گرهی که به دندان ایدئولوژی باز نشد، به دست منافع مشترک اقتصادی باز می‌شود

اقتصاد حل اختلاف کرد

۰۱ مرداد ۱۳۸۷ | ۲۱:۵۰ کد : ۲۳۳۸ اخبار اصلی
چین و روسیه با امضای پیمانی در پکن، به اختلافات مرزی 40 ساله خود پایان دادند. معاهده اخیر که به امضای وزرای خارجه دو کشور رسید به لحاظ تبادلات اقتصادی به ویژه در زمینه انرژی اهمیت بسیاری دارد.
اقتصاد حل اختلاف کرد
چین و روسیه با امضای پیمانی در پکن، به اختلافات مرزی 40 ساله خود پایان دادند. مناطق مرزی مورد اختلاف پکن و مسکو در دوران جنگ سرد دلیل و شاهد درگیری‌های نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق و چین کمونیست بود و عامل اصلی شکاف در جبهه کمونیسم به شمار می‌رفت.
 
معاهده اخیر که صبح سه‌شنبه در پایتخت چین به امضای وزرای خارجه دو کشور رسید به عقیده تحلیل‌گران نشانه دیگری از گسترش روابط و نزدیکی بیشتر چین و روسیه است که علاوه بر اتحاد استراتژیک دو کشور در برابر هژمونی غرب محور، به لحاظ تبادلات اقتصادی دو جانبه به ویژه در زمینه انرژی اهمیت بسیاری دارد. روسیه و چین تنها در پنج ماه اول سال 2008 شاهد رشد 60 درصدی تجارت دو جانبه بوده‌اند.
 
روسیه هم‌اکنون بزرگ‌ترین صادرکننده انرژی در جهان به شمار می‌رود و چین به عنوان کشوری با بالاترین نرخ رشد اقتصادی که به زودی به اقتصاد اول جهان تبدیل می‌شود بیش از هر کشور دیگری نیازمند واردات انرژی است. علاوه بر این چین که به عنوان یکی از مطرح‌ترین تولیدکنندگان انواع محصولات در سطح جهانی شناخته می‌شود هنوز برای تثبیت قیمت تولیدات خود در برابر نوسانات بازار انرژی نتوانسته است ذخیره انرژی قابل قبولی کنار بگذارد و به همین دلیل طی برنامه‌ای که از دوران ریاست‌جمهوری جیانگ‌زمین آغاز شده و همچنان ادامه دارد، علاوه بر تهیه انرژی مصرفی خود، مقداری انرژی (معمولاً به صورت سوخت سنگین) مازاد بر مصرف خریداری می‌کند.
 
مساله دیگری که در نزدیکی پکن و مسکو با محوریت عرضه و تقاضای سوخت در روابط دو طرف اهمیت دارد سیاست پکن در اجتناب از اصطکاک با منافع واشینگتن است. بر اساس پیش‌بینی تحلیلگران امریکایی در فاصله سال‌های 2015 تا 2020 چین به لحاظ تولید ناخالص داخلی (GDP) از ایالات متحده پیشی می‌گیرد و این مساله بر حساسیت رقابت‌های اقتصادی پکن – واشینگتن افزوده است. در این بین ایالات متحده به عنوان ابرقدرتی که سال‌ها در راس نظام هژمونی غرب محور بوده است به لحاظ دیپلماتیک جای پای نسبتاً محکمی در بسیاری از نقاط حساس و استراتژیک جهان نظیر خاورمیانه دارد و در مقابل چین به عنوان ابرقدرتی نوظهور برای اجتناب از رو در رویی و اصطکاک پر هزینه دیپلماتیک با امریکا از حضور در مناطق تحت نفوذ امریکا حتی‌الامکان احتراز می‌کند.
 
به همین خاطر چین در سال‌های اخیر بیشتر به بازارهای انرژی نظیر نیجریه که دور از حیطه نفوذ امریکا در کناره خلیج گینه در قاره آفریقا قرار دارد، معطوف شده است. اما اکنون به نظر می‌رسد که پکن قصد دارد توجه خود را بیشتر به بازار انرژی روسیه معطوف کند.
 
این مساله البته پیامدهای متضادی دربر خواهد داشت. از یک سو روسیه همواره کشوری مستقل از سیاست‌های امریکا بوده است و به ویژه در سال‌های اخیر با نوعی اقتدار که ویژگی دوران حکومت ولادیمیر پوتین بود تا حد قابل توجهی از موقعیت دوران پیش از فروپاشی خود را به دست آورده است.
 
روسیه در عمل تا امروز اصلی‌ترین تامین کننده انرژی قاره اروپا به شمار می‌رود و برعکس اروپا نیز تا امروز بزرگ‌ترین مشتری انرژی روسیه بوده است (این البته شامل منابعی نیز می‌شود که از طریق زیر ساخت‌های انتقال انرژی روسیه به خاک اروپا منتقل می‌شوند). به این ترتیب چین با نزدیکی به مسکو با هدف تامین سوخت به نوعی از حیطه نفوذ امریکا دوری گزیده است و به این ترتیب نباید از این جهت با واشینگتن دچار مشکلی شود.
 
اما مساله‌ای که در عین حال موجب حساسیت واشینگتن می‌شود نمونه رویدادهایی است که پکن سه‌شنبه میزبان یکی از آن‌ها بود. تامین سوخت به عنوان استراتژیک‌ترین عامل توسعه برای چین (و طبعاً همه کشورها) اهمیت بسیاری دارد و زمانی که پکن تصمیم می‌گیرد به سمت بازار انرژی روسیه معطوف شود بی‌تردید لازم است برای تضمین جریان صادرات سوخت از روسیه به چین لازم است از همیشه روابط دوستانه‌تر با مسکو برقرار کند.
 
در واقع همین مساله عامل محرکی بوده است که مسکو و پکن را واداشته تا اختلافات قدیمی نظیر اختلاف مرزی 40 ساله خود را از طریق مذاکره حل کنند؛ اختلافاتی که حتی سه دهه قرابت ایدئولوژیک دو کشور در دوران کمونیسم نتوانسته به حل آن‌ها منجر شود. بنا بر این اکنون دو رقیب دوران جنگ سرد ایالات متحده که این روزها نیز به تهدیدی جدی علیه نظام سلطه و برتری اقتصادی آن تبدیل شده‌اند، با نزدیکی بیشتر موجب نگرانی بیشتر ایالات متحده می‌شوند، هر چند در این اقدام چین از ورود به حیطه نفوذ ایالات متحده در مناطق نفت‌خیز و غنی از انرژی اجتناب کرده است.
 
اختلافات مرزی دوران کمونیسم
معاهده‌ای که سه‌شنبه به امضای یانگ جیه‌چی و همتای روسی‌اش، سرگئی لاوروف رسید به اختلافات مرزی پایان داد که در مرز شرقی روسیه و چین در شمال استان منچوری (چین) و آب‌های ساحلی مشترک در دریای ژاپن پایان می‌داد. روسیه و چین 4300 کیلومتر مرز مشترک با یکدیگر دارند. به گفته مقامات چینی طرف‌های روسی طی این معاهده موافقت کرده‌اند تا جزیره «یین‌لونگ» (که در روسی جزیره «تاراباروف» نامیده می‌شود) و همچنین نیمی از جزیره «هیشیازی» (در روسی «بولشوی اوسوریاسکی») را به چینی‌ها واگذار کنند.
 
درگیری‌های روس‌ها و چینی‌ها بر سر حدود مرزی این ناحیه تقریباً تمام نیمه پایانی دهه 1960 جریان داشت و در مارس 1969، یعنی در دوران رهبری لئونید برژنف و مائوتسه تونگ در اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین به یک درگیری نظامی تمام عیار تبدیل شد. جزیره «ژنبائو» که در روسی به آن «دامانسکی» گفته می‌شد، محل اصلی این برخوردهای نظامی بود که البته در آغاز گفتگوهای چین و روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به چین بازگردانده شد. چین و روسیه اولین موافقتنامه به منظور حل مناقشات مرزی را در سال 1991 با یکدیگر امضا کردند.
 
البته هنوز تحلیلگران بسیاری بر این عقیده هستند که اختلافات مرزی روسیه و چین در واقع از پیامدهای اختلافات ایدئولوژیکی بود که در زمان رهبری مائو و ژوزف استالین بین دو کشور بروز کرد و اکنون که دیگر رقابتی بر سر رهبری ایدئولوژیک کشورهای کمونیستی وجود ندارد، حل اختلافات مرزی امری کاملاً طبیعی و بدیهی است و حتی تعویق آن تا این تاریخ جای شگفتی دارد.
 
اتحاد جماهیر شوروی و چین در زمان رهبری استالین و مائو اختلافاتی اساسی با یکدیگر پیدا کردند که ریشه آن ابتدا در درخواست استالین از مائو برای انصراف از جنگ علیه نیروهای ملی چین به رهبری چیانگ‌کای‌شک بود. استالین در حقیقت مائو را از جنگ داخلی و تبدیل چین به کشوری کمونیست برحذر داشته و به نوعی ترجیح می‌داد مائو به صورت یک گروه چریکی کمونیستی در حاشیه فضای سیاسی چین باقی بماند. این درخواست مربوط به دورانی می‌شد که استالین با نیروهای کومین‌تانگ حاکم بر جمهوری چین در آن دوران پیمان دوستی امضا کرده بود. اما بی‌اعتنایی مائو به این درخواست موجب پیروزی کمونیست‌ها در سال 1949، تغییر جمهوری چین به جمهوری خلق چین، و البته رنجش استالین شد.
 
پیش از این نیز بدعت مائو در شیوه انقلاب‌های کمونیستی که در دکترین ولادیمیر لنین تصریح شده بود موجب تیرگی روابط مائو و استالین شده بود، اما هرگز این تیرگی به درگیری عملی منتهی نشد. اما با مرگ استالین و تغییر سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی در دوران نیکیتای خروشچف، مائو شوروی را به سیاست‌های تجدید نظر طلبانه (به معنای مصالحه کاری آن) متهم و روابط به گونه‌ای تیره شد که شرایط برای درگیری مسلحانه به بهانه اختلافات مرزی در دوران برژنف آماده شد.
 
اما در سوی دیگر نظریه‌پردازانی که اختلافات مرزی روسیه و چین را ناشی از این صبغه اختلافات ایدئولوژیک دوران جنگ سرد می‌دانند، دسته‌ای از تحلیلگران امریکایی معتقدند که اختلافات مرزی پکن و مسکو در منافع دو کشور و موقعیت استراتژیک زمین‌های مورد اختلاف ریشه دارد. آن‌ها معتقدند که حل و فصل این اختلافات در حالی که مساله نیاز به سوخت برای چین و نیاز به بازار پر سود چین برای روسیه به محرک اصلی مذاکرات و حل این مساله تبدیل شده است در حقیقت عاملی کاذب برای حل اختلافات محسوب می‌شود. به عقیده این دسته از تحلیلگران حل واقعی اختلافات مرزی چین با تمام همسایگانش به زمانی بسیار بیشتر و مذاکراتی پیچیده‌تر احتیاج دارد.
 
چین از سال 1949 با روسیه، ژاپن، و کره شمالی در شرق، ویتنام در جنوب، و هند در جنوب غرب اختلافات مرزی پیدا کرده است که بخش عمده این اختلافات همچنان لاینحل باقی مانده‌اند.

نظر شما :