وابستگی مرگبار آلمان به چین
استخوان های اروپا له می شود؟
نویسنده: هنریک مولر
دیپلماسی ایرانی: آلمان به دام افتاده است. از نظر اقتصادی، ما بیشتر و بیشتر در حال وابسته شدن به چین هستیم. این مشکلی در درگیری های جهانی است که شاهد یک ابرقدرت اتوریته آسیایی است که پیوسته در حال افزایش تهاجمات خود است. در نهایت، ما یک گزینه اساسی پیش رو داریم: پول یا آزادی.
در روزهای آینده یک سری رویدادها وجود دارد که سوالات پیچیده ای را به دنبال خواهد داشت: آیا می توان قدرت طلبی چین را کنترل کرد؟ آیا غرب هنوز آن قدر قوی است که بتواند حرف خود را با اعتماد به نفس بزند؟ به چه قیمتی حاضریم این کار را انجام بدهیم؟
در جلسه روز دوشنبه گروه جی – 7 که با حضور وزرای امور خارجه و همچنین وزرای توسعه کشورهای عضور برگزار شد، از نمایندگان کشورهای مجاور چین هم دعوت به عمل آمده بود. از جمله این کشورها استرالیا بود که چین به دلیل انتقاد از سرکوب اویغورها و جنبش دموکراسی خواهی در هنگ کنگ تحریم هایی را علیه آن اعمال کرده است. همچنین نماینده کشور هند که در درگیری های مرزی با چین که تا کنون با خشونت همراه بوده است نیز در این نشست حضور داشت. روز شنبه هم روسای دولت ها و سران کشورهای اتحادیه اروپا با نخست وزیر هند، نارندرا مودی در یک نشست آنلاین دیدار می کنند.
در عرصه جهانی اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است. پکن در حالی مشغول ایجاد یک شبکه تجارت چین – محور (جاده ابریشم جدید) است، که یک استراتژی اقتصادی برای افزایش خودکفایی در بخش فناوری پیشرفته و اعمال نفوذ در بسیاری از کشورهای فقیر از طریق اعطای وام را دنبال می کند. در عین حال، دولت ایالات متحده تحت ریاست جمهوری جو بایدن آماده می شود تا خود را از چین دور کند.
تنش ها در دریای جنوبی چین رو به افزایش است. تهدیدهایی برای حمله نظامی به تایوان که یک دموکراسی با بازار آزاد است وجود دارد، زیرا که چین تایوان را به چشم یک استان ناآرام خود می بیند. تحرکات نظامی از جمله نقض حریم هوایی تایوان توسط جنگنده های چینی در دستور کار این کشور است و اوضاع ناپایدار به نظر می رسد. مجله انگلیسی اکونومیست در یکی از شماره هایش عنوان اصلی خود را به این موضوع اختصاص داده که تایوان در حال حاضر «خطرناک ترین مکان در جهان» به شمار می رود.
تاکنون، تهدید حمله انتقام گیرانه ایالات متحده مانع از اقدام نظامی چین علیه این جمهوری بسیار توسعه یافته شده است. اما توازن قوا پیوسته در حال تغییر به نفع چین است که به طور گسترده تجهیزات خود را ارتقا داده است. محدودیت تدریجی آزادی های مدنی در هنگ کنگ که زمانی انگلستان آنها را در قرارداد تحویل این جزیره به چین تضمین کرده بود، نشان می دهد که رهبری پکن آماده رویارویی مستقیم است.
و اما اروپا؟ اروپا قدرت چندانی برای مخالفت با همه این مسائل ندارد. اتحادیه اروپا از نظر نظامی بازیگر ناچیزی به شمار می آید. از نظر اقتصادی، ما به طور فزاینده ای به چین وابسته هستیم. این به ویژه برای آلمان صدق می کند چرا که طی یک دهه گذشته، چین به شریک غالب اقتصادی برای آلمان تبدیل شده است، یعنی هم تراز با سایر کشورهای اتحادیه اروپا و ایالات متحده.
موفقیت اقتصادی – مشکل سیاسی
در تجارت خارجی، چین هم اکنون مهمترین بازار خارجی آلمان به شمار می رود. طبق اعلام اداره فدرال آمار آلمان، در سال 2020، حجم مبادلات چین و آلمان (واردات و صادرات در مجموع) به میزان باورنکردنی 212.6 میلیارد یورو رسیده است. تا آنجا که به صادرات آلمان مربوط می شود، شرکت های آلمانی در حال حاضر تقریبا به همان اندازه که با ایالات متحده آمریکا تجارت می کنند در چین فروش دارند.
در سال 2020، دایملر با مدل های مختلف مرسدس بنز، 36 درصد از فروش خود را در چین، یعنی بیش تر از هر کشور دیگری انجام داد. چین همچنین در سال های اخیر به عنوان یک مقصد سرمایه گذاری اهمیت فزاینده ای پیدا کرده است. به عنوان مثال، فولکس واگن اکنون 42 درصد از تولید خود را در شرق آسیا انجام می دهد.
فقط شرکت های بزرگ خودروسازی و تأمین کنندگان این خودروها نیستند که طی چند سال گذشته در شرق آسیا سود قابل توجهی کسب کرده اند. شرکت های آلمانی در مجموع 84 میلیارد یورو در چین سرمایه گذاری کرده اند. اگر چه این تنها یک دهم مراودات اقتصادی آلمان با کشورهای اتحادیه اروپاست، اما باید گفت که توجه آلمان روز به روز به شرق آسیا بیش تر می شود. بین سال های 2015 و 2018، سرمایه گذاری های مستقیم شرکت های آلمانی در چین به مقدار یک ششم افزایش یافته است. در همین دوره، تعداد کارکنان در این شرکت ها 10 درصد و فروش آنها 20 درصد افزایش یافته است. طبق آمارهای بوندس بانک اخیراً شرکت های آلمانی تقریباً 2300 شرکت تابعه را در چین تحت مدیریت خود داشته اند.
اروپا در موقعیتی دشوار قرار خواهد گرفت
این همه درهم تنیدگی اقتصادی باعث ایجاد وابستگی می شود. همین هم یکی از دلایلی است که اروپا و به ویژه آلمان از تعیین مرزهای مشخص در روابطشان با چین پرهیز می کنند. در اواخر سال 2020، دولت جو بایدن تلاش فراوانی کرد تا به یک موضع مشترک غربی در برابر پکن دست یابد. این تلاش ها در حالی انجام می گرفت که اتحادیه اروپا، تحت ریاست دوره ای آلمان در شورای اتحادیه اروپا توافق نامه بحث برانگیز سرمایه گذاری را به امضا رساند. واشنگتن از این اتفاق راضی به نظر نمی رسید. پارلمان اتحادیه اروپا هم که باید توافقنامه را تصویب کند ناراحت بود.
از این گذشته، چند هفته پیش ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، کانادا و انگلیس به طور مشترک تحریم هایی را به خاطر اقدامات پکن علیه اویغورها اعمال کردند. چین بلافاصله با اقدامات متقابل، از جمله ممنوعیت ورود نمایندگان اتحادیه اروپا به این کشور تحریم ها را بی پاسخ نگذاشت.
خطر رویارویی به دلیل اختلافات ناشی از سیاست های تجاری قابل توجه است. رهبری پکن در حال حاضر استرالیا را به عنوان نمونه ای برای بقیه ارائه می کند: به دلیل موضع انتقادی کانبرا، چین زرادخانه ای گسترده از تحریم های تجاری و سیاست های بایکوتی را علیه استرالیا به خدمت گرفته است.
خطر گیر افتادن در میان دو جبهه برای اروپا وجود دارد. بر اساس تحقیقات بنیاد مطالعات علمی و سیاسی (SWP)، این خطر وجود دارد که «تشدید رقابت استراتژیک» میان ایالات متحده آمریکا و چین «به یک درگیری ساختاری در جهان منجر شود.» در پایان، این درگیری می تواند به یک «جهانی سازی زدایی (Deglobalisierung)» منجر شود، یعنی تقسیم جهان به دو نظم متفاوت، که یکی تحت سلطه ایالات متحده آمریکا و دیگری در حیطه قدرت چین خواهد بود. در صورت تحقق این امر، «اروپا خود را در موقعیتی دشواری خواهد یافت.»
بیداری دیرهنگام
برای مدتی طولانی، سیاست اروپا تحت تأثیر این خیال سهل انگارانه بود که گشایش و توسعه اقتصادی در چین دیر یا زود منجر به گشایش سیاسی و اجتماعی در این کشور خواهد شد. در واقع، چین ثروتمندتر و ثروتمندتر شده، اما در عین حال کمتر و کمتر شاهد آزادی در این کشور بوده ایم و این گرایشی است که تحت حکومت شی جین پینگ شدت هم گرفته است. چین به یک چالش تبدیل شده است، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر امنیتی. اما برای مدت ها به سختی کسی در اروپا پیگیر این تغییر و وخامت اوضاع بود.
این روند همچنان ادامه داشت تا سال 2019 که یک بازنگری – تقریبا دیرهنگام – در سیاست های اروپا آغاز شد. کمیسیون اتحادیه اروپا و اتحادیه صنایع آلمان (BDI) مقالاتی را منتشر کردند که در آنها از چین به عنوان یک مخالف استراتژیک یاد می شد. چین به عنوان کشوری توصیف شد که به قوانین غربی، ارزش ها و توافق نامه های بین المللی پایبند نبود و همیشه سعی در حفظ منافع ملی خود می کرد. در دنیایی که دیگر فقط تجارت کالاهای ملموس در جریان نیست بلکه داده ها نیز از اهمیت برخوردار هستند، موضع چین برای غرب غیرقابل قبول بود، یا بهتر بگوییم که باید غیر قابل قبول باشد.
ما هیچ سیاستی برای چین نداریم
در حقیقت، ما آن قدر ضعیف هستیم که توان مقابله با قدرت طلبی پکن را نداریم. بنیاد مطالعات علمی و سیاسی می نویسد که آلمان و اروپا «برای حفاظت از خطرات استراتژیک حداقل باید بتوانند تا یک سیاست مشخص برای چین داشته باشند.» اگر چه این گفته بسیار محتاطانه بیان شده، اما باید گفت که یافته ای هشدارآمیز است چرا که ما حتی قادر به طرح و تنظیم منافع خود در برابر چین نیستیم، چه برسد به این که بخواهیم آنها را جامه عمل بپوشانیم.
یکی از پیش نیازهای اتحادیه اروپا برای افزایش ظرفیت خود در زمینه سیاست خارجی، سرمایه گذاری برای حفظ اتحاد اروپاست. دولت بایدن در حال حاضر نحوه انجام این کار را به خوبی در ایالات متحده نشان می دهد: اول از همه، این کشور تلاش می کند تا با توسعه زیرساخت ها و نظام رفاهی، ملتی را که توسط ترامپیسم و بحران کرونا از هم پاشیده است، دوباره در یک جا جمع کند. سپس بایدن خواهد توانست تا تلاش خود را به مقابله با قدرت جهانی چین – و همچنین روسیه غیر قابل پیش بینی ولادیمیر پوتین – معطوف کند.
اتحادیه اروپا البته از این هدف دور است. رویکردهایی برای تقویت انسجام اروپا، از جمله صندوق مالی کرونا، وجود دارد. دیدار سران کشورها و دولت های اروپایی در روز جمعه، کنفرانس اروپا در روز یکشنبه و افزایش همکاری های نظامی در گام های کوچک می توانند به این امر کمک کنند، اگر چه هیچ کدام از این ها کافی نیستند و کارها به کندی پیش می روند.
مورخان در آینده قضاوت خواهند کرد که آیا ما زمان کافی خواهیم داشت یا نه.
منبع: اشپیگل / ترجمه: علی مفتح
نظر شما :