلابها اثر بگذارند تا به مصالحشان برسند و پروژههایشان را به مرحله اجرا در آورند.
نظر شما :