ایران، بازنده اصلی تعلیق مذاکرات
چرا پیگیری دور هفتم نشست وین از دولت روحانی به رئیسی واگذار شد؟!
دیپلماسی ایرانی – با توجه به اخبار واصله و نیز گفته های دولت دوازدهم به نظر می رسد که دور ششم مذاکرات در وین آخرین نشست تیم مذاکره کننده دولت روحانی با اعضای ۱+۴ و ایالت متحده آمریکا باشد و احتمالاً دور هفتم این مذاکرات در وین با آغاز به کار دولت سید ابراهیم رئیسی از سر گرفته خواهد شد. اما با در نظر گرفتن این گزاره که تعیین چارچوب مذاکرات وین در حیطه اختیارات حاکمیتی است و چکش کاری نهایی توافق هم با تایید و چراغ سبز نظام انجام خواهد شد چرا پیگیری و مدیریت دور هفتم نشست وین از دولت روحانی به رئیسی واگذار شد؟ اگر دولت ها و وزارت امور خارجه تنها مجریان نگاه حاکمیتی در دیپلماسی هستند چه تفاوتی بین رئیسی و روحانی وجود دارد؟ اساساً چه عواملی باعث فرسایشی شدن و به بن بست کشیدن مذاکرات در وین شد؟ توقف در مذاکرات وین و از سرگیری گفت و گوها تا زمان آغاز به کار دولت سید ابراهیم رئیسی به نفع ایران است یا خیر؟ دیپلماسی ایرانی برای بررسی دقیق تر این مسائل، گفت وگویی را با حشمت الله فلاحت پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در دوره دهم، تحلیلگر مسائل سیاسی و کارشناس حوزه بین الملل پی گرفته است که در ادامه میخوانید:
رویترز بامداد پنجشنبه به نقل از یک منبع دیپلماتیک ادعا کرد که ایران تا زمان آغاز به کار دولت سید ابراهیم رئیسی آمادگی برای از سرگیری مذاکرات وین که به دور هفتم کشیده شده است را ندارد. البته این مهم از طریق مقامهای اروپایی بهعنوان میانجی در گفتوگوهای غیرمستقیم با آمریکا، به واشنگتن نیز انتقال داده شده است. پیش از این نیز شبکه خبری بلومبرگ روز سهشنبه به نقل از منابع آگاه مدعی شد که دور هفتم مذاکرات احیای برجام در وین احتمالاً پس از مراسم تحلیف رئیسی و مشخصا از اواسط آگوست (اواخر مردادماه) از سر گرفته خواهد شد. هر چند لارنس نورمن، خبرنگار والاستریت ژورنال در پیامی توئیتری عنوان داشت که شنیدههایش حاکی از این است که ازسرگیری مذاکرات ایران در وین از اواسط ماه آگوست، صرفاً گمانهزنی است و هنوز هیچ برنامه زمانی برای دور بعدی مذاکرات تعیین نشده است، اما به نظر می رسد که، هم محتوای بیست و دومین و در واقع آخرین گزارش سهماهه وزارت امور خارجه در خصوص برجام و هم گفته های حسن روحانی در جلسه هیات دولت مبنی بر اینکه فرصت مذاکره و احیای برجام در وین را از دولت وی گرفتند حکایت از این دارد که دور هفتم مذاکرت وین تا روی کار آمدن دولت رئیسی تعطیل و تحریم ها ماندگار شد. حال به باور شما بازنده این تاخیر و تعلیق مذاکرت چه طرفی است؟
واقعیت آن است که اگر به هر دلیلی دور هفتم مذاکرات وین در دولت روحانی پی گرفته نشود و احیای برجام تا زمان روی کار آمدن دولت رئیسی به تعویق بیفتد بازنده اصلی آن جمهوری اسلامی است. به عبارت صریح تر بازیگری که بیش از سایر کشورها در سایه به تاخیر افتادن مذاکرات در وین ضرر خواهد کرد ایران است. به گونه ای که حتی اگر دولت رئیسی بهصورت دوفاکتو و رسمی مذاکرات وین را عهده دار شود، بازهم به ضرر ایران است. چون به قول شما تا اطلاع ثانوی مذاکرات تعطیل، سیاست فشار حداکثری بردوام و تحریمها علیه ملت ماندگار خواهد بود. ضمن این که آغاز به کار دولت رئیسی از اواسط مردادماه لزوماً به معنای رسیدن به توافق در وین نیست. چون باید منتظر ماند و دید که چینش کابینه سیزدهم به چه ترتیب خواهد بود؟ چه فردی برای تصدی کرسی وزارت امور خارجه به مجلس معرفی خواهد شد؟ آیا نمایندگان به وی رای اعتماد خواهند داد یا خیر؟ و هزاران سوال دیگر؛ از آن طرف باید ببینیم که وزیر امور خارجه تیم سیاست خارجی را چگونه خواهد چید؟ چه ساختار برای دستگاه دیپلماسی خود تعریف می کند؟ چه مدتی زمانی برای هماهنگی میان این تیم ها و کل بدنه جدید وزارت امور خارجه صرف خواهد شد؟ و ...؛ همه این مسائل زمانبر است. لذا به هر میزان که زمان را از دست دهیم به همان میزان از فضای مذاکرت دور خواهیم شد و در عین حال باید در این مدت شاهد تحمل فشار تحریمی از سوی مردم کشور باشیم، آن هم در این شرایط که قدرت اقتصادی و معیشتی شان به شدت پایین آمده است. از طرف دیگر نباید فشارهای احتمالی جریانات داخلی مخالف برجام را نادیده گرفت که عملا سعی می کنند مذاکرات وین و احیای برجام را از دستور کار دولت رئیسی خارج کنند. حتی در غیر این صورت شنیده ها حکایت از آن دارد که تلاشهایی از جانب برخی از جریان ها برای انتقال مدیریت مذاکرات وین، احیای برجام و تعیین تکلیف پرونده فعالیت هسته ای کشور که در حال حاضر به صورت فنی در اختیار وزارت امور خارجه است به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در جریان است. پیرو همین نکته اتفاقا اختلاف نظر جدی در دولت رئیسی وجود دارد که تیم مذاکره کننده وی در وین از وزارت امور خارجه باشد یا شورای عالی امنیت ملی. اینها علاوه بر آن است که اختلافاتی هم در خصوص کم و کیف مدیریت مذاکرات وین در دولت جدید وجود دارد.
اگر احتمالا طبق گمانه زنی های رسانه های مذکور در نهایت شاهد آن بودیم که دور هفتم مذاکرت وین تا روی کار آمدن دولت رئیسی تعطیل و به تبعش تحریم ها ماندگار شود به باور شما چرا تعیین سرنوشت برجام از دولت روحانی به رئیسی واگذار شد؟ اگر تعیین حدود وثغور توافق در وین خارج از توان دولت هاست و احیای برجام در گرو نگاه حاکمیتی است چه فرقی میان روحانی با رئیسی وجود داشت که دولت مستقر به توافق دست پیدا کند یا دولت سیزدهم؟
پیش از هر چیزی باید این نکته را متذکر شوم که چون روند و پروسه انتقال قدرت از دولت روحانی به دولت رئیسی به کندی و آرامی پیش میرود لذا جا داشت که تعیین تکلیف مذاکرات وین، احیای برجام و پرونده فعالیتهای هستهای توسط دولت مستقر پی گرفته میشد، نه اینکه مذاکرات به تعویق بیفتد و فضای لازم برای جولان و عرض اندام مخالفان داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای برجام شکل بگیرد تا با تلاش ها و تحرکات خود در این مدت، روند مذاکرات و مسیر پیش رو را پر از سنگلاخ و دست انداز کنند که عملا رسیدن به توافق حتی در دولت رئیسی هم سخت و حتی غیر ممکن شود. چون به هر حال این مخالفان احیای برجام در این مدت از هیچ تلاشی برای تداوم و تشدید گسل میان ایران با غرب و به خصوص آمریکا دریغ نخواهند کرد. ضمن اینکه سعیشان بر این خواهد بود که مسائل فرابرجامی را هم به نشست وین گره بزنند. پس به واقع بهترین و کم هزینه ترین سناریو این بود که جمهوری اسلامی ایران در کوتاه ترین زمان به توافقی در وین دست پیدا می کرد. ما فرصت سوزی کردیم. اکنون مشخص نیست که دور هفتم مذاکرات وین چه زمانی برگزار می شود و آیا در صورت برگزاری نشست وین فضای مفاهمه کنونی بین طرف ها شکل خواهد گرفت یا خیر؟ در خصوص پاسخ به سوال شما باید مسائل سیاسی داخلی را در واگذاری مذاکرات احیای برجام از دولت روحانی به دولت رئیسی دخیل دانست. به هر حال از یک طرف مخالفین برجام اعتقاد دارند که امتیاز احیای برجام و توافق وین باید به دولت رئیسی برسد تا همین ابتدای کار خود را دولتی کارا نشان دهد. ضمن اینکه این جریان سعی میکند مذاکرات مطابق با منافع و اهداف آنها پیش رود، نه منطبق با نگاه دولت روحانی. لذا تلاش بر این شد که با کارشکنی و مانع تراشی ادامه مذاکرات وین تا روی کار آمدن دولت رئیسی به تعویق بیفتد. از طرف دیگر برخی هم معتقدند آنچه که در مواضع رسمی دولت روحانی برای مذاکرات مطرح می شود مطابق با محتوای مذاکرات وین نیست. یعنی امکان دارد متن نهایی توافق با مواضع اعضای تیم مذاکره کننده تطابقی نداشته باشد و حتی در تضاد با هم قرار گیرند. از این رو به قول این جریان سعی شده است که از حصول توافق توسط تیم مذاکره کننده فعلی و دادن امتیاز بیشتر به طرف مقابل جلوگیری شود. پس اگرچه طبق گفته شما تعیین راهبردهای سیاست خارجی به خصوص در پرونده های مهمی مانند برجام خارج از حیطه اختیارات دولت هاست، اما به هر حال با توجه به نکات یاد شده باید گفت که در برهه هایی مانند اکنون مسائل جزئی هم سبب می شود که پرونده های حساس حوزه سیاست خارجی در یک دولت متفاوت از دولت دیگر پی گرفته شود. با در نظر گرفتن این واقعیت احتمالاً تلاش بر آن بوده است که ادامه مذاکرات وین از دولت روحانی گرفته و به دولت رئیسی سپرده شود.
به نظر می رسد که یکی از چالش ها و در حقیقت عوامل فرسایشی شدن و به بن بست کشیده شدن مذاکرات وین در این ۶ دور تاکید تهران بر راهبرد «هیچ چیز یا همه چیز» بوده است، در صورتی که شما در مقابل قائل به پیگیری راهبرد گام به گام هستید. حال در صورت واگذاری مذاکرات وین از دولت روحانی به دولت رئیسی و آغاز دور هفتم نشست وین در دولت سیزدهم، تهران کماکان سیاست هیچ چیز یا همه چیز خود مبنای گفت وگوها قرار می دهد و یا دولت جدید نگاه گام به گام را پیش خواهد برد؟
در ابتدا لازم می دانم این نکته را یادآوری کنم آن چیزی که مد نظر من بود سیاست «گام به گام» به معنای رایج آن نیست، بلکه من معتقدم احیای برجام دارای چند مرحله مهم است که اساسی ترین و حیاتی ترین مرحله آن همان مرحله اول است که الزاما نمی توان به آن واژه «قدم» اطلاق کرد.
و آن مرحله اول مد نظر شما شامل اقداماتی است؟
مرحله اول مرحله ای است که بخش اعظم تحریم های ایران برداشته می شد، ضمن اینکه ایران با در نظر گرفتن قابلیت های خود به طرف های برجامی یعنی اعضای ۱+۴ و آمریکا اطمینان لازم را پیرامون پرونده فعالیت های هسته ای با محوریت موارد اختلافی مد مظر آنها را می داد. یعنی ما بایستی در مرحله نخست یک اطمینان بخشی را در برابر رفع تحریم ها در دستور کار قرار می دادیم. لذا مجموعه این اقدامات در یک قدم خلاصه نمی شود، بلکه مرحله ای است که در بردارنده مجموعه اقدامات ایالات متحده آمریکا، اعضای ۱+۴ و جمهوری اسلامی ایران می شود. در این مرحله ما میتوانستیم شاهد احیای برجام باشیم. البته به نظر می رسد که میزان توافقات یا بهتر بگویم حجم مسائل مورد توافق اعضای ۱+۴ و آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در مرحله اول احیای برجام بیشتر از میزان توافقات در اصل برجام است. چرا که برخی از موارد اختلافی اصل برجام و نیز موارد اختلافی بعد از برجام به خصوص بعد از خروج ترامپ از توافق هسته ای هم در دستور کار نشست وین قرار گرفت. مضافا اینکه در مرحله اول بخش اعظم تحریم های نفتی، کشتیرانی، بیمه و ... برداشته می شد، در کنار آن اروپاییها هم نسبت به تداوم مناسبات تجاری با ایران اقدامات عملی خود را انجام می دادند و در مقابل ایران هم باید از گام های کاهش تعهدات برجامی و نیز دیگر اقدامات، ذیل مصوبه مجلس یازدهم بازمیگشت تا وضعیت توان هسته ای ایران به قبل از خروج ترامپ از برجام باز گردد. با این تفاسیر همه این اقدامات در یک گام خلاصه نمی شود. به هر حال مجموعه این مسائل در این شش دور مذاکرات وین مورد بحث و بررسی کامل قرار گرفت که شرح مفصل این گفت وگوها در آخرین گزارش سه ماهه وزارت امور خارجه دولت حسن روحانی به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بیان شد و چون مجموعه این اقدامات ایران، اعضای ۱+۴ و آمریکا به عنوان یک قدم معرفی شد، شکست مذاکرات را رقم زد و در نهایت شاهد احیای برجام نبودیم. به هر حال باید پذیرفت که برجام حتی در زمان حیات خود و چه بعد از خروج دونالد ترامپ از آن با ضربات مهلکی از همه طرف ها و اعضایش مواجه شد. لذا مجموعه آنچه که بر سر برجام آمد را نمیتوان در قالب سیاست همه چیز یا هیچ چیز ایران کنار گذاشت. تحقق این امر مستلزم یک سیاست چند مرحله ای بود. ما بایستی در وین یک سیاست و راهبرد چند مرحله ای را تعریف می کردیم که اساسی ترین مرحله آن همان مرحله اول بود که من شرح کاملی بر آن دادم. این مرحله یک مرحله اساسی برای اعتماد سازی بود که در صورت اجرا همه اعضای برجام می توانستند به اهداف و منافع مدنظر خود برسند بدون آنکه ضرب الاجلی برای آن تعیین شود. در چنین شرایطی شک نکنید که در مرحله اول قطار احیای برجام حرکت می کرد و بقیه مراحل به صورت خودکار و اتوماتیک بدون توجه به مرحله قبل در دستور کار طرفین قرار می گرفت و اینگونه میتوانستیم حجم مسائل توافقی و اعتمادسازی بین اعضاء را پررنگ تر کنیم. به هر حال باید بپذیریم که اگر چه درست است ایران به واسطه مسائل و مشکلات اقتصادی نیاز مبرمی به توافق و احیای برجام دارد، اما این نکته لزوما به معنای آن نیست که تنها ایران طالب توافق است. آمریکا و اروپایی ها نیز به همان اندازه سعی دارند نگرانیها و حساسیت هایشان پیرامون پرونده فعالیتهای هستهای ایران را در قالب توافق جدید مرتفع کنند. خصوصا آن که به دلیل مجموعه اقدامات و عملکرد دونالد ترامپ شاهد روی کار آمدن یک جریان رادیکال در ایران هستیم که همه قوا را در اختیار گرفته و به اصطلاح قدرت یکدست شده است و دیگر خبری از آن انعطاف سیاسی و دیپلماتیک دوران حسن روحانی نیست. ضمن اینکه مجموعه اقدامات دونالد ترامپ موجب آن شد که توان هستهای ایران فراتر و بیشتر از توان سالهای ابتدایی دهه ۹۰ شمسی شود که در ان زمان به مذاکرات برجامی ختم شد. با در نظر گرفتن این نکات اکنون بیش از گذشته اروپاییها و آمریکا نگران آینده پرونده فعالیتهای هستهای ایران هستند و به همان میزان به یک توافق جدید با ایران نیاز دارند. بنابراین احیای برجام، هم برای ایران، هم برای اروپا و هم برای ایالات متحده آمریکا و حتی روسیه و چین یک ضرورت بود. از این رو به تعویق افتادن مذاکرات وین تا زمان روی کار آمدن دولت رئیسی برای همه طرف ها یک ضرر است، اما همچنانی که پیشتر گفتم آن طرفی که بیشترین ضرر را از تاخیر و تعلیق مذاکرات احیای برجام خواهد برد قطعاً جمهوری اسلامی ایران است.
با این تفاسیر باید پرسید که چرا ایالات متحده آمریکا قبل از حصول توافق در وین طی روزها و هفتههای اخیر اقدام به تعدیل تحریم ها، چه در قالب تحریمهای نفتی و چه در قالب تحریم های پولی و بانکی نظیر آزاد کردن پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی و ژاپن کرده است. اگر چه جمهوری اسلامی کماکان حق نقل و انتقال پول و بازگرداندن این سرمایه های بلوکه شده به داخل را ندارد؟
همان گونه که قبلا گفتم به هر حال آمریکا اکنون دغدغه جدی در خصوص رفع نگرانی هایش از پرونده فعالیتهای هستهای ایران در قالب احیای برجام دارد. لذا واشنگتن مجبور شده است که بخشی از تحریم های مربوط به سیاست فشار حداکثری را به سرخط تحریم های موسوم به تحریم های ریچارد نفیو در زمان باراک اوباما بازگرداند و در همین قالب است که برخی گشایش ها در حوزه نفتی و یا آزادسازی برخی از سرمایه های بلوکه شده ایران شکل گرفت. این مسائل ربطی به برجام و یا احیای برجام ندارد، بلکه به این موضوع ربط دارد که آمریکا، به خصوص در دولت جو بایدن این اعتقاد را پیدا کرده است که نباید کارد به استخوان ایران برسد. چون در این صورت هر سناریویی از جانب جمهوری اسلامی ایران قابل تصور است و می توان شاهد اقدامات انتحاری تری از سوی تهران در چارچوب پرونده فعالیتهای هستهای باشیم و به تبع آن بیشترین فاصله با فضای توافق، احیای برجام و در نهایت رفع نگرانی و حساسیت های واشنگتن پیرامون توان هستهای ایران شکل خواهد گرفت و یه همان میزان هم باید تلاش، هزینه و زمان بیشتری را صرف کرد تا دوباره به نقطه کنونی رسید.
اما به موازات انتقاد از راهبرد و نگاه تهران در چارچوب سیاست هیچ چیز یا همه چیز به عنوان یکی از عوامل کاهنده توافق در وین باید در آن سو مسئله عدم تضمین آمریکا مبنی بر عدم خروج مجدد از برجام را هم به عنوان یکی از پارامترهایی در نظر گرفت که بن بست در وین را رقم زد. این نکته از آن جهت برای تهران اهمیت ویژه تری پیدا می کند که به نظر می رسد دونالد ترامپ همه توش و توان خود را برای بازگشت به کاخ سفید در سال ۲۰۲۴ به کار گرفته است. لذا حداقل آن است که جمهوری اسلامی ایران در سایه توافق جدید در وین باید به این تضمین و آرامش خاطر برسد که هر فرد و دولتی در آمریکا در آینده به قدرت برسد خروج مجدد از توافق وین را عملیاتی نخواهد کرد تا شاهد تکرار مذاکرات و چالش های بعدی آن نباشیم. با در نظر گرفتن این نکته آیا نباید ایران روی این تضمین که یک تضمین حداقلی است پافشاری کند؟
گفته شما درست است، اما در دنیای روابط بین الملل اساسا چیزی به نام تضمین وجود ندارد. همانگونه که در برجام هم تضمینی برای خروج دونالد ترامپ از توافق وجود نداشت، کما اینکه در آن سو تضمینی وجود نداشت که ایران هم از اورانیوم غنی شده زیر ۵ درصد به غنی سازی اورانیوم ۶۰ درصد برسد. همه اینها نشان میدهد که معادلات جهان و روابط بین الملل معطوف به منافع و مناسبات قدرت است. لذا توافقات بینالمللی مانند کاشتن یک نهال است که باید آن را از گزند ها و آسیب ها حفظ کرد. پیرو این نکته باید بیشترین تلاش ها از سوی همه طرفین برای حفظ نهال برجام شکل می گرفت. در این خصوص همان زمانی که برجام با دولت باراک اوباما منعقد و امضاء شد بارها عنوان کردم که باید برای بقای این توافق باید مناسبات تجاری از سوی ایران با برخی از شرکت های خصوصی آمریکایی، ذیل توافق هستهای تعریف شود. چرا که همین ایالات متحده آمریکا بود که در سال ۱۹۹۵ میلادی با منع شرکت کنکو از سرمایه گذاری نفتی در ایران این مناسبات را قطع کرد و در آن زمان بخشی از آن ریشه ها که ارتباط مستقیمی با حضور شرکت های خصوصی و سرمایه گذاری پیمانکاران آمریکایی پیدا میکرد، خشکانده شد. اگر آن اتفاق روی نمیداد و ما در برجام اقدام جدی برای آغاز مناسبات تجاری با برخی از شرکتهای خصوصی آمریکایی انجام می دادیم یقینا ترامپ هم تمایلی به خروج از برجام نداشت. یعنی اگر سود و منفعت اقتصادی برای آمریکا در چارچوب برجام شکل می گرفت بسیار بعید بود که ترامپ از این توافق خارج شود. چون ما در آن زمان با برجام همه تخم مرغ های اقتصادی و تجاری را در سبد اروپا ریختیم، طبیعی بود که امریکا روی خوشی به برجام نداشته باشد، همان گونه که روسیه و چین هم به برجام و عملکرد اقتصادی ما در آن زمان انتقاد دارند. با در نظر گرفتن این نکته اگر برجام امضا شود باید فضا به گونهای پیش رود که همه طرف ها در همه ابعاد و سطوح مختلف از توافق جدید منتفع شوند. یعنی ما باید مناسبات اقتصادی و تجاری پسابرجام را به گونهای تعریف کنیم که با منافع همه اعضای برجام گره بخورد. در این صورت است که میتوان تضمین جدی برای حفظ برجام گرفت. لذا باید عنوان کرد که نباید هیچ توافقی را در قالب گرفتن تضمین به تعویق انداخت. تضمین تنها در صورت حمایت پرقدرت همه طرف ها و بازیگران حاضر در آن توافق حاصل می شود.
با این تفاسیر سوال مهمتری که ذهن را درگیر میکند این است که اگر تضمین تداوم حیات برجام و احیای آن، نه یک تضمین سیاسی، دیپلماتیک و حقوقی، بلکه یک تضمین تجاری و اقتصادی است آیا جمهوری اسلامی بنایی برای آغاز روابط اقتصادی با ایالات متحده دارد؟ آیا ذیل تقویت نگره های رادیکال در داخل کشور بعد از از روی کار آمدن دولت سید ابراهیم رئیسی می توان از تلاش برای همکاری اقتصادی و تجاری با آمریکا از سوی دولت سیزدهم سخن گفت؟
ابتدا به ساکن من معتقدم ایران و ایالات متحده آمریکا اکنون در یک شرایط شبه دشمنی به سر می برند. لذا اگر توافقی بین تهران و واشنگتن شکل بگیرد طرفها تلاش های جدی تری برای حفظ، تداوم و تعمیق آن خواهند داشت. ضمن اینکه من بر این باورم اکنون باید در زمینه دشمنی با کشورها به خصوص کشوری مانند ایالات متحده آمریکا یک تعریف درست شکل بگیرد. چون در روابط امروز جهانی کشورها در زمینه تعریف دشمن یک تحدید سازی (محدود کردن) را در دستور کار قرار می دهند و سعی می کنند با این تحدید سازی زمینههای دشمنی، تخاصم، تنش و درگیری را محدود کرده و هر چه بیشتر آن را به الگوی روابط آمریکا و چین نزدیک کنند. لذا باید هر حوزه و زمینهای که می تواند باعث گسترش مناسبات طرفین شود را تقویت کرد و از آن سو به همان میزان باید از فضای اختلافی فاصله گرفت و آن را محدود کرد. متاسفانه جمهوری اسلامی ایران اکنون مناسبات با آمریکا را در قالب یک تابوی دیپلماتیک و سیاسی تعریف کرده است و در چارچوب نگاه ایدئولوژیک آن را پیش می برد، در صورتی که منافع ما ایجاب می کند نباید اینگونه نگاه ها در دستور باشد. لذا دولت سید ابراهیم رئیسی اتفاقاً باید حوزه های تنش با آمریکا را محدود کند و در مقابل حوزه های همکاری را تقویت کند. به واقع کشور و ملت ایران بیش از چهار دهه از عمر، سرمایه، هزینه و انرژی خود را فدای تنش های مختلف منطقه ای و فرامنطقه ای کرده است که با یک هوش سیاسی و خرد دیپلماتیک می توانستیم از شکل گیری آن جلوگیری کنیم و یا در ادامه با یک مدیریت صحیح این تنش ها را به فرصت تبدیل کنیم. اما متاسفانه در داخل کشور برخی جریان ها به تنش آفرینی منطقه ای و فرامنطقه ای افتخار می کنند. در صورتی که واقعیت آن است در سایه این تنش آفرینی ها روز به روز مردم ایران از آن زندگی که شایستگی و لیاقت آن را دارند دور و دورتر میشوند و در طرف مقابل فرصت های طلایی ما توسط همین همسایگان ربوده شده و خواهد شد. باید بپذیریم که هیچ کشوری از تنشزدایی ضرر نکرده است؛ هیچ کشوری از تحدید تنشها ضرر نکرده است؟ ضمن اینکه به نظر می رسد هم در داخل و هم در بیرون از کشور سعی میشود چهره متفاوتی از دولت سید ابراهیم رئیسی القا شود که به دنبال تنش آفرینی است و در سایه این القائات سعی میکنند کسانی در کابینه سیزدهم جایی گیرند که سابقه تنش زایی دارند و برنامهای هم برای تنشزدایی ندارند. اما در این صورت قطعا این تنش زایی کمکی به حل مشکلات اقتصادی کشور نمیکند.
نظر شما :