دومینوی تغییر و زوال برساختهها
از نبرد اوکراین چه میتوانیم بیاموزیم؟
نویسنده: دکتر سید محمد عیسی نژاد، دکترای جغرافیای سیاسی - ژئوپولیتیک خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: علوم تجربی فرزند عصر مدرن بود و فنآوریهای نو، ثمرۀ آن. رشد پرشتاب علم و فنآوری از جنگ جهانی دوم تا سالهای ابتدائی هزارۀ جدید چنان حیرتانگیز بود که فرهیختهای چون سائول کوهن، کتاب خود را با تلاش برای اثبات این نکته آغاز میکند که بهرغم پیشرفتهای نوع بشر، عامل جغرافیائی و به تبع آن ژئوپولیتیک همچنان مؤثر و واجد توجه است. قریب به دو دهه پس از اولین چاپ کتاب ژئوپولیتیک نظام جهانی، نبرد روسیه در اوکراین به ما نشان داد که حق با کوهن بوده است.
برآورد تحلیلگران این است که در صورت رسیدن خطّ نبرد از مناطق هموار شرقی به مناطق کوهستانی غرب اوکراین، ارتش روسیه در میدان، دچار وضعیت بغرنجی خواهد شد و این امر در کنار نبرد شهری و بیمیلی مردم اوکراین به اشغال کشورشان توسط سربازان روس، عرصه را بیش از پیش بر قوای روس تنگ خواهد کرد. در مقیاسی بزرگتر چنین تحلیل میشود که اوکراین دامی بوده که برای روسیه پهن شده بوده تا این فدراسیون وسیع دچار دومین تجربۀ فروپاشیاش شود و زمینه برای سدّ نفوذ چین در استپها، معادن و گذرگاههای کشورهای آسیای مرکزی (با محوریت قزاقستان) مهیا شود و با فشار و مهیا شدن امکان گشودن جبههای از سمت شمال، بستر تجزیۀ قوا و برهم خوردن تمرکز چین و مهار آن در دریای چین جنوبی میسر گردد. همچنین برخی تحلیلگران واداشتن روسیه به جنگ در اوکراین را با پیدا شدن ذخایر و میدانهای عظیم گازی در مدیترانۀ شرقی، دریای سیاه و نیز خزر مرتبط میدانند. تمامی این تحلیلها دستکم در یک نقطه، اتفاق نظر دارند و آن چیزی نیست جز پوچی مدعیات طرفداران نیهیلیسم جغرافیائی و منکران ارزش ژئوپولیتیک. با این حساب، ما نیز به جهت موقعیت ژئوپولیتیکی لولائی خود نمیتوانیم سرنوشتی چون سوئیسِ محصور در خشکی و کوهها داشته باشیم؛ ما یا باید از این مواهب بهره بگیریم و یا دیگران با بهرهگیری از آن ما را وادار به کرنش و عقود کاملهالودادی کنند، که در طول دو قرن گذشته تکرار شدهاند. تاریخ درس دیگری نیز به ما میدهد: هیچکس در بهرهگیری از مواهب ژئوپولیتیکی، منتظر دیگری نمیماند.
بهنظر میرسد چین با ادراک واقعیات ژئوپولیتیک و فهمِ توان تخریب بمب اتم اقتصادی، بازی خود را به مرور از وسط میدان به سمت جبهۀ مقابل روسیه سوق میدهد. هموطنان سون تزو، عاقلتر از آن هستند که ندانند تمثیل «جنگ دو دشمن به سود ماست» زیاده کهنه و نمور شده است و در پسِ هر پاسخ ساده و دمدستی، یک نکتۀ انحرافی و سه امتیاز منفی نهفته است. با این حساب، تایوانیها هم فعلاً میتوانند نفس راحتی بکشند و به فرجِ ستون به ستون شدن امیدوار بمانند.
ما نیز بهعنوان قدرتی خاورمیانهای، دارای ذخایر عظیم انرژی و نقش بیبدیل موازنهسازی در جهان اسلام میبایست خود را با تحولات جدید ژئوپولیتیکی سازگار کنیم. هیچ بعید نیست که مردان کرملین تلاش کنند برای کاستن از تمرکز فشار جهانی بر روسیه و دشوارتر کردن تحریم بخش انرژی روسیه، آتش جنگ را به خرمن خاورمیانه و انبار انرژی آن یعنی خلیج فارس بکشانند و بخواهند در مقابل نرمشِ مقطعی متحدین آتلانتیکی در برابر تیم مذاکرهکنندۀ ایرانی در وین، سیاستی دگر پیش گیرند و با تدبیری جدید حداکثر بهره را کسب کنند. حتی ولو ضعیف، اما محتمل است که پوتین پس از رویاروئیای که بسیاری با بحران موشکی کوبا مقایسهاش میکنند سرنوشتی بهتر از خروشچف پیدا نکند.
موارد طرحشده در بند پیشین با تمامی ارزششان هیچ یک به آن اندازه واجد توجه نیستند که پرسشی بنیادین، به این مضمون که در این عصر آشوب و گذار و غبار ما باید در کدام سمت بایستیم؟ بیشک یافتن پاسخی چنین مهم و تاریخساز که به حق میتوان آن را پرسش قرن برای ایرانیها نامید، مستلزم صرف وقت و انرژی گروهی از مدیران و متخصصان در محیطی بینالاذهانی و ثبت و تحلیل بازخوردها ممکن خواهد بود. با این حال و بهعنوان گامی کوچک شاید بد نباشد در جهت نیل به نقطهای آغازین، دوباره به چینش بازیگران در صفحۀ اوکراین بازگردیم.
بزرگترین کشور جهان معتقد است ناچار به آغاز جنگ در بزرگترین کشور اروپا و انبار غلۀ جهان شده تا بهزعم خود از پیشروی ائتلافِ دشمنان در عمق تاریخی و هویتیاش ممانعت کند و ارتش موحِش قرن بیستمیاش را روانۀ نبردی نامتقارن در مکانی آشنا اما زمانی بدیع کرده است. اما جبهۀ مقابل به دنبال برخورد مستقیم نیست و خوش دارد تقابل را از الگوی قدیمی بازی با حاصل جمع صفر به چیزی شبیه فنون مبتکرانۀ آیکیدو و جودو بدل کند که حریف علیرغم آمادگی، قدرت و مهارتش، در شرایطی قرار میگیرد که راهی جز تحمیل شکست به خود نمیتواند داشته باشد تا از این طریق از شکستن دردناک مفاصل و استخوانهایش فرار کند؛ فراری چون جام شوکران تلخ و عاقلانه. در این بین ضلع سومی به نام چین نیز وجود دارد که ثابت کرد دوست ندارد در موقعیتی مشابه با شرایط کنونی روسیه قرار گیرد. کشوری که علیرغم همسایگی و مشابهتهای جغرافیائی، عقیدتی و نظامیاش با روسیه، صاحب اقتصادی پویا و جهانشمول است و این مؤلفه اجازۀ پذیرفتن کسب تمامیت سرزمینی به بهای تحریمهای گسترده را نمیدهد. شاید برای پکن، دوم بودن همچنان بهتر از اول بودن باشد. و افق 2050 خوشیمنتر از 2022.
ناکارآمدی سازمان ملل متحد و مخصوصاً شورای امنیت، تسخیر حزب جمهوریخواه توسط ترامپ، فعالیت احزاب راستافراطی در اروپا، خیزش چین و روند تسلیح متحدینِ بازنده در جنگ جهانی دوم (آلمان و ژاپن) و ابراز رضایت دولت بایدن-هریس از چنین تصمیماتی، همگی خبر از یک واقعیت دارد: جهان پساآمریکائی. امری که فرید ذکریا در سال 2008 از آن خبر داد و توضیح داد که پیدایش چنین جهانی، بیش از آنکه ناشی از افول آمریکا باشد، به خیزش دیگران مربوط میشود. البته جنگ اوکراین فارغ از نتیجهاش یک کشور را تضعیف خواهد کرد: روسیه. کشوری که تا دو دهه قبل، داعیهدار ابرقدرتی در مقیاس کروی بود و در طول تاریخ ما، نقش همسایهای با مرزهای در حال انبساط، غیرقابل کنترل و افزونطلب را ایفاء میکرد که تنِ فرهمندی چون عباس میرزا را رنجور و روان او را نقاد و پرسشگر میکرد. اکنون روسیه نه توسط تسلیحات هستهای دشمن، بلکه به علت اقتصاد نومنکلاتوری، ناکارآمدی خطوط تأمین و پشتیباتی خود و ضعف و عدم هماهنگی نیروی هوائی و دریائی با قوای پیشروی زمینیاش توسط تسلیحات کوچک و ارزانی چون جاولین، استینگر و بایراکتار به چالش کشیده میشود.
بهنظر میآید زنجیرۀ تأثیر و تأثری ناشی از ضعف روسیه دو تالی مؤثر بر سرنوشت خاورمیانه و بهخصوص ما خواهد داشت: ظهور یک اروپای غیرمنفعل (پس از 77 سال) و تقویت ائتلاف عبری-عربی (پس از 4 دوره جنگ نابرابر و تحقیر اعراب). این امور حاکی از آن است که تا اطلاع ثانوی، نگرشهای واقعگرایانه و مبتنی بر امنیت و استقلال، بیشتر به کار راهبران و تحلیلگران خواهد آمد و نمودِ لیبرالی از جهان، دوباره به اذهان آرمانخواه و کتابخانهنشین پناه خواهد برد.
نظر شما :