رئیس جمهوری که نه با هگل آشناست نه با تاریخ
فلسفه و تاریخ دروسی که پوتین نمی داند
نویسنده: دکتر عبدالرحمن ولایتی، پژوهشگر روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: افلاطون کبیر جمله گرانبهایی دارد که میگوید "برای اینکه سعادت به معنای خوشبختی در جامعه ای حکمفرما شود دو راه بیشتر نیست شاه فیلسوف باشد یا فیلسوف شاه باشد"؛ با تاسی به این جمله فاخر فیلسوف افلاطون که به نظریه "مرد خردمند (Rational man)" معروف است باید گفت که اقدام ساختارشکنانه چند روز پیش ولادیمیر پوتین به وضوح نشان داد که وی نه تنها خردمندانه عمل نکرد بلکه مباحث ابتدایی فلسفه و تاریخ را نیز به درستی یاد نگرفته است؛ چرا که اگر غیر این بود چنان بی محابا و در این وضعیت اسفناک کرونالیزه جهانی جامعه بشری را درگیر سردرد مضاعف دیگری نمی کرد.
جناب پوتین که در اشل شخصیتی خود یک رئیس دولت متفاوت و منحصر محسوب می شود بیشتر یادآور رهبران حکومت های عصر امپراطوری است که اگر کمی به خود زحمت داده و مباحث شیرین فلسفه را ورق زده بود قطعا با تورق فصل نظریات هگل در می یافت که هستی مقدس است و در حال زایش و هیچ اجزائی از هستی نیست که فرم انجماد و ثابت خود را حفظ کند و در این بین مفاهیم حکومتی و سیاسی و بین المللی نیز از این قاعده دیالکتیک هگل پیروی می کنند. مفهوم سیاست، قدرت، دولت، نظام بین الملل، جنگ و... همه این مفاهیم در همان راستا و در ذیل قاعده دیالکتیک فلسفی هگل تغییر یافته و در معنای امروزی آن فهم و تفسیر می شود که حتی در دانشکده های علوم سیاسی در مقطع دکتری روابط بین المل تحت عنوان واحد درسی "تحول مفاهیم" تدریس می شود.
امروز سیاست نه اقتدار که بلکه بیشتر در معنای مسئولیت درک می شود. قدرت نه در لوله های تفنگ بلکه در علوم نانو و دیجیتال و فن آوری و بصورت قدرت هوشمند (smart power) بدل شده و نظام بین الملل نه در قواره امپراطوری و متکی به مساحت ژئوپلتیک و جغرافیا بلکه هر دولتی فارغ از اندازه و مساحت سرزمینی دارای حق شناسایی دو ژور (de jure) حقوقی بوده و صاحب کرسی مستقل ملل متحد است. امروز سیاست هم در سیر تحولی دیالکتیکی فرم نرم و دیپلماسی گرفته و همه نبردها بر سر میز مذاکره و با رعایت موازین خاص خود پیگیری می شود و به راحتی و با عصبیت نمی شود زیر میز زد و همه چیز را حاشا کرد.
پوتین حتی درس شیرین تاریخ را هم از قرار معلوم زیاد جدی نگرفته و مطالعه حتی کاربردی سیاسی هم از حوادث قرن بیستم نکرده چرا که هنوز هم که هنوز هست در بعضی از زوایای اروپا زخم های آلمان نازی التیام نیافته و بدنامی هیتلر و رفقای نازی اش در اذهان عمومی جهان محفوظ است.
پوتین قدرمسلم نگاهی بسیار سطحی به حوادث خانمانسوز بشری دهه های ۲۰ و ۳۰ قرن بیستم انداخته و زیاد تامل نکرده است وگرنه هرگز نفرت تاریخ را به جان خریده و تراژدی تاریخ را تکرار نمی کرد. وی باید بداند هنوز هم دیر نشده می تواند به فلسفه و تاریخ برگردد و شده با حداقل علاقه ای هم یک مرور اجمالی ولی تامل برانگیزی به فلسفه فصل هگل و تاریخ روابط بین الملل از کنگره وین تا جنگ دوم جهانی داشته باشد، قطعا با ذکاوتی که دارد ادامه این شرایط را به صلاح نه خود و نه روسیه و نه نظام جهانی فرتوت و خسته از پاندمی کرونا می بیند و تداوم بازی قدرت در فرم هوشمند و روی میز دیپلماسی را بر می گزیند. او باید بداند که درست از همان جایی در دام قدرت هوشمند گرفتار شده که تفسیر معنای قدرت را در فرم صلب و به مفهوم دوره جنگ دوم جهانی دریافته است، و این همان استراتژی قدرت هوشمند رقبای لیبرال دموکراسی اش است که وی به راحتی و با غفلت و در دام آتشی گرفتار شده که با ناسیونالیزم بر افروخته اند.
نظر شما :