آقاى اوباما غير از جنگ گزينه‌هاى ديگرى هم هست!

۲۵ آبان ۱۳۸۹ | ۱۸:۳۰ کد : ۹۳۶۴ اخبار اصلی
تور آسيايى باراک اوباما، رئيس جمهورى ايالات متحده به پايان رسيد. اکنون او در حالى به امريکا باز مى‌گردد که روى ميزش پيشنهادهاى تازه‌اى براى رويارويى با ايران دارد.
آقاى اوباما غير از جنگ گزينه‌هاى ديگرى هم هست!

ديپلماسى ايرانى: تور آسيايى باراک اوباما، رئيس جمهورى ايالات متحده به پايان رسيد. اکنون او در حالى به امريکا باز مى‌گردد که روى ميزش پيشنهادهاى تازه‌اى براى رويارويى با ايران دارد. پيشنهادهايى که در حقيقت ماحصل فشارهاى شديد اسرائيل براى توقف برنامه هسته‌اى ايران است.

روزنامه الحيات در يادداشتى به قلم خانم راغده درغام، با عنوان "انتخاب‌هاى اوباما فقط نظامى نيست"، اين موضوع را مورد بررسى قرار داده و در ابتداى يادداشت خود نوشته است: اوباما در حالى وارد سال سوم دوران رياست جمهورى‌اش شده که وضعيت کنونى‌اش با دو سال پيش کاملا متفاوت است. نه تنها هم‌حزبى‌هايش در انتخابات ميان‌دوره‌اى کنگره شکست خورده‌اند بلکه در عرصه بين‌المللى نيز ديگر آن جايگاه سابق را ندارد. او حتى به توصيه‌ها گوش نکرد و سفرش به هند و اندونزى و کره جنوبى را لغو نکرد. منتقدان از او مى‌خواستند که براى نشان دادن اينکه به مسائل داخلى امريکا بيش از مسائل خارجى اهميت مى‌دهد اين سفر را لغو کند. او به اندونزى رفت چرا که اين کشور نه تنها بزرگترين کشور اسلامى از لحاظ جمعيت است بلکه قصد داشت پس از يک سال و نيمى که از سفرش به قاهره مى‌گذشت اين بار از جاکارتا براى مسلمانان صحبت کند و پيام دهد. اما سفرش به چين چندان نتيجه‌بخش نبود. او در چين فقط به دادن پيام هندى‌ها و اعلام استراتژى کلان امريکا بسنده کرد و چندان هم مورد استقبال چينى‌ها قرار نگرفت.

راغده درغام در ادامه مى‌نويسد: ولى در حالى که باراک اوباما در اندونزى و چين و کره جنوبى مشغول چانه‌زنى بر سر مسائل اقتصادى و آينده نظام جهانى بود، بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسرائيل به امريکا آمد و تلاش کرد تا تلاش‌هاى اوباما بر سر جلوگيرى از برخورد قهر‌آميز با ايران را از بين ببرد. البته نتانياهو چندان در انجام اين ماموريت موفق نبود. بنا به اخبارى که در برخى رسانه‌هاى نزديک به کاخ سفيد منتشر شده، باراک اوباما خود را آماده کرده که براى حفظ آرامش در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطين به ايران و سوريه امتيازهايى بدهد.

در حال حاضر لبنان و در راس آن حزب الله به دغدغه اصلى کاخ سفيد تبديل شده است. از طرفى گزارش دستگاه امنيتى عربستان سعودى نشان مى‌دهد که القاعده در يمن به شدت فعال شده و قصد دارد طوفان تازه‌اى به پا کند. تمامى اين پرونده‌ها براى باراک اوباما مطرح است و وى دقيقا نمى‌داند که بايد براى حل اين بحران‌ها چه برخوردارى داشته باشد. اگر چه بسيارى از منتقدان بر اين باورند که اين پرونده‌ها نبايد در اولويت‌ سياست‌هاى کلان ايالات متحده قرار بگيرند و اوباما بايد بيشتر به فکر عواقب بحران اقتصادى داخلى امريکا باشد. آنها دائما جورج بوش را جلوى چشمان اوباما مى‌آورند و مى‌گويند که بى‌توجهى بوش به مسائل داخلى و پرداختنش صرفش به مسائل خارجى و کشاندن امريکا به دو جنگ طاقت‌فرسا باعث شد تا آن بحران بى‌سابقه اقتصادى نيم قرن اخير امريکا پيش بيايد. جورج بوش همواره در کنار تحريم‌ها گزينه نظامى را نيز مطرح مى‌کرد. اما از باراک اوباما با آن شعارها و تبليغاتى که براى رسيدن به پست رياست جمهورى داشت هيچ کس انتظار ندارد دست به يک عمليات نظامى عليه ايران بزند. اگر چه ممکن است تحت فشارهاى شديد داخلى و اسرائيلى ناچار شود روزى دست به اين کار بزند.

وى در ادامه مى‌نويسد: اوباما امروز بيش از هر روز ديگرى نيازمند اتخاذ تصميم‌هاى بزرگ و سرنوشت‌ساز و در عين حال عاقلانه است. او بايد در سياست‌هاى خود تجديد نظر کند و ببيند در کجاها به حق تصميم گرفته و چه جاهايى خطا کرده است. جورج دبليو بوش تا الآن تناقضات بزرگى در صحبت‌هايش داشته است. از يک سو مى‌گويد حمله به عراق تصميم صحيحى بوده و از سوى ديگر مى‌گويد در ادامه جنگ اشتباهاتى مرتکب شده است. مگر مى‌شود جنگى را آغاز کرد ولى فکرى براى ادامه آن نداشت؟ بوش مى‌گويد از اين که به بهانه سلاح کشتار جمعى به عراق حمله شد – جنگى که جان صدها هزار عراقى را گرفت – اشتباه بود چرا که وقتى به عراق رسيدند ديدند هيچ سلاح کشتار جمعى‌اى در آن وجود ندارد.

برخى از تحليلگران بر اين باورند که حمله امريکا به عراق براى تقويت جايگاه ايران و اسرائيل صورت گرفته است. ما دقيقا نمى‌دانيم در آن موقع در کاخ سفيد چه اتفاقى افتاد. از نوشته‌هاى ديک چنى، دونالد رامسفلد و جورج بوش مى‌توان اين گونه استنباط کرد که مى‌تواند يکى از اهداف حمله امريکا به عراق تقويت جايگاه ايران و اسرائيل در منطقه باشد. درباره اسرائيل بايد گفت با حمله امريکا به عراق، اين کشور رسما از معادله رويارويى اعراب و اسرائيل خارج شد. اکنون به رغم اين که کسى پاسخگو نيست همچنان اين پرسش مطرح است که آيا امريکا با حمله به عراق واقعا قصد داشت جايگاه منطقه‌اى ايران را تقويت کند يا خير؟

راغده درغام در آخر مى‌نويسد: باراک اوباما تجربه حمله بوش به عراق را به ارث برد. جنگى که اکنون بوش اعتراف مى‌کند اشتباهات بسيارى داشته است. وى بر اشتباه حمله به عراق متمرکز شد و تعهد داد که اشتباه مشابهى را بر سر ايران نکند. از اين رو بر سياست دور شدن از گزينه نظامى به طور کل – نه به طور استثنايى – تمرکز کرد. آن چه اوباما لازم است انجام دهد اين است که به طور عميق بر تحولات خاورميانه دقيق شود و اجازه ندهد دوباره خطاهاى گذشته تکرار شود.

از سويى اسرائيل امروز به رغم اين که به امريکا فشار مى‌آورد که به هر ترتيبى شده در مقابل برنامه هسته‌اى ايران بايستد و اجازه ندهد ايران بيش از اين در تکنولوژى هسته‌اى پيشرفت کند ولى ظاهرا چندان هم از بابت ايران نگرانى اساسى ندارد و حتى اگر ايران تا مرزهاى اسرائيل هم برسد تلاويو چندان اهميتى به آن نخواهد داد. کما اين که اکنون هم از طريق حزب الله در لبنان و حماس در فلسطين رسيده است. اين روزها ديگر روشن است که در درون خود اسرائيل نيز دو دستگى وجود دارد. عده‌اى بر اين اعتقادند که ايران به هيچ وجه نبايد به سلاح هسته‌اى دست يابد ولى اگر هم دست يافت مى‌شود در کنار آن مسالمت‌آميز زندگى کرد. اما در مقابل عده‌اى هم هستند که به هيچ وجه وجود ايران هسته‌اى را تحمل نمى‌کنند. به اعتقاد آنها ايران تا سال 2011 به بمب هسته‌اى دست خواهد يافت و آن موقع زمانى است که بايد به ايران حمله شود. حال پرسش اين جاست، اوبامايى که گزينه‌هاى مختلفى براى تعامل با ايران دارد، تسليم کدام بخش از فشارهاى اسرائيل خواهد شد؟    


نظر شما :