مطالب مرتبط با کلید واژه

خاطرات


اولین فروشگاه رفتن بعد از زندان
بیست و پنجمین بخش از کتاب «غریبه»

اولین فروشگاه رفتن بعد از زندان

روزها می‌گذرند و من نظاره‌گر رام شدن عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی دنیای آزاد هستم. از دوشنبه تا جمعه، همه آنها با هوشیاری و تسلیم در سیلو هستند. شنبه، روز تاتارها، درها باز می‌شوند و همه مثل گله بیرون می‌آیند و به مغازه‌ها هجوم می‌آورند. زیرا لازم است همه چیز، به ویژه هر چیزی، عرضه شود و مراکز تجاری خالی شوند تا آنچه نیاز هفته بعد را برآورده می‌کند، انباشته شوند.

ادامه مطلب
نخستین دیدار
بیست و یکمین بخش از کتاب «غریبه»

نخستین دیدار

در درونم غافل بودم. وقتی که به خانه ایریک رسیدم، زندان را فقط در سرم درک می کردم. إحساس می کردم که زندانی خودم هستم.

ادامه مطلب
از زندان مخوف تا آزادی
نوزدهمین بخش از کتاب «غریبه»

از زندان مخوف تا آزادی

بعد از فرارمان که در رسانه‌ها اعلام شد، که سبب شد جلادهای ما بفهمند هزینه شکنجه ما چقدر است، به مشکلی برای شاه تبدیل شدیم. غیرممکن بود که بتواند از ما خلاص شود، کما اینکه نمی توانست مقابل دوربین های خبرنگاران آزادی‌مان را برگرداند. ویلایی با دیوارهای خیلی بلند در طرجا، چند کیلومتر دورتر از مراکش که یک منطقه اعیان‌نشین برای طبقه بورژوازی در کازابلانکا بود، به ما داده شد.

ادامه مطلب
زنبقی در مرداب
نگاهی به کتاب خاطرات زامل سعیدی، دیپلمات ایرانی

زنبقی در مرداب

پرویز افشاری در یادداشتی در معرفی کتاب «زنبقی در مرداب» می نویسد: بخش اول حدود ۱۰۰ صفحه و در سه فصل عمدتا به بیان زندگی خانوادگی و‌ دوران کودکی و نوجوانی در یکی از روستاهای بخش بستان از توابع شهرستان دشت میشان و چگونگی ادامه تحصیل در مقاطع مختلف و اشتغال بکار در حین تحصیل و قبولی در چندین دانشکده و سرانجام استخدام در رسته سیاسی وزارت امور خارجه با درجه ممتاز اختصاص یافته ‌‌و با شرح حوادث‌ این دوره، از اساتید خود به نیکی یاد و به برخی از مصائب زندگی شخصی و اداری خود نیز اشاراتی کرده است.

ادامه مطلب