رئیسی چه کسی را وزیر امور خارجه دولتش می کند؟
باقری کنی و جلیلی یعنی بازگشت به بن بست دیپلماسی
دیپلماسی ایرانی – در آستانه روی کار آمدن دولت سید ابراهیم رئیسی بازار شایعات و گمانه زنی ها در خصوص ترکیب اعضای کابینه دولت سیزدهم بسیار داغ است. یکی از مهمترین آنها حدس و گمان پیرامون وزیر امور خارجه است. در این بین از سیدعباس عراقچی و علیاکبر صالحی گرفته تا چهره هایی نظیر تا منوچهر متکی، علی لاریجانی، سعید جلیلی، علی باقری کنی، حسین امیرعبداللهیان، مهدی صفری و ... جزء پرتکرار ترین اسامی هستند که در این گمانه زنی ها و بازار داغ شایعات برای سکانداری سیاست خارجی دولت سیزدهم مطرح شده اند. اما دیپلماسی ۴ سال پیش روی ایران با وزارت چه کسی رقم خواهد خورد؟ آیا با توجه به عدم ورود جدی دولت ها و دستگاه سیاست خارجی در امر تعیین راهبردهای دیپلماتیک کشور اساسا تفاوتی بین مصادیق و اسامی وجود دارد؟ دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین کشور و تحلیلگر روابط بین الملل به بررسی و واکاوی هر چه بیشتر این سوالات پرداخته است که در ادامه متن کامل این گپ و گفت را از نظر می گذرانید:
قبل از ورود به بحث اصلی این مصاحبه گذری کوتاه بر هدف یا اهداف پشت پرده اقدام رئیس جمهور جدید داشته باشیم. بر اساس وعده سید ابراهیم رئیسی شاهد راه اندازی سامانه اینترنتی با عنوان «یاران رئیسی» هستیم که در آن اقشار مختلف جامعه، فعالین و نخبگان سیاسی و ... می توانند در خصوص ترکیب کابینه دولت سیزدهم نظر و یا پیشنهاد خود را مطرح کنند. در خوشبینانه ترین حالت به نظر می رسد که اقدام سید ابراهیم رئیسی به نوعی موج سواری روی پوپولیسم است و در بدترین سناریو یک دماگوژی (عوامفریبی) در حال جریان است چرا که یحتمل که ترکیب کابینه وی از پیش مشخص شده است، لذا نظر خواهی و نظردهی مردم و نخبگان راه به جایی نخواهد برد. مضاف بر اینکه ۴ وزارتخانه «اطلاعات»، «دفاع»، «امور خارجه» و «کشور» طبق سنت و عرف نانوشته سیاسی جمهوری اسلامی عملاً وزارتخانههای حاکمیتی است که تعیین سکاندارنش حتی خارج از ید اختیارات رئیس جمهور است. اینها علاوه بر آن است که طبق اخبار واصله نمایندگان مجلس یازدهم نیز به دنبال سهم خواهی در کابینه هستند و بر این اساس حتی رئیس جمهور را تهدید به عدم تایید وزرای مدنظرش در صورت نادیده گرفتن سهم برخی جریانات مجلس با محوریت پایداری چی ها کرده اند. حال در این گیر و دار سهم خواهی، رئیسی با راه انداختن این سایت به دنبال پوپولیسم است یا دماگوژیسم؟
از نکاتی که به آن اشاره کردید دیدگاه بدبینانه شما نسبت به دولت سید ابراهیم رئیسی هویداست.
دیدگاه بدبینانه ای وجود ندارد. صرفا بر اساس واقعیات پرسشی در رابطه با هدف یا اهداف پشت پرده راه اندازی این سامانه اینترنتی مطح شد، همین.
با این حال من نگاه بدبینانه ای در خصوص دولت سیزدهم ندارم، همچنان که نگاه خوش بینانه ای هم به دولت جدید ندارم. نگاه من نگاه واقع بینانه است و آن را ملاک تحلیل قرار می دهم. لذا باید منتظر عملکرد و کارنامه دولت سیزدهم بود تا بتوان بر اساس آن تحلیل کرد. در پاسخ به سوال شما من معتقدم عملاً باید پذیرفت که دولت سید ابراهیم رئیسی دولت قانونی در ایران است. چون هر رئیس جمهوری، هر نخست وزیری، هر رژیمی در هر زمانی بر کشور حاکم باشد حکومت آن قانونی جلوه میکند؛ خواه حکومت محمدرضا پهلوی باشد، خواه محمد مصدق باشد، خواه دولت بعد از کودتا و دولت زاهدی باشد، خواه دولت های جمهوری اسلامی ایران و فردی مانند سید ابراهیم رئیسی باشد. یعنی حکومتی که قدرت را در دست دارد، چه بر اساس رای مردم و چه خارج از نظر جامعه قانونی است تا زمانی که دوران حکومتش پایان پیدا کند و یا مردم آن را ساقط کنند. در این شرایط سید ابراهیم رئیسی از روند تعریف شده انتخابات در ایران به عنوان فرد پیروز رئیس دولت سیزدهم شده است. حال بر اساس نگاه خود و یا مشاورینش سعی کرده است از نگاه و آرای اقشار مختلف جامعه برای چینش ترکیب کابینه خود استفاده کند. نکته مهم اینجاست که بر اساس واقعیات و نیز آن چیزی که شما گفتید و کاملاً درست است تعیین وزارتخانههای چهارگانه که بسیار هم کلیدی است عملا خارج از اختیارات رئیس جمهور است، چه رسد به مردم. لذا از این سامانه اینترنی نمی توان امیدی به چینش کابینه داشت. چون تصمیم ها جای دیگری گرفته می شود. با این حال من معتقدم این اقدام میتواند این معنا را داشته باشد که رئیسی سعی میکند مجموعه آراء و نظرات اقشار مختلف جامعه از فعالین رسانه ای تا نخبگان سیاسی و مردم را در خصوص اعضای کابینه خود را جمعآوری کند و نتایج آن را با حاکمیت در میان بگذارد تا بتواند پلی میان حاکمیت با مردم ایجاد کند، آن هم در شرایطی که گسل مردم با مسئولین به بیشترین میزان خود طی چهاردهه اخیر رسیده است که عدم مشارکت پررنگ در انتخابات بیست و هشتم خرداد ماه را باید موید این گسل دانست. پس این اقدام رئیسی، چه عوامفریبی باشد چه عوام گرایی یک هدف هوشمند دارد و آن پر کردن گسل مردم و حاکمیت از طریق این سامانه ارتباطی. یعنی این سامانه ارتباطی عملاً پل گسل ملت با حاکمیت است.
با این حال اگر در نهایت ترکیب کابینه سیزدهم متفاوت و حتی متضاد با نگاه مردم و نظر دهندگان در این سامانه اینترنتی باشد قطعا سایت یاران رئیسی، نه تنها پل این گسل نخواهد بود، بلکه با دامن زدن به بی اعتمادی جامعه به واسطه نادیده گرفتن آرایشان عملاً شاهد تشدید این گسل خواهیم بود؟
نکته شما کاملاً درست است. اینجاست که نشان میدهد این سامانه اینترنتی یک اقدام پرریسک از سوی سید ابراهیم رئیسی که می تواند درست عکس اهداف مدنظر برای تهیه این سایت عمل کند و این بسیار خطرناک است. چون دقیقاً در ابتدای کار سنگ بنای بی اعتمادی دولت با مردم گذاشته خواهد شد و سایه آن تا پایان عمر دولت تداوم پیدا خواهد کرد.
حال در سایه نکات یاد شده به صورت مستقیم و مصداقی تمرکزی روی یکی از این وزرای چهارگانه حاکمیتی یعنی وزیر امور خارجه داشته باشیم. پیش از پرداختن به این اسامی از نگاه شما در شرایط کنونی که کشور در حوزه سیاست خارجی با چالش های مناسبات منطقهای مانند بروز طالبان در مرزهای شرقی، بحران های خاورمیانه، نشست وین و آینده برجام و ... درگیر است آیا قائل به روی کار آمدن گزینه ای گمنام، ناآشنا، اما تازه نفس برای جاری شدن خون جدیدی در رگ های دستگاه دیپلماسی هستید و یا اینکه به منظور پیگیری چالش های حوزه سیاست خارجی و خروج از این مشکلات احتیاج به چهرههایی باتجربه و استخوان خرد کرده در وزارت امور خارجه داریم؟
من معتقدم در هر شرایطی باید سیکل و چرخه مدیران و مسئولان به خصوص در حوزه های کلیدی کشور باز باشد تا با ورود افراد جدید، کارآمد، هوشمند، باسواد و آشنا به شرایط کشور، منطقه و جهان بتوانیم از ابعاد مختلف مانند سیاست خارجی رویه ای فعال، پویا و رو به جلو داشته باشیم. از این منظر عدم ورود چهرههای جدید در هر حوزهای و به هر دلیلی به خصوص دیپلماسی باعث ایستایی فرتوت شدن و در عین حال ناکارآمدی سیاست خارجی ایران خواهد شد، اتفاقی که متاسفانه در طول چهار دهه گذشته روی داده است. متاسفانه، هم ساختار وزارت امور خارجه و هم سفیران ما بین تعداد مشخصی از افراد در حال چرخش است در صورتی که جا دارد دستگاه سیاست خارجی برنامه جدی برای به کارگیری چهرههای آکادمیک، باسواد با محوریت قشر جوان داشته باشد. واقعاً دیپلماسی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیاز به یک نفس تازه و جاری شدن خون جدیدی دارد تا بتواند از معضلات و چالشهای کنونی عبور کند. تا ابد که نمی توان به صورت مداوم از این افراد استفاده کرد. ضمن اینکه به نظر من باید در چهار سال پیش رو نگاه حاکمیت به سیاست خارجی تغییری اساسی پیدا کند. چون چیزی که تعیینکننده است همین نکته است. بله درست است که جریان حامی سید ابراهیم رئیسی انتقاد جدی به برجام داشت در کنارش از دیوار سفارت خانهها بالا رفتند، سفارتخانه هایی را هم به آتش کشیدند، روابط ما در منطقه را محدود و محدودتر کردند، FATF را به بن بست کشاندند، روابط مالی، پولی و بانکی ما را قطع کردند، کشور ما در جهان منزوی شد و کوچک ترین توجهی هم به تبعات مواضع و اقدامات خود در منطقه و جهان نکردهاند، اما به نظر من اکنون که خود این جریان قدرت را در دست گرفته دیر یا زود می فهمد که مناسبات جهانی و دیپلماسی ایدئولوژی بردار نیست، ما با واقعیات سر و کار داریم و این واقعیات نگاه جدیدی را به دولت سیزدهم و شخص رئیسی تحمیل خواهد کرد، چه بخواهد چه نخواهد، چه دوست داشته باشد، چه نداشته باشد. خصوصاً اینکه وضعیت داخلی کشور همانند سال ۸۴ و زمان روی کار آمدن محمود احمدینژاد نیست. آن زمان وضعیت کشور به خصوص از نظر اقتصادی به شدت متفاوت از امروز بود. به همین دلیل رئیس جمهور وقت با جیب پر پول نگاه های خودسرانه و دیپلماسی جنجال برانگیز و ماجراجویانه ای را در دستور کار قرار داد که نهایتاً به چالش ها و مشکلات سال ۹۲ رسیدیم. اما امروز در سال ۱۴۰۰ وضعیت به مراتب بدتر از ماه های پایانی دولت احمدی نژاد است. لذا سید ابراهیم رئیسی از همین ابتدا توان و اجازه عملیاتی کردن دیپلماسی ماجراجویانه را ندارد. اکنون شرایط اقتصادی و معیشتی، سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در یک وضعیت پیچیده و بغرنجی قرار دارد. از یک سو مردم دیگر بنایی برای حضور و مشارکت در انتخابات ندارند و این را در انتخابات خرداد ماه نشان دادند. گسل جامعه با حاکمیت به شدت افزایش پیدا کرده است. مناقشات دیپلماتیک ایران علاوه بر پرونده فعالیتهای هستهای به نفوذ منطقهای، توان دفاعی، حقوق بشر و دیگر مسائل هم تسری پیدا کرده است. از طرف دیگر معضلات اقتصادی و معیشتی و مشکلات دولت با تحریم ها و سیاست فشار حداکثری دولت آمریکا هم به یک ابرچالش بدل شده است. در کنار آن تبعات مخرب تداوم شیوع ویروس کرونا بر مسئله سلامت و اقتصاد و معیشت هم که بماند. بنابراین نمی توان سال ۱۴۰۰ را با ۱۳۸۴ مقایسه کرد. پس رئیسی با انبوهی از مشکلات و بحران های داخلی، منطقه ای و بین المللی مواجه است، آن هم در شرایطی که خزانه دولت خالی است. این وضعیت نشان میدهد که دولت سیزدهم در ۱۴۰۰ اجازه ماجراجویی دیپلماتیک در پرونده ای مانند پرونده فعالیت های هسته ای و برجام را مشابه ۸۴ ندارد. اینجاست که قطعاً تجربیات سال های گذشته در حوزه سیاست خارجی و به کارگیری چهرههای باتجربهتر در کنار ورود افراد جدید راهگشا است، اما لازمه همه آنها تغییر نگاه در سیاست خارجی است.
حال به صورت مصداقی گزینه های احتمالی وزارت امور خارجه دولت سیزدهم را مورد بررسی قرار دهیم. در این بین اسامی متعددی از مسئولین فعلی مانند سیدعباس عراقچی و علیاکبر صالحی گرفته تا چهره های سابقی نظیر منوچهر متکی، علی لاریجانی، سعید جلیلی، علی باقری کنی، حسین امیرعبداللهیان، مهدی صفری و ... در خصوص سکانداری سیاست خارجی دولت رئیسی به گوش میرسد. شما تفاوتی میان این گزینه های قائل هستید. چرا که با توجه به عدم ورود جدی وزیر امور خارجه در تعیین راهبردهای سیاست خارجی عملا مصادیق سکانداری دیپلماسی دولت ها چندان جدی به نظر نمی رسند؟
ابتدا به ساکن باید این نکته را در نظر گرفت که تفاوت جدی بین یک دیپلمات و سیاست مدار و دولتمرد وجود دارد. دیپلمات و مشخصا سفرا و رایزن های هر کشور مطیع امور تعیین شده در سیاست خارجی آن کشور هستند. لذا دیپلمات ها علیرغم میل باطنی و حتی مخالفت باید در آن مسیر گام بردارند. اما دولتمرد و یک سیاست مدار مانند ظریف اگر چه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و رئیس دیپلمات ها است، اما اوست که باید ذیل جلسه با هیات دولت و رئیس جمهور پیرامون مسائل گوناگون در دیپلماسی تعیین کند که چه بشود یا نشود. حال که این امر در عمل روی نمی دهد مسئله جدایی است و منطقی آن بود که ظریف از مدت ها پیش و در همان دولت یازدهم استعفا می داد. ضمنا اکنون شاهد کمترین اثر و نقش آفرینی مستقل دولت ها در ایران در امر سیاست خارجی هستیم. یعنی از زمان هاشمی رفسنجانی تا دولت روحانی تصدی گری دیگر نهادها و دیپلماسی موازی به قدری پررنگ شده که عملا دولت تابعی از این مسیر دیکته شده است. پس مصادیق وزیر امور خارجه چندان تعیین کننده نیست. یعنی حتی اگر وزیر امور خارجه ای در سطح محمد جواد ظریف هم سکاندار سیاست خارجی دولت سیزدهم باشد عاقبتی بهتر از ظریف در این هشت سال پیدا نخواهد کرد. چون اینجا وزیر امور خارجه تصمیم گیر نیست، بلکه تنها کارگزار است. با این تفاسیر من معتقدم که تفاوت شخصیت ها، تفاوت نگاههای سیاسی، میزان تجربه، هوشمندی دیپلماتیک، توان چانه زنی، آگاهی و اشراف به مسائل منطقهای و جهانی و نظایر آن میتواند به عنوان شاخصه های فردی هر کدام از این نامزدهای تصدی وزارت امور خارجه شرایط متفاوتی را برای سیاست خارجی ما رقم بزند. لذا قطعاً تفاوت جدی میان عراقچی با سعید جلیلی وجود دارد. بله هر دو مجری سیاستها و راهبردهای کلی نظامند، اما به هر حال توان این دو می تواند دو وزارت خارجه متفاوت را در چهار سال پیش رو رقم بزند. ضمن اینکه تمامی اسامی که از آنها یاد کردید را میتوان در دو دسته کلی تقسیم بندی کرد؛ یک دسته شامل افرادی هستند که قائل به گفت وگو، مذاکره و پیگیری دیپلماسی به معنای واقعی کلمه اند و دسته دوم شامل افرادی است که من اسم آنها را «بن بست گراها» در دیپلماسی ایران می گذارم که به ظاهر خواهان گفت وگو و خود را اهل مذاکره قلمداد می کنند، اما بنایی برای حل مشکلات و چالش های سیاست خارجی از مسیر تعامل ندارند و در بهترین حالت صرفاً مذاکره را برای مذاکره و وقت کشی پیش می کشند، نظیر آن چه آنچه در دوران محمود احمدی نژاد روی داد که در نهایت ما را به بن بست سال های آغازین دهه ۹۰ شمسی کشاند.
اگر گزاره تحلیلی شما را نزدیک به واقعیت بدانیم و دولت رئیسی هم برای حل چالش ها و تعدیل مشکلات داخلی، منطقه ای و جهانی نیاز به تغییر نگاه در سیاست خارجی به خصوص در حوزه برجام داشته باشد آیا گزینه مطلوب تداوم دوره کاری افرادی مانند سید عباس عراقچی و تیم مذاکره کننده فعلی است. چرا بسیاری معتقدند تغییر تیم مذاکره کننده در نشست وین عملاً نتایج کنونی را به باد می دهد، اما در مقابل برخی هم معتقدند باید کل ساختار سیاست خارجی دولت دوازدهم تغییر پیدا کند تا با نگاه جدید و مبتنی بر اهداف دولت سیزدهم برجام و مذاکرات مربوط به آن از نو پی گرفته شود؟
اتفاقا اینجاست که یک معیار سنجش جدی برای دولت سید ابراهیم رئیسی به خصوص در حوزه سیاست خارجی شکل می گیرد. اگر دولت سیزدهم مطابق با وعده های رئیسی به دنبال نگاهی فراجناحی و پیگیری منافع ملی است قطعاً باید تیم مذاکره کننده فعلی حداقل تا پایان نشست وین و حصول توافق جدید برای احیای برجام کار را ادامه دهند، چون تغییر این تیم و روی کار آمدن افراد جدیدی که با جزئیات و فضای مذاکرات آشنا نیستند زمانبر است. ضمن اینکه بی شک نگاه و ادبیات مذاکره کنندگان کنونی را نخواهند داشت. از این رو برای اینکه فضای مذاکرات و نیز روند گفت وگوهای اعضای ۱+۴ و ایالات متحده آمریکا با تیم مذاکرهکننده جدید ایرانی هماهنگ شود زمان زیادی را تلف خواهد کرد که در شرایط کنونی کشور با انبوهی از چالشها و مشکلات به هیچ وجه به نفع ما نیست. اگر هم آقای رئیسی به واقع می خواهد مذاکرات به نتیجه نرسد و برجام نابود شود که بهترین سناریو تغییر کل ساختار وزارت امور خارجه دولت دوازدهم است، چراکه قطعاً حضور افرادی مانند سعید جلیلی و باقری کنی در سیاست خارجی ایران که در کارنامه خود جز وقت کشی و خریدن وقت ندارند بازگشت به همان بن بست گرایی دیپلماسی دولت های نهم و دهم است. مذاکرات پرونده فعالیتهای هستهای ما که عمری یک ساله و دو ساله ندارد ما نزدیک به ۱۹ سال است که مذاکرات با غربی ها را در دستور کار داریم که ده سال آن فقط وقت کشی آقایان بود که نهایتاً به بن بست رسید و از دل آن بنبست مذاکرات برجامی و توافق هستهای حاصل شد. حال اگر امروز رئیسی به دنبال آن است که از این بنبست گراها استفاده کند یعنی چهار سال پیش رو کشور باید خود را آماده مواجهه با اجماع جهانی آغاز فصل جدیدی از صدور قطعنامه های جدید بکند، آن زمان دیگر آینده کشور مشخص نیست.
نکته بسیار مهمی که در این بین وجود دارد این است که آیا بعد از این تجربه تقریباً دو دهه ای مذاکره با غرب بر سر پرونده فعالیت های هسته ای اکنون همین بن بست گراها کماکان رویه دهه هشتاد و نود را عملیاتی می کنند یا به اقتضای شرایط مکانی و زمانی و نیز انبوه چالش های کشور دیگر خبری از آن وقت کشی دیپلماتیک نخواهد بود؟
پاسخ به این سوال نیاز به کالبد شکافی دقیق میزان تغییر نگاه حاکمیت در امر دیپلماسی با محوریت برجام و پرونده فالیت های هسته ای دارد. چون افراد وابسته به طیف بن بست گرا سرسپردگی و تبعیت جدیتری از مواضع حاکمیت در امر سیاست خارجی دارند. لذا در پاسخ به سوال شما باید دید که به واقع حاکمیت تا چه اندازه بن بست گرایی را از دستور کار سیاست خارجی کنار گذاشته است.
پس این گونه سوال می کنم که به باور شما حاکمیت تا چه اندازه بن بست گرایی را از سیاست خارجی کشور کنار گذاشته است؟
من معتقدم امروز حاکمیت نظیر سال های ۹۲ و ۹۳ به این باور رسیده که باید با یک چرخش، شرایط کشور را تعدیل بخشد. چون تحریمها و تبعات گسترده سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک و حتی امنیتی آن کشور را به یک وضعیت شکننده تر از آن سال ها رسانده است. پس مطمئن باشید اگر نگاه حاکمیت در خصوص دیپلماسی با چرخش سیاسی سال ۹۲ در قالب نرمش قهرمانانه همراه نمی شد عملاً برجام و مذاکره با آمریکا در دستور کار دولت روحانی قرار نمی گرفت. چنان که در نشست اخیر وین هم چراغ سبز برای احیای برجام داده شد. چون وضعیت کشور به مراتب شکننده تر از۹۲ است. البته در این ۸ سال برخی جریان ها و رسانه ها از هر اقدامی برای به شکست کشاندن مذاکرات و برجام دریغ نکردند و در این بین روی کار آمدن دونالد ترامپ و ۴ سال عملکرد فاجعهبار وی هم کمک شایانی به این جریان در داخل کشور برای حمله به دولت روحانی کرد. در همین شرایط بود که دولت دوم روحانی در تحقق وعده هایش ناکام ماند و به قول معروف کلید شکست و تا به امروز دیگر هیچ قفلی را باز نکرد. چراکه همین جریان مانع از پیگیری مسیر دولت اول روحانی شدند. البته در این بین مدیریت ضعیف، عملکرد اشتباه و کارنامه ناامیدکننده حسن روحانی هم تا اندازهای موثر بود. با همه این اوصاف من معتقدم حاکمیت همانند سال ۸۴، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ به پرونده فعالیتهای هستهای و مذاکرات برجامی نگاه نمی کند. حال و هوای امروز کشور حتی با سال گذشته متفاوت است. به واقع حاکمیت اکنون باید به دو سوال مهم پاسخ دهد آیا دولت رئیسی که دولت آنهاست و اکنون که قدرت یکدست شده است درهای دیپلماسی ایران را باز خواهد گذاشت یا خیر؟ آیا در صورت بسته بودن درهای مذاکره و دیپلماسی حاضر به پذیرش تبعات، خسارات و زیان های آن برای مردم و ملت در همه ابعاد و سطوح خواهند بود یا نه؟ پاسخ به این دو سوال تکلیف بسیاری از چیزها را مشخص خواهد کرد. لذا قطعاً بن بست گرایی در سیاست خارجی جایز نیست و حاکمیت هم بر این واقعیت اشراف دارد. چون در صورت رجعت به نگاه سال ۸۴ و ۸۸ ما با آینده ای نامعلوم مواجه خواهیم بود که می تواند کشور را به مرز فروپاشی کامل برساند که اکنون تنها یک مو با آن فاصله داریم. نکته مهمتر آن است که به گمان من در آن سو دولت بایدن خواهان مذاکره با دولت رئیسی همانند دولت روحانی است، اما تمرکز بایدن روی جنبه حاکمیتی رئیسی است تا جنبه اجرایی او در قامت رئیس جمهور جدید ایران. به عبارت دقیق تر تمرکز بایدن مذاکره با نظام است تا دولت ها در ایران. مشابه همین نگاه درخصوص اعضای ۱+۴ نیز صدق میکند. بنابراین زمانی که غربی ها اکنون تمرکزشان را روی حاکمیت گذاشته اند، حاکمیت در ایران هم باید با احتیاط بیشتری در خصوص پرونده فعالیت های هسته ای و برجام اظهار نظر کند. چون بازگشت به بنبست گرایی چالش و تبعاتش را متوجه دولت رئیسی نمی کند، بلکه کل ساختار سیاسی و با محوریت حاکمیت آسیب خواهد دید. اینجاست که به نظر من حاکمیت با درک واقعیات امروز سیاست خارجی نگاه جدیدتری را پیش خواهد برد. البته امیدوارم که چنین شود و چهار سال پیش رو در دولت رئیسی با هر وزیر امور خارجه ای دیگر خبری از بازگشت به بن بست گرایی نباشد.
نظر شما :