ستمی فراتر از محیط جغرافیا و ویژگی های تمدنی

کشورهای متمدن هم می توانند وحشی شوند

۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | ۰۸:۰۰ کد : ۲۰۱۲۵۳۶ اخبار اصلی اروپا
ایان بوروما معتقد است که وحشی گری اتفاق افتاده در اوکراین ریشه در فرهنگ روسیه ندارد. اما پوتین دقیقا می خواهد که ما برعکس این فکر کنیم تا بتواند حمایت مردمی خود را نگه دارد.
کشورهای متمدن هم می توانند وحشی شوند

نویسنده: ایان بوروما (تاریخ دان و نویسنده)

دیپلماسی ایرانی: اخیرا مقاله جالبی توسط نویسنده اوکراینی اوکسانا زابوژکو در ضمیمه ادبی تایمز منتشر شده است. به عقیده خانم زابوژکو، مردم در غرب وحشی گری روس ها را دست کم گرفته بودند. وی می نویسد که بسیاری از خوانندگان غربی چنین توهمی داشتند که نویسندگان بزرگ روس، مانند فئودور داستایوفسکی، با نویسندگان اروپایی در سنت انسان گرایی مشترکاتی دارند. به گفته وی، این خوانندگان به اندازه کافی با عمق روح روسیه آشنا نبودند.

زابوژکو معتقد است که ادبیات روسیه نماد بارزی از «فرهنگ باستانی مردمی است که فقط می تواند زیر آب و با آبشش نفس بکشد و بنابراین از همه کسانی که با ریه تنفس کنند نفرتی پایه ای دارد.» تنها «داستایوفسکیسم»، یعنی «انفجار شر خالص و نفرت و حسادت دیرینه» توانایی توضیح دقیق تهاجم روسیه به اوکراین را دارد.

برداشت او تا حدودی از روش های تحلیلی قدیمی پیروی می کند. زمانی مرسوم بود که رایش سوم را به آسیب شناسی روح آلمانی نسبت می دادند. تز محبوب «از لوتر تا هیتلر» در گذشته بر این عقیده بود که بذر نازیسم ۵۰۰ سال قبل از هیتلر کاشته شده بود. این تفسیر خام از تاریخ آلمان دیگر طرفداران زیادی ندارد.

فیلم های مبارزه با شمشیر

چنین عقایدی درسال های ۱۹۴۰ میلادی و در رابطه با ژاپن هم وجود داشت. از آنجایی که ژاپن هیچ معادلی برای هیتلر یا حزب نازی نداشت، نظامی گری قرن بیستم باید به خود فرهنگ ژاپنی نسبت داده می شد. دست کم آلمان توانست بعدها دوباره به سنت گوته و موتزارت برگردد. در ژاپن اما چنین چیزی نداشت. در آنجا «روح سامورایی» و «فئودالیسم» حاکم بود و این بیماری ها هم فقط با آموزش مجدد در سطح گسترده قابل درمان بودند.

به خاطر همین هم بود که علائم مربوط به آسیب شناسی ادعایی در رابطه با ژاپن، مانند کابوکی (درام سنتی ژاپنی)، فیلم های مبارزه با شمشیر، و حتی به تصویر کشیدن کوه مقدس فوجی در طول دوران اشغال ژاپن توسط آمریکا ممنوع شدند. بدون شک، این ممنوعیت منجر به عصبانیت در میان مردم شد، اما بسیاری از ژاپنی‌ها پس از جنگ به اندازه کافی مشکلات و نگرانی های دیگری داشتند. علاوه بر این، سانسورها هم به زودی به پایان رسیدند.

همچون دیگر دموکراسی‌ها، در ژاپن و آلمان نیز افرادی وجود دارند که به عقاید فوق‌ ناسیونالیستی و حتی فاشیستی پایبند هستند. اما جدای از این پدیده حاشیه ای، مشاهده رگه های زیادی از روح سامورایی در ژاپن یا وحشی گری نازی ها در آلمان دشوار است. هر دو کشور نسبتا صلح آمیز هستند و آلمان شرایط بهتری نسبت به سایر کشورهای اروپایی در رابطه با مهاجران و پناهندگان دارد.

آیا این بدان معناست که آموزش مجدد فرهنگی موفق بوده است؟ یا همیشه مشکلی در تحلیل فرهنگی وجود داشته است؟ من فکر می کنم دومی درست است. از این گذشته، نازی ها هم عاشق گوته و موتزارت بودند. و اینکه دلیل حمله ژاپنی‌ها به چین و سایر بخش‌های آسیا هم تماشای فیلم‌های زیادی از مبارزه با شمشیر نبود. هر کسی که کمی از تاریخ آگاهی داشته باشد، می‌داند که ستم و سیاست خون آلود می‌تواند در هر کجا، در میان همه مردمان، و در هر زمانی رخ بدهد. در طول جنگ سی ساله در قرن هفدهم، سوئدی ها مسئول بدترین جنایات بودند.

بی اعتمادی و کینه توزی

حتی افراد متمدن، زمانی که ترس و دیگر غرایز آنها توسط عوام فریبان و دیکتاتورها تحریک شود نیز می توانند به وحشی گری روی بیاورند. ورود سربازان به سرزمین دشمن اغلب به شکنجه، قتل عام و تجاوز منجر می شود. گاهی این ها از طرف مقامات بالاتر برای به وحشت انداختن دشمن انجام می شود و گاهی اوقات هم به خاطر عدم رعایت نظم و انضباط به خاطر خارج شدن اوضاع سربازان از دست افسران صورت می گیرد.  افسران ژاپنی و آلمانی این را به خوبی می‌دانند، اما صرب‌ها، آمریکایی‌ها، بلژیکی‌ها، هلندی‌ها، روس‌ها و بسیاری دیگر هم آن را به خوبی می می‌دانند.

این یک واقعیت است که برخی از کشورها سابقه طولانی تری در ستم نسبت به سایرین دارند. روس ها در این زمینه کمی بدشانس بوده اند. درست است که کلیسای ارتدکس روسیه اغلب با استبداد از تزارها گرفته تا ولادیمیر پوتین همکاری نزدیکی داشته است، اما این ادعا که رژیم پوتین (یا استالین) نتیجه اجتناب ناپذیر فرهنگ روسیه بوده است، مساوی با نظریه «از لوتر تا هیتلر» خواهد بود. هیچ چیز اجتناب ناپذیر نیست! و اگر چیزی به نام «روح ملی» وجود داشته باشد، باید گفت که می تواند به سرعت تغییر یابد.

سرزنش فرهنگ روسیه به خاطر حمله پوتین به اوکراین نیز چندان بی خطر نیست. تحریم ورزشکاران روسیه، امتناع از پخش موسیقی روسی، سرزنش ادبیات روسی و غیره همگی کمکی به دیکتاتور خواهد بود.

هیچ فرهنگی یکپارچه نیست، و این به ویژه برای فرهنگ روسیه صدق می کند. بسیاری از نویسندگان، آهنگسازان و نقاشان روس از فرهنگ های فرانسوی، آلمانی و انگلیسی الهام می گیرند. به تفکر عصر روشنگری اروپا هم در سن پترزبورگ بی توجهی نشد.

البته درست است که جنبه اسلاووفیلی (طرفداری از فرهنگ اسلاو ها) فرهنگ روسیه نیز با نگرشی مملو از بی اعتمادی و کینه توزی نسبت به غرب همراه است. این نگرش باعث به وجود آمدن شاهکارهای معنوی و عاشقانه بوده و منبعی از بدبینی خشونت آمیز هم بوده است. هر دو وجه فرهنگی در رمان های داستایوفسکی خود را نشان می دهد.

نبرد وجودی

پوتین به عمد از بدبین ترین جنبه های فرهنگ روسیه استفاده می کند. او می‌خواهد همه روس‌ها از تسلط غرب مستکبر، منحط و فاسد بترسند. به راحتی می توان احساس ترس را در میان مردم تحریک کرد، اما این مختص روس ها نیست. تبلیغات آلمان نازی و ژاپنی ها هم غرق در خودمحوری بود. تبلیغات پوتین با حافظه جمعی جنگ وحشتناک علیه آلمان ها بازی می کند، اما مسئله ای شخصی هم هست. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک تحقیر عمیق برای این عضو سابق کا.گ.ب تلقی می شود. در هر صورت، چنین جنگی نباید باعث تبدیل پوتین به مظهر فرهنگ روسیه شود.

پوتین می خواهد که ما حمله به اوکراین را نه به عنوان جنگ با رژیم وی، بلکه به عنوان یک درگیری وجودی با روس ها و فرهنگ آنها ببینیم. این هم باعث تقویت دیدگاه بدبینانه ای می شود که وی برای نگه داشتن بیشتر روس ها در کنار خود به آن نیاز دارد. در واقع، دقیقا نتیجه همان ذهنیتی است که متفقین در سال ۱۹۴۵ در آلمان و ژاپن پیدا کردند و آن را به عنوان نمونه ای از روح ملی عمیقا ریشه دار در این کشورها دیدند.

برای اینکه دوباره همان اشتباه را مرتکب نشویم، باید دست آوردهای موسیقی، ادبیات و هنر روسی را ارج بنهیم و خشم خود را نسبت به پوتین و طرفداران وی که سخت تلاش می کنند تا چاه آن تمدن را مسموم کنند، مهار کنیم.

منبع: دِ استاندارد (بلژیک) / ترجمه: علی مفتح

کلید واژه ها: اوکراین روسیه روسیه و اوکراین اروپا ولادیمیر پوتین جنگ اوکراین تمدن ترقی کشورهای پیشرفته


( ۷ )

نظر شما :

خسرو ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | ۱۲:۴۳
عالی بود
ابراهیم قدیمی ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | ۱۴:۰۸
این نویسنده نمی داند یا خود را به نادانستن زده است که تغییرات در روسیه را خود ک گ ب برنامه ریزی واجرا کرد نه حزب۔شخص پرزیدنت پوتین با احتمال زیاد خود یکی از تغییر دهندگان بوده است۔تشخیص در اختلاف زیاد بین حق وباطل اسان است۔تشخیص در اختلاف کم بین حق وباطل درایت میخواهد۔ارسطو میگوید تشخیص بین بد وخوب را همه درک میکنند۔عاقل ان است که بین بدو بدتر بد را انتخاب کند۔پرزیدنت پوتین مجبور به انتخاب بد در مقابل بد تر شد۔مگر ما جامعه متمدن با این همه سلاح کشتار جمعی انباشت شده وتاریخ استعمار واستثمار وجنگ دنیای به اصطلاح متمدن صنعتی داریم۔نه همین لباس زیباست نشان ادمیت۔
فرهنگی ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | ۲۲:۴۶
بسیار عالی تشکر