روسیه هم با ایران بازی میکند هم با آمریکا
دیپلماسی ایرانی: ماه گذشته میلادی بود که رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده در سخنانی که طعم دلگیری از روسها داشت تاکید کرد که سیاست خارجی روسها در قبال ایران به نوعی شیزوفرنیک است. البته موضع روسیه در قبال ایران ربطی به شیزوفرنی ندارد بلکه نشان دهنده این واقعیت است که روسها در دستگاه دیپلماسی خود یک سیاست واحد را دنبال نمیکنند. کرملین نشینها سالهاست که چند سیاستی را در امور خارجه خود وارد کردهاند و البته از این استراتژی ضرر هم نکردهاند. حتی اگر گمان کنیم که دولت کنونی در روسیه بیش از آنکه رنگ و بوی دموکراسی داشته باشد، طعم دیکتاتوری میدهد باز هم در حوزه سیاست خارجی باید اعتراف کنیم که روسها چند سیاست را امتحان میکنند و حداقل در این یک حوزه از دیکتاتوری و تک صدایی خبری نیست.
در روسیهای که تزارها بر آن حکومت میکردند یک رهبر عالیقدر وجود داشت اما این رهبر همواره در حال حرکت و شنا میان دیدگاههای مختلفی بود که هر کدام از این دیدگاهها هم متعلق به مرکز قدرتهای متفاوتتری بودند. در قرن نوزدهم تاریخ نویس امریکایی به خوبی سیاست روسها را تشریح میکند و میگوید: هر وزیر از حدی از استقلال برخوردار بود و البته تنها باید به رهبر عالیقدر روسیه جواب پس میداد. هیچگونه سیاست واحدی در کار نبود. شورای وزرا هم چندان سیاست واحدا کلی را زیر سوال نمیبرد و بیشتر وقت خود را با جزئیات تلف میکرد.
در روسیه جدید اما رئیس جمهوری بر کرسی کاملا فرمایشی نشسته است. این مقام در راس هرم قدرت نشسته است اما در بسیاری از حوزهها این فرد تنها نقش معتدل کننده روابط را ایفا میکند و نمیتواند قوانین را بر مبنای کاغذ بازی تغییر دهد. از سال 2008 البته این معادله نیز بر هم خورده است. اکنون دو نفر در مقامهای نخست وزیر و رئیس جمهور بر فراز این هرم قدرت در روسیه نشستهاند.
ولادیمیر پوتین جامه رئیس جمهور را بر تن دارد و دمیتری مدودف در قامت نخست وزیر ظاهر میشود. هر دو این چهرهها هم بعضا خطوط نوشته و نانوشته قانون اساسی روسیه را زیر سوال میبرند. مدودف از وزرایی که به پوتین گزارش میدهند خواسته است که گزارشهای خود در خصوص مسائل اقتصادی را منتشر کنند. این در حالیست که پوتین نیز در مسائل امنیتی و سیاسی نقش قابل توجهی را بر عهده دارد. در روسیه نمیتوانیم از نبود دولتی واحد گلایه کنیم بلکه میتوانیم ادعا کنیم که در این کشور در حقیقت سه دولت در راس کار هستند. هر کدام از این دولتها نیز مرکز ثقل خاص خود را دارند. در مرکزیت این سه قدرت اما پوتین و مدودف قرار گرفتهاند که باید به نوعی توازن میان این سه ضلع را حفظ کنند.
اما در خصوص پرونده هستهای ایران. ایران تبدیل به فیلمنامهای برای روسها شده است که هر بار و در هر برهه زمانی یک بازیگر در اپیزودهای متفاوت آن ایفا نقش میکند. در یک طرف طرفداران مدرنیزه شدن روسیه قرار دارند که سرسختانه به دنبال جلب حمایت غربیها و خرج کردن آن در مسیر توسعه اقتصادی و اجتماعی روسیه هستند. این طیف از کرملین میخواهند که با دغدغههای امریکا در باب پرونده هستهای ایران همراه شود.
روسهایی که به دنبال دست همکاری امریکا در حوزههای اقتصادی و اجتماعی هستند باید به همان دکمه بازسازی روابط میان مسکو و واشنگتن که هیلاری کلینتون درخواست فشار دادن ان را از سرگئی لاوروف همتای روس خود کرد، پایبند باشند. در همین معادلههای پیچیده بود که امریکا با روسیه معاهده همکاری هستهای امضا کرد و البته روسیه نیز در شورای امنیت سازمان ملل برگ مثبت خود به تحریمها را به صندوق انداخت. همزمان شرکتهای بزرگ روسی که در ایالات متحده برای خود کاسبی به راه انداختهاند از مدتها پیش از حجم حضور خود در ایران برای هماهنگی با تحریمهای بینالمللی کاستهاند.
با وجود دوستی ظاهرا عمیقی که میان دو رقیب روزهای جنگ سرد در حال شکل گرفتن است، نمیتوان رابطه طولانی مدت میان روسیه و ایران چه از بعد تجاری و چه اقتصادی را تکذیب کرد. شرکتهای روس در حوزه تسلیحاتی سالهاست که از معامله با ایران سودهای کلانی را به جیب میزنند. وزیر انرژی روسیه اخیرا در اظهارنظری متفاوت از نقشه راه میان ایران و روسیه برای تبادل انرژی خبر داده بود. بر اساس پیشنهاد این وزیر روس، دو کشور نه تنها در حوزه انتقال سوخت و گاز طیعی با هم همکاری میکنند بلکه روسها میتوانند به ایرانیها در ساخت نیروگاه گازی کمک کنند و البته بانکی مشترک نیز در مسکو و تهران راهاندازی شود. در این میانه با وجود هیاهوهای بسیار به نظر میرسد که بحث تحویل موشکهای اس سیصد به ایران از جانب روسها با وجود اصرارهای امریکا همچنان به قوت خود باقی است.
امریکا برای برگرداندن کامل ورق به سمت خود و متضرر کردن ایران، یک راه بیشتر پیش رو ندارد. باید هر آنچه را که از جانب رابطه میان دو کشور متوجه روسها میشود خود در اختیار کرملین قرار دهد. بازی منفعت طلبی تمام عیار. بیشک نه امریکا میتواند همه آنچه را که از رابطه مسکو – تهران عاید روسها میشود در اختیار آنها قرار دهد و نه طیفی در کرملین که خواهان گسترش رابطه با ایران هستند قابل کنار گذاشته شدن هستند. در اینچنین شرایطی است که ما شاهد دیپلماسی زیگزاگ گونه در کرملین در مواجه با ایران هستیم.
روسها به هیچ وجه شیزوفرنیک نیستند. روسها در یک حوزه با انداختن رای مثبت خود به شورای امنیت سازمان ملل در حقیقت خود را به تحریمهایی نه چندان سفت و سخت پایبند نشان دادند. از طرف دیگر بر افزایش همکای با ایران در حوزه انرژی اصرار دارند و این بدان معناست که تحریمهای به تصویب رسیده در کنگره ایالات متحده برای روسها لازم الاجرا نیست. طیف طرفدار مدرنیته در روسیه با همین اندازه از همکاری با غرب در حقیقت برگ برنده مورد نیاز باراک برای مفاخره در دوستی با روسها را در دستان او گذاشتند. با این همه هنوز برخی سرمایهداران روس با توسل به چند سیاستی دستگاه دیپلماسی خود میتوانند به منفعت طلبیها در خاک ایران هم ادامه دهند.
چند سناریو میتوان برای بازی روسها با ایران در نظر گرفت: نخست آنکه ایرانیها خود در ژستی دیپلماتیک و برای نشان دادن قهر خود نسبت به موضع جدید روسها، قراردادهای خود با این کشور را ملغی اعلام کنند. کنگره ایالات متحده میتواند جلوی خوش گذرانیهای اوباما با روسیه و البته دمیتری مدودف را بگیرد. سناریو سوم هم این است که ایران به بازی هستهای خود ادامه دهد و واشنگتن را در مقام انتخاب تقابل یا تعامل قرار دهد. به همین دلیل است که مفاد مذاکرات میان ایران و پنج به اضافه یک در ماه سپتامبر از اهمیت فوق العادهای برای روسها برخوردار است. اگر ایران و غرب در این مذاکرات به طرح تبادل سوخت رضایت دهند، روسها میتوانند همچنان به بازی خود ادامه داده و از تعامل با ایران سخن بگویند.
نشنال اینترست سیام جولای
نظر شما :