کشوری که روسیه را امپراطوری می کند
بازخوانی استراتژیک بحران اوکراین
نویسنده: حسن فتاحی، نویسنده و مدرس دانشگاه
دیپلماسی ایرانی: روسیه و اوکراین پیوندهای خانوادگی قوی دارند که به قرن ها قبل بازمی گردد. کییف، پایتخت اوکراین، گاهی اوقات به عنوان «مادر شهرهای روسیه» شناخته می شود، که از نظر نفوذ فرهنگی با مسکو و سن پترزبورگ برابری می کند. در قرن هشتم و نهم در کییف بود که مسیحیت از بیزانس به مردم اسلاو منتقل شد. و این مسیحیت بود که برای کیوان روس، دولت اسلاوی اولیه که روسها، اوکراینیها و بلاروسهای امروزی نَسَب خود را از آن میگیرند، به عنوان وجه اشتراک عمل کرد. حتـی مخالفـان سرشـناس دولـت شـوروی ماننـد آلکساندر سولژنیتسین و ژوزف برودسکی تأکید کرده اند کـه اوکـراین بخـش جـداییناپـذیر تاریخ روسیه و در واقع خود روسیه است.
رودریک بریتویت خاطرنشان میکند که تاریخ و جغرافیای اوکراین، مانند بسیاری از کشورهای اروپایی دیگر مانند لهستان و ایرلند، دیپلماسی و سیاست اطراف آن را بسیار پیچیده میکند. سیمون سبگ مونتفیوره در کتاب خود درباره کاترین کبیر توضیح میدهد که آنچه امروزه اوکراین محسوب می شود در مسکو در اواخر دهه 1700 به عنوان سرزمینهای کمجمعیت جدید و مناسب برای اشغال دیده میشد.
اوکراین سنگ بنای اتحاد جماهیر شوروی و رقیب اصلی ایالات متحده در طول جنگ سرد بود. تنها پس از روسیه، این کشور دومین جمهوری پرجمعیت و قدرتمند از پانزده جمهوری شوروی بود که بخش عمده ای از تولیدات کشاورزی، صنایع دفاعی و ارتش اتحادیه جماهیر شوروی، از جمله ناوگان دریای سیاه و برخی از زرادخانه های هسته ای را در خود جای داده بود. اوکراین آنقدر برای اتحادیه جماهیر شوروی حیاتی بود که تصمیمش برای قطع روابط در سال 1991 به مثابه یک کودتا برای این ابرقدرت بیمار بود.
در سال 1954 نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، کریمه را از روسیه به اوکراین منتقل کرد تا «روابط برادرانه بین مردم اوکراین و روسیه» را تقویت کند. با این حال، از زمان سقوط اتحادیه جماهیر شوروی، بسیاری از ناسیونالیست های روسی در روسیه و کریمه آرزوی بازگشت شبه جزیره به سرزمین مادر را داشتند.
الکساندر سولژنیتسین قبل از مرگش در سال 2008 اعلام کرد که روسیه (روسهای بزرگ)، بلاروس (روسهای سفیدپوست) و اوکراین (روسهای کوچک) باید بهعنوان یک کشور اسلاو واحد شوند. به قول برژینسکی، روسیه بدون اوکراین هرگز یک امپراتوری نخواهد شد.
روسیه، با یک نوسان سیاسی، مشتاق حفظ نفوذ سیاسی خود در اوکراین و در سراسر اتحاد جماهیر شوروی سابق بود، به ویژه پس از اینکه ویکتور یانوکوویچ، نامزد مورد نظر روسیه برای ریاست جمهوری اوکراین در سال 2004، به عنوان بخشی از جنبش مردمی انقلاب نارنجی، در برابر یک رقیب اصلاح طلب شکست خورد. این شوک به منافع روسیه در اوکراین پس از شکست انتخاباتی مشابه برای کرملین در گرجستان در سال 2003، معروف به انقلاب گل سرخ، و به دنبال آن انقلاب لاله ها در قرقیزستان در سال 2005 رخ داد. یانوکوویچ بعداً در سال 2010، در میان نارضایتی رای دهندگان از دولت نارنجی، رئیس جمهوری اوکراین شد.
این روابط اوکراین با اتحادیه اروپا صبغه ضدروسی داشت و تنش ها را با روسیه در سال های 2014-2013 به اوج رساند. در اواخر سال 2013، رئیس جمهور یانوکوویچ، تحت فشار حامیان خود در مسکو، برنامه های رسمی برای رسمی کردن روابط اقتصادی نزدیک تر با اتحادیه اروپا را کنار گذاشت. روسیه در همان زمان به اوکراین برای پیوستن به اتجادیه اوراسیا EAEU که هنوز شکل نگرفته بود فشار می آورد. بسیاری از اوکراینیها تصمیم یانوکوویچ را خیانت یک دولت عمیقا فاسد و بیکفایت میدانستند و این تصمیم اعتراضهای سراسری موسوم به یورومیدان (Euromaidan) را برانگیخت.
پوتین غوغای متعاقب یورومیدان که یانوکوویچ را مجبور به کناره گیری از قدرت کرد، را به عنوان یک «کودتای فاشیستی» مورد حمایت غرب توصیف کرد که اکثریت قومی روس در کریمه را به خطر انداخت. رهبران غربی این موضع پوتین را به عنوان تبلیغات بیاساس یادآور دوران شوروی، رد کردند. در پاسخ، پوتین دستور حمله مخفیانه به کریمه را داد که بعداً آن را به عنوان یک عملیات نجات اینگونه توجیه کرد: «هر چیزی حدی دارد.»
برخی از ناظران برجسته بعد از جنگ سرد در دوره بوش پدر احساس کردند که رویارویی ایالات متحده با روسیه زودهنگام است و باید بیشتر روی تقویت پلورالیسم ژئوپلیتیکی در بقیه جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق کار کرد و در مجموع این درایت بوش بود که بنا به قول فوکویاما، فضای پایان عصر شوروی و ورشو را مدیریت کرد و فروپاشی شوروی را با تکبر لیبرالیستی در صورت روسیه نکوبید.
اما در ادوار بعد ناتو با بی قراری و به طور روشمند در حال توسعه استقرار نظامی خود در شرق اروپا و در جناح جنوبی روسیه بود. همانطور که هنری کیسینجر خاطرنشان کرد: نیاز روسیه به تسلط بر اطراف خود و تمایل توسعه طلبانه برای امنیت روسیه اساسی است. از جهت راهبردی روسیه امیدوار بود که اوکراین را به بازار واحد خود، اتحادیه اقتصادی اوراسیا، که امروز شامل ارمنستان، بلاروس، قزاقستان و قرقیزستان است، بکشاند.
در سه دهه استقلال خود، اوکراین به دنبال گشودن مسیر خود به عنوان یک کشور مستقل و در عین حال به دنبال همسویی بیشتر با نهادهای غربی از جمله اتحادیه اروپا و ناتو بوده است. با این حال، کیف تلاش کرد تا روابط خارجی خود را متعادل کند و اختلافات عمیق داخلی را از بین ببرد. جمعیت ملیگراتر و اوکراینیزبان در بخشهای غربی کشور عموماً از ادغام بیشتر با اروپا حمایت میکردند، در حالی که جامعه عمدتاً روسیزبان در شرق طرفدار روابط نزدیکتر با روسیه بودند. اکنون از سر جبر ژئوپولتیک اوکراین در خط مقدم رقابت مجدد قدرت های بزرگ و در تقاطع خطوط استراتژی سیاست خارجی روسیه و آمریکا قرار دارد.
لذا در فوریه 2022، روسیه با هدف سرنگونی دولت ولودیمیر زلنسکی که با غرب متحد شده بود، تهاجم تمام عیار را با اهداف کلی «نازی زدایی» و «نظامی زدایی» اوکراین آغاز کرد زیرا از دست دادن تسلط دائمی بر اوکراین و تماشای قرار گرفتن آن در مدار غرب، از نظر بسیاری به عنوان یک ضربه بزرگ به اعتبار بین المللی روسیه تلقی می شد.
از نظر هالستی، سیاست خارجی هنر تنظیم اولویت هاست. از این نظر، اشتیاق اوکراین به پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو به قیمت خشم و تهاجم روسیه، یک شکست برای سیاستمداران اوکراین محسوب می شود و تخریب اوکراین گناه نابخشودنی سران ناآزموده اوکراین است. درست در زمانی که جنگ سرد در حال سرد شدن بود، اوکراین به نقطه اشتعال ژئوپلیتیکی تبدیل شد. ای کاش حاکم هنرپیشه اوکراین نمایش نبرد در کوچه پس کوچه های خارکیف را در بازی «کلش آف کلنز» تماشا کرده بود.
محیط بین الملل مناسب وعظ اخلاقی نیست. روسیه یک قدرت بزرگ است و فهم این نکته بسیار ساده است که رقیب و یا دشمن این قدرت نباید بی مُحابا به مرزهای آن نزدیک شود. این حساسیت از دوران امپراتوری های باستان تا کنون بطور برجسته دیده می شود و لذا پژوهشگر معاصر نباید بقول ویلفردو پاره تو این «اندک های حیاتی» را با «بسیارهای کم اهمیت» و با کورنگی ایدئولوژیک، در تحلیل خود ناچیز جلوه دهد.
با این حال، از دیدگاه مسکو، ناتو 1800 کیلومتر بیشتر از زمان جنگ سرد به مرزهای غربی روسیه نزدیک شده است. اگر اوکراین به عضویت ناتو درآید، مسکو تنها 400 کیلومتر با مرز شمالی اوکراین فاصله خواهد داشت. اگرچه حمله به اوکراین، فنلاند و سوئد را به امضای پروتکل های الحاق به ناتو سوق داده است که مرز ناتو با روسیه را بیش از 1300 کیلومتر گسترش داده و یک نظامی سازی فشرده حول مرزهای روسیه ایجاد می کند.
تقابل روسیه و ناتو به رهبری آمریکا، در حال فاصله گرفتن از بازی با نتیجه برد – برد است در هر حال غرب روی پیوستن اوکراین به جامعه فراآتلانتیک قمار کرد زیرا در سه دهه گذشته، منطق روابط روسیه و غرب بر این فرض اساسی استوار بود که مسکو هرگونه اقدام ناتو برای تغییر موازنه قوا در اروپا را می پذیرد. در واقع، روسیه اغلب باید در حالت تدافعی قرار می گرفت، که به تدریج موقعیت استراتژیک آن را نه تنها در قاره و یا «خارج دور»، بلکه حتی در کمربند کشورهایی که در «خارج نزدیک» روسیه بود، بدتر کرد و اکنون روسیه را با یک چالش استراتژیک مضاعف روبرو کرده است. از دیدگاه راهبردی روسیه، حمله به اوکراین گامی برای تصحیح یک اشتباه استراتژیک انعطاف در برابر غرب، دور شدن از آرزوی ادغام در مدل نظم لیبرال و ساخت یک نظم اوراسیایی با شراکت چین و در نهایت هند محسوب می شود.
اکنون بحران اوکراین موجب تمایل آمریکا به این هدف شده که تا جایی که می تواند رویارویی در اوکراین را پیچیده و طولانی و از این رو روسیه را تضعیف کند. بدین ترتیب چشمانداز کمی برای یک راهحل دیپلماتیک برای بحران اوکراین در ماههای آینده دیده می شود و در عوض احتمال تشدید تنش خطرناک را که میتواند شامل استفاده روسیه از سلاح هستهای باشد، را می توان تصدیق کرد. استفاده احتمالی روسیه از تسلیحات هستهای در استراتژی «تشدید تا کاهش تنش» به این معنی است که اگر روسیه با تهدید قاطع یک نیروی نظامی متعارف (بخوانید ناتو) که موجودیت کشور را تهدید میکند مواجه شود، مسکو به طور یکجانبه به استفاده از سلاحهای هستهای تاکتیکی متوسل خواهد شد.
نظر شما :