واکاوی سناریوی تغییر رئیس جمهوری آمریکا و تاثیر آن روی برخی شاخص های اقتصادی

بازگشت ترامپ به کاخ سفید صرفاً یک توجیه برای افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر است

۱۰ بهمن ۱۴۰۳ | ۰۶:۰۰ کد : ۲۰۳۰۸۴۳ اخبار اصلی اقتصاد و انرژی
نویسنده خبر: عبدالرحمن فتح الهی
حسین راغفر در گفت وگویی باور دارد: بازگشت ترامپ به کاخ سفید صرفاً یک توجیه برای افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر است در حالی که نهادهای انحصارگر، منتفعان تحریم و خصولتی‌ها، بازیگردانان سقوط ارزش پول ملی هستند.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید صرفاً یک توجیه برای افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر است

دیپلماسی ایرانی: از دوشنبه هفته گذشته و با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید شاهد آن هستیم که بازارهای ارز کانال‌های جدیدی را فتح کرده و هر روز رکوردهای تازه‌ای را در مقابل ارزش پول ملی بر جای می‌گذارند. هرچند که از ماه‌ها پیش زمزمه به قدرت رسیدن دوباره دونالد ترامپ یکی از پارامترها برای افزایش نرخ ارز در بازارهای ایران بوده است، اما طی یک هفته گذشته، ثبت قیمت‌های جدید این سؤال را پررنگ‌تر می‌کند که چرا باید بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و تبعات روانی آن تا این میزان بر بازارهای ارز اثرگذار باشد؟ آیا موضوع صرفا به تحولات حوزه سیاست خارجی بازمی‌گردد یا می‌توان به عوامل دیگری اشاره داشت؟ پاسخ به این سؤالات و پرسش‌هایی از این دست، محور گفت‌وگوی شرق با حسین راغفر است. این اقتصاددان برخلاف فضای رسانه‌ای، تحلیلی و کارشناسی ماه‌های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که پیروزی ترامپ و بیم و نگرانی از تقابل مجدد او با ایران را عامل اصلی افزایش نرخ ارز تلقی می‌کردند، هیچ اعتقادی به نکته یاد شده ندارد. چرا که این استاد دانشگاه عوامل دیگری را کاتالیزور تحولات این روزهای بازار ارز می‌داند. آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح این گپ و گفت است.

جناب راغفر با آغاز سال ۲۰۲۴ و داغ‌شدن تنور انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و همزمان زمزمه‌ها برای بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید شاهد صعود نرخ ارز بودیم و هرچه به زمان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده نزدیک‌تر شدیم، تغییر قیمت‌ها در بازار ایران را به نظاره نشستیم. پس از پیروزی دونالد ترامپ و به‌خصوص بعد از بازگشت او به کاخ سفید، طی روزهای اخیر، رکوردشکنی‌های پی در پی بازار ارز هم بر این روند افزایشی اضافه شد. اگرچه به صورت موازی تحولات ناشی از جنگ خاورمیانه و جنگ اوکراین و تشدید تنش بین ایران و غرب، پارامتر مضاعفی در افزایش نرخ ارز بود. اما سؤال مشخص این است که چرا باید بازگشت دونالد ترامپ تا این میزان روی کاهش ارزش ریال اثرگذار باشد؟ آیا مشکل به فضای روانی و تزریق ناامیدی و نگرانی به بازار‌ها و عرصه تجاری کشور باز می‌گردد یا اینکه این مسئله ناشی از اقتصاد دلار محور ایران است؟

اگر از من حسین راغفر به عنوان یک اقتصاددان سؤال می‌کنید، تصور می‌کنم که هیچ کدام از این عوامل گفته شده، پارامتر اصلی افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر بعد از بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیست. اتفاقا موضوع به بازیگردانان اقتصاد کشور، منتفعین اصلی تحریم‌ها و فشارهای روانی بر اقتصاد ایران بازمی‌گردد که سعی می‌کنند از برخی اتفاقات در برهه‌های مختلف برای افزایش نرخ ارز سوءاستفاده کنند. شما به درستی اشاره کردید از همان ابتدای سال ۲۰۲۴ میلادی که تنور انتخابات ریاست جمهوری داغ شد و زمزمه بازگشت دونالد ترامپ مطرح شد، همین جریان‌های پشت پرده از این مسئله (پیروزی ترامپ) سوء استفاده کردند تا در سایه تزریق نگرانی و ناامیدی و اصطلاحا تشدید فشار روانی بر اقتصاد، نهایتا شاهد افزایش نرخ ارز باشیم. وگرنه باید پرسید چرا بازگشت دونالد ترامپ تا این میزان بر اقتصاد و تجارت دیگر کشورها اثرگذار نبوده است؟ چرا بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید بر اقتصادهای به مراتب ضعیف‌تر از ایران، این میزان تأثیر منفی خود را نداشته است؟ جواب روشن است؛ به این دلیل که ساختارهای اقتصادی و تجاری کشور در اختیار این بازیگردانان و جریان‌های منتفع از تحریم‌ها است. در اختیار باندهای قدرت است که سعی می‌کنند از برخی تحولات سیاست خارجی برای تقویت منافع و مقاصد خود سوءاستفاده کنند. اکنون چه کسی از افزایش قیمت ارز به نام بازگشت دونالد ترامپ سود می‌برد! جز همین باندهای انحصار طلب و منتفعان تحریم...

نقش دولت را چگونه می‌بیند؟

موضوع صرفا دولت نیست. اولا ما در هیچ جای دنیا، این میزان از شکاف و دوگانگی برای نهادهای تصمیم‌گیر و دولت وجود ندارد. شما می‌بینید اکنون دولتی که به قدرت رسیده و کابینه را تشکیل داده است کوچک‌ترین تأثیری بر مناسبات اقتصادی و تجاری و ارزی کشور ندارد و در این مدت هم می‌بینید که مسعود پزشکیان مرتب از ناتوانی دولتش برای تأمین حداقل‌های مخارج عمومی سخن می‌گوید...

یعنی گفته‌های پزشکیان را رد می‌کنید؟

اتفاقا می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم که اعتراف چندین باره رئیس‌جمهور نشان می‌دهد که دولت نقش حداقلی در مناسبات اقتصادی دارد و مشخصا در مسئله تأمین و هزینه منابع ارزی، کوچک‌ترین دخل و تصرفی ندارد. در ثانی منابع ارزی که در اختیار دولت قرار دارد آنقدر ناچیز است که دولت ناگزیر از افزایش قیمت ارز برای تأمین حداقل‌های بودجه عمومی کشور و همچنین رفع کسری یا ناترازی بودجه خواهد بود که در نهایت ما شاهد این وضعیت در بازار ارز هستیم که به قول شما طی چند روز گذشته رکوردهای نرخ ارز یکی بعد از دیگری شکسته می‌شود و این مسئله کوچک‌ترین ارتباطی به ترامپ ندارد. بازگشت ترامپ به کاخ سفید صرفا یک توجیه و بهانه برای افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر است. بخش عمده این موضوع به همان تبلیغات غیرواقعی و در عین حال غلوشده بازمی‌گردد که سعی می‌کنند آن را به بازار ارز تزریق کنند تا این باور و نگرش ایجاد شود که بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید یا اقداماتی مانند احیای سیاست فشار حداکثری و سایر اقدامات او می‌تواند چه تأثیرات مخربی روی اقتصاد ایران داشته باشد.

 به هر حال نمی‌توان منکر تأثیر پارامترهای سیاست خارجی و مشخصا بازگشت دونالد ترامپ شد؟

من هم منکر آن نیستم. اما همانگونه که قبل‌تر هم گفتم هیچ کشوری در دنیا حتی کشورهای ضعیف‌تر از ایران طی ماه‌ها و هفته‌های اخیر تا به این اندازه تحت تأثیر بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نبودند. پس این نشان می‌دهد که اگرچه باید حداقلی از تأثیرها را برای تحولات سیاست خارجی در نظر گرفت، اما عمده آن دست بازیگردانان و منتفعان تحریم است که سعی می‌کنند در این بزنگاه‌ها به نام سیاست خارجی و بازگشت دونالد ترامپ و اعمال تحریم‌ها، منافع اقتصادی و حتی منافع سیاسی خود را تأمین کنند.

شما نگاه کنید در طول این سال‌ها هیچ کشوری مانند ایران شاهد این میزان از سقوط ارزش پول ملی خود نبوده است و موضوع هم تنها به مقطع دولت اول ترامپ یا اکنون که دولت دوم او شکل گرفته است، باز نمی‌گردد. مگر چند وقت است که ترامپ به کاخ سفید بازگشته، فقط یک هفته. اما در طول سالها دهه ما با یک روند صعودی، شاهد سقوط ارزش ریال بوده‌ایم و در مقاطع مختلف این روند، اوج و شتاب بیشتری گرفته است. در همین مدت شما دیده‌اید که برخی کشورها، حتی با وجود آنکه در جنگ داخلی و اعتراض و اغتشاش به سر برده‌اند مانند اینگونه سقوط ارزش پول ملی خود را تجربه نکردند؛ این ریال ایران است که این تجربه سقوط بی‌سابقه را در طول این سال‌ها تجربه کرده است و علت اصلی آن هم، نه سیاست خارجی، بلکه منافع همان انحصارگرها و خصولتی‌ها است. نباید نقش این دو بازیگر مخرب را در اقتصاد ایران نادیده گرفت. اگر امروز شاهد این میزان از سقوط ارزش پول ملی، فساد گسترده و فراگیر و ناترازی‌های متعدد و متکثر هستیم، ناشی از انحصارگری و خصولتی هاست.

 در جایی عنوان داشتید که بی انضباطی‌های مالی دولت‌ها با هدف رفع ناترازی و کسری بودجه‌ها یکی از عوامل موثر در پدید آمدن شرایط کنونی اقتصادی کشور است. اما باید پرسید که وجود پدیده‌ای به نام تحریم‌ به عنوان کاتالیزور بی‌انضباطی مالی و شکل گیری ناترازی‌ها عمل نکرده است؟ به هر حال تحریم‌های جدی چند دهه گذشته تا حد بسیار زیادی کشور را از یک اقتصاد پویا و توسعه دور کرده، غیر از این است؟

ابتدا به ساکن باید عنوان داشت که «بی‌انضباطی‌های مالی دولت‌ها» و «ناترازی» دو پدیده کاملا درهم‌تنیده هستند و اتفاقا باید این در هم تنیدگی را به شکل دقیق و عمیق کالبدشکافی کرد و بعد از آن به موضوع تحریم‌ها پرداخت. قطعا تحریم‌ها یک عامل موثر است، اما تنها پارامتر برای این وضع آشفته در بازار ارز و دیگر شرایط اقتصادی کشورمان نیست. ضمن آنکه اگر قائل به اثربخشی مخرب تحریم‌ها بر شکل‌گیری وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم هستیم، باید این اثربخشی را ناشی از روند طی شده و سلسله تصمیم گیری‌های اجرایی داخلی دانست. آیا در طول این چند دهه گذشته اقدامات لازم و تصمیمات کافی در تحرک بخشی به بخش تولیدی و صنعتی و بخش اقتصادی و تجاری کشور را در دستور کار قرار داده‌ایم تا بتوانیم در برابر اثربخشی تحریم‌ها به شکل درست مقابله کنیم و اصطلاحا آثار و تبعات تحریم‌ها را بر اقتصاد کشور کم کنیم؟

شما اگر به دیگر کشورها نگاه کنید، زمانی که تحت تحریم قرار می‌گیرند برای آن چاره‌اندیشی اساسی می‌کنند. اما واقعا در طول چهار دهه گذشته به رغم آنکه به شکل جدی تحت تأثیر تحریم‌ها قرار گرفته‌ایم برای آن فکر اساسی نشده است و فقط به دنبال دور زدن تحریم‌ها بوده‌ایم که بتوانیم نفت خود را بفروشیم و کالا وارد کنیم یا بودجه جاری و عمومی دولت‌ها برای پرداخت حقوق و دیگر نیازها‌های اولیه کشور را فراهم کنیم و عملا خبری از توسعه و رشد اقتصادی و پیشرفت نیست. ما با یک اقتصاد مافیایی و غیرمولد مواجهیم که به دنبال فروش نفت و دیگر منابع طبیعی کشور است و همزمان در بازارها هم شاهد سفته‌بازی و دلالگری هستیم و خبری از اقتصاد مولد و ارزش افزوده نیست.

همین وضعیت به شکل‌گیری انحصارها و منتفعان تحریم منجر شده است. این روند بعد از سال‌های جنگ و مشخصا از میانه دهه ۸۰ شمسی تقویت پیدا کرد و نهادهای غیر اقتصادی، سایه جدی روی تمام منابع اقتصادی کشور گذاشتند و طی این سال‌ها عملا بخش خصوصی از اقتصاد و تولید کشور خارج شد که به خروج سرمایه از ایران دامن زد و به همان اندازه، فرصت‌های خلق شغل و سرمایه‌گذاری خارجی و رشد اقتصادی و توسعه از دست رفت. وقتی ساختاری نتواند به تولید و خلق شغل دست بزند، طبیعتا دولت‌ها هم نمی‌توانند ناترازی‌ها و کسری‌های بودجه خود را از طریق برخی منابع مانند منابع مالیاتی تأمین کنند و همزمان صندوق‌های بازنشستگی هم با بحران‌های عمیق و بی‌سابقه‌ای مواجه خواهند شد و در ادامه شاهد صدها ناترازی دیگر هستیم که علت عمده آن ناتوانی اقتصاد ایران در خلق شغل است.

همزمان با آن و با کاهش بی‌سابقه سرمایه اجتماعی شاهد خروج سرمایه‌های مردمی از اقتصاد و تولید و همچنین شاهد فرار سرمایه‌های داخلی از کشور بودیم. در چنین شرایطی است که تأثیر حداکثری تحریم‌ها بر اقتصاد کشور به وجود می‌آید. چون برای آن چاره‌اندیشی اساسی نشده است. در کنار آن باید به ریسک‌های ناشی از مخارج برون مرزی سیاست خارجی کشور هم طی سه دهه گذشته اشاره کرد که عملا اقتصاد ایران را، چه برای سرمایه‌گذاری داخلی و چه برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی به شدت پرریسک کرده است.

 چند بار به کلیدواژه «ناترازی» اشاره کردید که مشخصا در طول حدود شش ماهی که از دولت چهاردهم گذشته و نیز در دولت سیزدهم به کررات در حوزه‌های مختلف از انرژی تا مسائل ارزی و... از این عبارت استفاده می‌شود. اما برخی معتقدند که به کارگیری کلمه ناترازی نوعی فرار به جلو از مشکلات جاری کشور و توجیهی برای گسترش مشکلات در زمینه‌های مختلف است. حضرتعالی قائل به چنین گزاره‌ای هستید؟ آیا این نگاه قدری بدبینانه نیست؟

واقع امر آن است که ما در طول چندین دهه گذشته با افول اقتصاد و مسئله ناترازی در همه زمینه‌ها دست و پنجه نرم کرده و می‌کنیم. لذا ناترازی چیز جدیدی نیست که منحصر به دولت سیزدهم یا چهاردهم باشد و علی رغم اینکه ما فرصت‌های بزرگی را در طول این دهه‌ها داشته‌ایم و داریم، اما من هنوز به «فروپاشی» اعتقاد ندارم؛ بله ساختارها و سیستم جاری و اجرایی در کشور دیگر ناکارآمد شده‌اند و قادر به حل بحران‌ها نیستند.

اما چرا این سیستم و ساختار دیگر کارآمدی خود را از دست داده است؟

چون این ساختار در ظرفیت و پتانسیل‌های مردمی و ملی خود تضعیف است. بخش خصوصی در کشور اکنون به یک بخش خصولتی تبدیل شده است و امروز خود همین خصولتی‌ها به یکی از معضلات یا به عبارتی بزرگ‌ترین معضل در اقتصاد کشور تبدیل شده‌اند که از این بازار آشفته و به‌خصوص تحولات بازار ارز بیشترین استفاده را می‌برند. همین روند خود به خود به شکل‌گیری «عدم تعادل‌ها» یا اصطلاحا ناترازی‌ها دامن می‌زند.

 و راه‌حل برون‌رفت چه خواهد بود؟

برای برون‌رفت از این وضعیت ما نیازمند «اصلاحات ساختاری» هستیم. یعنی باید دست به عمل جراحی‌های جدی در عرصه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دیپلماتیک و ... بزنیم تا این ساختار موجود با تغییر ریل اساسی در مسیر توسعه قرار گیرد. در غیر این صورت و در پاسخ صریح به گفته شما، معتقدم اگر این مسیر ادامه پیدا کند در کوتاه مدت «ناترازی‌های» فعلی کشور به «فروپاشی اقتصادی» منتج خواهد شد. در حال حاضر و به رغم تمام بحران‌های اقتصادی و معیشتی، من هنوز قائل به فروپاشی نیستم. بله مشکل هست، اما می‌توان از فرصت‌های حداقلی کنونی هم نهایت استفاده را برد. ولی همانطور که گفتم و دوباره تاکید می‌کنم این امر مستلزم تغییر ریل اساسی و نیازمند اصلاحات ساختاری است. هنوز به آینده ایران بدبین نیستم.

چرا؟

چون معتقدم که هنوز زمان داریم و دیر نشده است. فرصت هم وجود دارد. اما باید تفکراتی که کشور را به این نقطه کشاندند، اصلاح پیدا کنند و ریل گذاری سه دهه گذشته کشور در عرصه تصمیم گیری اقتصادی تغییرات اساسی و جدی داشته باشند.

 اگرچه به با یک نگاه خوشبینانه هنوز به فرصت‌های حداقلی باور دارید، اما این فرصت‌های حداقلی می‌توانند به تغییر مطلوب یا تغییرات ساختاری مدنظر شما منجر شود؟

متأسفانه مسئولین اجرایی طی سه دهه گذشته با تصمیمات و تفکرات خود فرصت‌های مغتنم کشور را از بین برده‌ و فضایی را به وجود آورده‌اند که کنون انتخاب‌های ایران به شدت «محدود» و به شدت «مشروط» شده است. اما یقین بدانید اگر امروز هم از همین فرصت‌های حداقلی خودمان استفاده نکنیم در آینده وضعیت از این بدتر خواهد شد و همین فرصت‌های حداقلی هم کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شوند. پس همانگونه که تصمیمات سه دهه گذشته ما را به این وضعیت رسانده، قطعا تصمیمات امروز هم زمینه‌ساز تحولات ما در سال‌ها و دهه‌های پیش رو خواهد بود. لذا دوباره یادآور می‌شوم که هنوز ما فرصت بازگشت امید به بخش خصوصی اقتصادی و تجاری و همچنین در میان مردم را به طور کامل از دست ندادیم. اما در عین حال باید اعتراف کرد که هنوز نشانه‌هایی برای تصمیم‌گیری درست در جهت استفاده بهینه از همین فرصت‌های حداقلی هم وجود ندارد.

 نوعی کلی‌گویی و ابهام در گفته شما وجود دارد؛ منظور مشخصتان از فرصت چیست؟ مذاکره با دولت ترامپ و بازگشت به لیست سبز FATF؟

اتفاقا موضوع FATF که شما به آن اشاره کردید هم ناشی از منافع بازیگردانان و منتفعان باندهای سیاسی در کشور است که در طول این سال‌ها اجازه نداده‌اند ما شاهد یک فضای معمولی و عادی و اصطلاحا یک «اقتصاد نرمال جهانی» در ایران باشیم. لذا اگرچه مذاکره با غرب، بازگشت به لیست سبز FATF یا ساسر اقداماتی از این دست با یک تصمیم‌گیری ساده می‌تواند حل‌وفصل شود و فرصت‌های حداقلی را ایجاد کند، اما شما به وضوح می‌بیند که این قبیل تصمیم گیری‌ها با مقاومت همین جریان‌ها و باندها و منتفعین تحریم همراه شده است که این روزها نمادهای آن را در فضای سیاسی، رسانه‌ای و اجتماعی کشور می‌بیند و برای مثال مرتبا به مذاکره و دیگر مسائل حمله می‌شود.

 به این موضوع هم بپردازیم که عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد دوشنبه شب هفته گذشته و همزمان با مراسم تحلیف ترامپ از برنامه‌های احتمالی دولت چهاردهم برای مقابله با کمپین فشار حداکثری و بازگشت تحریم‌ها توسط ترامپ گفت. در شرایط کنونی کشور و با این وضعیت بازار ارز پس از مراسم تحلیف در امریکا تا چه حد می‌توان دولت چهاردهم را برای تقابل با سناریوهای مختلف آماده دید؟

بدون تعارف من ارزشی برای این دست گفته‌های وزیر اقتصاد قائل نیستم و نمی‌خواهم بیش از این به سؤالتان پاسخ بدهم. چون وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم به شکل بسیار روشنی گویای وضعیت است و شما می‌بیند که در فاصله حدود یک هفته پس از بازگشت ترامپ چه وضعی در بازارها به وجود آمده است. تازه هنوز خبری از فشار حداکثری، تحریم، تقابل و یا احتمال تنش نظامی و جنگ نیست و این شرایط نامطلوب را شاهدیم. البته باز هم اعتقاد دارم که بخش عمده این وضع هم ناشی از همان تلاش‌های مخرب باندهای سیاسی در کشور است که دولت و وزیر اقتصاد توان مقابله با آنها را ندارد.

با این تفاسیر، ماه‌های پایانی سال ۱۴۰۳ و شرایط کشور در سال ۱۴۰۴ را چگونه می‌بینید؟ آیا آنگونه که طیفی معتقدا در صورت تشدید گسل ایران با ترامپ باید شاهد آشفتگی‌های جدی تر بود؟

واقعیت‌ها که این را نشان می‌دهد. چون اگرچه من گفتم که فرصت و زمان وجود دارد، اما هم فرصت محدود است و هم زمان کوتاه و در عین حال من هنوز تصمیم قاطع و عزم و اراده جدی برای استفاده از این فرصت‌ها نمی‌بینم. لذا اگر مسیر طی شده چتد دهه گذشته کماکان ادامه پیدا کند و خبری از اصلاحات ساختاری و تغییر روشهایی که ما را به اینجا رسانده‌اند، نباشد باید شاهد وضعیت بدتر باشیم و باید منتظر رشد و حتی اوج گیری شدیدتر تورم در بخش کالاهای اساسی و خدمات عمومی و اجتماعی باشیم. اکنون جامعه ایران هم در یک وضعیت حساس قرار دارد. سرمایه اجتماعی و حمایت ملی و مردمی از دولت‌ها کاهش پیدا کرده است و یک شکاف بی‌سابقه را طی این سال‌ها می‌بینیم. با این روند قطعا بیش از هر زمان دیگری فضا برای آشفتگی‌های جدی که مطرح کردید، فراهم است.

عبدالرحمن فتح الهی

نویسنده خبر

روزنامه نگار و کارشناس ارشد روزنامه نگاری سیاسی و عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: حسین راغفر ایران آمریکا مذاکرات تحریم اقتصاد انرژی


نظر شما :