پیشروی سریع طالبان در ورطه یک جنگ قومی با چراغ سبز امریکا
نقش «شیاد امریکایی» در تحولات این روزهای افغانستان
سید عباس حسینی، نویسنده و پژوهشگر مسائل افغانستان (شهروند افغانستان)
دیپلماسی ایرانی: پیشرویهای گروه طالبان در دو هفته گذشته وارد فاز دوم خود شده است. پس از آنکه طالبان در طول نزدیک به دو ماه، نزدیک به 200 ولسوالی (شهرستان) افغانستان را تصاحب کردند، در فاز دوم، به رغم تعهدی که در جریان مذاکرات بینالافغانی در قطر و همچنین به امریکا داده بود که مراکز ولایات (استانها) را هدف قرار نمیدهند، حملات خود را بر این شهرهای بزرگ آغاز کردند و در کمتر از یک هفته، کنترل مراکز دو ولایت نیمروز و فراه در غرب افغانستان و در نزدیکی مرزهای جمهوری اسلامی ایران از یک سو، و مراکز ولایات جوزجان، سرپل، قندز، تخار، بدخشان، سمنگان و بغلان در شمال این کشور به دست طالبان افتاده است.
در یک نگاه کلی به ظرفیت و توان طالبان، که در هفتههای گذشته و پس از به دست آوردن کنترل 200 ولسوالی و همچنین تلفات سنگینی که علیرغم این پیشرویها در نبرد با نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان و حملات هوایی، رو به اضمحلال رفته بود، تصاحب آسان مرکز ولایات در غرب و شمال افغانستان به راحتی پذیرفتنی نیست و اما و اگرها و تحلیلهای مختلفی را در بین کارشناسان و شخصیتهای افغانستانی دامن زده است. آنچه مشخص است، این مناطق همانند بسیاری از ولسوالیها، بدون درگیری و یا با درگیری اندک و پس از عقبنشینی نیروهای دولتی در اختیار طالبان گرفته شده و این، به نوبه خود سوالبرانگیز است.
این در حالی است، ولایاتی که طالبان در طول نزدیک به یک هفته گذشته تصرف کرده، به غیر از نیمروز و تا اندازهای فراه، چه به لحاظ قومی و چه ایدئولوژیک، خواستگاه طالبان نبوده و نیست، بلکه این مناطق خواستگاه رهبران و نیروهای وابسته به ائتلاف شمال از اقوام غیرپشتون چون تاجیک، ازبک و هزاره اند که همواره به عنوان اپوزیسیون سیاسی و نظامی طالبان عمل کردهاند. پس طبیعتا پیشروی سریع طالبان در این مناطق نباید به راحتی میسر باشد. اما چه دلیلی سبب شده طالبان به راحتی مناطق شمالی افغانستان را تصرف کنند؟
چنین وضعیتی، تحلیلها در مورد احتمال تبانی و معامله میان رهبری قومی دولت افغانستان با رهبری طالبان را پررنگتر کرده، به گونهای که به نظر میرسد اشخاص و حلقاتی وابسته به یک قوم (پشتون) در رهبری سیاسی و نظامی دولت افغانستان، برای سقوط مناطق و پیشروی طالبان به عنوان "جاده صاف کن" عمل میکنند.
متأسفانه در طول دو دهه گذشته، به خصوص در طول مدتی که از عمر دولتهای محمد اشرف غنی، رییس جمهوری این کشور میگذرد، رویکردهای قومی و فاشیستی، رویکردهای برجسته و پررنگی بوده است. از اینرو، به نظر میرسد دولت اشرف غنی و حلقات تندرو و افراطی اطراف او و همچنین طالبان پیرامون سقوط ولایات شمالی افغانستان و تضعیف رهبران و سیاسیون غیرپشتون، یک هدف را دنبال میکنند. بر این اساس، شواهد متعدد پیرامون جنگ کنونی در افغانستان، جدا از طمع سیریناپذیر طالبان برای تصاحب مجدد قدرت در این کشور، نشان میدهد که این جنگ به یک جنگ قومی بدل شده و حامیان قومی این جنگ، به دنبال منافع خود و تضعیف رقبا اند. این جنگ قومی در صورت عدم کنترل، در حال تبدیل شدن به یک جنگ داخلی تمام عیار و گسترده در افغانستان با حامیان متعدد منطقهای و بینالمللی و احیای سایر گروههای تروریستی در این کشور است.
استفاده طالبان از روابط قومی، تباری و خانوادگی برای پیشروی نکتهای که در این بین قابل اهمیت است، اگر نقش محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان را در همراهی با این جنگ قومی کمرنگ و ضعیف بدانیم، اثر فرماندهان و نیروهای نظامی و همچنین مقامهای سیاسی محلی در دولت او در پی سقوط ولسوالیها و حالا مراکز ولایات نشان دادند که بر اساس ارتباطات قومی و حتی خانوادگی با برخی از فرماندهان طالبان، مناطق را بدون درگیری به طالبان واگذار کرده و میدان را در اختیار این گروه قرار داده است.
در این زمینه باید گفت که اکثر فرماندهان ارشد و نیروهای امنیتی و نظامی که در مناطق شمالی افغانستان مستقر شدهاند، از شهروندان مناطق جنوبی و شرقی و عمدتا از یک قوم به خصوص اند، از همینرو این نیروها در نتیجه پیامها و رایزنیهای قومی از سوی طالبان، به راحتی مناطق زیر کنترل خود را رها کرده و میدان را در اختیار طالبان قرار میدهند.
این درحالی است که یکی از دلایل عمده مقاومت نیروهای امنیتی افغانستان در جنوب این کشور در برابر طالبان، این است که بدنه این نیروها توسط شهروندان شمال افغانستان تشکیل شده و غیرپشتون اند و روحیه ایستادگی و مقاومت خود را در برابر دسایس و فشارهای طالبان و همپیمانان آنها حفظ کردهاند. در کنار نیروهای نظامی و امنیتی، مقامهای سیاسی محلی نیز در شمال افغانستان که بازهم عمدتا از یک قوم خاص در این کشورند، به دلیل روابط خویشاوندی و ارتباطات قومی، دست از جنگ و مقاومت در برابر طالبان برداشته و منطقه را به این گروه واگذار کرده است. نمونه آن، واگذاری شهر پلخمری، مرکز ولایت بغلان در شمال افغانستان توسط والی (استاندار) آن به والی خودخوانده طالبان است. یا در نمونه دیگر، طالبان کاروان خودروهای والی غزنی در جنوب افغانستان را تا دروازههای کابل همراهی و بدرقه کردند.
اشرف غنی بار دیگر به سمت رهبران سیاسی غیرپشتون
علیرغم این به ظاهر همپیمانی با طالبان در پشت پرده دولت افغانستان، تحرکات جدید و سریع طالبان در روزهای گذشته، بار دیگر اشرف غنی را نگران ساخته و او را به سوی رهبران سیاسی و قومی اپوزیسیون متمایل کرده، به خصوص که رویکردهای گذشته و کنونی او، نه تنها تأثیری بر تغییر رویکرد طالبان نسبت به اشرف غنی نداشته، بلکه این رویکرد را سرسختانهتر کرده است، به گونه ای که طالبان در تازهترین موضع خود اعلام کرده که آتشبس و صلح با اشرف غنی دیگر عملی نیست. به همین دلیل، رئیس جمهوری افغانستان بار دیگر دیدارهای مختلفی با رهبران و شخصیتهای سیاسی این کشور، به خصوص سیاسیون غیرپشتون، از جمله با مارشال دوستم داشته است. به دنبال این دیدارها، سفر روز چهارشنبه (20 مرداد) اشرف غنی به مزارشریف، او را در آستانه اصلاح رویکردهای نادرست گذشته، اعتماد به رهبران و چهرههای سیاسی اپوزیسیون و دادن رهبری عملیات شمال به مارشال دوستم و ژنرال عطامحمد نور و مهمتر از همه، حمایت و تجهیز نیروهای بسیج مردمی در این منطقه قرار داد. در صورت شکلگیری و استحکام این اتحاد، آنها میتوانستند از یکسو جلو پیشرویهای طالبان را بگریند و از سوی دیگر، مراکز ولایات از دست رفته را پس بگیرند.
تجربه تحرکات چند ماه گذشته طالبان و نوع رویکرد جنگافروزانه این گروه در ماههای گذشته، بدون تضعیف قدرت کنونی نظامی این گروه، طالبان حاضر به پیشبرد جدی مذاکرات صلح نخواهد شد.
چراغ سبز امریکا به جنگ قومی در افغانستان
متأسفانه در نتیجه سیاستهای آگاهانه و آشکار امریکا در طول 20 سال گذشته روی شکافها و گسلهای بین قومی در افغانستان، مردم این کشور نتوانستند به سوی فروپاشی دیوارهای بیاعتمادی و جدایی، تعریف منافع مشترک و ملی و در نهایت وحدت و تبدل به یک ملت واحد پیش بروند؛ مسألهای که امروز رهبری امریکا بیشرمانه میگوید که برای ملتسازی به افغانستان نرفته بودند، در حالی که همواره رویکردهای ضد ملت شدن شهروندان این کشور را با ابزارها و بهانههایی چون دموکراسی و حقوق بشر دنبال کرده است.
در این شرایط، امریکا نیز چندان بی میل نیست که با حمایت از طالبان، و در راستای تثبیت برتری طلبی قومی پشتونها در افغانستان، زمینه را برای گسترش عملیات پاکسازی طالبان در مناطق مختلف و حالا سقوط کامل شمال این کشور فراهم کند، چون اساسا رهبران و شخصیتهای غیرپشتون در تاریخ چند دهه گذشته افغانستان، روحیه تعامل و همکاری با امریکا و حرکت در مسیر اهداف این کشور را نداشته و بیشتر به سوی کشورها و همپیمانان منطقهای و همسایگان متمایل بودهاند. بناء از میدان به در کردن آنها، همه زمینه بازگشت بی چون و چرای طالبان به قدرت را هموار میکند و هم جایگاه امریکا و اهداف این کشور برای آینده افغانستان، به خصوص برنامههایی که از سالها برای شمال افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی و همچنین روسیه دارد را تثبیت میکند. این رویکرد اشتباهی راهبردی است که امریکاییها بار دیگر پس از پیدایش طالبان در سال 1372، در حال تکرار آن اند.
خلیلزاد، یک قومگرای افراطی پشتون
در این زمینه، زلمی خلیلزاد، با اینکه نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان است، اما به دلیل داشتن ریشه و تبارهای قومی افغانستانی، همواره و علنا در عرصه تحولات این کشور، به عنوان یک چهره سیاسی و قومی تندرو و به شدت افراطی پشتون عمل کرده است. او نه تنها به عنوان یک چهره تندرو قومی پشتون علیه دیگر اقوام در افغانستان عمل کرده، که حتی در نزاعهای درون قومی پشتونها نیز از تیره و تبارهای خاصی حمایت کرده است. خلیلزاد به اندازهای در عرصه تحولات افغانستان خود را یک رهبر قومی پشتون میداند که در مرحلهای در دومین و سومین انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سالهای گذشته، سودای ریاست جمهوری بر افغانستان را در سر داشت.
به دلیل همین نقش مخرب است که خلیلزاد از وجهه و اعتبار لازم در میان سیاسیون افغانستان برخوردار نیست، اما امریکاییها سکانداری سیاست خود در افغانستان را به دست این شخص داده اند. انتقادی که اینک رسانههای امریکایی و به خصوص روزنامه واشنگتن پست به تازگی در یادداشتی، خواهان بازگردان خلیلزاد به امریکا و بازپرسی از او در کنگره این کشور شده است.
رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق امریکا در کتاب خاطرات خود، نقشی از دونالد ترامپ، زلمی خلیلزاد را یک شیاد معرفی کرده است.
مدیریت جنگ قومی در دست ژنرالان ارتش پاکستان
نکته تأثیرگذار دیگر پیرامون وضعیت جنگی موجود در افغانستان، پاکستان و رویکردهای این کشور است. متأسفانه پاکستان با مهندسی حمایت تمام عیار از طالبان، پروژه جلوگیری از ایجاد یک دولت مقتدر و قوی در افغانستان را همچنان دنبال میکند، و متأسفانه طالبان آگاهانه یا ناآگاهانه در میدان این کشور بازی میکنند.
در ماههای گذشته، دولت افغانستان و سیاسیون این کشور، به جای اینکه دیوار اعتماد بین دو کشور را بالا ببرند، با رجزخوانیها و تقابلهای بیحاصل، سیاسیون و نظامیان پاکستانی را بیش از هر زمانی حساس ساخته و تحریک کردهاند. به همین خاطر، پاکستان از ایفای یک نقش سازنده و مثبت در روند صلح افغانستان، عقبنشینی کرده است و امروز برخی از ژنرالان و سربازان پاکستانی در داخل افغانستان، فرماندهی جنگ طالبان را عملا به دوش دارند.
هرچند طالبان امروز در میدان پاکستان بازی میکنند، اما به نتیجه رسیدن روند صلح افغانستان و ایجاد یک دولت جدید که قطعا با یکدست و قدرتمندتر شدن بیش از پیش پشتونها در این کشور همراه خواهد شد، بیش از پیش منافع این کشور را به خصوص در مسأله خط دیورند و داعیه پشتونستان با خطر مواجه خواهد کرد، زیرا عملا این پشتونها هستند که برخلاف سایر اقوام افغانستان، تأکید دارند حتی یک قدم از مسأله خط دیورند عقبنشینی نمیکنند، از اینرو پاکستان همچنان سناریونویس تداوم بحران و بیثباتی در افغانستان و رفتن این کشور به ورطه یک جنگ داخلی دیگر است.
نظر شما :