سیمرغ؛ محتوا، شکل و قدرت دولت ایرانی (بخش چهارم)
عاشورا و نوروز، هارتلند ایران و لزوم نفوذ منطقه ای
نویسنده: آرش رییسی نژاد، استادیار روابط بین الملل دانشگاه تهران، دکترا سیاست و روابط بین الملل از دانشگاه بین المللی فلوریدا
دیپلماسی ایرانی:
۴. گستره جهان ایران بزرگ مرزهای "هارتلند ایران" را نشان می دهد.
"هارتلند" ایران نمایانگرِ سرزمینیِ بنیان های جهان ایرانی است. در هسته تمدن کهن و دیرپای ایرانی خاطرات و ارزش های مشترکی هستند که بسان نمادهایی بی همتا کارکردِ برساختنِ یگانگی و برپایی وحدت در میان کثرت ایرانیان را دارند. نمادهای برسازنده تمدن ایرانی را می توان در دو نماد "نوروز" و "عاشورا" جست. اگر نماد نخست شادی مشترک را به همراه دارد، نماد دوم بر درد و غم مشترک اشارت می کند. این همه نشان دهنده این است که مرزهای تمدن ایرانی را باید در گستره ای بس وسیعتر از مرزهای امروزین ایران دید: آن جا که مردمانش نوروز را پاس می دارند و یا عاشورا را حرمت می گذارند. هم از این رو، جغرافیای نوروز و عاشورا – سرزمین هایی که مردمان آن در عاشورا برای امام حسین (ع) سوگواری می کنند و یا سال نو ایرانی "نوروز" را به جشن و سرور می گذرانند – هارتلند ایران را می آفرینند. به بیان دیگر، هارتلند بر هلال های دوگانه همنهشت است: هلال عاشورا و هلال نوروز. اگر هلال عاشورا از ایران تا به عراق، سوریه و لبنان گسترانده شده است، هلال نوروز از کردستان عراق و ایران تا به افغانستان و سپس تاجیکستان را در بر می گیرد. در واقع، هارتلند ایران – هلال های دوگانه – محدوده ای ژئوکالچرال است که از شامات و دریای مدیترانه تا ختن و فرارود را در برمی گیرد. این گستره که محور دگرگونی های عمده ژئوپولیتیکی با ابعاد تاریخی در خاورمیانه بزرگ نیز بوده بستری استراتژیک را برای ایران در میان رودان و شامات و همچنین در فرارود و آسیای میانه فراهم کرده است.
برخلاف دیگر کشورهای تمدن – محور چین و هند، مرزهای سیاسی ایرانِ مدرن با حوزه تمدنی و مرزهای هارتلند آن سازگار نیست. گرچه چنین ناسازگاری – از دست دادن سرزمین هایی گسترده در سده های اخیر – لکه ننگی در تاریخ ایران بوده است، با این حال این ناسازگاری را نه ای بس نیرومند برای رهبران ایران، از جمله شاه و سپس رهبران جمهوری اسلامی، بوده است تا پیوندهایی استراتژیک را با مردمانی که زمانی بخشی از ایران بزرگتر بوده اند، مردمانی از کردها، هزاره ها و تاجیک ها تا به اعراب شیعه و ترک های علوی، بیافرینند. هم از این روست که این جوامع از سوی اعراب و ترکان سنی همچو ستون پنجم ایران نمایانده شده اند. به بیان دیگر، هارتلند ایران به حوزه های "طبیعی نفوذ (Sphere of Influence)" اشاره دارد. چنین حوزۀ نفوذِ طبیعی ریشه در ژرفا و تداوم تمدن ایرانی دارد. اینجاست که سیاست خارجی ایران را – چه درست و نادرست – از بنیادهای تمدن و هارتلند ایران گریزی نیست. کوتاه آن که، تأثیر تمدن و هارتلند ایران بر سیاست خارجی ایران دگربار نشان می دهد که جغرافیا صرفا در مورد مرزهای فیزیکی نیست؛ بلکه به مرزهای هویتی نیز اشاره دارد و پیوند درونی میان هویت و مکان را نمایان می سازد.
سیاست خارجی ایران اما از نبود توازن هویتی در رنج بوده است. اگر دو هلال نوروز و عاشورا، شاکله برسازنده هارتلند ایران، به محدوده ای ژئوکالچرِال اشاره می کند که نفوذ ایران را "طبیعی" جلوه می دهد، نگاهداشت توازن و گسترش این محدوده اما نیازمند سیاستِی است ظریف. با این حال، توازن هویتی میان دو ستون هویتی نوروز و عاشورا در سده اخیر در میان اهداف سیاست خارجی ایران قرار نگرفته است. اگر ایران پیشا انقلابی بیش از پیش بر پیوندهای استراتژیک با "گروه های ایرانی" – بسان کردها – تکیه کرد، ایران پساانقلابی روابط استراتژیک با گروه های شیعی را می جوید. این بدین معنی است که سیاست خارجی ایران در هر دوره تنها بر یک ستون هویتی تکیه کرده و در یک هلال کارا بوده است. تکیه بر یک هلال هویتی ایران در هر دوره پیشا و پسا انقلابی اما ریشه در پنداشت و کوشش حکومت های ایرانی در ارائه خوانشی ناتمام و ناقص از "ایران" داشته است. اگر پادشاهی پهلوی ریشه "ایران شاهنشاهی" را در شاهنشاهی کوروش بزرگ هخامنشی می جست و ایران پس از اسلام را کمتر ارج می گذارد، جمهوری اسلامی ریشه "ایران اسلامی" را در مدینة النبی می جوید و ایران پیش از اسلام را زمانه ای تاریک جلوه می دهد. این دو خوانش هویتیِ ناهمسان و البته ناتمام از مفهوم ایران، سیاست خارجی و داخلی ایران را نامتوازن و ناپایدار ساخته است. چنین توازن هویتی میان نوروز و عاشورا اما در میان فرمانروایان ایرانی غریب و ناشناخته نبوده است، برعکس از دیرباز رهنمای فرمانروایان خردمند ایرانی بوده است. گویند که نوروز و عاشورا در سالی از دوران سلطنت شاه عباس دوم صفوی همزمان گشت. شاه خردمند دستور داد تا اصفهان، پایتخت آن زمان ایران زمین، را در روز نخست به پاس نوروز به شادی و جشن گذراندند و در فردای آن به پاس امام حسین (ع) سیاهپوش گردانند. تنها با اتکا به چنین سیاست ظریفی است که می توان استراتژی هایی کلان و متوازن را برساخت و از دره فرغانه تا به بحر روم (دریای مدیترانه) اعمال قدرت کرد.
سیاست خارجی ایران از نبود توازن مدیریتی نیز در رنج بوده است. فرمانروایان ایرانی از دیرباز هارتلند ایران زمین را تنها منطقه ای برای نفوذ سیاسی – نظامی می بینند. نکته مهم اما این که، بذر اتحادهای پایدار در حوزه فرهنگی – هویتی "کاشته" و در حوزه سیاسی - نظامی "برداشت" می شود. مرحله "داشت" – مرحله ای که به رابطه نزدیک اقتصادی اشاره می کند – اما هم در دروان پهلوی و هم در زمانه کنونی، دیرزمانی است که نادیده انگاشته شده است. یک نمود چنین ناتوانی دیرپا را می توان در فرآیند برگماشتن نمایندگانی در کشورها و سرزمین های برسازنده هارتلند ایران را دید. در زمانه کنونی، بسیاری از این نمایندگان از پیشینه نظامی – امنیتی تا اقتصادی – بازرگانی برخوردار بوده اند. این نقصان در دوران ایران پهلوی در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی نیز بود که بسیاری از سفرای ایران – همچو سرلشگر منصور قدر در بیروت، سرلشگر علی معتضد در دمشق – از اعضای پیشین ساواک بودند. این بدین معناست که نمایندگان ایرانی از پیشینه اقتصادی برخوردار نبوده اند، امری که در جهان امروزی – جهانی که پول و اقتصاد قدرتمند در آن نقش نخست را ایفا می کنند – پذیرش ناپذیر است. هم از این رو، پایداری و توازن مدیریتی سیاست خارجی ایران به ظرافت بنا کردن استراتژی نوینی در میانه سه ساحت درهم تنیده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اشاره دارد. گرچه رابطه فرهنگی و هویتی میان آنان که عاشورا را حرمت می نهند و آنان که نوروز را پاس می دارند با ایران به دستاوردهایی سیاسی و گاه اتحادهای امنیتی –نظامی انجامیده است، پایداری و گسترش اتحادهای استراتژیک در میان عناصر تمدن ایرانی تنها با برساختن رابطه نزدیک اقتصادی با کشور مادر – ایران – میسر می شود. هم از این رو، پذیرش ناپذیر خواهد بود که بار امنیتی شیعیان و کردهای عراق را ایران بر دوش کشد، اما دیگر کشورها از رابطه اقتصادی سودمند شود. پس بر حکمرانان ایرانی است که با توسعه همکاری های اقتصادی با متحدین "طبیعی" نفوذ ایران را پایدار و گسترش دهند.
نظر شما :