ضرورت نگاه تاریخمند به ریشه های بیگانه‎ستیزی و اسلام‎هراسی اروپا

نگذاریم پرچم‌داران جعلی پرچم‌دار تعامل بردبارانه‎ ادیان شوند

۰۱ دی ۱۳۹۹ | ۱۴:۰۹ کد : ۱۹۹۸۲۵۹ اروپا نگاه ایرانی
بهاء الدین بازرگانی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: سرزمین ایران و ایرانی، در هموارۀ تاریخ، پرچمدار تعامل بردبارانه‎ ادیان و فرهنگ های گوناگون بوده و مسلمان و گبر و ترسا قرون متمادی در این سرزمین کهن، کنار هم زیسته اند و از همزیستی و بردباری، الگوها ساخته‎اند. تداوم این روند، یک ضرورت برای تاریخ فردا هم هست. نکند فرداروز، دوباره امثال قطر و امارات و دیگران پرچمدار جعلی این جریان اصیل شوند و سوار بر مرکب مقصود، افکار جهانی را به خود جلب کنند.
نگذاریم پرچم‌داران جعلی پرچم‌دار تعامل بردبارانه‎ ادیان شوند

دیپلماسی ایرانی: پیرامون اسلام ‏هراسی و مسلمان‏ ستیزی جوامع غربی و وجه افراطی و نکوهیده آن یعنی توهین به مقدسات و به ساحت نبی مکرم اسلام (ص)، ضروری است، نخبگان و مصلحین جوامع اسلامی، اندکی به ریشه ‏های تاریخی چنین فرآیند مذمومی هم توجه کنند و با نقد منصفانه، پل تفاهم ایجاد کنند و با تقویت اشتراکات و افکار روشنگر، موجبات همزیستی و صلاح‎اندیشی دو تمدن بزرگ غربی و اسلامی را فراهم آورند. موضوع این است که دنیاهای غربی و بخصوص اروپایی بیش از 15 قرن از خون و خونابۀ قرون وسطایی، از حاکمیت هراسناک آباء کلیسایی و تفتیش عقاید، انواع جنگ‌های هفت‎ساله و سی‎ساله و صد‎ساله اروپایی، جنگ‎های صلیبی، جنگ های دهقانی و هجوم بربرهای شمالی گرفته تا به قحط و غلای ناشی از بلایای طبیعی و طاعون و جزام و .... عبور کرده و با رنج و مشقت وصف‎ناپذیر به بالندگی امروزی رسیده و هم البته تمام عوالِمِ عصر جدید را با دستاوردهای خود قرین سعادت و آسودگی  کرده‌اند. انسان غربی امروز می‎داند که این قاره کوچک بلازده، با فتوح برق‎آسای اعراب و مسلمانان، چه امتناع سرسختانه از خود نشان داده و برای حفظ هویت‎اش چه رنج و تعب تاریخی را از سرگذرانده و پس‌آنگاه، در برابر تهاجم قشون عثمانی که قریب ششصد سال نفس اروپاییان را گرفت و آنها را از هرچه هستی و توش و توان ساقط کرد، چه تجربه‌های جانکاهی را آزموده است.

با سقوط باستیل در حومه پاریس در اواخر قرن هیجدهم، که نماد غلبه بر تاریخ دراز این همه ادبار و فلاکت بود، سپس با اصول انقلاب فرانسه، که اومانیسم و لائیسیته را تا مرزهای یک دین و آیین اعتلا داد، اینک انسان اروپایی خود را سخت به حفط و حراست از این آئین رهایی‌بخش متعهد می بیند و هرآنچه این دستاورد را بمخاطره اندازد به مدافعه برمی‌خیزد. این مرام اوست. اومانیسم، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر عین ناموس انسان غربی است و او هویت خود را مدیون حفظ این دستاورد آزادی‌بخش می فهمد. مخصوصا فرانسه که مهد انقلاب بزرگ بود، بیش از دیگران خود را ملزم به تقویت این هویت می‎شناسد. این وسواس، در انسان اروپایی قرن بیستم که چند مرتبه با فاشیسم و نازیسم، سپس استالینیسم، پشت‎اش لرزید، و پیش تر در قرون هیجدهم و نوزدهم، استبداد سلاطین و ناسیونالیسم حکومتی سرکوبگر را تجربه‎ای خون‌آلوده کرد، تشدید شده و اینک حتی به نوعی ناهنجاری و روان نژندیِ اجتماعی در قالب بیگانه هراسی، نئوناسیونالیسم، راستگرایی افراطی و فرایندهای تنافر از وحدت اروپایی انجامیده است.

اما اینک: عقیدۀ "دارالاسلام و دارالحرب" و وجه متعصب و منحرفِ سلفی آن: القاعده و داعش و طالبان و .... به صورت چالش دیگری برای جوامع اروپایی خودنمایی و هراس و نفرت توامان او را برمی انگیزد. همانکه در تابستان  داغ 2015 با هجوم آوارگان مسلمان منطقه به اروپا توسط سلطان جدید آناتولی، اردوغان آغاز شد و همراه با آن موج ترور و حملات انتحاری نوع داعشی، پایتخت‎های اروپایی را در هراس بیسابقه‎ای فرو برد. فرانکو کاردینی مورخ ایتالیایی در مقدمۀ کتابش، "تاریخ روابط اسلام و اروپا" می نویسد که: "... با گذشت بیش از سیزده قرن چالش و سوء تفاهم میان اروپا و مسلمانان، هنوز هراس و خطر بر دروازه های اروپا می کوبد...". آری، انسان اروپایی منزجر از دستپخت بدفرجام و غلط سیاستمدران خود، اینک خطر را از هرسوی: از سواحل مدیترانه، از شمال آفریقا، از بوسفور و داردانل و از جاهای دیگر احساس می کند و به عینه می بیند که اینان اگر دیروز با سپر و شمشیر هجوم می آوردند، امروز با لشکر فقر و فاقه و انتحار، اروپا را به محاصره می کشند. باید گفت که اروپای مستقر و منفعل امروز، با سیاست های مخاطره آمیز آمریکای امثال ترامپ و تمام دنیاها و تمدن‌های نوظهور از چین و ماچین تا کریمه و بوسفور و جاهای دیگر از یکسو و موج ناسیونالیسم افراطی و جریانهای گریز از مرکز و وحدت، باردیگر به محاصره درآمده و در انتخاب راهبرد پاسخگو و برون رفت از تهدیدات، مردد مانده است. اروپای امروز از مولفه های قدرت دیروز خود، تا حد زیادی تهی گردیده است.

بیائید به گذشته نیز نگاه کوتاهی بیفکنیم: پس از رفرماسیون، رنسانس، روشنگری و انقلاب صنعتی و قدرت‌گیری نهادمند جهان غرب، فتوح استعماریِ سرزمین ها، مخصوصا در شرق، به مدت حداقل دو سده، در  دستور کار و سیاست غربیان قرار گرفت و تا امروز دنبال شد. این نوع استیلاجویی در دهۀ 1980 در ابعاد مدر‎ن نومحافظه‎کاری و نئولیبرالیسم اقتدارگرا و لاجرم در شکل مالیۀ آن، بگویم نوعی "کازینوکاپیتالیسم"، در ایالات متحدۀ ریگانیسم ظاهر شد و در بریتانیای تاچریسم پیروی و دنبال گردید. این فرآیند، همانگونه که عدم تعادل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در ممالک در حال توسعه و جهان سوم بوجود آورد، درعین‎حال، همزمان، مبانی فاخر اومانیسم، سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی اروپایی را نیز سخت تحت‎الشعاع قرار داد، بتدریج آنرا به قهقرا برد و در قاره آمریکا به امثال بوش دوم، ترامپ و بولسوانارو و در اروپا به جانسون و اوربان و دیگران ختم شد. تو گویی ناسیونالیسم مهاجم و جنگ طلب نوع قرن هفدهمی و هیجدهمی اروپایی دارد دوباره زنده می شود و ارکان نهادهای غربی و بین المللی را به تکانه می اندازد.

 دیرزمانی است که مصلحین و متفکران غربی و اروپایی از این فرایند شوم، روند خشن نابردباری سیاسی و اجتماعی و بیگانه‎هراسی و مهاجرستیزیِ مخاطره آمیز، احساس تشویش و هراس می کنند و برای جبران مافات و جلوگیری از به هزیمت رفتن میراث غرب مدرن و آوانگارد و بازگرداندن آب رفته به جوی، هشدارها می دهند، تقلاها می جویند و لاجرم دست ‌همکاری و ائتلاف به این و آن دراز می‎کنند. امروز اگر به یک انسان روشن‎بین اروپایی نسبت به سوابق استعماری و امپریالیستی اروپا اعتراض کنی، آن را می پذیرد، اما بلافاصله پاسخ می دهد که در طول تاریخ، واقعا امپریالیست کی نبود؟ ایرانیان، عرب‌ها، مغولان، عثمانیان همگی امپریالیست بودند. قوی‎تر و بیرحم تر هم بودند. اتفاقا اروپا در قیاس با آنان کوچکتر و نهادهای مدرنی نظیر نهاد رقابت، تشکیل سرمایه، علم، تولید انبوه، رسانه و دموکراسی را برای دنیا به‎ارمغان آورده‎اند.

منظور از ذکر این حاشیه، فقط یادآوری این نکته به ایرانیان و هموطنان است که در دنیای پر مخاطره و متشنج امروز، ما هم قدری از فضاهای ستیهشی و حق بجانب بیرون بیائیم، چالش ها و تحولات زمانه را تاریخمند بنگریم و تحلیل کنیم، فقط به بیگانه ستیزی اروپا و اروپایی گله و اعتراض نکنیم، تنها به قاضی نرویم و راضی بخانه بازنگردیم. این شرط تعقل، ترقی اندیشه، جذب و محاصره ی افکار جهانی و لاجرم تفوق و کامیابی است. هرچه غیر از آن به جزمیت، خودپاک‏بینی، تکفیر دیگری و نزاع منجر می شود. سرزمین ایران و ایرانی، در هموارۀ تاریخ، پرچمدار تعامل بردبارانه‎ ادیان و فرهنگ های گوناگون بوده و مسلمان و گبر و ترسا قرون متمادی در این سرزمین کهن، کنار هم زیسته اند و از همزیستی و بردباری، الگوها ساخته‎اند. تداوم این روند، یک ضرورت برای تاریخ فردا هم هست. نکند فرداروز، دوباره امثال قطر و امارات و دیگران پرچمدار جعلی این جریان اصیل شوند و سوار بر مرکب مقصود، افکار جهانی را به خود جلب کنند.

مترجم و پژوهشگر و متخصص امور اروپا

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: اسلام‌هراسی ایران و اروپا ایران اروپا بیگانه ستیزی ادیان


( ۲ )

نظر شما :

سحر ۰۱ دی ۱۳۹۹ | ۱۷:۵۲
در کشور خودمان به اسلام شناسان واقعی و دین شناسان واقعی که اتفاقاً درست چنین دردی دارند، چه وقعی نهاده می شود؟!! فاعتبروا یا اولی الالباب!