استثناگرائی در روابط بینالملل، روندها و پیآمدها
رویکردی که دونالد ترامپ دنبال می کند
![رویکردی که دونالد ترامپ دنبال می کند](/images/www/fa/news/news-primary/2025/1739276985-gettyimages-57410769-copy-2.jpg)
دیپلماسی ایرانی: دنیای امروز نسبت به گذشته نه چندان دور، پیچیدهتر و چند لایهتر شده است. زندگی سرعت بیشتری پیدا کرده است، دسترسیها به کالا و خدمات گسترده گردیده و دیدگاهها در مورد مدیریت مسائل، متنوعتر و رنگارنگ شده است.
یکی از پدیدههای قابل توجه در روابط بینالمللی، افزایش گرایش به استثناگرائی در بین کنشگران جهانی است. کنشگران و صاحبان قدرت، اعم از دولتهای بزرگ تا بازیگران غیرحکومتی، خود را استثنا میانگارند. باور به منحصر بودن، همراه با اقدامات و فعالیتهای مرزشکنانه میشود.
خود استثناگرائی در حال حاضر تبدیل به روندی در روابط بینالملل شده که با آمدن دوباره ترامپ به کاخ سفید، در ایالات متحده، به اوج رسیده است. اما این پدیده را در سایر مناطق دنیا هم میتوان مشاهده کرد. شناخت پدیده استثناگرائی به درک بهتر روابط بینالمللی کمک میکند. برای شناسائی این پدیده سؤالی در خور اعتنا قابل طرح میباشد و آن اینکه چگونه میتوان استثناگرائی در روابط بینالمللی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ باید به ماهیت استثناگرائی در روابط بینالملل، روندهای شکلدهنده به استثناگرائی در روابط بینالمللی و پیآمدهای استثناگرائی در روابط بینالملل پرداخت. این وجوه مختلف، بر پدیده استثناگرائی در روابط بینالمللی پرفرافکنی میکنند.
استثناگرائی پیوندی ذاتی با هویتگرائی دارد. در عین اشتراک کنشگران روابط بینالمللی، در چارچوب و پایهها، هرکدام از کنشگران، برای خود هویت ویژهای قائل میباشند که البته این امری طبیعی است. اما ماهیت استثناگرائی در روابط بینالمللی از اینجا حساسیت پیدا میکند که برخی از کنشگران، هویت خود را با مأموریتگرائی نسبت به جهان خارج از مرزهای خود پیوند میزنند و برای برخی این مأموریتگرائی، در بیان دیدگاهها خلاصه میشود و برای گروهی دیگر این مأموریتگرائی توأم با شکستن قواعد و هنجارهای متعارف و جا افتاده زندگی بینالمللی است. آمریکا بارزترین نمود و نماد استثناگرائی میباشد که مخصوصاً بعد از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (شهریور ۱۳۸۰)، با هنجارشکنیهای متعدد، بهطور خاص در منطقه خاورمیانه، مأموریتگرائی خاصی را در سیاست خارجی خود دنبال کرده است.
اما مأموریتگرایی ایالات متحده، پدیدهای یکدست و یکپارچه نیست. دولتهای مختلف آمریکا، در حدود سه دهه گذشته، مأموریتهای ویژهای برای خود در دنیا و مخصوصاً در خاورمیانه تعریف و دنبال کردهاند. از جورجبوش پسر که میخواست، خاورمیانه را از طریق ابزار نظامی دمکراتیک کند تا بایدن که میخواست روسیه را در اروپا و در قضیه اوکراین به شکست رساند، مأموریتگرائی برخاسته از استثناگرائی حضور پررنگی دارد و جالب آنکه در همه این استثناگرائیها و مأموریتگرائیها، نجات دیگران مطرح است: نجات خاورمیانه از طاغوت دیکتاتوری در دوره بوش پسر دنبال شد و نجات اوکراین از طاغوت اشغالگری روسی در دوره بایدن پیگیری شد.
اما چگونگی استثناگرائی دونالد ترامپ، در عین اشتراک در ذات و ماهیت استثناگرانه، با دیگر رؤسای جمهور، از تفاوتهای برخوردار میباشد. سخنان و اقدامات ترامپ در مدت بسیار اندکی که از دور دوم ریاست جمهوری او میگذرد نشان میدهد که او و همراهانش، بقول نوشته فاضلانه استوارت پاتریک، پژوهشگر مؤسسه کارنگی، استثناگرائی را معادل معافیتگرائی از قوانین و هنجارهای جهانی، مخصوصاً چندجانبهگرائی میدانند. استوارت پاتریک بر این باور است که نوع رؤسای جمهور آمریکا، به استثناگرائی و مأموریتگرائی آن کشور معتقد بوده و این منجر به دو نوع دولت در ایالات متحده در مناسبات خارجی شده است.
دسته اول، دولتهایی هستند که او از آنها با نام «دولتهای جنگ طلبیگرا» میبرد، در پی نجات دیگران و آزادی آنها میباشند و دسته دوم، «دولتهای الگوگرا» هستند که میخواهند آمریکا را به الگویی برای دیگران تبدیل کنند. اما به نظر میرسد که ماهیت استثناگرائی ترامپ همان معافیتگرائی از قوانین و مقرراتی است که خود آمریکا در پرورش آنها در سطح جهانی مؤثر بوده است.
اما دونالد ترامپ تنها استثناگرای معاصر نیست. او رهبر جریانی جهانی است که مخصوصاً در احزاب راست اروپایی انعکاس و پژواک دارد؛ آنها نیز خود را استثنا میدانند و بیجهت نیست که الون ماسک، یار غار ترامپ، حامی احزاب دست راست افراطی آلمان و انگلیس است.این جریان جهانی، ریشه در جهانی شدن دو دهه گذشته دارد و به عبارتی پاسخی به جهانی شدن و شرایطی است که جهانی شدن ایجاد کرد. همگی احساس میکنند که در روند جهانی شدن، هویتهای ملی آنها آسیب دیده و باید به حاکمیتهای ملی برگردند. به دیگر سخن آنها ضد جهانی شدن هستند. تأکید ترامپ بر حاکمیت ملی و باز ستانی حاکمیت ملی در این راستا قابل توجه است. اما در این بازگشت به حاکمیت، معافیتگرائی از بدیهیترین هنجارها نیز مطرح میباشد.
این اشتباه خواهد بود که استثناگرائی را صرفاً پدیدهای آمریکایی بدانیم و یا استثناگرائیهای متعدد در گوشه و کنار جهان را یکدست پنداریم. نیکولا نیسالم و جانس پلاگمن در پژوهشی که در سال ۲۰۱۹ در جلسه بررسی مطالعات بینالمللی با عنوان «استثناگرائی تطبیقی، جهان شمولی و خاصگرائی در گفتمانهای سیاست خارجی» منتشر ساخته، نشان دادند علاوه بر استثناگرائی آمریکائی، ما در روابط بینالملل با استثناگرائی چینی، استثناگرائی هندی و استثناگرائی ترکیهای نیز روبرو هستند هرکدام از این هویت و نقش خاصی برای سیاست خارجی خود در دنیا قائل هستند، اما آنچه مهم است، مدیریت استثناگرائی سیاست خارجی در قالبی است که به هنجارهای پذیرفته شده و ضروری احترام گذاشته شود. این مدیریت دو سویه است. کشوری که خود را استثناگرا میبیند، باید این حس را مدیریت کند وگرنه سوی دیگر، جهان استثناگرایان را مدیریت میکنند.
نظر شما :