کشوری که هنوز در گرداب تحجر دست و پا می زند
افغانستان، افغان ستان است
نویسنده: دکتر عبدالرحمن ولایتی، نویسنده و پژوهشگر بین الملل
دیپلماسی ایرانی: در بحبوحه درگیری با عوارض و تبعات ناشی از ویروس مرگبار کرونا که سراسر کشور را گرفتار کرده است دیروز خبر سقوط کابل بدست نیروهای متحجر طالبان بار دیگر همه جامعه جهانی را در سکوت سهمگین فرو برد و شاید همه ما با این سوال و ابهام روبه رو شدیم که در افغانستان در وانفسای هزاره سوم و با ورود عصر زندگی بشر به وادی قدرت نمایی تکنولوژیک و فضای ارتباطات گسترده مجازی چه خبر است؟
در پاسخ به این سوال من خودم نیز بعنوان یک دانش آموخته روابط بین الملل گیج و منگ بودم و البته چرا پنهان کنم کمی هم محزون به خاطر قرن ها سرگردانی و حیرانی که بر این ملت تحمیل شده است و به جهت مطالعات تاریخی که در ارتباط با جامعه و سیر تحولات سیاسی افغانستان داشتم و پایاننامه کارشناسی ارشدم نیز در ارتباط با بررسی فرآیند دموکراسی در افغانستان بوده است. در پاسخ به سقوط دیروز کابل که مکررا در طول تاریخ شکل گیری افغانستان مدرن اتفاق افتاده باید گفت که افغانستان، افغان ستان است و همین است و انتظاری بیش از این نیست و حتی هر اراده خارجی که به نیت اصلاح افغانستان وارد کابل شده چیزی جز شکست و رفوزگی عایدش نشده است چرا که افغانستان به قول حامد کرزی؛ "برهوت وحشی گری ست"
و یا به قول والاس اسمیت موری از مسئولان وقت وزارت امور خارجه آمریکا که در سال ۱۹۳۰ گفته بود؛ " افغانستان بدون شک جزمی ترین و خصمانه ترین کشور در جهان امروزی ست".
بر مبنای تئوریهای روانشناختی اجتماعی آنچه امروز و در عصر هزاره سوم و قدرت انسان تکنولوژیک با آن یال و کوپال و هیبت انسان های نخستین غارنشین به نام طالبان می بینیم بی شک باید قبول کرد و نباید زیاد راه دوری رفت که چیزی جز برخاسته از شعور جمعی و ناخودآگاه اجتماعی جامعه افغان نیست. افغانستان هنوز در گرداب تحجر دست و پا می زند و این عنصر در تک تک نهاد خانوارهای افغان جماعت جاری است. افغانستان یک جامعه عریان مردسالار است و انسان در افغانستان همان مردی است که دهها متر پارچه به سر و کمرش پیچیده و ریش و کوپال تا کمرش نمایان است و بقیه عناصر، ملزومات زندگی همان انسان و مرد توصیفی هستند که زن و دختر نیز جز عنصر محوری همان مرد در قواره انسان واحد هست. بلی واقعیت غمبار افغانستان در هزاره سوم همین است. جامعه ای که متعصبانه در سده های پیشین و عصر خیش و کشاورزی و گاوآهن جاخشک کرده و هیچ میانه ای با حرکت تاریخ ندارد و ذائقه اش با پیشرفت و توسعه و شهر و برج و آپولو و فضاپیما ندارد و زندگی در بستر شتر و اسب و خانه های گلی و عجوزه و ضعیفه را پسند می کند و می خواهد همان را بر کل سرزمین افغان تحمیل کند؛ چرا که در یک اعتقاد وارونه تصور می کند سعادت و خوشبختی بشر در همان عصر سلف است و این همان تفکری ست که به نام تحجر و ارتجاع و طالبان و ملا عمر و ملا برادر و ملا هیبت الله می شناسیم.
در برش جامعه شناسی سیاسی جامعه افغان و در پاسخ به ابهام سقوط دولت در کابل و ظهور مجدد طالبان بدون هیچ مقاومتی باید گفت که در وهله اول همان لشکری که به نام طالبان می بینیم و همراه با قاطبه جامعه جهانی علم مظلومیت افغانستان را بالای سر برده ایم نیروی خارجی و یا عوامل بیگانه و از سیاره مریخ نیستند همان مردان و پسران خانوارهای افغان هستند یعنی این لشکر مرتجع طالب جماعت برخاسته از بطن جامعه افغان و قوام یافته از همان باورها و سنت ها و ارزشهای زندگانی تک تک خانواده های افغانی است. پس باید با تاسف قبول کرد که افغانستان در قواره کلی و نه صرف تمرکز خصمانه بر طالب جماعت که در عمق وحشی گری شان بر حقوق انسان مدرن شکی نیست همین است و زندگی مدرن و انسان مدرن را بر نمی تابد که حقیقت وقایع تاریخ حداقل در دو قرن اخیر گویای این واقعیت است. آنچه به نام افغانستان می شناسیم در بطن خود افغانستان هویتی ثانوی است در برابر هویتهای اولیه قومی – مذهبی – زبانی که متشکل از ازبک و تاجیک و هزاره و قیلزای و پشتون است و در این بین تسلط سیاسی و مذهبی در کل تاریخ افغانستان با محوریت ناسیونالیسم پشتون بوده است که در دوسمت خط دوراند (Durand border) در مرز پاکستان از هلمند تا بدخشان را شامل می شود که حدود ۴۲ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهد و در کلیات تاریخ سیاسی افغانستان از احمد خان دورانی تا داوود خان و کرزی و غنی به جز حبیب الله خان کاکالانی همگی پشتون بوده اند و همه آنها در تشکیل دولت مدرن در کابل شکست خورده اند؛ چرا که پاسخ فقط یک جمله است: افغانها میلی به تشکیل دولت مدرن و هویت افغان ندارند. برای یک افغان هویت قومی و قبیله ای هنوز هم در هزاره سوم از اولویت برخوردار است و به یک معنا هویت در افغانستان ازلی است.
شواهد و واقعیت تاریخی بیشتر گویای هویت ازلی افغانستان است طوری که شوروی در دهه نود با عوامل خود در استقرار نظام کمونیست با نورمحمدی ترکی و حفیظ الله خان و نجیب الله شکست خورد و به خبط به خود پی برد که افغانستان در هیولای اسنت گرفتار شده و در نهایت با اعدام سرکرده خود دست از رویای نظام کمونیستی در کابل کشید و هر چند با تاخیر و تحمیل هزینه ولی در نهایت فهمید که جغرافیای افغان را با تئوریهای ماتریال مارکس چه نسبت؟
و در ادامه همان خبط را نظام لیبرال دموکراسی با رهبری ایالات متحده آمریکا مرتکب شد و در نهایت پس از حضور بیست ساله و با اعتراف به شکست از باتلاقی به نام افغانستان عقب نشینی کرد و این سرزمین نفرین شده در تحجر و ارتجاع را به حال خود رها کرد چرا که افغانستان به واقع افغان ستان است و خاک و هوا و آب و نان آن با توسعه مدرن نمی سازد و گرنه در این بیست سال و با وجود زیرساختهای توسعه هم جانبه از آموزش و تحصیل و مجلس و نظام قضایی و تعبیه حقوق زنان و حضور فعال اجتماعی شان، همه جهان مشاهده کردند که چه به سهولت به قول افغان جماعت چطور ولسوالی ها یک به یک و سنگر به سنگر به سهولت و مثل آب خوردن فتح شد و در نهایت دیشب با سقوط کابل همه چیز برای ظهور حاکمیت نسخه متحجر و مرتجع حکومت در دل هزاره سوم کلید خورد. پس باید راه دوری نرفت و قبول کرد که طالبان از دل همین افغانستان رشد کرده و سرنوشت افغانستان با قوم گرایی و سنت و مذهب رادیکال گره خورده است و اندک مردم افغان که دل در گرو توسعه و زندگی در تطابق با عصر حاضر و هزاره سوم را دارند باید مصیبت وار بسوزند و بسازند.
نظر شما :