سوات؛ بهشتی که از دست رفت
آصف علی زرداری، رئیس جمهور پاکستان پس از فشارهای همحزبیهای خود و قانونگذاران پاکستانی، در راستای برقراری صلح در دره سوات آییننامهای را با طالبان امضا کرد تا این منطقه توسط آنها اداره و حکومت شود.
نیروهای طالبان به مدت بیش از دو سال بود که در راستای برقراری سیستمی جدید در دره سوات، این منطقه را به آشوب کشیده بودند.مجمع ملی پاکستان نیز روز دوشنبه قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن زرداری باید توافقنامه با طالبان را امضا میکرد.سخنگوی نیروهای طالبان پیشتر طی سخنانی درباره هر گونه مخالفت با تصویب قانون فوق هشدار داده بود.
به ازای امضای توافقنامه درباره حکومت طالبان در دره سوات دولت خواستار برقراری آتشبس بین نیروهای نظامی و شبهنظامیان شده است. زرداری پیش از این از امضای این توافقنامه اجتناب کرده بود و امضای آن را به برقراری صلح در دره سوات مشروط دانسته بود.
این مسئله میتواند در آینده بیثباتیهای بیشتری را در منطقه و به طور خاص در افغانستان رقم بزند.
دیپلماسی ایرانی در گفتوگو با محمدابراهیم طاهریان، سفیر سابق ایران در پاکستان ابعاد مختلف این مسئله را بررسی کردهاست.
زرداری پیشتر اعلام کرده بود که تنها در صورتی این توافقنامه را امضا خواهد کرد که طالبان خلع سلاح شود. طالبان هنوز خلع سلاح نشدهاست. امضای این توافقنامه توسط زرداری و تبدیل آن به قانون آن هم در چنین شرایطی که چه لزومی بههمراه داشت؟
به نظر میرسد که اعلام این توافق بعد از تایید پارلمان توسط رییس جمهور در پاکستان اولین موفقیت برای جریان افراط است، یعنی تا امروز تمامی پیروزیهای جریان افراط در پاکستان جنبه نظامی داشت و اکنون این یک موفقیت سیاسی برای آنها است. آنها با تکمیل کردن پیروزیهای نظامی اکنون به پیروزی سیاسی دست پیدا کردهاند، خصوصا که جغرافیای این پیروزی سیاسی خارج از مناطق قبیلهای است و در حقیقت یک مکان نزدیک به پایتخت است.
به نظر میرسد که یک کشور با دو قانون راه به جایی نخواهد برد و این آغاز یک گرفتاری و مشکلات بیشتری چه در حوزه قانونگذاری و قانونمداری و چه در حوزه مملکتداری خواهد بود و مشکلات بیشتری را برای پاکستان و امنیت و توسعه در پاکستان فراهم خواهد کرد. به هر حال اگر قانونی وجود دارد باید برای همه جای کشور باشد وگرنه در یک جغرافیای محدود و با فشار عدهای به طور غیرطبیعی با زمینهسازی اقدامات غیرموجه نظامی میتواند مشکلساز باشد. از طرف دیگر بحث دموکراسی که یکی از افتخارات شبه قاره بود. اکنون این مسئله بدون طی کردن این کانالها به مرحله اجرایی رسیدهاست و مشکلات بیشتری را برای پاکستان به ارمغان خواهد آورد.
طالبان نمایندگان مجلس را برای تصویب این قانون تهدید کرده بود. آیا دولت پاکستان به قدری ضعیف شدهاست که در این حد تحت تاثیر نیروهای طالبانی است؟
واقعیت جریان افراط این است که امروز از مناطق سنتی خود که مناطق قبیلهای بود خارج شدهاست و به مناطقی مانند سوات آمده است. اما در مورد نمایندگان مجلس این عذر بدتر از گناه است. در واقع اگر قانونگذاران تن به فشار داده باشند و بر اساس فشار جریان افراط این قانون را تصویب کرده باشند، عذر بدتر از گناه است. تصویب قانون یا باید از طرف نمایندگان مجلس باشد یا از طرف دولت، وقتی کانالی غیر از این باشد، حتما یک مسئله غیر طبیعی است و به نظر من اگر راه چارهای نیاندیشند، مشکلات بیشتری در راه خواهد بود. قطعا نقطه قدرتی نه برای پارلمان، نه برای قوه مقننه و نه برای قوه مجریه تلقی نمیشود.
این مشکلات بیشتری که به آن اشاره کردید در آینده چگونه در پاکستان بروز خواهد کرد؟
اولین اتفاقی که میافتد این است که یک کشور نمیتواند برای یک موضوع چند قانون داشته باشد. قانون، قانونی سراسری برای تمام کشور است و باید به طور مساوی در همهجا اجرا شود. اتفاقی دیگری که در حال وقوع است به اخبار تایید نشدهای باز میگردد که خبر از مهاجرت چند صد هزار نفر از مناطقی میدهد که قوانین شریعت در آنجا اجرا میشود. اگر این موضوع صحت داشته باشد، برای پاکستان با این مشکلات وسیع اقتصادی میتواند مشکلساز باشد و بعد هم علامتی نامساعد برای زورمداران است که شما هرکجا متوسل به زور شوید میتوانید به خواستههایتان برسید. من فکر میکنم این مسئله نه تنها برای پاکستان خوشایند نیست، بلکه تاثیراتی هم بر روی سایر کشورهای منطقه خصوصا افغانستان خواهد گذاشت.
پیشتر در گفتوگویی، اشاره کرده بودید که طالبان یک جریان تمامیت خواه است و تنها به سوات بسنده نخواهدکرد. با توجه به اینکه پاکستان کشوری است هستهای چطور کشوری مانند امریکا، در مقابل امضای چنین توافقنامهای از سوی پاکستان با طالبان عکسالعمل جدی نشان نمیدهد؟
جریان افراط یک جریان تمامیت خواه است و اصطلاحا به سهمی از کیک رضایت نخواهد داد و همه کیک را میخواهد. اینکه امریکا چه نظری دارد به خودش مربوط است، ولی عملکرد غربیها در منطقه ما، چه در افغانستان و چه در پاکستان عملکردی مبتنی بر ارزیابی غلط از تحولات بودهاست. این مسئلهای قطعی است. اگر شما آن چیزی را که امروز در افغانستان و پاکستان پس از هفت سال واقع شده است را کالبدشکافی کنید، میبینید که یکی از عمدهترین عواملش ارزیابی غلط و عملکرد مبتنی بر این ارزیابی غلط کشورهای غربی در منطقه است.
توافقنامه اولیه زمانی امضا شد که آقای هالبروک، نماینده امریکا در افغانستان و پاکستان به پاکستان سفر کردهبود. در حال حاضر نیز آقای گیلانی، نخستوزیر پاکستان در امریکا به سر میبرد و این توافقنامه به صورت یک قانون در آمده است. آیا به نظر شما همزمانی این حوادث معنای خاصی را در بردارند؟
در عالم سیاست همه چیز میتواند به هم مرتبط باشد و یا نباشد. اصلا مهم نیست که این مسئله چه زمانی اتفاق میافتد ولی ارزیابی غلط کشورهای غربی و امریکا که بیشترین نیرو را در افغانستان دارد و رفتارهایی را تا به امروز انجام داده نشان میدهد که به دلیل ارزیابی غلط از شرایط است. اگر راهکارهای غیر بومی القا بشود و به تصمیمسازان فشار وارد شود نتیجه این میشود که امروز در منطقه با آن مواجه هستیم.
پس از مطرح شدن بخش اولیه توافقنامه که در 16 فوریه سال 2009 به امضا رسید. رسانههای غربی جریانی را آغاز کردند با این موضوع که دیگر مبارزه با طالبان و جریان افراط نتیجهبخش نخواهد بود و باید راهکارهای جدید از جمله مذاکره را به کار برد. آیا طالبان ظرفیت مذاکره را دارد؟
جریان افراط یک دکترین دارد که یکبار این دکترین در قالب یک حکومت اماراتی عملیاتی کرده است. به نظرم میرسد که حتی اگر مذاکرهای هم با جریان افراط صورت بگیرد، نگاه آنها به این مذاکره، نگاه تاکتیکی خواهد بود و در حقیقت برای کوتاه کردن راه برای دسترسی به اهدافشان ممکن است تن به این مذاکرات دهند. ضمن اینکه تا به حال هیچ مذاکرهای را بخشهای تصمیمساز در جریان افراط نپذیرفتهاند و تایید نکردهاند. تمام اخباری که پخش شدهاست، حداقل در حوزههای تصمیمسازی نبوده بلکه در ردههای دست چندم بوده است.
نظر شما :