سادات مخالفان مذاکره را مارکسیست میدانست
به اينجا رسيديم که مذاکرات دشوار پيش مىرفت. بيگن بىادبى و دريدگى مىکرد و همهى شما او را مردى پَست مىدانستيد و از اوضاع ناراحت بوديد.
اگر بخواهيم به روش تو عمل کنيم بايد بگوييم که روزنامههاى اسرائيل هم همين حرفها را دربارهى ما مىزدند. پس اگر بخواهم از فلان و بهمان شاهد بياورم...
من از خودت شاهد آوردم...
اما آنچه را مىخواستى سوا کرده بودي. اگر مىخواهى بىطرفى را مراعات کرده باشى بايد از روزنامههاى اسرائيل هم شاهد بيباوري.
راستش اگر حرف آنها را ببينيم مثلا خاطرات دايان و شارون را بخوانيم چيزهايى مىخوانيم که واقعا گريهآور است. چون همهشان دربارهى همهى شما حرفهاى تندى زدهاند.
اصلا چنين چيزى نيست.
براى همين است که فقط از جانب مصرىها شاهد مىآورم چون نظر جانب اسرائيلى برايم مهم نيست. من مىخواهم وضعيت مصرىها را در طول مذاکرات بدانم. مى خواهم بدانم کسانى که در مذاکرات حضور فعال داشتند چه نظرى دارند. من صحبتهاى آنها و صحبتهاى ويليام کونت و ديگران را هم خواندهام.
خوب ادامه بده.
من از شکست صحبت مىکنم. محمد ابراهيم کامل مى گويد بيگن ضيافت شام را به يک نشست دردناک و اندوهآور تبديل کرد و با عباراتى همه را به بخش دوزخ کمدى الاهى دانته ارجاع داد. خود شما هم گفتى که برخورد بيگن برخورد مناسبى نبوده. در اين وضعيت بود که سادات دستور داد همهى شما مذاکره را متوقف کنيد. چه احساسى کردى؟
احساس کردم که بيش از آنکه فکر مى کرديم بايد کار کنيم.
فکر نکردى همه چيز نقش بر آب شده و راه حلى وجود ندارد؟
نه به هيچ وجه. مذاکره هنر و علم است. بايد صبور باشى و هر بار که شکست خوردى دوباره کار کنى تا به نتيجه برسي.
مىخواهم يک چيز مهم بپرسم. چرا سادات با وجود خواهشهاى دوستش کارتر مصمم شد که شما را از قدس فرابخواند و مذاکرات را متوقف کند؟ مىدانيم که سادات هيچ وقت روى دوستش کارتر را زمين نمىانداخت.
چون درخواست کارتر بعد از تصميم سادات مطرح شده بود.
اگر قبلش بود خواستهى سادات را برآورده مىکرد؟
معلوم نيست. سادات به دنبال ابزارهاى فشار بر اسرائيلىها بود. يکى از اين ابزارها دستور به توقف مذاکرات بود. تأکيد کنم که هيئت نظامى کارش را متوقف نکرد و فقط هيئت سياسى از مذاکرات خارج شد.
اين هم به درخواست کارتر بود. محمد ابراهيم کامل در خاطراتش گفته که کارتر گفت حال که هيئت نظامى کارش را متوقف نکرده اجازه بده ادامه دهد و سادات هم به احترام کارتر اجازه داد مذاکرات هيئت نظامى ادامه پيدا کند.
Ok
پس سادات روابط شخصىاش را بر مصالح عمومى کشورش ترجيح مىداد؟
معلوم است که نه. هر رهبرى خودش را نمايندهى حفظ مصالح کشور خودش مىداند.
از اين همه رفت و آمد به مصر و اسماعيليه به اين نتيجه نرسيده بوديد که مذاکره با اسرائيل هيچ نتيجهاى نخواهد داشت و فقط فشارهاى بينالمللى و مشکلات بيشتر براى مصر به بارخواهد آورد؟
نه. قبول دارم که در آغاز کار نتيجهاى نداشت اما ما در اول راه بوديم. مذاکره صبر لازم دارد و وقت و تجديد نظر در مشکلات و راه حلها. حالا من حرفى دارم.
بفرماييد.
افکار عمومى نمىدانند مذاکره بين دو کشور يعنى چه.
اما اين را مىدانند که مذاکره به معناى عقبنشينى از حقوق نيست. من مىتوانم صد سال مذاکره کنم اما در نهايت بايد به حقوقى که برايش مذاکره را شروع کردهام برسم.
اتفاقا هميشه در مذاکره بايد کوتاه آمد. هر دو طرف بايد کوتاه بيايند.
واضح است که اسرائيلىها از اول مىخواستند مصرىها کوتاه بيايند و خودشان به هر آنچه مىخواهند برسند.
اصلا چنين چيزى نيست. من قبلا گفتم که به سه دليل اسرائيلىها به مذاکره نياز داشتند. مسئول دفاع اسرائيل گفت که ما براى حفظ امنيت ملى اسرائيل فرودگاههاى مصر را لازم داريم اما در نهايت مجبور به عقبنشينى شدند.
اما اين عقبنشينى ظاهرى بود و فرودگاهها دست اسرائيل ماند.
شما فقط مىخواهى بگويى کسى در اين جنگ پيروز شد که صاحب قانونى زمينها شد.
بعد از اينکه به قدس برگشتيد در فوريهى 1978 سادات به امريکا رفت. در اين سفر شما همراه او نبوديد چون مأموريتهاى ديگرى داشتيد.
به يوگسلاوى رفتم تا با تيتو ملاقات کنم و برايش تصميم مصر را توضيح دهم.
او مخالف اين تصميم بود.
نظر تيتو اين بود که اين کار به تضعيف جنبش عدم تعهد مىانجامد و شکست خواهد خورد چون نيروى اسرائيل با نيروى مصر بسيار متفاوت است و فقط وقتى مىتوان مذاکره کرد که حداقل نيروها با هم برابر باشد.
اين حرف درست است.
به هر حال، من هم آن را به سادات منتقل کردم.
جواب سادات چه بود؟
قبول نکرد و گفت اين حرف مارکسيستهاست.
در اين مرحله مصر همهى اعراب را از دست داد. همهى کشورهاى افريقايى که در آن سالها در کنار مصر بودند به تدريج روابطشان را با اسرائيل از سر گرفتند. همين الان هم اسرائيل در افريقا نفوذ دارد چون نقش مصر کمرنگ شد.
چرا نقش مصر کمرنگ شد؟ بيست کشور عربى هست که اوضاع اقتصادىاش بهتر از مصر است.
چون عربى و افريقايى بود و اهميت استراتژيک داشت.
مگر مراکش و تونس و الجزاير عربى افريقايى نيستند؟
اما نقش مصر در تاريخ بسيار مهمتر است. مصر کنفرانس کشورهاى عربى را تأسيس کرد، پيمان بغداد را ايجاد کرد و در جنگهاى 1948 رهبر جهان عرب بود.
اتحاديهى وحدت افريقا را هم مصر تأسيس کرد. همهى اينها درست است.
پس اين کشور نقش داشته و نبايد آن را با مثلا بورکينافاسو مقايسه کرد.
من هم با بورکينافاسو مقايسه نکردهام. اما نمىتوان آن را با ديگر کشورهاى عربى مقايسه کرد؟
ديگر کشورهاى عربى پشت مصر بودند تا اينکه مصر تنهايشان گذاشت و با اسرائيل پشت يک ميز نشست و بدينترتيب کشورهاى عربى مانند يتيمى پدر از دست داده شدند. موافقيد؟
نه کاملا. نصف حرفهايت اشتباه است.
همان نصف هم که درست باشد براى من کافى است. از اين مهمتر مسئلهى فلسطين بود. خود شما در خاطراتتان نوشتهايد که معلوم بود تنها هدف سادات بازپس گرفتن زمينهاى مصر و گرفتن سيناست و ديگر چيزها برايش ثانوى بود. اما وايزمن در خاطراتش مىگويد که
حرف وايزمن مهم نيست...
مىگويد که سادات به او گفت که هيچ کشور فلسطينىاى وجود نخواهد داشت. وايزمن صحبتهايش با سادات را مفصلا نقل مىکند و در نهايت مىگويد که پرسيدم از اين حرفت مىشود فهميد که مخالف تشکيل حکومت مستقل فلسطينى هستى و سادات مىگويد حکومت نه. فقط تعدادى پايگاه نظامى اسرائيلى قدرتمند در کرانهى باخترى و غزه. اين حرفها مربوط به اسماعيليه در مارس 1978 مىشود. پس سادات خيلى زود مسئلهى فلسطين را رها کرد.
من اين حرف را قبول ندارم.
نظر شما چيست؟
نظر من مهم نيست. به نظرم اين حرفها فقط از يک دلهره خبر مىدهد.
واقعيت است.
نه به نظر من دلهره است.
وايزمن مىگويد شارون باراک هم با من شاهد اين صحبت بود و مىگويد که اسرائيلىها باور نمىکردند که سادات چنين چيزى بگويد.
ببين. سادات براى آنکه به صلح برسد حرفهايى مىزد بدون آنکه منظورش اين باشد که اين حرف را عملى کند.
اين چه حرفى است آقاى دکتر؟
باور کن. در مذاکره از اين چيزها زياد است. يک حرفى مىزنى و بعد عمل نمىکنى!
يعنى آيندهى يک قوم همينطور شوخى گرفته مىشود؟
اين آيندهى يک قوم نيست.
مگر سادات داشته يک خانه مىفروخته که چنين بگويد؟
در مذاکره هميشه يک نوع مبالغه و زياده گويى هست.
اما اينجا جاى چنين مبالغههايى نبوده.
تا وقتى هيچ چيزى مکتوب نشده هر چيزى مىتوان گفت. اين در مذاکره قاعده است.
اما اين حرف بعدا به صورت مکتوب درمىآيد.
نه نمىآيد و نيامد چون ما تا دو سال بعد مشغول مذاکره دربارهى حکومت خودگردان بوديم.
و نتيجه چه بود؟
ما هيچ چيزى را امضا نکرديم چون نتيجهاى نداشت. اين مذاکرات بدون کمک فلسطينىها نتيجه نداشت و اميد داشتيم که فلسطينىها وارد اين مذاکرات شوند اما نشدند.
پس واقعيت و نتيجه آن است که سادات فلسطينيان را تنها گذاشت.
اين حرف درست نيست. من توضيح دارم...
ببينيد مردم همه ديدند که در اين مدت چه گذشت و چگونه سادات فلسطين را تنها گذاشت و اينکه واقعا وايزمن راست مىگفته است. خود شما در خاطراتتان نشان دادهايد که آن روزها ناراحت بودهايد و نگرانى داشتهايد.
بله من آن زمان نگرانى داشتم.
سادات در 25 نوامبر 1977 در مصاحبه با شبکهى سىبىاس گفت که هرگز به تنهايى با اسرائيل صلح نخواهد کرد و اين را همه جا تکرار مىکرد اما شما که با او بودهايد مىگوييد که تصميم داشت تنها صلح کند...
پارسال وقتى آن کتاب را با شيمون پرز مىنوشتيم دو روز با هم در اين باره صحبت کرديم...
من از نظر شما در سال 1977 مىپرسم نه نظر فعلىتان....
خوب بله، من آن زمان ناراحت و مخالف و نگران بودم اما الآن نظرم کاملا عوض شده است.
بگذار در همان فضاى 1978 صحبت کنيم.
به نظر من تو اشتباه مىکنى که مىخواهى در همان سال بماني. ما در سال 2004 هستيم.
اما من مىخواهم واقعه رادر آن موقعيتى که در آن رخ داده بررسى کنم.
خوب اين اشتباه است.
ادامه دارد...
نظر شما :