یک پرسش، یک پاسخ؛ فریدون مجلسی در گفت و شنودی از روزگاران دیپلماتیک
مروری بر تاریخ وزارت خارجه ایران تا انقلاب اسلامی (قسمت اول)
مصاحبه کننده: معین نیک طبع
دیپلماسی ایرانی: فریدون مجلسی در سال 1323 در تهران به دنیا آمد. وی پس از اتمام تحصیلات در دانشگاه تهران، در سال 1346 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در اواخر سال 1358 این وزارتخانه را ترک کرد. مجلسی در جرگه دیپلماتهایی است که در دو نظام سیاسی متفاوت در عرصه سیاست خارجی حضور داشته و همچنین در خانواده ای رشد یافت که اعضای آن نیز دیپلمات وزارت امور خارجه بوده اند. البته این پیشینه دیپلماتیک در خانوده ایشان نیز ادامه یافته و فرزند وی دیپلمات سازمان ملل متحد است. فریدون مجلسی بعد از رفتن از وزارت امور خارجه، به فعالیتهای اقتصادی پرداخت و علاوه بر این، به تألیف و ترجمه آثار سیاسی و ادبی همت گماشت. با وجود اینکه سالهاست دیگر در دستگاه سیاست خارجی حضور ندارد اما با علاقه ای خاص، همواره پیگیر مسایل سیاسی و بین المللی بوده و در نوشتن تحلیلهای سیاسی، بسیار فعال است. در بخش دوم از سری مصاحبههای "یک پرسش، یک پاسخ" با دیپلماتهای اواخر پهلوی دوم و اوایل جمهوری اسلامی، سیمای سیاسی- اجتماعی وزارت امورخارجه را از 1347 تا 1358 با او به گفت و شنود پرداخته ام.
آقای مجلسی روزی که وارد وزارت امور خارجه شدید - با توجه به اینکه اعضای خانواده نیز عضو وزارتخارجه بودند- چه نگاهی به کار سیاست خارجی داشتید؟
به هر حال با وجود تعلق به خانواده ای در مقامات دولتی، فرزندان در جو نهضت ملی گرایش به آن داشتند، من در زمان دانشجویی تدریجا از آن تفکر جدا شدم. در دانشکده مهندسی نفت بودم که در کنکور علوم سیاسی قبول شدم و شاید به دلیل جاه طلبی دانشکده نفت آبادان را رها کردم. در کنکور وزارت خارجه قبول شدم و پس از رفع مشکلی که به دلیل فعالیت دانشجویی داشتم، وارد اداره روابط فرهنگی شدم (سال 1347). به طور اتفاقی در غیبت کوتاه رئیس دفتر معاون اداری، فرهنگی و کنسولی وزارت خارجه، به دفتر او رفتم و در آنجا فرصتی برای آشنایی با سفراء و مقامات کشوری فراهم شد. به کارم احترام میگذاشتم و بسیار رعایت ظاهر، لباس و رفتار خود را میکردم. واقعاً احساس میکردم که برای آبروی کشور باید بیشتر بدانم و در دیدارهای دیپلماتهای جوان از آنها عقب نباشم. اولین مأموریت من به تقاضای سفیر، امیراصلان افشار، آمریکا بود. به من بورس تحصیل زبان در دانشگاه جرج تاون و فرصت مطالعاتی در دانشگاه جانزهاپکینز درباره دیپلماسی آمریکا دادند. مصادف بودن با دوران پیاده شدن انسان در ماه، جنگ ویتنام و واترگیت بسیار آموزنده بود. در بازگشت به تهران، مأمور خدمت در دفتر نخست وزیر شدم که با دکتر هدایتی، وزیر مشاور و معاون اجرایی کار میکردم و اِشراف دیگری به مسائل داخلی پیدا کردم و بعد به دعوت دکتر علی جهانشاهی، رئیس بانک مرکزی که سفیر در اتحادیه اقتصادی اروپا شده بود، به بروکسل رفتم که یک دوره عالی آشنایی با اقتصاد، تجارت بین الملل و مسائل پولی بود.
در سال ۱۳۵۷ با قبولی در شرایط خوب در امتحان دبیر اولی عضو ارشد اداره سوم سیاسی و مشاور معاون اداری شدم. طولانی شدن دوران انقلاب و خسارات روزافزون و بی تصمیمی حکومت، موجب شد امیدوار به انضباط حکومتی و جلوگیری از فروپاشی کشور در سایه حکومت جدید بشوم اما خیلی زود این امید را از دست دادم. بعد از انقلاب 1357 در اداره سوم سیاسی حاضر و اتفاقا گزارشگر مذاکرات دیپلماتیک گروگان گیری شدم که هم جالب و هم نادلخواه.
پدر نیز دیپلمات وزارت امور خارجه بوده اند؟ تا چه زمانی در وزارت امور خارجه حضور داشتند، کدام دانشگاه تحصیل کرده بودند و به چه ماموریتهایی رفته بودند؟
پدرم در سال 1281 به دنیا آمد و تحصیلاتش را در مدرسه فرانسه زبان آلیانس در تهران ادامه داد و سپس همدوره با علیقلی اردلان و نصرالله انتظام از مدرسه عالی سیاسی فارغ التحصیل شد و در سال 1302 در زمان وزارت خارجه دکتر مصدق همراه با آن دوستان وارد وزارت امور خارجه شد. به مأموریتی نرفت اما در سال ۱۳۱۹ برای فیصله دادن به مسائلی در سفارت در آلمان، چند ماه به مأموریتی به برلین اعزام شد. در سال ۱۳۰۶ که علی اکبر داور زمینه تنظیم مجموعه قوانین قضایی را که پیش¬نیاز الغای کاپیتولاسیون بود فراهم کرد و نیاز به پرسنل کارآمد داشت، به اصرار او به دادگستری منتقل شد. اما چون برای ترفیع مقام قضایی نیاز به لیسانس قضایی بود ضمن خدمت، رفع این نقیصه را نیز کرد و به مقامات دادستانی تهران، ریاست بازرسی کشور، معاونت و کفالت وزارت دادگستری در کابینه دکتر اقبال و دادستانی کل کشور و سرانجام ریاست دادگاه عالی انتظامی قضات نائل شد. پدرم در سال 1350 در محل کارش دچار عارضه قلبی شد و در بیمارستان در تهران درگذشت.
برادرتان نیز دیپلمات وزارت امورخارجه بوده اند؟
برادر بزرگم مهدی مجلسی و همسرش هما مقدم نیز در کادر سیاسی وزارت امور خارجه بودند. برادرم به مأموریت¬های استانبول، لاهور و در پایان پاریس اعزام شد و به دلیل نارسایی کلیه و دیالیز طولانی در پاریس درگذشت.
در سالی که برای تحصیلات دانشگاهی وارد دانشگاه تهران شدید، فضای کلی حاکم بر رشته سیاسی و دانشگاه چگونه بود؟
من دوبار دانشکده حقوق را تجربه کردم. یک بار در 1341 وارد شدم که آن زمان، حدود ده درصد از دانشجویان از جمله خودم سیاسی بودند که اینان اغلب گرایش به جبهه ملی داشتند. نهضت آزادی هم داشت رنگ میگرفت زیرا دانشگاهِ کاملاً سکولار با ورود نسل جدید شهرستانی اندکی رنگ مذهبی به خود گرفته بود. شمار اندکی هم گرایشهای توده¬ای داشتند. این ده درصد به مناسبتهای مختلف دانشگاه را به هم میریختند و با واکنش دستگاه ساکت میشدند. اما محیط دانشگاه شاد بود، رستورانها انباشته بود، بچهها آشنا میشدند و پارتی، میهمانی و پیک نیک کوهستانی برقرار بود، پسرها سری هم به رستورانهای آرارات و مشابه میزدند و لبی تر میکردند.
دانشجویان با چه چشم اندازی وارد رشته سیاسی میشدند؟
چشم انداز دانشجویان رشته سیاسی بیشتر وزارت خارجه و سازمان برنامه و وزارت کشور و برای رشته قضاییها، دادگستری یا وکالت بود. تعداد کم و نیاز کشور زیاد بود، واقعاً احساس نگرانی نبود.
اساتید آن زمان و دروسی را که تدریس میکردند، خاطرتان هست؟ کدام اساتید بیشتر مورد علاقه دانشجویان بودند؟
استادان برجسته ما دکتر سرداری (حقوق اساسی)، دکتر امامی یعنی امام جمعه (حقوق مدنی)، دکتر مصباح زاده مدیر کیهان (حقوق جزاء)، دکتر عزیزی (ژئوپولیتیک و دیپلماسی عمومی)، دکتر عدل طباطبایی (اقتصاد)، دکتر صقری (حقوق تجارت)، دکتر مؤتمنی (حقوق اداری)، دکتر شهابی (عربی)، سید محمد مشکوة (شرایع)، دکتر حسن افشار (حقوق تطبیقی)، دکتر علی آبادی، دادستان کل (جامعه شناسی)، دکتر عالمی، وزیر کار دکتر مصدق (حقوق بین الملل خصوصی)، دکتر سنجابی، وزیر فرهنگ دکتر مصدق (حقوق اداری)، دکتر شریفی، وزیر آموزش (حقوق بین الملل)، دکتر زندی حقیقی (اقتصادِ مالیه عمومی)، پروفسور وارسته (زبان) بوند. بقیه را فراموش کرده ام. دکتر امامی بهترین استاد حقوق مدنی، دکتر سرداری بهترین در حقوق اساسی و دکتر عزیزی بهترین در ژئوپلیتیک و دکتر صقری بسیار خوب در حقوق تجارت بودند.
به کدام دروس و اساتید علاقه بیشتری داشتید؟
من به ژئوپلیتیک دکتر عزیزی و حقوق اساسی دکتر سرداری علاقه بیشتر داشتم.
فرمودید دو نوبت وارد دانشکده حقوق شدید، در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
فراموش کردم اضافه کنم؛ دور دوم برای فوق لیسانس در سال 1352 و 1353 بود. وضع اجتماعی دانشگاه تغییر کرده بود، کراوات و مینی ژوپ کمتر و دانشجویان شهرستانی و محجبه زیاد شده بود، آنها درباره شریعتی صحبت میکردند. از حامیان جبهه ملی نیز کم شده و بر حامیان نهضت آزادی افزوده شده بود. اعتصاب کمتر اما دانشجویان فعال سیاسی بسیار بیشتر بود. برخی هم علناً از حزب توده و مارکسیسم طرفداری میکردند. استادان این دوره من حمید عنایت در درس توسعه سیاسی جهان عرب بسیار خوب بود، دکتر مجید تهرانیان فراموش کرده ام چه درسی بود، دکتر محمد مشکوة (پسر) توسعه اقتصادی که استاد مسلطی نبود، دکتر جهانبگلو (پدر رامین جهانبگلو) مقایسه آماری کشورهای توسعه یافته و عقب مانده، دکتر جلیلی روابط بین¬الملل و اختلافات سیاسی بین¬المللی، دکتر نهاوندی رئیس دانشگاه تهران نیز اصول توسعه اقتصادی (از همه بهتر) درس میدادند.
عنوان پایان نامه فوق لیسانس شما چه بود و با چه اساتیدی نوشته شد؟
در دانشگاه ملی "سازمان، تشکیلات و طرز کار اتحادیه اروپایی" را با دکتر نیاکی و در دانشگاه تهران "ساختار اتحادیه اقتصادی اروپا و شکل گیری سیاست خارجی مشترک" را با دکتر محمدرضا جلیلی.
هیچ یک از همدورههای آن زمان را به یاد دارید که بعد از فراغت از تحصیل وارد وزارت امور خارجه شده باشند؟
بله از همدورههای دوره اول دانشگاه؛ آقای دکتر بشارت، آقای پرویز مهدویان، آقای مهدی اکرمی، خانم وخشورفَر، خانم پری آذروند، آقای فربد، آقای گورکی و آقای کوثری و در نوبت دوم دانشگاه؛ آقای آتشبرگ، آقای دستمالچی، خانم یگانه و آقای رسولیان را به یاد دارم.
در مصاحبه شفاهی شما برای ورود به وزارت خارجه، چه کسانی حضور داشتند و سوالات آنان پیرامون چه موضوعاتی بود؟
شخصاً دو بار در معرض امتحان شفاهی قرار گرفتم. یک بار پس از قبول شدن در امتحانات کتبی ورودی به کادر سیاسی بود که دکتر علیقلی اردلان، نصرالله انتظام، پرویز خوانساری معاون مالی و اداری، دکتر فتوحی معاون سیاسی، مدیر کل اداری (گویا محمد بهنام) و رئیس کارگزینی شرکت داشتند. اتفاقاً برای من به یاد ماندنی شد زیرا مرحوم انتظام از من پرسید به نظر شما چرا اخیراً انگلستان ارزش پوند استرلینگ را ۱۴ درصد کاهش داده است؟ دکتر اردلان که مرا میشناخت و طبیعتاً نظر لطف داشت، گفت که البته چون این سؤال جنبه اقتصادی دارد اگر ندانستید نگران نباشید. اما من که موضوع را با علاقه تعقیب کرده و مقالات مربوط به آن را خوانده و درک کرده بودم، تحلیل پولی، اقتصادی و حتی سیاسی مناسبی بیان کردم و دکتر اردلان که راضی و خشنود شده بود به انتظام گفت: "نصرالله، این پسر میرزا محمدخان است ها!" این قضاوت ساده نسبت به پدرم و خودم از زبان چنان کسی را همیشه با احساس افتخار به یاد دارم. میرزا محمد خان عنوانی بود که این همکلاسهای مدرسه سیاسی پدرم را با آن مینامیدند! انتظام و دیگران تشویق و چند سؤال دیگر هم کردند. پدر پرسید امتحان چه شد؟ برایش تعریف کردم، خندید و گفت بگو قبول شدم.
امتحان دوم پس از قبولی در امتحانات کتبی دبیر اولی بود. باز هم نصرالله انتظام بود، شازده ظلی معاون سیاسی، محمود اسفندیاری معاون اداری، دکتر نیری مدیرکل سیاسی (سفیر سابق در مصر)، مدیرکل اداری و رئیس کارگزینی هم بودند. در این امتحان هم چگونگی و چرایی خروج نظامی انگلیس از شرق سوئز را از من پرسیدند و نتیجه کل امتحانم قبولی به موقعیت مناسب [نفر اول] بود.
نظرتان در مورد نصرالله انتظام چیست؟ در مورد برادر وی، عبدالله چطور؟
زمانی که در بلژیک عضو ارشد نمایندگی بودم، سفیر (دکتر جهانشاهی) تصمیم گرفت شبی همه سفرای پیشین در تهران را برای شام دعوت کند که تجدید خاطراتی کنند. با کمک وزارت امور خارجه بلژیک کسانی را که زنده مانده و اغلب بازنشسته بودند و دیگر کسی به سراغشان نمی رفت، یافتیم و پیرمردان با خوشحالی پذیرفتند. شب بسیار جالبی بود، همه ایران را خوب میشناختند و خاطرات بسیار داشتند. هنگام شام در کنار یکی از آنان بودم. بی اختیار به یاد موضوع خرید سفارت بلژیک در فخرآباد نزدیک مسجد فخرالدوله افتادم که آن را از یکی از پسران امینیهای وارث خانم فخرالدوله خریده بودند. شایعه ای جدی حاکی از آن بود که سفیر بلژیک وقتی قیمت را با فروشنده تمام میکند از او میخواهد که مثلاً چند درصدی به قیمت فروش بیفزاید و مابه التفاوت را نقداً به خود او بدهد! ظاهراً معامله به همین طریق انجام میشود اما آن قرار را نمی دانم چگونه لو میرود. آن خانه را بعدها بلژیکیها به سفارت رومانی فروختند که من به آنجا رفته بودم، شاید هنوز هم در آنجا باشد. آن شب به یاد آن مطلب افتادم و بی اختیار و شاید احمقانه از پیر مرد پرسیدم: "آیا شما قبل از خرید خانه فخرآباد سفیر بودید یا بعد از آن؟" نگاهی با قدری حیرت به من انداخت و گفت: "من بعد از خرید آن خانه سفیر شدم و سپس افزود: میدانی، در زندگی سیاسی و دیپلماتیک هیچ چیز گران بهاتر از آبرو و هیچ اتهام و انحرافی بدتر از سوء استفاده مالی نیست!" در واقع آن شایعه را در قالب این اندرز تأیید میکرد و افزود: "من آن سفیر نبودم!" ایشان آن شب نکته دیگری به من گفت: "بهترین دستاورد من از زندگی در تهران پیدا کردن سه دوست و سه دیپلمات بسیار ارزشمند بود که هنوز با آنها تماس دارم و به دوستی شان افتخار میکنم؛ دکتر علیقلی اردلان، نصرالله و عبدالله انتظام!" من با افتخار پاسخ دادم که اینان همکلاسی، همدوره و دوستان نزدیک پدرم بودند و اگر پدرم زنده بود از شنیدن این حرف بسیار خوشحال میشد!
عقیده من نیز برجستگی این رجال نایاب است. شاید بتوانم نصرالله را دیپلمات بین¬المللی بهتر، اردلان را وزیر آبرومندتر و نصرالله را مدیر شریف تر بدانم و هر سه را درستکار، وطن پرست و با پرنسیپ میدانم!
سال 1357 که به ایران بازگشتم انقلاب به¬سرعت صحنهها را تغییر میداد. روزی که از خیابان فرشته از مقابل باغ و خانه دکتر اردلان میگذشتم که پیش از مأموریت واشنگتن با همسرم برای خداحافظی نزد او رفته بودیم، با تأسف به یاد گفته آن سفیر بلژیک افتادم و افسوس خوردم که چرا به محض بازگشت به تهران به دیدار او و برادران انتظام نرفتم و آن ماجرا و قضاوت ارزشمند یک بیگانه را که دانستنش حق آنان بود به آنها نگفتم تا در روزهای نومیدی به آن دلخوش باشند. هوشمندی در این است که انسان کار درست را بی درنگ انجام دهد.
فرمودید که آقایان انتظام و اردلان در مصاحبه شما حضور داشتند؟ پست سازمانی ایشان در آن زمان چه بود؟
در سال ۱۳۴۶ آنها هر دو بالای ۶۵ سال سن داشتند، بازنشسته و مشاور عالی وزیر خارجه بودند. دکتر اردلان گویا رئیس دانشکده روزنامه نگاری و روابط بین الملل بود که دکتر مصباح زاده ایجاد کرده بود و من هم مدتی پس از بازخرید شدن از وزارت خارجه در آنجا روابط بین الملل درس میدادم.
سرنوشت برادران انتظام چه شد؟
آقای نصرالله انتظام فرزندی نداشت. وی در سال 1358 به زندان افتاد و مدت زیادی نماند، دو سال بعد درگذشت. عبدالله انتظام که دو سال بزرگتر بود، دو سال بعد از نصرالله در تهران درگذشت.
آیا هنوز هم نصرالله انتظام را میتوان بین المللی ترین دیپلمات ایران دانست؟ در کنار انتظام، در دو عرصه دیپلماسی بین المللی و دوجانبه تمایل دارید از چه کسانی نام ببرید؟
هنوز هم نصرالله انتظام را بین المللی ترین دیپلمات کاریری میدانم و در دیپلماسی دوجانبه، علیقلی اردلان را که با رؤسای کشورها خصوصاً در آلمان رفاقت خصوصی داشت. نسل بعد از آنها از استقلال کمتری برخوردار بودند.
در دهههای پیشین، مثلاً دهه ۱۳۲۰، ۱۳۳۰ و یا دهه 1340 که وارد وزارت امورخارجه شدید، یک روز کاری ادارت سیاسی به چه صورت بود؟
ببینید در آغاز دهة ۱۳۰۰ که پدرم وارد وزارت خارجه شد، تعداد کارکنان بسیار کم و گزینش بسیار جدی بود. باید از کار دفتری شروع میکردند و تدریجاً وابسته و نایب سوم میشدند. ادارات هم؛ اروپا، آمریکا، هند، چین و ژاپن، کشورهای همسایه و آفریقا بود. به دلیل کم بودن کادر، کارشان زیاد بود.
از شهریور ۱۳۲۰ کارمندان بیشتر با انتقال از سازمانهای دیگر استخدام میشدند و وابسته به مقامات بودند. از دهه 1340 امتحان جدی بود و وزارت خارجه کارمندان خوبی پیدا کرد. کارمندان بسته به نمرات قبولی بین ادارات سیاسی و کنسولی تقسیم میشدند. رئیس و معاون اداره، گزارشها و مینوت¬های کارمندان را تصحیح میکردند و این آموزش نگارش فارسی بود که خوشان از رؤسایشان یاد گرفته بودند. وقتی دانشکده روابط بین¬الملل افتتاح شد به نوبت برای آموزش حین خدمت اعزام میشدند. اعزام به آموزش دانشگاه نظامی به خصوص در کشتی همراه با گشتی به جزایر خلیج فارس در برنامه بود. درس حفاظت خصوصاً توصیه به اینکه اگر عکس ناهنجار از شما گرفتند فوراً اطلاع دهید و به دام نیفتید در برنامه بود. کارمندان هر اداره گزارشهای دریافتی از سفارتخانههای تحت پوشش را بررسی و ارزشیابی و با نظر رئیس اداره، برای معاون و وزیر خلاصه نویسی میکردند. وقت اضافی به دید و بازدید اداری میگذشت! من را پس از اعزام به سفارت ایران در واشنگتن برای تکمیل زبان انگلیسی، چهار ترم به دانشگاه جرج تاون فرستادند و سپس از یک بورس میان دوره ای در خصوص دیپلماسی آمریکا به دانشگاه جانزهاپکینز رفتم. دوستان دیگر بورسهای آموزشی در آکسفورد، لندن یا در فیلادلفیا میگرفتند. همسران نیز برای همراهی در پذیراییهای رسمی، اصول رفتار اجتماعی، خورد و خوراک، سادگی پوشش و خودداری از آرایش سنگین آموزش میدیدند که خانم منظر اصفیا همسر دکتر خلعتبری که خواهر صفی اصفیا بود، این کار را به عهده داشت. به ما آموزش میدادند یعنی تا جایی که به خودم دادند که؛ چگونه در میهمانی نشسته خودمان را به اطرافیان معرفی کنیم و درباره چه چیزهایی صحبت کنیم و در میهمانی ایستاده چگونه در گوشه¬ای کز نکنیم، وارد جمع شویم، خودمان را معرفی کنیم و با جمعیت بجوشیم.
در نمایندگیهای خارج از کشور (مشخصاً سفارتخانهها)، کارها به چه صورت تقسیم میشد؟
روز کاری در نمایندگیها از ساعت ۹ تا ۱۴ و در صورت لزوم تا هر ساعتی که اقتضاء میکرد. در سفارتخانههای کوچک عملاً نفر دوم کارگردان بود و امور مالی بر عهده مأمور جوانتر با کمک یکی دو کارمند اداری محلی انجام میشد. در سفارتخانههای بزرگ سرپرستی امور سیاسی، کنسولی، اداری و مالی به نسبت ارشدیت میان کارمندان تقسیم میشد. در بخش اداری، تشریفات و بخش کنسولی هم یکی دو کارمند محلی همکاری داشتند، خدمات هم در حیطه بخش اداری بود. رضایت از تحلیل و نگارش در بخش سیاسی و گزینش کارمند بر اساس این توانمندی در بخش سیاسی ترقیات آینده او را تضمین میکرد و دیگران هم او را قبول میکردند.
در آن سالها برای اعزام کادرهای سیاسی به ماموریتهای ثابت و موقت (صد روزه)، رویه و معیارها چگونه بود؟
آنگونه که گفتید مأموریتهای موقت (کوتاه ۱۰۰ روزه) وجود نداشت، بلکه بورسهای فرصت آموزشی بود. اعزام اعضای کادر سیاسی برای مأموریت ثابت در اختیار شورای اداری متشکل از رئیس کارگزینی، نماینده منتخب کارمندان سیاسی، یکی دو نفر از مدیران کل به ریاست معاون اداری بود. فهرست کارمندان سیاسی واجد صلاحیت برای اعزام با ترتیب اولویت مطرح میشد. سایر شرایط عبارت بود از: دوسال اقامت در مرکز پس از یک دوره مأموریت ثابت، یک دوره مأموریت درجه دو پس از حداکثر دو دوره مأموریت درجه یک (مالزی، تایلند، اندونزی و کره جنوبی هم درجه دو تلقی میشدند)، تقاضای سفیر در مورد نفر دوم و در سفارتخانههای بزرگ یکی دو کارمند واجد دو شرط بالا. تسلط کامل به زبان انگلیسی یا فرانسه با قابلیت سخنرانی و پاسخگویی فوری و مستدل برای مأموریتهای سازمانهای بین المللی ضروری بود.
با اینحال به سبک ایرانی عملاً حکم از میان واجدین شرایط به امضای معاون اداری صادر میشد و بعداً فهرست آن به تأیید شورا میرسید. مأموریت سیاسی به کارمندان غیر سیاسی داده نمی شد. در دوره وزارت اردشیر زاهدی ده نفر از کارمندان وزارتخانههای دیگر را به کادر سیاسی وزارت خارجه منتقل کردند که تا روز آخر انگشت نما و مانند پیوند اعضای بیگانه مورد اعتراض بودند.
خود من به تقاضای امیر اصلان افشار که در دیدارهای دفتر خوانساری (معاون مالی و اداری) با من آشنا شده بود به واشنگتن رفتم و مأموریت دوم را هم به تقاضای دکتر عبدالعلی جهانشاهی به نمایندگی ایران نزد اتحادیه اروپایی به بروکسل رفتم. مأموریت سوم هم در شرایط اضطراری روابط با افغانستان در زمان داوود خان قرار بود به عنوان کاردار به کابل بروم و یک مأموریت کوتاه دو هفته ای هم برای آشنایی رفتم که یک ماه پس از بازگشت من، کودتای کمونیستی شد و داودخان کشته و تدریجاً در ایران نیز انقلاب شد.
مأموران کارشناس که از وزارتخانههای دیگر مثلاً علوم یا فرهنگ و هنر برای دفاتر فرهنگی یا از ساواک برای تعدادی از سفارتخانهها مأمور میشدند، در شورای اداری تعیین مقام میشدند و گذرنامه سیاسی میگرفتند. به کارمندان غیرسیاسی گذرنامه خدمت داده میشد مگر مدیران کل مالی مأمور از وزارت دارایی که در مأموریتهای کوتاه گذرنامه سیاسی میگرفتند. همچنین سفرای غیر کاریری از میان وزراء و ژنرالهای ارتش به فرمان شاه وجود داشتند.
تبدیل وضعیت از رسته اداری به رسته سیاسی چگونه بود؟
کارمندان اداری میدانستند که واجد شرایط کادر سیاسی نیستند اما در صورت دریافت مدرک تحصیلی و قبول شدن در امتحانات ورودی، نیمی از سوابق اداری آنها در تعیین رتبه سیاسی محسوب میشد. در آستانه انقلاب ادعاها زیاد شد و کارمندان مالی خواهان انتقال به رسته سیاسی شدند که پاسخگویی به آنها در جلسه عمومی به من واگذار شد چرا که اصلاحات در مقررات قانون استخدامی وزارت خارجه را بر عهده داشتم. من ضمن استقبال از ورود آنان، آن را منوط به قبول شدن در امتحانات ورودی و رعایت حقوق سایر داوطلبان دانستم! اینان در شورای پاکسازی وزارت خارجه در دفتر خداپناهی (معاون مالی و اداری) داور من بودند که واقعاً باید از آنان سپاسگزار باشم. گویا برای جلب رضایت قرار شد به مأموران مالی در مأموریت با احتساب نصف سوابق، گذرنامه سیاسی بدهند.
ضوابط ارتقاء مقام کادرهای سیاسی (دیپلماتها) چه بود؟
پس از موفقیت در امتحان ورودی، کارمند رسته سیاسی با درجه وابسته وارد خدمت میشد و در صورت کسب امتیازات استعلامی از رؤسا که معمولاً مثبت بود پس از دو سال از اول فروردین دبیر سوم میشدند. اگر مدت توقف در سال اول بیشتر از شش ماه بود ارفاقی یک سال احتساب میشد. مدت توقف در دبیر سومی هم با همان شرط استعلام از رؤسا سه سال بود. مدت توقف از دبیر دومی به دبیر اولی هم سه سال بود منتهی غیر از استعلام و امتیازدهی جدی تر از سوی رؤسا، در دوران ما باید امتحانات کتبی و شفاهی بسیار جدی دبیر اولی را میگذراندیم. برای این کار از دو سال پیش فهرست بالا بلند کتابهایی را همراه با اصل کتابها به کتابخانه سفارتخانه میفرستادند و در اختیار داوطلبان قرار میگرفت و توصیه میشد که اخبار مطبوعاتی وقایع سیاسی جهان با دقت تعقیب شود. قبول نشدن در این امتحان به منزله توقف در مقام دبیر دومی بود. در طرح بازبینی اساسنامه پیشنهاد من این بود که در صورت دو بار قبول نشدن در امتحان، کارمند بتواند درجه بگیرد اما فقط برای خدمات اداری و کنسولی که آن طرح البته ناتمام ماند. از دبیر اولی به رایزنی درجه سه و از رایزن درجه سه به رایزنی درجه دو نیر سه سال با استعلام از رؤسا بود. از رایزنی دو به رایزنی یک که آماده شدن برای سرکنسولی و سفیری بود نیز علاوه بر استعلام از رؤسا، امتحانات جدی تر در زبان انگلیسی (یا فرانسه) و تسلط بر بیان و نگارش فارسی مورد نظر بود.
پیش از این به مقام "نایب" اشاره کردید، الان معادل کدام مقام سیاسی است؟
نایب سوم، دوم و اول یعنی دبیر سوم، دوم و اول.
برای برخی دیپلماتها، عنوان"مقدم اداره" یا مقام "وابسته پایه سوم" آمده است. آیا هر مقام سیاسی، درجاتی داشت؟
مقام وابسته چند سال پیش از دوره ما دارای درجه یک و درجه دو بود. اما در زمان قدیم، مقام وابسته، سه درجه یک ساله داشت. عضو مقدم یعنی اگر بعد از رئیس و معاون چند کارمند سیاسی هم مقام بودند یکی از آنها که برایش تقدمی قائل بودند پس از معاون عضو مقدم نامیده میشد.
در مورد وزیر مختار و سفیرکبیر توضیح میفرمایید؟
سابقاً سطح روابط دیپلماتیک با توجه به اهمیت روابط میان دو کشور (و همچنین با توجه به اهمیتی که برای آن کشور قائل بودند) تعیین میشد. وزیرمختار یاMinister ، در واقع همان سفیر بود اما با یک درجه پایین تر. در زمان فتحعلی شاه که قرارداد تیلسیت میان ناپلئون و تزار، انگلیس را نگران کرده بود، برای جلب نظر ایران کمپانی هند شرقی یعنی نماینده دولت انگلیس در هند، سر جان ملکم را به سفارت به ایران فرستاد. اما فتحعلی شاه او را که از بوشهر عازم تهران بود نپذیرفت و گفت نماینده انگلیس در هند در مقامی نیست که سفیر نزد او اعزام کند! اما میتواند با شاهزاده حاکم فارس در شیراز ملاقات کند و چنین شد. سپس دولت انگلیس سرهارفورد جونز را به سفارت به تهران فرستاد که قرادداد مجمل و سپس قرارداد تفصیلی مودت را به امضا رساند. منظور اینکه از قدیم در دربارهای بزرگ به مسائل تشریفاتی توجه داشتند. ایران از همان زمان با روسیه، عثمانی، انگلستان و فرانسه سفیر مبادله میکرد. بعدها که رابطه با آمریکا نیز برقرار گردید سفیر مبادله شد. کلمه سفیرکبیر به نظرم معادل با اختیارات تامه یا plenipotentiary است و عملاً تفاوتی با سفیر امروزی ندارد و این اصطلاح کبیر حذف شده است. اما به یاد دارم زمانی را که دو کشور سطح روابط خود را از نمایندگی وزیرمختار به سفیر یا حتی از سفیر به سفیرکبیر ارتقا میدادند. در زمان دادگاه لاهه (سال 1331) روابط ایران و هلند در سطح وزیرمختار و حسین نواب وزیرمختار به معنی سفیر ایران در هلند بود که پس از دادگاه حدود سه ماه وزیر خارجه بود و استعفا کرد. زمانی رایزن درجه یک را که بالاترین درجه کادر سیاسی بود وزیرمختار مینامیدند و در فرامین انتصابات سلطنتی عنوان جناب پیدا میکردند. مثلاً: جناب عباسعلی خلعتبری به سمت وزیرمختار (یا سفیر) در فلان کشور منصوب میشوی...
در شرح حال کارگزارن قدیمی تر دیپلماسی، عنوان "ثبات اداره یا سفارت" ذکر شده، به چه مفهوم است؟
ثبات (متصدی دفتری) کارمند اداری است که نامههای وارده و صادره را ثبت میکند. در قدیم استخدام کارمندان سیاسی هم منوط به گذراندن یک دوره آزمایشی به عنوان ثبات بود.
پس میشود گفت حتی در دوره ای که رویه بر ورود افراد منتسب به خانوادههای الیت (یا با هر عنوان دیگر) به وزارتخارجه بوده با این وجود باز میبایست از پایین ترین مراتب اداری شروع میکردند؟
بله. البته در زمان ما دیگر ثَباتی وجود نداشت و همه کارمندان سیاسی از وابسته شروع میکردند. قبول شدگانی که سابقه خدمت کار در وزارتخانههای دیگر داشتند، دو سوم سوابق خدمتشان در درجه سیاسی آنان به حساب میآمد. ورود به کادر وزارت امورخارجه منوط به وابستگی به خانواده های الیت نبود. از امیرکبیر گرفته تا سهیلی و قدس نخعی و بسیاری دیگر از سطوح عادی و حتی پایین جامعه بودند. اما شرایط ورود، یعنی تحصیلات و زبان دانی عملا به فرزندان خانواده هایی قرار می گرفت که امکانات پرورشی داشتند. به همین دلیل در زمانی که مرحوم سید حسین فاطمی در ۳۳ سالگی بدون مدرک تحصیلی مورد قبول، وزیر خارجه شد، کارمندان سیاسی ناراضی بودند.
برخی مانند علاء السلطنه یا انوشیروان سپهبدی، عنوان معاون یا رئیس کابینه وزارت خارجه دارند.
اداره دفتر وزیر خارجه و نخست وزیر را کابینه مینامیدند. رئیس کابینه یعنی رئیس اداره دفتر وزیر.
در شرح حال برخی وزرای خارجه مانند آرام یا زاهدی میبینیم بعد از احراز وزارت، دوباره به سفارت میروند. با توجه به اینکه پست وزیرامورخارجه بالاتر از سفارت هست، این کار دلیل خاصی داشته؟
سفارت کمتر از وزارت نیست. برخی مشاغل مانند ریاست دانشگاه، ریاست کتابخانه و سفارت رنگ حیثیتی دارد. ساعد نخست وزیر سفیر در واتیکان شد، سهیلی نخست وزیر سفیر در لندن شد، علاء وزیر خارجه سفیر در لندن شد، فروغی نخست وزیر و سهیلی و منصور پس از نخست وزیری دوباره وزیر شدند. میرزاجوادخان عامری وزیر سابق و دادستان کل کشور سفیر در اتریش شد. زاهدی نخست وزیر با عنوان سفیر سیار به ژنو رفت. فروغی نخست وزیر سفیر در آمریکا شد که قبل از سفر درگذشت.
در طول دوران خدمتی دیپلماتها، معمولا چه دورههای آموزشی برای آنان برگزار میشد؟
پس از تشکیل مؤسسه وزارت خارجه که زمانی محمود فروغی (دیپلمات و فرزند محمدعلی فروغی) رئیس آن بود و بعدها به دانشکده تبدیل شد، دورههای آموزشی رایج گشت که آموزش زبان هم داشت و خصوصاً برای امتحانات دبیر اولی و رایزن یکمی داوطلبانه بود. بسیاری مانند خودم در تهران نبودند و کتابهای ارسالی را میخوانند اما واجدین شرایط در تهران اغلب در این دورههای داوطلبانه شرکت میکردند. حتی جلسات خصوصی برگزار میشد و خودم بنا به دعوت، مسایل اروپا و تاریخ روابط خارجی قاجار را برای همکاران میگفتم. بورسهای تحصیلی با معرفی سفیر یا معاون اداری بیشتر برای زبان داده میشد. گاهی فرصتهای آموزشی کشورهای دیگر بود که در محل با اداره آموزش به داوطلب واحد شرایط داده میشد. آموزش اطلاعات هم بیشتر شامل جلسات توجیحی درباره فریب نخوردن در دامهای گوناگون و خصوصاً زنان بود (به قول امروزی های پرستوی سیاسی!) که با کمک اداره دوم ارتش و نیز آموزشهایی مانند بازدیدهای گروهی از جزایر خلیج فارس با همکار نیروی دریایی. همسران دیپلماتها در جلساتی آموزش پذیرایی، آداب و رفتار مجالس و حتی طرز غذاخوردن رسمی میدیدند که معمولاً همسر دکتر خلعتبری رهبری میکرد.
از چگونگی شکل گیری موسسه روابط بین الملل اطلاعی دارید؟
تاریخ دقیق تشکیل آن را نمی دانم اما مربوط به زمان اردشیر زاهدی است و هدف آن بالابردن سطح اطلاعات سیاسی، اقتصاد بین الملل، آشنایی با اهمیت ژئوپولیتیک در نقاط حساس جهان و زمینههای اختلافات و درگیریهای بین المللی بود. من شانس مشارکت در دورههای آن را نداشتم.
آیا میتوان همانند تحولات اقتصادی ایران در دهه 1340 با حضور افرادی چون عالیخانی، نیازمند و ... چنین سیمایی را برای سیاست خارجی ترسیم کرد؟ از چه سالهایی وزارتخارجه به سمت بازسازی، نوسازی و تعریف شرح وظایف جدید، متناسب با تحولات داخلی و بین المللی حرکت کرد؟
وزارت خارجه از سال ۱۳۴4 با قائل شدن اهمیت بیشتر به جذب نیروهای تحصیلکرده، به پرورش کیفی فارغ از ارتباطات خانوادگی و کسب آمادگی برای حضور در عرصه بین¬المللی اقدام کرد. تکثر فارغ التحصیلان دانشگاهی نیز اقتضاء میکرد وزارت خارجه رنگ تعلقات خانوادگی را از دست بدهد و اشرافیتی علمی و دانش¬مدار جای آن را بگیرد. گرچه در میان نسلهای پیشین نخبگان ارزنده ای وجود داشت، اما نسل کسانی که در ۱۵ سال پیش از انقلاب جذب شده بودند، نیروی انسانی با کیفیتی بودند که تدریجاً دوران بازدهی آنان نزدیک میشد. با اینکه تصمیمات سیاست خارجی توسط شاه ابلاغ میشد اما در شرایط جنگ سرد نامعقول نبود و مدیریت اجرای آن با وزارت امور خارجه بود. از کارمندان سیاسی انتظار میرفت گزارشهای سیاسی و تحلیلهای اقتصادی جدی¬تری ارائه دهند. انتظار میرفت تدریجاً نقش این تحلیلها در سیاستگذاری همچون یک اتاق فکر برای دولت بیشتر شود. با آغاز واکنشهای انفعالی شاه که در هر حال به حذف او منجر میشد، آن نیروی متخصص در آن شرایط میتوانست کارایی داشته باشد، اما با انقلاب اسلامی و تغییر معیارها، اهداف و شرایط، آن گونه کارایی عملاً کم ارزش شد.
آیا در کنار اقتضاء شرایط، فرد و یا افرادی هم در دستگاه دیپلماسی پیشران و پیشرو تحول در وزارتخارجه بودند؟
اردشیر زاهدی و پرویز خوانساری از نفوذ بیشتر برای تحول برخوردار بودند و اقدام هم کردند. تأسیس مؤسسه روابط بین الملل و راه اندازی باشگاه وزارت امور خارجه که بسیار مورد استفاده بود در داخل، نوسازی و خرید ابنیه خوب برای نمایندگیها و برنامههای مطالعاتی و تحولات کیفی در آن دوره بود. اصولاً وزارت خارجه محیط محافظه کاری بود و به سنتهای مرسوم از گذشته ادامه میداد.
این روایت که پرویز خوانساری رابط سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) با وزارتخارجه نیز بوده، درست است؟
بله و لااقل مورد اعتماد ساواک بود. معمولاً پیکی هفته ای یکی دو بار با یک کیف چمدانی مکاتباتی را میآورد و میبرد. گاهی گزارشی را در کازیه امور جاری میگذاشتند که جنبه اداری عادی داشت. اما ساواک مکاتبات خاص خودش را با نمایندگیها با پیک دیپلماتیک مستقیماً برای مأموران خودش در نمایندگیها میفرستاد و دریافت میکرد. در کارگزینی هم یک رابط داشت که مکاتبات مربوط به صلاحیت استخدامی کارمندان را انجام میداد.
بعد از انقلاب سرنوشت خوانساری چه شد؟
ایشان در آبان ۱۳۵۷ از ایران رفت. مقیم نیس فرانسه بود و در همانجا درگذشت. اموال ایشان مصادره شد.
به ساواک اشاره شد. دکتر زندفر به درگیری نفر دوم در کویت با مامور ساواک اشاره میکند، امیر اصلان افشار به درگیری با نصیری بعد از مرگ تیمور بختیار اشاره میکند، دکتر ذوالعین نیز به موارد مشابه اشاره داشته اند. رابطه کادر دیپلماتیک با نیروهای آن سازمان در سفارتخانهها چگونه بود؟
احساس دفع پیوند بیگانه بود! معمولاً ایرانیان از طریق کارمندان، مأمورینی را که پوشش دیپلماتیک داشتند شناسایی میکردند. در سال ۱۳۵۶ در ژنو، یک نشست هماهنگی سفرای ایران در اروپای غربی برگزار شد که من به عنوان نویسنده گزارش به اتفاق یکی از همکاران شرکت داشتیم. به موازات آن در هتل دیگری دو نشست متفاوت در جریان بود؛ یکی نشست کنسولهای ایران در اروپای غربی و دیگری نشست مأموران ساواک در نمایندگیهای اروپای غربی. جلسه سفراء زودتر پایان یافت و رفتند. در پایان جلسه کنسولها که من هم در جلسه پایانی شرکت داشتم، آقای خوانساری از مأموران ساواک که جلسه آنها نیز پایان یافته بود دعوت کرد و جلسه مشترکی تشکیل داد. موضوع این جلسه این بود که مأموران ساواک از بیگانه انگاری خودشان توسط دیپلماتها شکایت کرده بودند و آقای خوانساری دیپلماتها را نصیحت کردند که اینان را همکار خودشان بدانند، منزوی نکنند و مانند دیگران با آنها رفت و آمد و معاشرت خانوادگی کنند. البته یک دلیل پرهیز این بود که دیپلماتها از آنان بیمناک بودند! زیرا میان خودشان در عالم دوستی سخنانی گفته میشد که مایل نبودند در حضور مأمور گزارشگر گفته و موجب دردسرشان شود. مأمور امنیتی هم معمولاً نگران است که اگر گزارش ندهد موجب دردسر خودش شود. دیگر اینکه آنان با دلگرمی از بیمی مبهم و محرمانه¬ای که حامی آنها بود، نوعی احساس سلطه¬گری و برتری داشتند که پسند دیپلماتها نبود و آنها را از لحاظ سواد و فرهنگ مادون خود میدانستند و ترجیح میدادند ارتباط هرچه کمتری داشته باشند. در آن جلسه خوانساری به هر دو گروه نصیحت کرد که بکوشند فارغ التحصیلان ایرانی را جلب کنند زیرا کشور به آنها نیاز دارد و دلگرم کنید که حتی اگر فعالیتی داشته اند، نگران نباشند و کسی با آنها کاری نخواهد داشت. به رفتاری آشتی جویانه که عقیده واقعی او بود نصیحت میکرد. مرحوم ابراهیم مکلا که نویسنده و مترجم سرشناسی هم بود برخاست و با تشکر گفت: "بسیار خوب، ما تلاش خودمان را میکنیم به شرط آنکه آقایان هم قول بدهند آنان را برای ابراز ندامت از اقدامات زمان دانشجویی در برنامه تلویزیونی نیاورند!" این سخن با تشویق و دست زدن و خنده کنسولها مواجه شد.
آیا نیروهای ساواک بر سبک زندگی دیپلماتها نیز نظارت داشتند؟
به هیچ وجه نظارتی به سبک زندگی دیپلماتها وجود نداشت. احتمالاً و شاید قطعاً در صورت مشکوک شدن نظارت میشد. مثلاً دیپلماتی که از طریق سفارت رومانی جاسوسی میکرد، نامش را فراموش کرده ام، هنگام ارتکاب جرم دستگیر شد. تازه او را هم به احتمال قوی با تحت نظر داشتن سفارتخانه شناسایی کرده بودند. مدارک منتشر شده نشان میدهد که شنود تلفنی مقطعی وجود داشته است. اینکه در میان کارمندان خبرچین داشته باشد احتمالاً بوده است. بعد از انقلاب اسامی کسانی را به دیوار میچسبانند که قابل اعتماد نبود. بعد از انقلاب همه اسناد در اختیار دولت قرار گرفت و حتماً مشخص شده است.
پناهنده سیاسی در بین دیپلماتها طی آن سالها داشتیم؟
من پناهنده سیاسی به یاد ندارم. واقعاً دلیلی نداشت؛ چریک که نبودند و عضویت دیپلماتها در احزاب سیاسی هم خوشبختانه ممنوع بود.
در باب تحول در وزارتخارجه به ساختمان سفارتخانهها اشاره شد. با توجه به اینکه ساختمان شماره یک وزارت امورخارجه (کاخ وزارت خارجه) به همراه ساختمان شماره نُه (کاخ شهربانی سابق) و ساختمان موزه بانک ملی در خیابان فردوسی جزو اولین ساختمانهای مدرن ایران هستند که از سال 1310 به بعد ساخته شده اند و نظر به اینکه اشاره داشتید پدر در سال 1302 وارد وزارت امورخارجه شده اند، آیا اطلاعی دارید که محل وزارت امورخاجه پیش از این تاریخ و در واقع قبل از ساخته شدن این ساختمان کجا بوده است؟
مکان سابق وزارت خارجه را نمی دانم. از دکتر فریدون علاء فرزند مرحوم علاء السلطنه که الان ساکن پاریس هستند، پرسیده ام که ایشان گفت با شرمندگی نمی داند و گفت از آقای دکتر هوشنگ عامری بپرسم. دکتر عامری هم گفتد: "متاسفانه من هم از محل قدیمی وزارت خارجه بی اطلاعم. سعی کردم آن را در کتابهایی که دارم پیدا کنم ولی ممکن نشد. آنچه از گفتههای پدرم [دکتر جواد عامری] به یاد دارم این است که میبایست هر روز از محل قدیمی به محل کاخی که در حال ساختمان بود برود و ضمن سرکشی به مقاطعه کار و غیره، فشار بیاورد که کار ساختمان را هر چه زودتر به پایان برسانند چون رضا شاه میخواست بخشی از مراسم عروسی ولیعهد و فوزیه در آنجا انجام شود." در ایران هم خانم نوش آفرین مسعود انصاری نوه مشاورالممالک مسعود انصاری که پدر و اجدادشان وزیر خارجه بوده اند شاید بدانند. ایشان همسر دکتر مهدی محقق رئیس پیشین دانشکده ادبیات است.
منظور دکتر عامری از کاخ در حال ساختمان که مراسم ازدواج سلطنتی قرار بود آنجا برگزار گردد همان کاخ وزارتخارجه هست؟
بله که از حدود سال ۱۳۱۵ در دست ساختمان بود و سالن پذیرایی مجللی طراحی شده بود. البته جشن ازدواج در کاخ گلستان برگزار شد.
از خانم نوش آفرین انصاری سوال کردم و گفتند در این رابطه چیزی را به خاطر ندارند. آقای موجانی (مدیرکل پیشین مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی) هم گفتند: "نخستین دفتر مشاورت دول خارجه در انتهای باب همایون و ضلع شمال وزارت دارایی فعلی در عهد امیر کبیر شکل گرفته است."
اما احتمالاً در دوران پهلوی جای مناسبی داشته است. کاخ وزارت خارجه در زمان دکتر جواد عامری (پدر دکتر هوشنگ عامری و آخرین وزیر خارجه پهلوی اول) یعنی سالهای ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ آماده شد. به گفته آقای بهزاد اشتری از همکاران قدیمی؛ "وزارت خارجه در بخش جنوبی یا بیرونی کاخ نگارستان از آثار فتحعلی شاه جنب بهارستان بود که این بخش بعدها تخریب و کاخ محمدشاه شد. همانجا که قائم مقام پیش از خفه شدن زندانی شد و بر دیوارش نوشته شد بود روزگار است آنکه گه عزت دهد گاه خوار دارد/چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد". کاخ نگارستان نیز بعدها بخشی از دانشکده ادبیات و موسسه علوم اجتماعی (دانشکده علوم اجتماعی) دانشگاه تهران شد و اکنون هم موزه مفاخر دانشگاهی است. وزارت فرهنگ و سازمان برنامه نیز در محوطه آن احداث شد.
پیشتر صحبت از محافظه کاری وزارتخارجه شد و آنگونه که پیداست این محافظه کاری در گذر ایام و رویدادهای گوناگون، تداوم یافته است. منشاء و همچنین چرایی تداوم این محافظه کاری را در چه میدانید؟
دیپلماتهای وزارت امور خارجه از زمان تأسیس یعنی دوران فتحعلی شاه، الزاماً میبایست از میان کسانی انتخاب میشدند که صلاحیتهای فرهنگی، علمی و آشنایی به زبان خارجی داشتند. اینان با درک بهتری از هم میهنانِ معمولاً بی¬سواد و روستاییِ خود به مسائل مینگریستند. تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی آن ممالک را با عقب ماندگیهای ایران میدیدند، میسنجیدند و آرزومند این بودند که روزی ایران نیز رهیده از خرافات و افکار بازدارنده، به توسعة اجتماعی، علمی و فرهنگی آنان دست یابد. از این رو محافظه کاری به معنی تمایل به حفظ وضع موجود نیست بلکه تمایل به تحول از طرق فرهنگی و معقول بوده است نه از طرق خیابانی، خون ریزی و نتایج معکوسِ انقلابی. دیدگاههای ناصرالدین شاه را نیز در مقام یک دیپلمات در بازدیدهای فرنگ و تضاد منافع شخصی و نبود امکانات حتی برای او را میتوان در آثارش دید و درک کرد! گزارشهای سفراء از لندن، واشنگتن، قسطنطنیه و پاریس حکایت از روشن بینی دیپلماتها و آرزوهایشان در تحقق عدالت در پرتو «حکومت قانون» داشته است. میرزا ملکم خان با شناخت عمیقتر از اروپا و افکار حاکم بر انقلاب فرانسه ضمن مقالاتش در روزنامه «قانون» در لندن با توجه به شعارهای آزادی، برابری، برادری، به تحول فرهنگی در دیدگاه طبقه حاکم توجه داشت که تشکیل حلقة در واقع آموزشی فراموشخانه را راه اندازی کرد.
این دیدگاه عقلانی و غیرجانبدارانه نسبت به ایدئولوژیهای تأثیرگذار در جامعه، و صِرف اعتقادِ محوری به «منافع ملی» در سیاست و اولویت آن به «حقوق ملی» است، یعنی حقوقی که هم مبهم و هم قابل چالش متقابل است، و هم بستگی به اقتدار و امکانات دارد و موجب میشد به شیوههای امکان پذیر به حفظ حداکثری منافع ملی بیندیشند و از عقاید احساساتی و ناشدنی پرهیز کنند. زیرا از سواد و درک توانمندیهای طرف مقابل نیز آگاه و از توهمات هم میهنان خودشان نیز بیمناک بودند. دیپلماتها در مواردی به دشواری الزام به دفاع از مواضعی که آن را بر خلاف منافع ملی میدانسته¬اند مواجه میشدند. اگر حاکمیت از رواداری منطقی و دیپلمات از نفوذ و شخصیت کافی برخوردار بود با دادن توضیح به مقامات میتوانست آنان را مجاب کند و چنین اتفاقی بارها رخ داده بود. مگر آنکه تصلب و عدم رواداری حاکمیت چنان امکانی به وجود نمی آورد یا سفیر نگران حفظ مقام و منافع شخصی بود یا از واکنش حکومت بیمناک بود!
به هر حال کارمند معمولاً هوشمند وزارت خارجه همواره از دیدگاهی جلوتر از سیاستهای مصلحت جویانه، منفعت طلبنانه یا پوپولیستی در کشورشان برخوردار بودند و معمولاً از مشکلات اصلاح وضع نیز با خبر بودند یا در طی مأموریتها با خبر میشدند. بنابراین در مقابل تغییرات با درایت، آرامش، بدون هیجانات احساسی و پوپولیستی واکنش نشان میدادند. این شیوه عملاً در داخل سازوکار وزارت خارجه از نسل پیشین به نسل بعدی آموزش داده میشد. کارمندان وزارت امورخارجه معمولاً عناصر تحمیلی را شناسایی و میان خودشان بسیار آزادانه تر از خارج از محیط بحث یا حتی انتقاد میکردند. این فرهنگ یا سنت در وزارت خارجه با وجود تغییرات و تحولات حاد هیچ گاه ناگهان قطع نشد و تداوم یافت.
به یاد دارم زمانی که پس از انقلاب دکتر یزدی وزیر امورخارجه گفت که اکنون زمان آن است که بی درنگ قرارداد امنیتی و نظامی ایران و آمریکا را لغو کنیم. گروهی از ما پس از مشورت، با ایشان ملاقات کرد و توضیح داد که قرارداد مزبور به خاطر خنثی کردن مواد ۵ و ۶ قرارداد مودت ایران و روس بوده که به روسیه اجازه میداد هر زمان نیروی خارجی در ایران امنیت روسیه را به مخاطره بیندازد، بدون نیاز به کسب اجازه مداخله نظامی کند. لذا اکنون که نفوذ آمریکا در ایران برچیده شده، اگر قرار به لغو قرارداد مذکور باشد باید همزمان قرارداد مودت ۱۹۲۱ نیز لغو شود! که ایشان مجاب شد. این در حالی بود که افکار و احساسات عمومی به¬شدت حامی لغو آن قرارداد بود. حتی قرارداد مودت نیز در شرایطی که هیچ مودتی وجود نداشت لغو نشد و ایران در دعوای خود چند سال پیش در دادگاه لاهه به آن استناد و آمریکا را محکوم کرد و پس از آن بود که آمریکا آن را لغو کرد. یا قرارداد ۱۹۷۵ شط العرب که افکار انقلابی علیه آن بود، به تجویز وزارت امور خارجه از آن دفاع و به آن استناد شد.
به چه دلیل افکار انقلابی علیه قرارداد 1975 بود؟
به این دلیل که جریان تندرو خواهان اعدام مقامات پیشین بود و قراردادی خارجی با ادعای آب و خاک و بدون پرداختن به محتوا، بهانِة لازم بود.
با امیراصلان افشار. مرحوم بهرام ملائکه نفر دوم سفارت و مهرداد خوانساری جوان ترین عضو سفارت در طرفین. واشنگتن 1350
بیان داشتید که واشنگتن و بروکسل ماموریت بوده اید، ابتدا در مورد ماموریت اولتان بفرمایید.
من از پاییز ۱۳۴۸ تا اواخر ۱۳۵۰ در واشنگتن بودم. کادر سفارت ایران در واشنگتن نسبتا بزرگ و شامل بخش سیاسی یعنی سفیر، نفر دوم و شش تا هفت مأمور سیاسی بود. امور کنسولی شامل کنسول و معاون از کادر سیاسی و پنج کارمند محلی بود. بخش مالی و اداری شامل یک رئیس مالی سیاسی و یک همکار سیاسی برای امور دفتری و اداری و حدود یازده تا دوازده کارمند محلی از جمله منشیها، پیشخدمت، راننده و آشپز بود. در کنار آن وابستگی نظامی زمینی، دریایی، هوایی و نماینده خریدهای نظامی و نظارت بر امور افسران اعزامی برای طی دوره بود. ساواک تشکیلات جداگانه در نیویورک و احتمالا فردی در کادر کارمندان محلی در سفارت داشت. من در بخشهای مختلف کنسولی، مالی و ریاست دفتر سفیر کار کردم و نهایتاً در کنار برنامه آموزشی، مدتی بعد از ظهرها در کنار استفاده از مطبوعات روز، زیر نظر همکاران ارشد گزارش نویسی میکردم که بیشتر جنبه کارآموزی داشت و برایم بسیار آموزنده بود، کار جدی بود. امور کنسولی، مالی و اداری تکلیفشان روشن و تقسیم کار با مسؤول سیاسی ارشد بود. امور سیاسی شامل گزارشهای برگزیده خود کارشناسان و مسائلی بود که مستقیماً توسط سفیر ارجاع میشد. دوران نیکسون، سفر انسان به کره ماه، ماجرای واترگیت و کشمکش برکناری او شرایط حادی ایجاد کرده بود.
امیراصلان افشار سفیر در آمریکا چگونه بود؟
افشار کارش را جدی میگرفت. روابط دولت و شاه با آمریکا گسترده بود و او هم از لحاظ اجتماعی و برقراری روابط اجتماعی با مقامات محلی اعتماد به نفس و توانایی داشت. سواد عمومی و اطلاعات گسترده داشت اما در روابط بین المللی و علوم سیاسی به پای اطلاعات عمومی و اجتماعی او نمی رسید. رفتار انسانی سفیر و همسرش (کاملیا ساعد فرزند ساعد مراغه¬ای) بسیار عاطفی و پدرانه بود. اصولاً میان کارمندان نوعی رابطه و انس خانوادگی برقرار بود.
ایشان پسر عموی امیرخسرو افشارقاسملو بود؟
بله. امیر خسرو افشار قاسملو از خان زادههای ایل افشار در ناحیه زنجان و پسر عموی امیراصلان افشار بود که در کابینه شریف امامی وزیر امور خارجه شد. وابستگی امیرخسرو افشار به دربار و شاه بسیار زیاد بود. ضمناً بسیار متکبر و خود پسند بود. شیک پوش، خوش قیافه، با اعتماد به نفس بود و در استرداد جزایر ایرانی نقش مهمی داشت. بسیار جاه طلب بود. بالیاقت، باسواد و دیکتاتور بود. امضایش مانند ترامپ با قلم ضخیمی نیمی از صفحه را میپوشاند. مدتی قائم مقام وزارت خارجه بود و به دلیل خود پسندی، دیگران را به حساب نمی آورد و تا آنجا که میشنیدم محبوبیتی نداشت.
در کابینه ارتشبد ازهاری نیز وزیر خارجه بود؟
بله امیرخسرو افشارقاسملو در کابینه ازهاری نیز وزیر امورخارجه بود.
وابستگان نظامی ایران در واشنگتن را به خاطر دارید؟
نام وابسته نظامی در واشنگتن را فراموش کرده ام، بعدها معاون ساواک شد. وابسته هوایی سرهنگ رکنی بود و سه سرهنگ دیگر هم بودند که فراموش کرده ام. با آنها ارتباطی نداشتیم.
بعد از مأموریت واشنگتن در زمان نخست وزیری امیرعباس هویدا مامور خدمت در نخست وزیری شدید؟ فضای کار در آنجا چطور بود؟
به پیشنهاد دکتر جهانشاهی که از بانک جهانی در واشنگتن به ریاست بانک مرکزی در تهران منتقل شده بود، به عنوان دبیر یک هیأت مشورتی اقتصادی که در دفتر نخست وزیر تشکیل دادند شامل مهدی سمیعی، صفی اصفیا، خداداد فرمانفرمائیان (فرمانفرمائیان را هرگز ندیدم) و کارگردانی دکتر هادی هدایتی مأمور خدمت در نخست وزیری شدم. عملاً بیشتر دستیار امور سیاسی و بینالملل دکتر هدایتی بودم. در این مدت وزارت خارجه طبق روش کارگزینی آن زمان هر چند ماه حکمی به نام ادارات مختلف به نام من میزد که هرگز به آن ادارات نمی رفتم. دفتر کارم در طبقه سوم نخست وزیری در خیابان پاستور بود. همان بنایی که در زمان ریاست جمهوری رجایی منفجر شد. در نخست وزیری بر خلاف وزارت خارجه ارتباط مستقیم با کارمندان نداشتم. در غذاخوری هم آن ارتباط شبه خانوادگی مرسوم میان کارمندان سیاسی وزارت خارجه وجود نداشت. نخست وزیری خودش وظیفه تخصصی خاصی مانند وزارت کشاورزی، صنایع یا بازرگانی نداشت و سازمان کوچکی بود. چند جلسه ای که در دفتر نخست وزیر بودم در ارتباط با امور استخدام، سربازی، اشتغال و جذب فارغ التحصیلان خارج از کشور با حضور نمایندگان وزارت علوم، وزارت خارجه و نظام وظیفه بود که مشکلات خودشان را میگفتند و نخست وزیر برای حل مشکل به وزرای ذی ربط ارجاع و توصیه میکرد و بعضاً از اعتبارات تحت نظر خودش دستوراتی میداد. برای من آموزنده-ترین نکته این بود که هر روز کل گزارشهای سیاسی سفارتخانهها را که از وزارتخارجه برای نخست وزیر ارسال میشد، به دفتر من میآوردند و به خاطر کنجکاوی شخصی همه آنها و گرازشهای سیاسی داخلی را میخواندم و ارزیابی میکردم. اگر مهم بود برای اطلاع وزیرمشاور و معاون اجرایی میفرستادم و اگر بسیار مهم میدانستم این نکته را درج میکردم، که بعضاً به اطلاع نخست وزیر میرسید. موضوع بقیه گزارشها را در یک یا دو سطر خلاصه و فهرست میکردم و برای وزیرمشاور میفرستادم. گاهی نکته ای جلب توجه میکرد و اصل گزارش را میخواستند. این کار برای من که عصرها در دوره فوق لیسانس سیاسی دانشگاه تهران مشغول بودم، بسیار مفید بود و اطلاعات سیاسی خوب و دست اولی کسب میکردم. سایر کارها رسیدگی به مسائل ارجاعی به نخست وزیر بود که حداکثر منجر به صدور توصیه نامه نخست وزیر میشد. درست است که اصول روابط خارجی، امور نظامی و امنیتی و سیاست نفت در اختیار شاه بود اما سازمانهای دیگر خودشان وظایف تخصیص یافته را انجام میدادند. سیاستهای عمده اقتصادی در شورای عالی اقتصاد با شرکت وزرای ذی ربط و رؤسای بانک مرکزی، سازمان برنامه و نخست وزیر در حضور شاه مطرح میشد. دستورات و دخالتهای اقتصادی شاه در همین جلسات بود که آثار بدی بر جای گذاشت. نخست وزیر دخالت اجرایی در امور وزارتخانهها نمی کرد و در مسائل واجد اهمیت سیاسی، جلسات هیأت دولت در حضور شاه تشکیل میشد. نخست وزیر در برررسی لایحه بودجه از مشاوران خودش نظر میخواست. هویدا در روابط شخصی بسیار مؤدب و ملایم بود. کارمندان اندک نخست وزیری مزایایی هم داشتند که راضی بودند.
ساختار سازمانی نخست وزیری را خاطرتان هست؟
ساختار سازمانی نخست وزیری باید در اسناد سازمان امور اداری و استخدامی کشور باشد. در واقع نخست وزیر یک وزیرمشاور و معاون اجرایی داشت یعنی دکتر هادی هدایتی که عملاً مدیریت امور نخست وزیری را بر عهده داشت و رئیس مستقیم من بود. وزیرمشاور و معاون پارلمانی دکتر قوام صدری بود که بیشتر در غیبت معاون اجرایی با ایشان سر و کار داشتم. یک مدیرکل مالی، یک مدیرکل اداری، یک مدیرکل روابط عمومی و تشریفات و نیز مدیرکل انتظامات و خدمات زیر نظر معاون اجرایی بودند. دستگاه کوچک و در امور مختلف اگر نیازی بود متکی به وزارتخانهها بود. سایر معاونان نخست وزیر مانند ریاست محیط زیست، سازمان امور اداری و استخدامی کشور و سازمان برنامه تشکیلات گسترده و مستقل خودشان را داشتند.
پیش از این به خداد فرمانفرمائیان، مهدی سمیعی و صفی اصفیا اشاره کردید. همانگونه که میدانیم آنها زیر نظر ابوالحسن ابتهاج رشد کردند و جزء نخستین روسای سازمان برنامه و بانک مرکزی بودند. عباس میلانی میگوید وقتی نخستین بار به دیدن مهدی سمیعی برای مصاحبه رفتم تعجب کردم که او بانکدار بوده ولی در آپارتمان استیجاری زندگی میکند...، وی او را بانکداری پاک دست میداند. خاطره و مطلبی در مورد سمیعی و اصفیا مد نظر دارید؟
شورایی که من برای دبیری آن به نخست وزیری رفته بودم عملاً شکل نگرفت. به همین دلیل پس از مدتی به صورت مشاور در امور سیاسی و بین المللی مشغول شدم. صفی اصفیا را یک بار دیدم و ادب و انسانیت او برایم جالب بود. اطلاعات بسیار داشت که متأسفانه فرصت بهره مندی چندانی دست نداد. اصفیا پلی¬تکنیسین یعنی فارغ التحصیل پلی¬تکنیک پاریس بود که از بالاترین حیثیت در علوم مهندسی برخوردار است. مهدی سمیعی را بیشتر میدیدم. او نیز از ادب و دانش بسیار بهره مند بود اما حافظه او دربارة آنچه خوانده و شنیده بود کم نظیر بود و برای من که از حافظه معقولی برخوردار بودم حیرت انگیز بود. او در انگلستان حسابدار خبره شده و عضو انجمن مهم آنان بود. از لحاظ وطن¬پرستی در تارخ شفاهی، مهدی سمیعی میگوید (به مضمون) فردای زلزله رودبار فرمانفرماییان [از آمریکا] به من [در لندن] تلفن کرد و با نگرانی گفت دیشب نخوابیدم. نمی¬دانم بر سر سد سفیدرود ما چه آمده است. به او گفتم که من هم نگران بودم و از دوستان در ایران پرس و جو کردم، تحقیق کرده اند و خوشبختانه هیچ آسیبی ندیده است و خیالش راحت شد.
بعد از توقفی سه ساله در تهران به مأموریت دوم (بروکسل) رفتید، در مورد این مأموریت نیز تجاربتان را بفرمایید.ردیف نشسته از سمت راست: شادروان تورج مقصودی دبیر دوم سفارت، شادروان ایران خلعتبری (مقصودی)، شادوران دکتر عزت الله عاملی سفیر در بلژیک، شادروان نسرین خوانساری (کارمند وزارت خارجه). ایستاده از راست: شادروان حمزه اخوان مدیرکل اداری، شادوران دکتر عبدالعلی جهانشاهی سفیر در اتحادیه اقتصادی اروپا، فریدون مجلسی دبیر دوم نمایندگی، شادروان دکتر نخغی وزیر اسبق کار و رئیس سازمان برنامه و بودجه، شادروان پرویز خوانساری معاون اداری و کنسولی، خانم لیلی جهانشاهی. بروکسل-منزل فریدون مجلسی(1356)
زمستان 1352 به دعوت دکتر جهانشاهی که سفیر ایران نزد اتحادیه اقتصادی اروپا شده بود، برای تشکیل و سازماندهی نمایندگی ایران به بروکسل رفتم. نمایندگی بروکسل پس از ساماندهی اداری و مالی به یک نمایندگی کوچک شامل سفیر، سه کارشناس اقتصادی، چهار منشی و کارمند محلی تبدیل شد و من نیز به عنوان تنها کارشناس سیاسی مأمور تهیه گزارش هفتگی درباره تحولات سیاسی و اقتصادی اتحادیه اقتصادی اروپا شدم که طبیعتاً بیشتر جنبه اقتصادی داشت و برای من در کنار دکتر جهانشاهی استاد اقتصاد، بسیار آموزنده بود. هر روز یک نسخه گزارش کامل اخبار، جلسات و تحولات اتحادیه به دست ما میرسید که ماده خام کار من بود. اصطلاحات اقتصادی، مالی، معنا و کاربرد آن را میآموختم. در بحران نفتی ۱۹۷۳ وارد بروکسل شدم که بنزین گران، رانندگی محدود و در روزهای شنبه و یکشنبه جز موارد ضروری ممنوع شده بود. مسئله انرژی در همان زمان موجب تشکیل آژانس بین الملل انرژی به ابتکار والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه برای مقابله با اوپک شد. آژانس وظیفه داشت ذخیر حداقلی معادل یک ماه سوخت را در میان کشورها الزامی کند و سپس آن را به سه ماه برساند. وظیفه دیگر، توسعه انرژیهای طبیعی مانند آب، باد، گرمای زیرزمینی و خصوصاً انرژی خورشیدی و همچنین بالا بردن بهره وری از انرژی و کاهش مصرف سوخت فسیلی به طور کلی بود که به سرعت هم به اجرا درآمد. کار دیگر او تشکیل کنفرانس شمال و جنوب بود تا از تعهدات کشورهای صنعتی در قبال کشورهای فقیر که اغلب مستعمرات پیشین خودشان بودند، بکاهند و آن را به حساب گران شدن بهای نفت به گردن کشورهای نفتی بیندازند.
من در جلسات مجاز آنها و در جلسات پارلمان اروپایی در استراسبورگ وقتی مسائل ایران مطرح میشد، و همچنین در دیدارهایی با کارشناسان اتحادیه شرکت میکردم و گزارش میدادم. بیش از همه برای خودم بسیار آموزنده بود خصوصاً در زمانی که هنوز واحد پولی یورو نبود و محاسبات بر اساس SDR یا واحد محاسبه ویژه انجام میشد که آشنایی با آن برایم ارزنده بود. چیزی شبیه واحد محاسبه مورد نظر میان کشورهای بریکس (برزیل، هند، چین، روسیه و آفریقای جنوبی) که اکنون برای گسستن از دلار مطرح است.
سرنوشت دکتر جهانشاهی چه شد؟
دکتر عبدالعلی جهانشاهی رئیس خوشنام بانک مرکزی و معاون بانک جهانی، در زمان انقلاب، رئیس دانشگاه ملی بود. خانه¬اش در گرو بانک ملی بود. مدتی بیکار بود، بعد سراغش آمدند و چند روزی در اوین بود و تهدیدش کردند. مدتی مخفی شد، بعد به او کمک کردند که از مرز بگذرد. در واشنگتن خانه¬ای داشت و فروخت و آپارتمانی در بروکسل خرید. خانه تهران را که نتوانست اقساطش را بپردازد بانک ملی گرفت. زمینی داشت که بعد از رفتن مشمول مورد فراریان و مصادره شد. یکی از چهار دخترش که در بروکسل دانشجو بود از طبقات بالای دانشگاه خود را پرتاب و خودکشی کرد. دکتر هم سکته کرد و در ۶۵ سالگی درگذشت. تنها پسرش هم که خبر پرت شدن شخصی از طبقات بالای دانشگاه را به خانه آورده بود و نمی دانست خواهرش است، چند سال بعد خودکشی کرد. اکنون دختر بزرگ ایشان در پاریس کارشناس اقتصادی است، دختر بعدی در واشنگتن کار مدیریتی دارد و دختر کوچک در یونان خدمات کامپیوتری میکند. همسرشان نیز در بروکسل در ۸۴ سالگی است. یک فروپاشی بین المللی! یک رمان تراژیک.
به همزمانی ماموریت بروکسل با شوک نفتی ۱۹۷۳ اشاره کردید، تاثیر افزایش قیمت نفت بر زندگی دیپلماتیک در بروکسل به چه صورت بود؟
در حقیقت وضع زندگی ما بهبود پیدا کرد! بنزین با دریافت مالیات سنگین گران شد که شامل حال ما نمی¬شد. افزایش ناگهانی بهای نفت درآمد ارزی کشور را بیش از دو برابر کرد که شامل حال ما میشد. افزایش بهای سوخت توضیحی لازم دارد. بهای نفت در اروپا از بشکه ای ۱۲ دلار به بشکه ای ۲۰ دلار رسید که ارز آوری سالانه آن ۲۰ میلیارد دلار بود که در آن زمان مبلغ گزافی بود.
باری بهای بنزین باید کمتر از دوبرابر میشد اما کشورهای اروپایی در نظر داشتند با گرفتن گمرک ۱۰۰ درصدی عملا در سود نفت ۵۰-۵۰ بلکه بیشتر با احتساب هزینه استخراج و فراوری و حمل دریافت کنند اما مقررات گات و سازمان تجارت جهانی بعدی این اجازه را نمی داد و موجب عمل متقابل نسبت به تولیدات آنها میشد لذا نفت خام به قیمت تمام شده به پالایشگاهها میرسید و آنها با قیمت متعارف به علاوه حدود ۲۰۰ درصد مالیات میفروختند. یعنی مالیات را که به اندک نفت خام داخلی خودشان هم تعلق میگرفت جایگزین عوارض گمرکی کردند که با مقررات گات یعنی موافقت نامه عمومی درباره تعرفه و تجارت نیز مغایرتی نداشت. (از تقریبی بودن ارقام پوزش میخواهم. حافظه پیرانه سر پس از نزدیک ۴۸ سال بیش از این یاری نمی کند.) گرانی شدید بنزین موجب کاهش شدید مصرف و افزایش تقاضای اتومبیلهای کوچک شد. من یک اتومبیل مرسدس 250 S را که فقط سه ماه کار کرده بود به کمتر از نصف قیمت خریدم! و هزینه مصرف سوخت نیز کمتر از یک سوم مردم عادی بود!
خاطرتان هست حقوق ریالی مرکز و ارزی ماموریتی (به صورت میانگین) در آن سالها چه میزان بود؟
حقوق دلاری من در سال ۱۳۵۶ در بروکسل که دبیر دوم بودم با قدری کمک هزینه اجاره مسکن، حدود ۲۵۰۰ دلار و ریالی در تهران ۳۵۰۰ تومان بود که پس از بازگشت از مأموریت مزایایی به آن تعلق میگرفت. مبلغ حقوق دبیر اولی شاید ۲۰۰ یا ۳۰۰ تومان بیشتر میشد.
پرداختی ریالی آن زمان در قیاس با سایر سازمانهای دولتی و پرداختی ارزی در قیاس با دیپلماتهای سایر کشورها چطور بود؟
تا سال ۱۳۵۰ بد نبود. اما پرداخت ارزی و ریالی از سال ۱۳۵۲ بیش از دو برابر و معادل دیپلماتهای اروپایی شد. میزان آن برای زندگی مرفه و تعطیلات کاملاً مناسب بود. حقوق ریالی کارمندان سیاسی بیشتر از همترازان اداری سایر دستگاهها بود.
در حقوق کارمندان وزارتخارجه (ارزی و ریالی)، در دوره پس از انقلاب (تا اواخر ۱۳۵۸ که وزارتخارجه بودید) تغییری رخ داد؟
در احکامی که من گرفتم تا پایان سال ۱۳۵۸ هیچ تغییری رخ نداده بود.
دیپلماتها که به ماموریت ثابت میرفتند (دهه 1340، 1350 و یا قبل از آن مثلاً سالهای خیلی دورتر)، اثاثیه منزل و زندگی با خود میبردند یا در محل ماموریت تهیه میکردند؟
معمولاً همکاران اثاثیه را در محل میخریدند خصوصاً که وزارت خارجه هزینه حمل اثاثیه رفت را نمی داد. البته ریال هم گران و ارز ارزان بود لذا اثاثیه در اروپا و آمریکا بهتر و ارزانتر بود و هزینه حمل از تهران را هم که نمی دادیم. برعکس هزینه حمل از خارج پرداخت میشد، لذا لوازم خانه را حتی تکمیل و به تهران حمل میکردیم.
در مقام مقایسه، کدام ماموریت دیپلماتیکتان را بیشتر دوست داشتید و چرا؟
مأموریت بروکسل برایم یک دوره آکادمیک اقتصاد و مسائل پولی بود و بسیار آموختم و دوست داشتم.
تفاوت زندگی در بروکسل و واشنگتن چگونه بود؟
شخصاً بروکسل را ترجیح میدادم، به نوع زندگی ما بیشتر میخورد. پراکندگی شهر کمتر بود، سینما، تئاتر و کنسرت، متنوع و در دسترس بود، از برنامهها با خبر میشدیم، حتی به موزه دوسینما میرفتیم که فیلم شازده احتجاب را در آنجا دیدم. مدرسه بچهها نزدیک خانه بود و با مردم راحت تر مأنوس میشدیم. واشنگتن هم شهری بین المللی و اروپایی تر از بیشتر نقاط آمریکاست. اما شهر بسیار گسترده است، فواصل زیاد است و از میزان روابط اجتماعی میکاهد. در هر دو شهر ایرانیان زیاد بودند، هم دانشگاهی هم دانشجو و هم تاجر و شاغل که به¬آسانی با جماعت آنان نزدیک میشدیم. با دیپلماتهای دیگر به دلیل مراودات کاری یا در میهمانیها آشنا میشدیم. در واشنگتن علاوه بر مجموعه موزههای انستیتوی پژوهشی Smithsonian شامل برترین آثار نقاشی و مجسمه سازی کلاسیک و مدرن، موزههای صنعتی، فضانوردی، آثار باستانی، تاریخ طبیعی و باغ وحش دیدنی، کتابخانه کنگره و امکان سفرهای دور و نزدیک به ویرجینیا خانه جرج واشنگتن و به فیلادلفیا و نیویورک هم فراهم بود. با این حال بروکسل پایتخت اروپا و در فاصله سفری کوتاه به لیل، پاریس، استراسبورگ، آخن، کلن، هلند، لوکزامبورگ و حتی لندن و مکانهای فرهنگی آن فراهم بود. اما شاید به دلیل ارتباط بیشتر با محیط، به دلیل کودکستان و دبستان رفتن فرزندان، تعداد بیشتر همکاران جوان در سفارت و نمایندگی نزد اتحادیه اقتصادی اروپا، محافل جمعی و نیز رفتار و روابط پدرانه تر رئیس نمایندگی و نیز ارزش آموزشی، نمایندگی بروکسل برایم جذاب تر بود.
اشاره داشتید که ماموریت کابل به دلیل تحولات داخلی افغانستان منتفی شد ولی به صورت موقت به کابل رفتید، وضعیت در آنجا چگونه بود؟
سفارت ایران در کابل به دلیل اینکه ایران خود را همسایه اصلی و تا حدی برادر بزرگتر میدانست مانند سفارت ایران در بغداد بسیار آبرومند و بزرگ بود و لابد هست. به خاطر ندارم پرسنل چند نفر بودند اما شامل بخشهای سیاسی، کنسولی، مالی، اداری و تشریفات بود. بخش فرهنگی و مطبوعاتی، وابستگی نظامی و امور کنسولی مفصل بود (در آن زمان هم متقاضیان روادید ایران زیاد بودند). افغانها با احترام رفتار میکردند اما دولت افغانستان مانند همیشه از طمع ارضی ایران نسبت به افغانستان و نیز از احتمال فرودست گیری آنان ناراحت و همچنین با توجه به ثروت ایران دربارة بهره مندی از همکاری و کمک ایران در زمینههای مختلف متوقع بود. ایران با وجود اینکه به درستی نگران توسعه نفوذ شوروی در افغانستان بود، مایل نبود آنان را برنجاند. در ورود به فرودگاه یا میدان هوایی روی بنر بزرگی نوشته بود: "در فضای جمهوریت با امنیت پرواز کنید!" به نظرم شعار پوچی بود. روزنامههای کابل نیز لحن شعاری و ابتدایی داشتند، با ادبیات جدید و روزنامه نگاری تحول یافته و پرداختن به نگارش حرفه ای و دانشگاه دیده ایران فاصله داشت و بیشتر انشا نویسی بی محتوا و غیر تخصصی بود.
بزرگترین سفارتخانههای ایران از نظر اهمیت، حجم کار و تعداد پرسنل و همچنین ماموریتهای مطلوب وزارتخارجه که متقاضی بیشتری داشته باشد، کدام بودند؟
بزرگترینها شامل واشنگتن، لندن، بغداد، مسکو، آنکارا و پاریس بودند. البته نیویورک، ژنو، بُن بعداً کلن، هامبورگ، بروکسل، رم، آنکارا، دهلی نو، توکیو، سانفرانسیکو، اتاوا، میلان، لاهه، مادرید، بیروت، اسلام آباد، جاکارتا، و تا حدی سئول، بانکوک، کویت و کوالالامپور در درجات بعدی مأموریتهای دلخواه بودند.
مراسمی در نمایندگیها بود که همه ملزم به شرکت در آن باشند؟
هیچ مراسمی در سفارتخانه انجام نمی شد. فقط دو میهمانی سالانه بود؛ یکی نوروز ویژة ایرانیان با میهمانان معدود محلی و خارجی، دیگری چهارم آبان یعنی تولد شاه با میهمانان دیپلماتیک و خارجی و میهمانان معدود ایرانی. بقیه میهمانیها به مناسبت سفر مقامات تشریفاتی بود و برخی از اعضای سفارتخانه به عنوان امتیاز یا مناسبتی دعوت میشدند.
اعضای سفارت در صورت عدم شرکت در مراسم، بازخواست میشدند؟
البته بازخواست نمی شدند و در جاهای شلوغ، همه هم دعوت نمی شدند. ممکن بود اگر استثنائاً کسی نمی آمد بپرسند چطور شد نبودی؟ و توجیه قابل قبول بود و کسی هم که پذیرفته بود مأمور سیاسی باشد و خودش هم میزبان بود، عناد به خرج نمی داد. البته در صورت لجاجت یا ابراز خصومت عذرش را میخواستد و تازه در ادارات مرکز مشغول میشد. محمود میرفخرایی، عزالدین کاظمی و احمد میرفندرسکی کم و بیش دچار غضب شدند. ایرج پزشکزاد نیز کمی! برادر فریدون آدمیت (یعنی تهمورث) هم به دلایل اداری...
آن زمان نیز در خارج از کشور مدرسه ایرانیان داشتیم؟ آیا الزماً فرزندان دیپلماتها میبایست در این مدارس تحصیل میکردند؟
مدرسه ایرانی البته در جوامع ایرانی دایر بود مانند کاظمین، نجف، دوبی، قطر، کویت و استانبول و چند جای دیگر که فرزندان دیپلماتها به آن مدارس میرفتند که از مدارس محلی بهتر هم بود. اگر مدرسه بین المللی هم بود بستگی به میل خودشان داشت. در مدرسه ایرانی برنامههای محلی را هم اجرا میکردند. در بقیه نقاط که مدرسه ایرانی نبود فرزندانشان را در مدارس محلی یا بین المللی میگذاشتند که بهترین فرصت برای آموختن طبیعی یک زبان بیگانه بود. در سفارت یا کنسولگری هم در روزهای شنبه و یکشنبه کلاسهای آموزش فارسی در اتاقی در ساعاتی برای سنین مختلف با کمک همسران کارمندان یا ایرانیان محل تشکیل میشد. کار عمده را خودمان در خانه برای آموزش فارسی انجام میدادیم!
دهه 1340 وارد وزارتخارجه شدید، آیا از دیپلماتهای قدیمی تر در مورد وضعیت وزارتخارجه در زمان شهریور 1320 و کودتای ۲۸ مرداد 1332، مطلبی شنیده بودید؟
بله، البته. آخرین رئیس من در اداره سوم سیاسی دکتر هوشنگ عامری پدرش آخرین وزیر خارجه رضاشاه در همان زمان بود. پدر خودم نیز در آن زمان دادستان تهران بود و اطلاعات خوبی داشتند. دوستانی مانند دکتر اسلامی ندوشن و دکتر جعفرندیم هم شاهد آن ایام بودند. ایرج پزشکزاد نیز اطلاعات خوبی داشت و هم میگفت و هم نوشته است. درباره ۲۸ مرداد هم خودم شاهد تحولات وقایع بودم و هم در خانواده صحبت دائماً ادامه داشت. دوستان وزارتخارجه نیز مانند خودم عقاید متناقض و متغییری داشتند.
تا پیش از ۳ شهریور ۱۳۲۰ اغلب ایرانیها به دلایل تاریخی ضد روس و انگلیس بودند. با تبلیغات صورت گرفته، آلمان را برنده جنگ میدانستند و چون شاهد خدمات عمرانی و صنعتی آلمان بودند به آن کشور تمایل داشتند. بسیاری از مردان سبیل هیتلری داشتند و عینک گرد هیملری! در ارتش نیز گروهی از جمله بهرام آریانا و خسرو روزبه طرفدار آنان بودند. حتی کیانوری و همچنین احمد شاملوی جوان حامی آلمان بودند. بعد از اشغال ایران عقده گشایی نسبت به رضاشاه آغاز شد. اما کارمندان وزارتخارجه که در آن زمان با وابستگیهای خانوادگی، محافظه کار بودند و با توجه به اینکه مدافع موضع بیطرفی ایران بودند، لذا بدون هیچ وقفه ای در خدمت دولتی قرار گرفتند که نخست وزیرش محمد علی فروغی و وزیرخارجه اش علی سهیلی را از خودشان میدانستند. آن دوران گذار با پیوستن ایران به متفقین، با آرامی و حمایت کادر دیپلماتیک طی شد.
نهضت ملی دوران مصدق نیز به رغم بیطرفی وزارت خارجه از حمایت عمومی از جمله کارمندان وزارتخارجه برخوردار بود. این حمایت در ماجرای دادگاه لاهه که دیپلماتها نقش تدارکاتی خوبی داشتند و پس از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱،که دیپلمات برجسته ای مانند حسین نواب سفیر ایران در هلند (وزیر مختار) به وزارت خارجه رسید، تشدید شد. اما اغلب مخالفت نواب با قطع رابطه با انگلیس را تأیید میکردند زیرا نواب معتقد بود که ملی کردن نفت امری قانونی است، باید همراه باشد با مذاکره جدی و توافق بر سر نحوه پرداخت غرامات شرکت نفت انگلیس و ایران دربارة پالایشگاه، شبکه خطوط لوله و تأسیسات شهری آبادان، مسجد سلیمان و غیره که بتوان نسبت به اجرایی کردن قانون ملی کردن صنعت نفت و راه اندازی و صدور فراوردههای نفتی اقدام کرد. مخالفت با نظر حسین نواب موجب استعفای او پس از سه ماه و وزارت حسین فاطمی جوان شد که فردای وزارت روابط را قطع کرد و موجب ادامه تعطیلی صنعت نفت و ناچار اعلام سیاست فقر آفرین "اقتصاد بدون نفت" شد. وزارت فاطمی ۳۳ ساله که از دید کارمندان وزارت خارجه واجد شرایط تحصیلی و تجربه کاری دیپلماتیک هم نبود، با مقاومت کارمندان اصولاً محافظه کارتر وزارت امور خارجه مواجه شد که وزارت او را بر نمی¬تافتند و ریزش حامیان دکتر مصدق در میان کارمندان وزارت خارجه با سرعت آغاز شد. فقط نسل جوانتر مانند ایرج پزشکزاد و دوستانش یا عزالدین کاظمی که پدرش وزیرخارجه و معاون مصدق بود کم و بیش و نه چندان آشکار به مصدق وفادار بودند. خصوصاً مطرح شدن دوبارة رفتار مصدق با نصرالله انتظام سفیر ایران در واشنگتن که مصدق هنگام دیدارش با پرزیدنت ترومن مانع حضور او شده بود، به عنوان ابراز بی اعتمادی نسبت به او، مزید بر علت بود. از سوی دیگر رکود اقتصادی و کمبود ارز موجب کاستن از حقوق ارزی، کاستن و احضار مأموران دیپلماتیک و تعطیلی برخی نمایندگیها شده و بر معیشت آنان نیز تأثیر نامطلوب گذاشته بود. به این ترتیب پس از ۲۸ مرداد نیز که عبدالله انتظام، دیپلمات قدیمی، وزیر خارجه شد، کارمندان وزارت امور خارجه غالباً بدون مسئله ای به کار خود ادامه دادند و تدریجاً به گرایش سیاست خارجی به جانب غرب و کسب حمایت امنیتی در تقابل با روسیه در دوران جنگ سرد عادت کردند!
پس از ۲۸ مرداد که در برنامه پاکسازی "ت.پ.آژاکس" بسیاری از دستگاهها از عناصر حزب توده پاکسازی شد، از اینکه در وزارت خارجه نیز موردی بوده باشد چیزی نشنیده ام. فقط سفیر ایران در رم که پس از خروج شاه از کشور، از استقبال از او خودداری کرده و کارمندان را نیز از دیدار با او منع کرده بود، مشمول تصفیه و بازنشستگی شد. عزالدین کاظمی و کسان دیگری که به حمایت از مصدق شناخته میشدند به کار خود ادامه دادند اما سرعت ترقی آنان کند شد. کاظمی به مدیرکلی حقوقی هم رسید و در قضایای جزایر سه گانه و شط العرب نیز خدمات شایان کرد.
نام سفیر ایران در رم را به خاطر دارید؟
در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ سفیر ایران (وزیرمختار) در رم مرحوم غلامعلی خواجه نوری بود که در واقع با حذف عناوین، اخراج و تبعید شد. سالها بعد با پادرمیانی مادر شاه به ایران بازگشت. دختر ایشان همسر ارسلان نیرنوری از خویشاوندانشان بود. خانواده نیرنوری، اسفندیاری و نوری اسفندیاری از اعقاب صدراعظم نوری بودند. دلیل کینه نسبت به خواجه نوری این بود که نه فقط در اجرای دستور حسین فاطمی به استقبال نیامد و کارمندان را هم منع کرد، بلکه از فرستادن یک دستگاه اتومبیل شخصی متعلق به شاه نیز خودداری کرد در حالی که قبلاً درباری و رئیس دفتر ملکه مادر بود. در مورد مظفر اعلم وزیر مختار در بغداد چون از ورود شاه اطلاع قبلی نداشت و فقط از رفتن به دیدار شاه در اجرای دستور فاطمی خودداری کرده بود، به بازنشسته کردن او که بیش از هفتاد سال داشت اکتفا کردند. اعلم در اواخر سلطنت رضاشاه پیش از میرزا جوادخان عامری وزیر خارجه هم شده بود.
در مورد ایرج پزشکزاد فرمودید که خاطراتش را در مورد ۲۸ مرداد و ... نوشته، در کدام آثارش میتوان آنها را یافت؟
پزشکزاد از زمان دانشجویی در پاریس گرایشهای مصدقی داشت. البته سنجابی در زمان وزارت خارجه اش به او بی مهری کرد. پزشکزاد در سفری به آمریکا به دعوت گروهی از ثروتمندان مصدقی که سالنی در دانشگاه North Western به نام مصدق اختصاص داده اند، به اقتضای جلسه سخنانی در توجیه مواضع مصدق در باب گرفتن اختیارات و رفراندم بیان کرده بود که دسترسی به آن ندارم.
به دوستان پزشکزاد اشاره کردید، منظور دوستان ایشان در وزارتخارجه بود (مثلاً جمع مصدقی داشتند)؟
خودش هم مصدقی محسوب نمی شد. مانند اغلب جوانان آن دوره و خصوصاً خشونت رژیم پس از ۲۸ مرداد نوعی احساس سمپاتی وجود داشت. دوستان نزدیک پزشکزاد در وزارتخانه برادرم مهدی مجلسی و همسرش خانم هما مقدم و حسین شهیدزاده و در بیرون شازده تورج فرازمند بود. البته بسیاری دیگر هم بودند ولی هیچ گاه جمعی مصدقی نداشتند، یعنی هرکدام در سنینی بودند که دید و دانشی فراتر از نسل مصدق داشتند. ایشان نسبت به آن نهضت فراگیر ملی سمپاتی داشتند. من نیز به اتفاق ایشان و چند دوست دیگر پس از انقلاب به نخستین دعوت گردهمایی جبهه ملی در ضلع شمال غرب میدان آزادی رفتیم که دکتر امیرعلایی سخنرانی کودکانه و بی محتوایی در آنجا ایراد کرد! ۱۰۰ نفری بیشتر نیامده بودند. پزشکزاد گفت این مجلس ختم جبهه ملی بود.
پیوستن پزشکزاد به شاپور بختیار بعد از انقلاب، به دلیل اشتراکات مصدقی این دو بود؟
همکاری با بختیار، پس از خروج از ایران و به دنبال قطع حقوق بازنشستگی، احساس سمپاتی به نهضت، خشم مشترک از جبهه ملی و مسائل احساسی و روانی دیگر بود که موجب همکاری کوتاه مدتی در برخی امور شد! اصولاً از واژه مصطلح مصدقی به جای علاقه مندان نهضت بوی فردپرستی میآید.
منظور خاصی از به کار بردن واژه مصدقی نداشتم. گاه بر سر استفاده از واژههایی همچون طرفداران مصدق، مصدقی، جبهه ملی، ملی گرایان و ...، چندگانگی پیش میآید اما قطعاً فصل مشترک همه آنان، تعلقات ملی و همانگونه که اشاره داشتید، علاقمندی آنان به نهضت ملی ایران است.
تشکر. منظور وابسته کردن عقیدتی و آرمانی انسان به تبعیت از انسانی دیگر است. شاهی، مصدقی و حتی مارکسیست و مشابه آن از اصطلاحات دوران ماست که بدون توجه به بار آرمانی آن به کار میرفته و هنوز هم رایج است. منظور تحلیل از لحاظ آزادی انسان از اسارت اندیشه است. اما احساس نزدیکی به افکار و آرمانهای انسانی دیگر که عادی است، فقط نمی تواند مقید کننده باشد. انسان میتواند با آرمانی ۱۰ یا ۵۰ یا ۹۰ درصد موافق باشد. همین نظرات مارکس در شوروی مارکسیست ۱۰۰ درصدی موجب بدبختی شد و در اسکاندیناوی به بهره گیری۵۰ درصدی یا کمتر یا بیشتر خوشبختی و رفاه بی نظیر به بار آورد. باران که در لطافت طبعش خلاف نیست/ در باغ لاله روید و در شوره زار خس! نهضت ملی وظیفه اش ملی کردن نفت بود که به هر تقدیر در دو گام انجام و موضوع مختومه شد اما حواشی دیگر برجای ماند.
پی نوشت ها:
- امیراصلان افشارقاسملو (1399-1298)، دکترای اقتصاد از اتریش، ورود به وزارت امورخارجه (1326). کارآموز اداره ترجمه (1326)، دبیر سوم در لاهه (1328)، نماینده مراغه در مجلس شورای ملی (1335)، عضو هیأت ایران در مجمع عمومی سازمان ملل (1339)، عضو هیأت ایران در کنفرانس باندونگ، سفیر در وین (1346)، سفیر در واشنگتن (1348)، سفیر در کلن (1352)، ریاست اداره کل تشریفات دربار (1356)، آجودان کشوری شاه (1356)، پایان رابطه استخدامی (1357).
- هادی هدایتی (؟-1302)، فارغ التحصیل دانشگاه سوربن، در کابینه منصور وزیرمشاور و سپس وزیر آموزش و پرورش شد و در کابینه هویدا تا سال 1347 همین مقام را حفظ کرد. در این سال او به سمت وزیرمشاور تعیین شد و تا آخر دوران هویدا در این مقام باقی ماند. علی اصغر سعیدی، تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران به روایت رضا نیازمند (تهران: انتشارات لوح فکر، چاپ شانزدهم، 1398)، ص 290.
- عبدالعلی جهانشاهی (1367-1304)، دکترا از فرانسه، انتقال از دادگستری به دانشگاه با مقام دانشیاری و همزمان مشاور اقتصادی بانک ملی (1337)، ریاست اداره حقوقی بانک مرکزی (1339)، معاون بانک مرکزی، وزیر فرهنگ (1342)، رئیس دانشگاه ملی و سپس اشتغال در بانک جهانی (1346)، ریاست بانک مرکزی (1350)، سفیر نزد اتحادیه اقتصادی اروپا (1352).
- علیقلی اردلان (1365-1280)، دکترای اقتصاد از آلمان، ورود به وزارت امورخارجه (1302). ثبات سفارت در برلین (1302)، مترجم اداره اطلاعات و ترجمه (1308)، کارشناس اداره اقتصادیات (1309)، نایب سوم و دوم در واشنگتن (1312)، مدیر شعبه تحریرات اداره اطلاعات و ترجمه (1313)، دبیر دوم و سپس کاردار در پاریس (1315 تا 1321)، رئیس اداره سوم سیاسی (1321)، کاردار در آنکارا (1323)، معاون سیاسی وزارت امورخارجه (1327)، کفیل وزارت امورخارجه (1329)، سفیر و رئیس هیئت نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد- نیویورک (1329)، نماینده ایران در کمیسیون خلع سلاح شورای امنیت (1333)، وزیر امورخارجه (1334)، سفیر در واشنگتن (1337)، سفیر در مسکو (1340)، سفیر در بن (1342)، بازنشسته (1344)، وزیر دربار و عضو شورای سلطنت (1357).
- نصرالله انتظام وزیری (1360-1279)، فارغ التحصیل مدرسه عالی علوم سیاسی، ورود به وزارت امورخارجه (1297). ثبات اداره دول غیرهمجوار (1298)، منشی اول اداره دوم سیاسی (1302)، نایب دوم در مسکو (1303)، نایب دوم در پاریس (1305)، نایب دوم در ورشو (1307)، نماینده در موسسه احصائیه ژنو (1308)، عضو هیئت نمایندگی ایران در جلسات جامعه ملل (1310-1308)، کارشناس اداره جامعه ملل (1310)، نایب اول در لندن (1312)، کاردار در برن (1313)، عضو هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس جامعه ملل (1314)، عضو نمایندگی ایران در کنفرانس طرفداران جامعه ملل بروکسل (1314)، نماینده جمعیت ایرانی طرفدار جامعه ملل در کنگره گلاسکو (1315)، نماینده ایران در کمیته اصلاح اساسنامه جامعه ملل (1316)، رئیس اداره سوم سیاسی (1317)، رئیس تشریفات خارجی سلطنتی (1318)، وزیر بهداری، پست و همچنین راه (1321 تا 1322)، وزیر امورخارجه (1323)، نماینده ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو (1324)، نماینده ایران در کمیسیون اجرایی کمیته مقدماتی ملل متحد در لندن (1324)، نماینده ایران در کمیته احزاب سازمان ملل (1324)، نماینده ایران در مجمع عمومی سازمان ملل (1325)، اولین رئیس هیئت نمایندگی دائم ایران در سازمان ملل متحد- نیویورک (1326)، سفیر در واشنگتن و سپس رئیس اجلاسیه پنجم مجمع عمومی سازمان ملل (1329)، رئیس اتحادیه طرفداران ملل متحد (1329)، سفیر در واشنگنن برای مرتبه دوم (1332)، عضو شورای امنیت (1332)، عضو کمیسیون خلع سلاح شورای امنیت (1332)، سفیر در پاریس (1336)، وزیرمختار در لیسبون (1326)، وزیر مشاور در کابیته علم (1341)، عضو کنفرانس رفع تشنجات جهانی مالزی (1964م)، عضو ایرانی بیستمین سالگرد اعلامیه حقوق بشر (1968م)، پایان رابطه استخدامی (بهمن 1357)، پاکسازی شورای انقلاب (آذر 1358).
- مهدی مجلسی (1374-1308)، لیسانس زبان فرانسه از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1337). کارشناس اداره دوم سیاسی (1337)، دبیر سرکنسولگری در استانبول (1339)، دبیر سوم در برن (1346)، کنسول در لاهور (1352)، رایزن سوم در پاریس (1357)، بازنشسته (1359).
- هما مقدم (1383-1312)، لیسانس زبان فرانسه از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1336). کارشناس اداره ششم سیاسی (1342)، کارشناس اداره روابط فرهنگی (1346-1343)، منشی مخصوص معاون پارلمانی (1346)، کارشناس اداره مبادلات فرهنگی و بورس ها (1350)، کارشناس اداره چهارم سیاسی (1353)، کارشناس اداره دوم سیاسی (1355)، ارتقاء به مقام دبیر اولی (1357)، بازنشسته (1359).
- مهدی بشارت (1324)، لیسانس علوم سیاسی، ورود به وزارت امورخارجه (1347). کاراموز (1347)، دبیر سوم در لندن (1351)، دبیر اول اول در بغداد (1356)، نفر دوم در بغداد (1358)، معاون اداره مراجعات عمومی (1364)، بازخرید (1366). وی از آذر 1356 تا شهریور 1362 در دوران تیرگی روابط بغداد و تهران با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 در محل سفارت محبوس بود و اجازه خروج از محل نداشته است. ایشان در شهریور 1362 با پیگیری های به عمل آمده تحت نظر دولت ترکیه، با کارمندان سفارت عراق مبادله شد.
- شهناز وخشورفر (1323)، فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1347). کارآموز اداره اطلاعات و مطبوعات (1347)، وابسته در پاریس (1348)، کارشناس اداره روابط فرهنگی (1349)، دبیر سوم در بیروت (1351)، کارشناس اداره چهارم سیاسی (1352)، دبیر دوم در بروکسل (1354)، کارشناس اداره اطلاعات و مطبوعات (1356)، ارتقاء به مقام دبیر اولی (1357)، بازخرید (1359). وی بعد از وزارت امورخارجه به فرانسه مهاجرت کرد و هم اکنون با عنوان کنتس (به دلیل ازداوج با یک کنت) ساکن موناکو می باشد.
- محمد گورکی (؟-1323)، فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1351)، کارشناس اداره هشتم سیاسی (1351)، کنسولیار سرکنسولگری در ژوهانسبورگ (1352)، وابسته در کویت (1353)، کارشناس اداره همکاری عمران منطقه ای (1354)، دبیر دوم در مانیل (1359)، پایان رابطه استخدامی (1362).
- علی کوثری (؟-1323)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1346). کارشناس اداره مبادلات فرهنگی و بورس ها (1346)، کنسولیار در کراچی (1350)، دبیر دوم و اول در داکا (1356)، کارشناس اداره پنجم سیاسی (1360)، رایزن سوم در اسلام آباد (1364)، رایزن سوم در کراچی (1372)، بازنشسته (1375).
- نازنین یگانه (؟-1327)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1352). کارشناس اداره هشتم سیاسی (1352)، وابسته و دبیر سوم در مادرید (1355)، ارتقاء به مقام دبیر دومی (1358)، کارشناس اداره اول سیاسی (1358)، بازخرید (1359).
- پرویز خوانساری (؟-1293)، انتقال به وزارت امورخارجه (1346). معاون امور فرهنگی و اجتماعی (1346)، معاون ثابت اداری (1347)، سفیر نزد دفتر اروپایی ملل متحد-ژنو (1347)، مشاور فرهنگی وزیر امورخارجه (1355)، سفیر در نمایندگی دائمی ایران در سازمان بین المللی کار-ژنو (1355)، معاون اداری (1357)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- علی فتوحی (1380-1291)، فوق لیسانس علوم سیاسی از آمریکا، ورود به وزارت امورخارجه (1318). کاردار در کلن (1334)، وزیر مختار در سوئیس (1338)، مدیرکل اداری و عضو هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس باندونگ، سفیر در لبنان (1342)، سفیر در آرژانتین (1345)، معاون اطلاعات، مطبوعات و وابستگی های مطبوعاتی وزارت امورخارجه (1350)، سفیر در برزیل (1353)، پایان رابطه استخدامی (1359).
- منوچهر ظلی (؟-1299)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1324). کارشناس اداره کتابخانه (1324)، دبیر سوم در لندن (1330)، معاون اداره اطلاعات و مطبوعات (1331)، دبیر اول در لندن (1334)، وزیرمختار در دهلی نو (1342)، وزیرمختار در لندن (1342)، سفیر در بیروت (1345)، مدیرکل سیاسی اروپا-آمریکا (1348)، معاون سیاسی وزارت امورخارجه (1348)، سفیر در اسلام آباد (1351)، معاون سیاسی و پارلمانی وزارت امورخارجه (1356)، بازنشسته (1358)، پایان رابطه استخدمی (1358). منوچهر ظلی حدود 15 سال پیش در لندن در خانه سالمندان و در شرایط آلزایمر در گذشت.
- محمود اسفندیاری (1376-1295)، فوق لیسانس علوم سیاسی از بلژیک، ورود به وزات امورخارجه (1319). کارشناس اداره تشریفات (1319)، دبیر دوم در استکهلم (1324)، دبیر دوم در برن (1326)، رایزن در نمایندگی دائم ایران در دفتر اروپایی ملل متحد-ژنو (1332)، وزیر مختار در اتاوا (1337)، معاون ثابت ادرای (1341)، معاون اطلاعات و مطبوعات (1348)، سفیر در برن (1349)، سفیر در پکن (1355)، بازنشسته (1355)، پایان رابطه استخدامی (1357).
- عباس نیری (1399-1302)، دکترای حقوق بین الملل از پاریس، ورود به وزارت امورخارجه (1326). کارآموز اداره بایگانی (1326)، دبیر سوم و دوم در بروکسل (1332)، عضو هیأت نمایندگی ایران در پانزدهمین اجلاسیه مجمع عمومی سازمان ملل، دبیر اول و رایزن سوم در لندن (1340)، وزیر مختار در لندن (1344)، مدیرکل امور اقتصادی و بین المللی (1345)، سرپرست معاونت بین المللی و اقتصادی (1350)، سفیر در رباط (1351)، سفیر در قاهره (1356)، بازنشسته (1358)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- عبدالله انتظام وزیری (1362-1278)، فارغ التحصیل دارالفنون و مدرسه فوائد عامه پاریس، لیسانس علوم سیاسی از آمریکا، ورود به وزارت امورخارجه (1296). کارورز اداره تحریرات (1296)، منشی دوم اداره مدعی العمومی (1298)، عضو اداره اطلاعات و ترجمه (1300)، نایب سوم در لاهه (1300)، نایب سوم در واشنگتن (1301)، کارشناس اداره اطلاعات و ترجمه (1306)، رئیس اداره سوم سیاسی (1307)، نایب اول در ورشو (1311)، رئیس خبرگزاری پارس (1314)، رئیس اداره اطلاعات و مطبوعات (1314)، کنسول در پراگ-چکسلواکی (1315)، معاون دفتر نمایندگی ایران نزد دفتر اروپایی ملل متحد-ژنو (1316)، کاردار در برن (1317)، رئیس اداره جامعه ملل (1320)، رئیس اداره سوم سیاسی (1320)، رئیس اداره حفاظت منافع اتباع ایران در آلمان طی دوران جنگ جهانی دوم (1325)، مأمور رسیدگی به وضعیت اتباع ایران در آلمان پس از جنگ (1325)، سرکنسول در اشتوتگارت (1328)، وزیرمختار در لاهه (1328)، وزیر امورخارجه (1330 و 1333)، نماینده عالی دولت ایران برای تبریک استقلال کشورهای آفریقایی (1335)، رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران (1357).
- به گفته آقای مجلسی؛ همسر دکتر خلعتبری، خانم منظر اصفیا، خواهر مرحوم صفی اصفیا بود که پس از مصادره خانه و اموال، یک سوئیت در برجهای هرمزان در اختیار او گذاشتند و با بافتنی و فروش آن و البته کمک دریافتی فرزندان زندگی می کرد تا اینکه دچار آلزایمر شد و در خانه سالمندان درگذشت.
- عباسعلی خلعتبری (1358-1291)، دکترای حقوق از فرانسه، انتقال از وزارت دارایی به وزارت امورخارجه (1321). کارشناس اداره تشریفات (1321)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1323)، کارشناس ارشد اداره سوم سیاسی (1324)، دبیر دوم در برن (1324)، کاردار در ورشو (1326)، رئیس اداره سازمان ملل متحد (1329)، رایزن اول در پاریس (1334)، رئیس اداره سوم سیاسی (1336)، وزیر مختار (1337)، نماینده اصلی ایران در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد (1337)، رئیس اداره تشریفات (1337)، وزیرمختار در ورشو (1338)، سفیرکبیر در ورشو (1341)، دبیرکل سازمان سنتو (1340)، معاون سیاسی وزارت امورخارجه (1346)، قائم مقام وزیر امورخارجه (1348)، وزیر امورخارجه در دولت های هویدا و آموزگار (از شهریور1350 تا شهریور 1357)، بازنشسته (شهریور 1357)، اعدام با حکم دادگاه انقلاب (1358).
- صفی اصفیا (1387-1292). صفی اصفیا فارغ التحصیل مدرسه پلی تکنیک و مدرسه معدن پاریس و استاد معدن شناسی در دانشگاه تهران، از صاحب منصبان برجسته دولت در دوران پیش از انقلاب بود. ابوالحسن ابتهاج بعد از انتصاب به عنوان مدیرعامل سازمان برنامه مسئولیت طرح ها را به اصفیا تفویض کرد. اصفیا در زمان نخست وزیری علی امینی مدیرعامل سازمان برنامه شد. او همچنین به عنوان وزیرمشاور در امور اقتصادی خدمت کرد و در بسیاری زمینه ها حلال مشکلات دولت بود. علی اصغر سعیدی، پیشین، ص 288.
- حسین علاء (1343-1260)، لیسانس حقوق از انگلستان، ورود به وزارت امورخارجه (1279). وابسته در لندن (1279)، دبیر دوم در لندن (1284)، رئیس کابینه وزارت خارجه (1285)، مترجم وزارت دربار (1286)، عضو هیأت ایران در کنفرانس صلح ورسای (1298)، وزیرمختار در مادرید (1301)، وزیرمختار در واشنگتن (1301)، سفیر در پاریس (1306)، سفیر در لندن (1313)، وزیر دربار (1316)، سفیر در واشنگتن (1324)، وزیر امورخارجه (1324)، وزیر دربار (1330)، نخست وزیر (1334 تا 1336)، بازنشسته (1342).
- انوشیروان سپهبدی (1360-1287)، دیپلم مدرسه علوم سیاسی و لیسانس علوم قضایی، ورود به وزارت امورخارجه (1286). ثبات اداره تحریرات انگلیس (1286)، منشی دوم و سپس اول اداره تحریرات انگلیس (1288)، مترجم دوم فرانسه در دارالترجمه وزارت امورخارجه (1289)، مترجم اداره تحریرات انگلیس، دبیر کنسولگری در قفقاز (1290)، دبیر دوم در کنسولگری در تفلیس (1291)، معاون اول اداره عثمانی (1294)، معاون اداره کابینه (1296)، دبیر اول کنسولگری در قفقاز (1300)، مدیر اداره اطلاعات و مطبوعات (1300)، مدیر اداره سوم سیاسی (1300)، رئیس اداره تشریفات و جامعه ملل (1304)، وزیرمختار در برن و نماینده دائم نزد جامعه ملل در ژنو (1308)، معاون کل وزارت خارجه (1312)، وزیرمختار در ایتالیا، اتریش، مجارستان، یوگسلاوی و چکسلواکی (1312)، سفیرکبیر در مسکو (1315)، رئیس هیأت نمایندگی ایران در جامعه ملل و نماینده ایران در شورای جامعه ملل (1315)، وزیرمختار در پاریس (1317)، سفیرکبیر در آنکارا (1319)، وزیر امورخارجه (1324)، سفیرکبیر در پاریس (1325)، وزیر امورخارجه (1326)، رئیس کل تشریفات دربار (1328)، سفیرکبیر در قاهره (1332)، سفیرکبیر در واتیکان (1341)، بازنشسته (1345).
- غلامعباس آرام (1363-1282)، دیپلم دوره مقدماتی اقتصاد از لندن، اشتغال در تجارتخانه چای هند و سپس پلیس جنوب، پرستار در مریضخانه ژاندارمری (1294)، ورود به وزارت امورخارجه (1294). مترجم در کنسولگری در هند (1312)، دفتردار سرکنسولگری در هند (1314)، مترجم اداره اطلاعات و مطبوعات (1314)، وابسته در لندن (1315)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1321)، دبیر دوم در لیسبون (1323)، دبیر اول در برن (1324)، کاردار موقت در واشنگتن (1324)، رئیس اداره چهارم سیاسی (1329)، وزیرمختار در واشنگتن (1332)، مدیرکل سیاسی (1335)، سفیرکبیر در توکیو (1336)، وزیر امورخارجه (1338)، سفیرکبیر در بغداد (1339)، وزیرامورخارجه (1341)، سفیر در لندن (1345)، سفیر در پکن (1351)، سناتور انتصابی (1353)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- محمدعلی فروغی (1321-1256)، مترجم و معلم تاریخ در مدرسه عالی علوم سیاسی، معاون و رئیس مدرسه عالی علوم سیاسی، دو بار وزیر خارجه (1302 الی 1304)، سفیرکبیر در آنکارا (1308)، ریاست هیأت نمایندگی ایران در جامعه ملل-ژنو و سپس ریاست مجمع عمومی جامعه ملل (1308).
- محمود فروغی (1370-1294)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1318). کارآموز اداره اول سیاسی (1318)، کارشناس اداره اول سیاسی (1321)، دبیر اول در لندن (1323)، منشی مخصوص وزیر (1327)، رئیس دفتر وزارتی (1328)، متصدی سرکنسولگری در نیویورک (1329)، سرپرست اداره سوم سیاسی (1333)، مشاور وزارتی (1333)، وزیر مختار و مدیرکل اداری (1335)، وزیرمختار در ریودوژانیرو (1336)، ارتقاء به مقام سفارت کبری (1337)، سفیرکبیر در ریودوژانیرو (1339)، معاون سیاسی و پارلمانی و کفیل موقت وزارت امورخارجه (1340)، سفیرکبیر در برن (1341)، سفیرکبیر در واشنگتن (1341)، سفیر در کابل (1345)، بازنشسته (1351)، رئیس موسسه روابط بین الملل وابسته به وزارت امورخارجه (1352)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- روزی کاردار سفارت در کویت که میانه چندانی با مأموران امنیتی نداشت، بعد از عبور از مقابل دفتر مأمور امنیتی، کلماتی مقطع ولی کم و بیش روشن و بدون آنکه شخص معینی را مخاطب قرار دهد از کودتایی صحبت می کند که قرار است فردا انجام شود. کاردار به نحوی که جلب توجه کند وارد اتاق رمز می شود و وانمود می کند که قصد دارد تلگرافی در ارتباط با شایعه کودتا در کویت به تهران مخابره کند. مقام امنیتی سفارت هم به محض شنیدن خبر مربوط به کودتا، برای آنکه از قافله عقب نماند خبر را به مرکز مخابره می کند. چند روزی می گذرد و کودتایی رخ نمی دهد. مأمور امنیتی از کاردار درباره خبر وقوع کودتا پرسش می کند؛ کاردار با کمی تعجب و تجاهل سوال می کند کدام کودتا؟ و سپس می گوید اوه آن کودتا... به خیر گذشت. شایع است کاردار جهت تکمیل صحنه حتی متن تلگرافی را برای مخابره به تهران آماده کرده بود که البته چون اصل خبر ساختگی بود، صورت تلگراف را بعداً از بین می برد. چنین واقعه ای فی نفسه جالب می نمود زیرا با خصلت و طبع محافظه کارانه اعضای وزارت امورخارجه در تضاد بود، به علاوه کمتر عضوی از وزارت امورخارجه صلاح می دید چنان صریح و آشکار با مأمورین امنیتی درگیر شود. فریدون زندفرد، ایران و جهانی پرتلاطم: خاطراتی از دوران خدمت در وزارت امورخارجه 1359 – 1326 (تهران: نشر شیرازه، 1398)، ص 119-118.
- من با کمک دانشجویان می خواستم فشار سازمان امنیت را خنثی کنم. بنده خاری بودم در چشم سازمان امنیت. روزی آقای پرویز خوانساری (معاون مالی و اداری وزارت امورخارجه) زنگ زد و گفت: آقای سرهنگ... مأمور سازمان امنیت هستند که به وین می آیند، یک جا به ایشان در سفارت بدهید. گفتم آقای خوانساری اگر ایشان بیایند من از سفارت می روم. اگر می خواهند به سفارت بیایند، بیایند ولی به هیچ عنوان نمی توانند در سفارت حضور داشته باشند و در کار ما دخالت کنند. به تهران شکایت بردم. اعلیحضرت به نصیری گفته بود این امیراصلان که دارد کارش را انجام می دهد، چکارش دارید... تیمور بختیار کشته شد و مسخره بازی های سازمان امنیت آقای نصیری باز شروع شد، چون نامه ای به سفارت در واشنگتن نوشته بود که "خواهشمندم اطلاع دهدید روزی که خبر مرگ تیمور بختیار منتشر شد، آیا کامبیز یزدان پناه کروات سیاه زده بود یا نه؟" یزدان پناه داماد بختیار بود و در سفارت کار می کرد... دیدم سوالی از این مهمل تر و بی معنی تر نمی شود... همه مشکلات مملکت را رها کرده اند و به رنگ کروات آقای یزدان پناه چسبیده اند... در جواب نوشتم از موقعی به واشنگتن آمده ام آن قدر مشغله دارم که دقت نکرده ام که کروات آقای یزدان پناه چه رنگ بود!. خاطرات امیر اصلان افشار؛ آخرین رئیس کل تشریفات محمدرضا شاه پهلوی، در گفتگو با علی میرفطروس (مونترال: نشر فرهنگ، چاپ اول، 2012)، ص 301-228.
- پرویز ذوالعین (1378-1304)، دکترای حقوق از فرانسه، ورود به وزارت امورخارجه (1334). کارشناس اداره همکاری های بین المللی (1335)، وابسته در بوئنوس آیرس (1336)، دبیر دوم در ریودوژانیرو (1341)، معاون اداره اطلاعات و مطبوعات (1341)، دبیر دوم در الجزیره (1343)، دبیر اول در بُن (1345)، معاون کنسولگری در مونیخ (1346)، سرپرست اداره پذیرایی های دولت (1351)، رایزن دوم در بلگراد (1351)، رایزن اول در پاریس (1353)، کاردار در کلمبو (1357)، سرپرست اداره کل تشریفات (1359)، بازنشسته (1359).
- ابراهیم مکلا (1396-1318)، لیسانس حقوق از دانشگاه تهران، ورود به وزارت خارجه (1342). کارشناس دفتر وزراتی (1342)، وابسته در آدیس آبابا (1344)، دبیر سرکنسولگری در سانفرانسیسکو (1346)، دبیر سوم در لندن (1350)، کارشناس اداره نهم سیاسی (1350)، کنسول در برن (1351)، معاون اداره چهارم سیاسی (1356)، سرکنسول در ارزروم (1357)، سرپرست دفتر اطلاعات و انتشارات (1358)، بازنشسته (1359).
- هوشنگ عامری (1314)، دکترای علوم سیاسی از آلمان، ورود به وزارت امورخارجه (1342). کارشناس اداره سازمان های بین المللی (1342)، وابسته در کلن (1345)، کارشناس اداره سازمان های بین المللی (1349)، دبیر اول در لندن (1352)، کارشناس اداره سازمان های بین المللی (1353)، رایزن سوم در ژنو (1355)، سرپرست اداره سوم سیاسی (1357)، بازنشسته (1359).
- هوشنگ عامری، از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی (مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، معین الممالک)، (تهران: انتشارات پارسه، چاپ پنجم، 1398).
- علیقلی مسعود انصاری ملقب به مشاورالممالک انصاری (1319-1247)، زبان و ادبیات فرانسه از مدرسه فرانسوی ها، زبان و ادبیات ترکی و زبان روسی از ارزروم. ورود به وزارت خارجه (1266). منشی اداره عثمانی (1266)، نایب کنسولگری در حاج طرخان (1268)، مترجم اول و مدیر تحریرات اداره دول غیرهمجوار (1271)، عضویت سفارت فوق العاده در تاجگذاری امپراطور روسیه (1274)، نایب اول سفارت در سن پطرزبورگ (1280)، مستشار سفارت در سن پطرزبورگ (1284)، معاون وزارت خارجه (1291)، وزیر امورخارجه (1294)، رئیس کمیسیون صلح دریایی (1298)، سفیرکبیر در استانبول (1298)، سفیرکبیر در مسکو (1301)، وزیر امورخارجه (1305)، سفیرکبیر در مسکو (1307).
- خانم نوش آفرین انصاری فرزند عبدالحسین مسعود انصاری دیپلمات پیشین و نوه علیقلی مسعود انصاری ملقب به مشاور الممالک انصاری (وزیر امورخارجه و رئیس هیأت ایران در کنفرانس صلح ورسای) اظهار داشتند که در این زمینه چیزی را به خاطر ندارند و شاید بتوان با مراجعه به کتاب خاطرات پدر ایشان و یا سایر رجال دیپلماسی ایران، سرنخ هایی در این زمینه به دست آورد. گفتگو با نوش آفرین انصاری، 29 مرداد 1401. شایان ذکر است که خانم انصاری نواده اولین وزیر امورخارجه ایران می باشند و همچنین عنوان کتاب پدر ایشان که خود در چاپ جدید مقدمه ای بر آن نوشته اند بدین شرح می باشد: عبدالحسین مسعود انصاری، زندگی من و نگاهی به تاریخ معاصر ایران و جهان (تهران: شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه، چاپ اول، 1398).
- گفتگو با سیدعلی موجانی، 27 شهریور 1401.
- بهزاد اشتری (1327)، فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ملی، ورود به وزارت امورخارجه (1352). کارآموز (1355)، وابسته در توکیو (1357)، رایزن دوم در کیف (1373)، بازنشسته (1381).
- امیرخسرو افشارقاسملو (1378-1296)، لیسانس علوم بازرگانی از سوئیس، ورود به وزارت امورخارجه (1320). کارشناس اداره اطلاعات و مطبوعات (1320)، دبیراول در واشنگتن و سپس نیویورک (1326)، کفیل اداره سازمان ملل (1328)، رئیس اداره سوم سیاسی (1330)، رئیس اداره چهارم سیاسی (1332)، کاردار در لندن (1332)، وزیرمختار در لندن (1336)، مدیرکل سیاسی (1336)، معاون سیاسی و پارلمانی (1338)، سفیر در برلین غربی (1340)، سفیر در پاریس (1342)، سفیر در لندن و ریاست هیأت نمایندگی ایران در شورای امنیت سازمان ملل (1348)، مشاور وزیر امورخارجه (1353)، مأمور خدمت در وزارت دربار و سرپرستی امور مطبوعاتی مربوط به جشن های پنجاه ساله سلطنت پهلوی (1353 تا 1357)، وزیر امورخارجه در کابینه شریف امامی و ازهاری (1357)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- مهدی سمیعی (1389-1297)، فارغ التحصیل اقتصاد و حسابداری از انگلستان، از صاحب منصبان برجسته بانکداری در ایران بود. او زندگی اداری را ابتدا در بانک ملی آغاز کرد، در سال 1338 به معاونت بانک توسعه صنایع و معادن و سپس در سال 1342 به ریاست بانک مرکزی ایران برگزیده شد. وی در آذر 1347 مدیرعامل سازمان برنامه شد. او در مرداد 1349، به بانک مرکزی بازگشت و در سال 1351 به ریاست بانک تعاون کشاورزی رسید. علی اصغر سعیدی، پیشین، ص 289.
- خداداد فرمانفرمائیان (1394-1307)، تحصیلات خود را در رشته اقتصاد در آمریکا به پایان رساند. او در زمان ریاست ابتهاج به سازمان برنامه رفت و در سال 1340 به مدیریت دفتر اقتصادی گماشته شد. فرمانفرمائیان ابتدا به مدت 7 سال ابتدا قائم مقام و سپس رئیس بانک مرکزی بود. او در خرداد 1349 مدیرعامل سازمان برنامه شد و تا دی ماه 1351 در این مقام بود. علی اصغر سعیدی، پیشین، ص 285.
- جهت مطالعه پیرامون تلاش های صورت گرفته برای تشکیل سازمان برنامه و بودجه در ایران و آراء و اقدامات پایه گذاران و مدیران اولیه آن سازمان مراجعه شود به: توسعه در ایران (1357-1320)، خاطرات منوچهر گودرزی، خداداد فرمانفرمائیان و عبدالمجیدی مجیدی (تهران: گام نو، چاپ سوم، 1398).
- سیدمحمود میرفخرایی (1383-1293)، ورود به وزارت امورخارجه (1317). کارشناس اداره سوم سیاسی (1317)، وابسته پایه سوم در برلین (1319)، عضویت مقدم اداره سوم سیاسی (1323)، دبیر دوم در برزیل (1323)، معاون اداره تشریفات (1329)، سرپرست اداره سوم سیاسی (1331)، رایزن در نیویورک (1332)، وزیرمختار در واشنگتن (1336)، مدیرکل اداری (1336)، مدیرکل سیاسی (1338)، سفیرکبیر در اتریش (1339).
- عزالدین کاظمی (1384-1298)، دکترای حقوق از فرانسه، ورود به وزارت امورخارجه (1320). کارشناس اداره بایگانی (1320)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1321)، وابسته در لندن (1323)، معاون اداره سازمان ملل (1328)، دبیر اول در پاریس (1330)، کارشناس اداره عهود (1338)، رئیس اداره عهود (1344)، ارتقاء به مقام سفیری (1350)، رئیس دفتر حقوقی (1350)، مشاور وزیر (1358)، بازنشسته (1358)، پایان رابطه استخدامی (1362).
- احمد میرفندرسکی (1383-1297)، لیسانس حقوق از بیروت، ورود به وزارت امورخارجه (1321). کارآموز اداره دوم سیاسی (1321)، دبیر دوم در مسکو (1324)، معاون اداره گذرنامه (1330)، دبیر دوم در لاهه (1331)، رایزن در دهلی نو (1336)، سرکنسول در استانبول (1338)، مدیرکل سیاسی وزارت امورخارجه (1341)، ارتقاء به مقام سفارت کبری (1343)، معاون سیاسی و پارلمانی وزارت امورخارجه (1343)، سفیر در شوروی (1344)، قائم مقام وزیر امورخارجه (1350)، عضو هیئت مأمور مصاحبه با داوطلبان ورود به رسته سیاسی (1350)، مشاور وزیر امورخارجه (1356)، مشاور عالی هیأت نمایندگی ایران در سی و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد (1357)، مشاور مخصوص وزیر امورخارجه (شهریور 1357)، وزیر امورخارجه (آذر 1357، به عنوان آخرین وزیر امورخارجه پهلوی دوم). شایان ذکر است که شاه، میرفندرسکی را در سال 1973 از قائم مقامی وزارت امورخارجه برکنار کرد. علت این بود که میرفندرسکی متهم شد از حدود مجوز شاه برای عبور هواپیماهای شوروی از آسمان ایران برای کمک به اعراب در جنگ 1973 (جنگ کیپور) فراتر رفته است. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: احمد میرفندرسکی در گفتگو با احمد احرار، در همسایگی خرس؛ دیپلماسی و سیاست خارجی ایران از 3 شهریور 1320 تا 22 بهمن 1357 (تهران: نشر علم، چاپ اول،1382).
- فریدون آدمیت (1387-1299)، دکترای تاریخ سیاسی از انگلستان، ورود به وزارت امورخارجه (1318). کارشناس اداره بایگانی (1318)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1323)، وابسته در لندن (1323)، معاون اداره حقوقی (1328)، دبیر اول در نیویورک (1330)، مخبر کمیسیون حقوق مجمع عمومی سازمان ملل (1333)، معاون نمایندگی نیویورک، رئیس اداره سازمان های بین المللی (1333)، با حفظ سمت، استاد دانشگاه جنگ (1334)، وزیرمختار در نیویورک (1338)، مدیرکل سیاسی (1339)، سفیر در لاهه (1340)، سفیر در دهلی (1342)، عضو شورای عالی سیاسی (1344)، بازنشسته (1349). پایان رابطه استخدامی با حکم صادق قطب زاده (1358)، عیادت رئیس دفتر ریاست جمهوری به منظور اعاده حقوق صنفی مشارالیه و درخواست برقراری حقوق وی از سوی ریاست جمهوری وقت (1378).
- تهمورث آدمیت (1375-1296)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1317). کارشناس اداره کتابخانه (1318)، کارشناس اداره اول سیاسی (1321)، دبیر دوم در مسکو (1323)، دبیر اول در لندن (1328)، رایزن در مسکو (1331)، رئیس اداره پنجم سیاسی (1336)، وزیرمختار در مسکو (1338)، وزیر مختار در رومانی (1338)، سفیر در کویت (1341)، سفیر در مسکو (1342)، تقاضای بازنشستگی (1348)، پایان رابطه استخدامی با حکم صادق قطب زاده (1359).
- جعفر ندیم (1383-1303)، دکترای حقوق از پاریس، ورود به وزارت امورخارجه (1329). کارآموز (1329)، کارشناس اداره سازمان ملل (1330)، کارشناس اداره تشریفات (1332)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1332)، کارشناس اداره عهود (1332)، متصدی دبیر سومی در نیویورک (1332)، مشاور هیأت نمایندگی ایران در شورای امنیت (1333)، مشاور هیأت نمایندگی ایران در شانزدهیمن اجلاسیه مجمع عمومی (1338)، دبیر دوم در پاریس (1339)، کارشناس اداره سازمان های بین المللی (1341)، دبیراول در رباط (1342)، سرپرست اداره امور اقتصادی (1346)، رئیس اداره سازمان های بین المللی (1349)، مقام سفارت (1349)، معاون امور بین المللی و اقتصادی (1352)، سفیر نزد دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو (1357)، بازنشسته (1358).
- ایرج پزشکزاد (1400-1306)، لیسانس حقوق از فرانسه، ورود به وزارت امورخارجه (1336). کارشناس اداره اطلاعات و مطبوعات (1336)، دبیر سوم در وین (1339)، دبیر سوم در پراگ (1341)، معاون سرکنسولگری در ژنو (1345)، سرپرست اداره اطلاعات و مطبوعات (1349)، کاردار در الجزیره (1352)، سرپرست اداره سوم سیاسی (1352)، مدیرکل امور فرهنگی و اجتماعی با مقام سفیری (1356)، پایان رابطه استخدامی (1359).
- حسین نواب (1351-1276)، دیپلم مدرسه سیاسی و لیسانس حقوق، اشتغال در دفتر مخصوص احمدشاه قاجار، ورود به وزارت امورخارجه (1298). ثبات اداره پرسنل، کارشناس اداره دوم سیاسی، کارشناس اداره عهود و جامعه ملل، رئیس اداره سوم سیاسی، دبیر سوم در مسکو، دبیر دوم در لندن، دبیر دوم در واشنگتن، کنسول در نیویورک (1320)، وزیرمختار در لاهه (1329)، وزیر امورخارجه (1331)، سفیرکبیر در برزیل (1334)، سفیرکبیر در سوئد (1337).
- در دوره دولت دکتر مصدق بواسطه مضیقههای مالی و نداشتن بودجه کافی تا حدی از تعداد کارمندان سفارتخانهها کاسته شد و حتی بعضی از نمایندگیها تعطیل گردید... در آن موقع فقط به سفارتخانههای ایران در بغداد، آنکارا، کابل، لندن و یکی دو جای دیگر سفیر اعزام میشد و مقام بقیه نمایندگان ایران در خارج وزیرمختاری بود... ابراهیم تیموری، خاطرات حسین شهیدزاده، مجله فرهنگی و هنری بخارا، شماره 80، فروردین و اردیبهشت 1390، به آدرس: https://bukharamag.com/1390,02,12777.html
- ارسلان نیرنوری (1391-1303)، لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، ورود به وزارت امورخارجه (1327). کارشناس تشریفات (1328)، کارشناس اداره سوم سیاسی (1330)، کنسولیار سرکنسولگری نیویورک (1332)، معاون اداره کارگزینی (1337)، دبیر مخصوص وزیر (1337)، دبیر اول در لندن (1338)، کفیل سرکنسولگری در لندن (1340)، رایزن در ریودوژانیرو (1341)، سرکنسول در میلان (1344)، سرپرست اداره نهم سیاسی (1349)، کاردار در پکن (1350)، سرپرست اداره سوم سیاسی (1351)، سفیر در خارطوم (1351)، سفیر در اسلو (1354)، مدیرکل اداری (1355)، مشاور وزیر (1357)، بازنشسته (1358)، پایان رابطه استخدامی (1358).
- حسین شهیدزاده (1389-1301)، دکترای علوم سیاسی از سوئیس، ورود به وزارت امورخارجه (1326). کارآموز اداره بایگانی (1326)، دبیر سوم در برن (1332)، دبیر دوم در واتیکان (1335)، دبیر اول در پاریس (1338)، عضو هیأت نمایندگی ایران در کنگره بین المللی مصونیت های سیاسی وین (1339)، رایزن سوم در مادرید (1341)، سرپرست اداره پنجم سیاسی (1348)، انتصاب به مقام سفیری (1350)، سفیر در بغداد (1352)، سفیر در تونس (1357)، بازنشسته (1359).
- تورج فرازمند (1385-1301) روزنامه نگار و مترجم که کتاب خاطرات وینستون چرچیل را ترجمه کرد.
نظر شما :