نگاهی به تحولات حال و آینده افغانستان
طالب کیست، مطلوب چیست؟
نویسنده: علی زنجانی، کارشناس مسائل افغانستان
دیپلماسی ایرانی: جامعه افغانستان به رغم طرحهای متعددی که در 50 سال گذشته از جمله از سوی شوروی و آمریکا برای تاثیرگذاری بر بنیانهای اجتماعی آن اجرا شده و با وجود آمد و شد جمعیت بزرگ مهاجران افغانستانی به کشور خود، کماکان جامعه ای سنتی و روستایی باقی مانده است. سنن رایج در افغانستان برگرفته از عادات اجتماعی و واقعیت هایی است که در طول تاریخ و در بستر دین اسلام و خرده فرهنگها شکل گرفتهاند و به نظر نمی رسد این سنتها که بعضا به ارکان هویت قومی تبدیل شدهاند با خشونت و دستور دولتی قابل تغییر باشند. تمامیت خواهی حاکمان افغانستان از جمله اشغالگران خارجی ناشی از نادیده گرفتن این واقعیتها به معنای بی توجهی به پایگاه اجتماعی خود و زمنیه ساز تقابل دولت – مردم و حتی جنگ داخلی بوده است. علیرغم ضدیت نهادینه مردم افغانستان با سلطه خارجی، شکاف بین مردم و حکومتها، این کشور را به دامن عوامل خارجی انداخته و زمینه ساز دور باطل و ناامنی پایدار در افغانستان شده است. تجربه حاکمیت در افغانستان بعد از جنگ جهانی دوم بیانگر این واقعیت است که حاکمان این کشور هنوز نتوانسته اند الگوی نظم پایداری را برای این کشور ایجاد کنند. به همین دلیل نارضایتی شدید اتباع این کشور و مقاومت در برابر حاکمان داخلی همچون ایستادگی قاطع در برابر متجاوزان خارجی به فرهنگ مردم افغانستان تبدیل شده است.
به نظر می رسد ابعاد این موضوع هنوز در افغانستان شناخته نشده است. زیرا بسیاری از چالشهای افغانستان در سایه جنگ و ناامنی به حاشیه رانده شده و پنهان مانده است. هر زمان که افغانستان از جنگ و ناامنی خلاص شود، گسل های قومی در حوزه های فرهنگ، هویت، زبان، اقتصاد، رویکردهای سیاست خارجی و رویکردهای دینی فعال می شوند و این کشور را به ناآرامی می کشانند. حتی در حزب چپ گرای دمکراتیک خلق افغانستان که از آن به عنوان متشکل ترین نهاد سیاسی افغانستان در 70 سال گذشته یاد می شود از بدو شکل گیری شاهد شکاف و اختلاف نظر قومی بین رهبران آن و نهایتا تجزیه حزب به دو جناح موسوم به خلق و پرچم بوده ایم. کودتاهای مکرر کمونیست ها علیه یکدیگر در دهه هفتاد و هشتاد میلادی نمودی دیگر از شکاف های بازتولید شونده در درون ائتلاف های درونی این کشور هستند.
بنابراین دولت آینده افغانستان از هم اکنون با این چالش مواجه است که از چه الگویی برای ایجاد نظم پایدار در این کشور جنگ زده استفاده کند تا دوباره نیازمند واگرایی و پناه بردن به دامان عامل خارجی نشود و بتواند حکومتی مورد قبول همه طرفهای سیاست و حکومت در این کشور ایجاد کند. به نظر می رسد خروج نیروهای نظامی خارجی به عنوان گام نخست این روند به درستی برداشته شده و در گام بعدی قدرتهای رقیب سیاسی در افغانستان از جمله طالبان باید تلاش کنند با عبرت از تاریخ این کشور از هر گونه یکجانبه گرایی و تمامیت خواهی دوری کنند و با گفت وگو و استفاده از ظرفیتهای سنتی کشور مانند لویه جرگه و بنیانهای قوای سه گانه موجود نگرانی و تهدیدهای کنونی را به فرصت تبدیل نمایند. تاکید بر دولت همه شمول در صورت اجرا می تواند افغانستان را در مسیر صلح و توسعه قرار دهد. طالبان که اینک و عملا کنترل کشور را در اختیار دارند درباره آینده ی سیاسی کشور مواضع متعادلی را بیان کرده اند. این که مرور زمان و تجربیات اندوخته از زمامداری شش ساله ای این جماعت در سال های پایانی قرن بیستم چقدر در عرصه ی عمل به کار بیاید و عبرت شود، نکته ای است که مرور زمان و حقیقت تبدیل شدن از یک گروه شورشی به دولت مسئول و مستقر آن را عیارسنجی خواهد کرد. جماعت طالبان ریشه در بخشی از هویت و باور جمعی گروهی از ملت افغانستان دارد و تجربه ی تاریخی این سرزمین نشان داده است که هیچ تفکر و جمعیتی قابل نادیده انگاری نیست. تفکرات در افغانستان گاه به حاشیه رانده می شوند اما از میان نمی روند. اما طالبان نیز اگر بخواهند رویه یکدست سازی و تحمیل و تجمیع قدرت را در پیش بگیرند یقینا با مقاومت های معناداری در درون افغانستان مواجه می شوند و سنت حاکم-شورشی باز در این سرزمین بازتولید خواهد شد.
در جامعه ای که به سبب فقر گسترده گاه جنگ یک پیشه است و وقتی با انگیزه های قومی و.. پیوند می خورد تبدیل به یک موضوع گاهی اوقات غیرقابل اجتناب می شود، اهتمام در تولید و توزیع به نسبت عادلانه تر ثروت شاید راهی برای برقراری ثبات نسبی سیاسی باشد. موقعیت خاص افغانستان در منطقه و اهمیت آن برای قدرت های منطقه ای و جهانی به گونه ای است که نمی توان منکر و مانع نقش آفرینی آنها در آتیه سیاسی این سرزمین شد. اما باید توازن قوا و رعایت جوانب به گونه ای باشد که تمام طرفین دخیل و دارای منافع مشروع و ممکن احساس کنند در نظم و استقرار ثبات به میزان بیشتری به خواسته های خود می رسند و البته از یاد نبرند که این سرزمین از دیرباز باتلاق و گورستان سربازان ابرقدرت ها بوده است. از شکست دادن بریتانیا و صلح گندمک تا شکست ارتش شوروی و اینک گریختن شبانه ی ارتش آمریکا، پس باید ترتیبی ممکن و واقع بینانه برای سامان دادن به امور در پیش گرفته شود.
نظر شما :